قانون جذب

قانون جذب
آیا «قانون جذب» مبنای علمی دارد و یا تنها جنبه عرفانی دارد؟
قانون جذب را میتوان در این عبارت خلاصه کرد:
افکار تبدیل میشوند به اجسام
قانون جذب به جملات کاری ندارد به تصوّرات کار دارد. مهم نیست که بگویی این را میخواهم یا نمیخواهم، وقتی به «این» میاندیشی در زندگیات جذب میشود، اگرچه به صورت منفی بگویی. پس تنها آنچه را که میخواهی تصور کن.
«بر هر چه که تمرکز کنید همان اتفاق میافتد. مهم این است که بتوانیم ذهنمان را بر مطلوبهای خود متمرکز کنیم».
«تنها کافی است به گوشه ذهنتان بچسبید و به تصاویر ذهنیتان تمرکز دهید و آن قدر به آن انرژی مثبت بدهید تا در دنیای برون به صورت واقعیتی عینی جلوهگر شود».[350]
«این قانون همان قانون جاذبه عمومی است امّا در حیطه افکار. قانون جاذبه نیوتن میگوید: «کره زمین همه اجسام را به سمت خود میکشد، امّا قانون جذب میگوید: تمام چیزهایی را که ما تصوّر میکنیم به سوی ما جذب میشوند».[351]
«قدم اوّل در فعالسازی قدرت ذهن، تغییر تصاویر ذهنی است. رویدادهای زندگی همه پرداخته تجسّمات انسان است بنابراین باید نیروی تجسم و تصوّر ذهن را باور داشت و به تغییر نگرش نسبت به خود، محیط پیرامون، دیگران و زندگی همّت گماشت تا موجبات تغییر در واقعیت این امور فراهم شود. آینده انسانها از راه شیوه تفکّری که برمیگزینند رقم میخورد و در حقیقت آنها به آنچه تفکّر میکنند تبدیل میشوند.[352] پدیدههایی که در زندگی انسانها اتّفاق میافتد زاییده تفکر آنهاست نه مستقل از فکر.»[353]
«هر چیزی که میخواهید در زندگی شما اتّفاق بیفتد در ذهن خود تصوّر کنید. از درون بر آن تمرکز کنید و از بیرون به آن علاقه نشان دهید و به تصوّر ذهنی عشق بورزید. حالا انرژی درونی شما تصادفاتی را جذب خواهد کرد که با آرزوهای شما جور درخواهند آمد[354] و ذهن بر هرچه تمرکز پیدا کند همان توسعه پیدا میکند و بزرگ میشود.[355] این قدرت ذهن، از زبان و بیان متأثر میشود، بیان کلمات و عبارات باعث میشود بدن فیزیکال به همان راهی برود که اظهار شده است».[356]
«تو همه چیز را به طرف خودت جذب میکنی. مردم، شغل، شرایط زندگی، وضع سلامتی، ثروت، قرض، شادی، ماشینی که سوار میشوی و اجتماعی که در آن زندگی میکنی. مثل آهنربا همه اینها را به طرف خودت جذب میکنی. به هرچه فکر کنی همان اتّفاق میافتد. کلّ زندگی تو تجلّی افکاری است که در ذهنت جریان دارند».[357]
«با تصوّر شما و افکار شما تمام دنیا یک کاتالوگ میشود در دست شما. انگار شما دارید به جهان سفارش میدهید».[358]
شما در سه گام به آرزوهای خود دست مییابید:
نخست؛ خواستن: «به دنیا فرمان بده».
دوم؛ باور: «باور داشته باش که به خواستهات رسیدهای».
سوم؛ تجسم: «احساس کن که به خواستهات رسیدهای»[359].
«افکار ما تبدیل میشوند به اجسام. هر چیزی در فکرت بگذرد به زودی آن را در مشت خواهی گرفت».[360]
ادّعای اصلی در جذب
آنچه که در قانون «راز» روی آن تکیه میشود «قدرت خداگونه ذهن» است که از آن به عنوان «تجسّم» یاد میشود. تئوری «راز» در مورد ظرفیت دیگر استعدادهای بشری ساکت است و بلکه عادی بودن آنها را پذیرفته است و در مورد قدرت بینایی و شنوایی و بویایی و… فرضیه جذب ادّعایی ندارد. ادّعای اصلی در قانون جذب در مورد قوه ذهن است. این ادعا چنین است:
ذهن انسان قادر است بر پدیدههای خارجی اثر گذارد و امور بیرون از وجود انسان را به سود انسان تغییر دهد. به عبارت دیگر با استفاده از نیروی خلاق ذهن میتوان بر امور بیرون از جسم انسان، تصرّف کرد.
ادّعای دوّم این است که تأثیرگذاری ذهن بر پدیدهها از نوع تأثیرات عادی نیست؛ بلکه از نوع تأثیرِ علّت بر معلول است. منادیان جذب، تنها از تأثیرگذاری و تأثیرپذیری میان ذهن و حوادث و پدیدهها، سخن نمیگویند بلکه از خالقیت ذهن میگویند و «خلق و آفرینش» را به ذهن نسبت میدهند که ذهن انسان هرچه را تجسّم نماید، به صورت یقینی و قطعی به وقوع میپیوندد. بنابراین نباید تصوّر شود که منظور از تئوری جذب تنها مثبتاندیشی، تلقین و اموری از این قبیل است.
راههای نفوذ و گسترش تئوری جذب
چندسالی است که قانون جذب در رسانهها و فضای مجازی در حال ترویج و گسترش است. اوّلین بار در سال 2006 یک کارگردان استرالیایی به نام راندابرن در پی رسانهای کردن این ایده برآمد و به تولید «فیلم راز»[361] اقدام کرد و حتی این فیلم چندبار از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد!! به گفته مدافعین فرضیه جذب، این فرضیه نه فقط مورد قبول بزرگان تاریخ بوده است که مورد استفاده ایشان بوده است و اساساً راه موفقیت علماء و دانشمندان و حکمرانان کشف همین راز بوده است و البتّه پا را فراتر گذاشته ادعا میکنند که بزرگان بشریّت «این راز» را کتمان میکردند. فیلم راز، اصرار دارد پذیرش این فرضیه را به برخی از دانشمندان و مخترعین نسبت دهد.
در کشور ما نیز برخی به دنبال بومیسازی این فرضیه هستند و در موارد متعدّدی از آیات و روایات نیز جهت تطبیق این فرضیه با اسلام کمک میگیرند!!
این افراد به ویژه در سخنرانیها و کارگاههایی که با عنوان موفقیت و خلاقیت و خانواده برگزار میشود، این موضوع را مورد توجّه و تبلیغ جدّی قرار دادهاند و کتابهای فراوانی با عنوانهای تکنولوژی فکر، راز، جذب، قدرت تفکّر، جادوی فکر و… منتشر کردهاند.
در تئوری جذب ادعا شده که تمامی موجودات گوش به فرمان انساناند. هرچند در متون اسلامی از «قدرت تسخیر انسان و تصرّف در پدیدهها» سخن به میان آمده است[362]، امّا باید توجّه داشت که هر موجودی و هر پدیدهای در چارچوب مشخصی و در حدود معینی در خدمت انسانها قرار گرفتهاند. برخلاف آن چه در تئوری جذب ادعا شده که انسان، خدای روی زمین معرفی میشود و ذهن انسان قادر به خلق تمامی خواستههاست.
در معارف اسلامی، انسان به عنوان مخلوقی که باید همت خویش را جهت تعالی معنوی فرد به کار گیرد و به امکانات مادی به قدر ضرورت اکتفا کند مورد توجه قرار گرفته است. همچنان که در متون روانشناختی نیز به نقش مثبتاندیشی و تلقین توجّه شده است، امّا هیچکدام به صورت نامحدود و به عنوان عامل مستقل «نقشآفرینی ذهن» را نپذیرفتهاند.
آنچه در روانشناسی جهت درمان افسردگی تحت عنوان «روش شناختدرمانی» مطرح است مبتنی بر این نظریه است که به جای حوادث بیرونی، افکار و طرز تلقی انسانهاست که روحیه آنها را شکل میدهد[363].
در این روش با کاستن از فشارهای عصبی، ایجاد امیدواری به آینده در فرد تقویت میشود. در این روش، از یک طرف احساسات فرد شناسایی میشوند و از طرف دیگر افکار معادلِ آن احساس، مشخص میگردد. مثلاً معلوم میگردد احساس تنهایی، نتیجه فکر «عدم توجّه به دیگران» است یا احساس درماندگی در اثر فکر عدم بهبود وضعیت ایجاد میگردد یا باور در خطر بودن موجب ترس و بیمناکی میشود.[364] بنابراین مقابل هر فکر منفی یک حال منفی و احساس منفی وجود دارد.
برخلاف مدّعیان قانون جذب که تفکّر و تجسّم را شاهکلید میدانند و برای رسیدن به آرامش و خواستههای خود آن را به تنهایی کافی میدانند، دکتر دیوید برنز شناختدرمانی را از عمومیت میاندازد و اعلام میکند «شناختدرمانی به تنهایی برای درمان اختلالات روانی – مناسب نیست و برای روانپریشی و بیشتر بیماریهای دیگر به دارو و درمان نیاز است».[365]
از سوی دیگر تئوری جذب با مفهوم «خود تلقینی» نیز متفاوت است. هرچند به گفته روانشناسان «هر انگیزش مغزی یک حرکت خودانگیخته مؤثّر را بهکار میاندازد»[366] و مجموعه احساسات و اطلاعات و افکار در نیمه هوشیاری ما رسوخ میکند و بر اجزای مبهم و آشنای شخصیتمان اثر میگذارد؛ امّا در این روش نیز تئوری راز به طور مطلق تأیید نمیشود، بلکه «نقش ذهن» به عنوان یکی از عوامل تأثیرگذار مطرح است. ازاینرو در خودتلقینی «آفرینندگی ذهن» مطرح نیست بلکه با سامان دادن افکار میتوان احساسات را سامان داد که در نتیجه عوامل فعالیت و اقدام (دقّت شود!) در وجود انسان به کار افتد و با اراده و کار و تلاش، وصول به مطلوب محقق شود.
یکی از بزرگترین ادعاها در مورد قدرت ذهن مربوط به دکتر راین است. دکتر راین و همسرش بعد از 25 سال مطالعات آزمایشگاهی به این نتیجه رسیدند که ذهن دارای نیرویی است که میتواند مستقیماً روی مادّه فیزیکی اثر گذارد. وی این نظریه را حرکت فیزیکی ناشی از نیروی ذهن (پسیکو کینه سیس) نامید[367].
با کمی دقت معلوم میشود حتی ادعای دکتر راین نیز تأییدی بر قانون جذب محسوب نمی شود، چرا که وی اولاً این قدرت را فقط در بعضی افراد قابل اثبات دانست و از سوی دیگر بهکارگیری و اعمال آن را هم محدود نمود بهگونهای که احتمال داد که این عمل در بازی طاس فقط قابل انجام باشد.
هری لورین نیز میگوید: «اگر اندیشه شما حالت رویا و خیال داشته باشد بدانید که به جایی نمیرسید. حرف مرا به اشتباه نگیرید. اگر رؤیاها و خیالها سازنده باشند و اگر منتهی به عمل و اقدام شوند مولّد و مفید هستند. امّا اگر رؤیا و خیال جای اقدام و عمل را بگیرد، وضع خراب است. روزی از «ریچارد هیم بر» (شعبدهباز معروف) خواستم موفقیت را در یک جمله تعریف کند. گفت: «کار زیاد که به درستی انجام شود و اندیشیدن به شکلی سازمانیافته باشد به موفقیت منتهی میشود». نمیتوان منکر درستی این حرف شد. سختکوشی و کار زیاد یک دارایی و سرمایه است. بنابراین آنچه در کتابها و مکتبها روانشناسی بر صحّت آن تأکید شده است همان تأثیر تدبیر و برنامهریزی و عمل است نه عاملی انحصاری به نام ذهن.[368]
دلایل اثبات قانون جذب
1. قانون تشابه در جادوگری
قانون تشابه میگوید: «شبیه، شبیه خود را میآفریند.»[369] در قانون تشابه افکار و باورها و قدرت تجسم نقش اصلی را دارند. به همین علّت جادوگران معتقد بودند که برای باروری و حاصلخیزی مزارع باید در کشتزارها اعمال جنسی و باروری انجام داد.[370]
در طول تاریخ افرادی که حاضر میشدند به تمرینات جادوگری بپردازند، تصور میکردند که میتوانند با تمرکز روی برخی از امور و نیز استفاده از ابزار و وسایل خاص، صورتی مجسّم و موهوم از فکر مورد نظر را برای خود و دیگران خلق کنند. چنانکه قرآن کریم در داستان رویارویی ساحران با حضرت موسی(علیه السلام) میفرماید:
«یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعی»[371]؛
«از سحرشان برای او تخیل ایجاد کردند که آن ریسمانها میجنبد».
تئوری جذب براساس قانون تشابه، نقشآفرینی قدرت ذهن را اثبات میکند در حالیکه قانون تشابه بیشتر در فضای جادوگری و مشابهسازی خیال با واقعیت، خودنمایی میکند و از حقیقت و واقعیت به دور است. به همین جهت در طول تاریخ جادو، رقیب دین و جادوگر، رقیب رسولان الهی بوده اند.
2. توده بحرانی
این ایده که در بعضی از کتب روانشناسی هم نقل شده است به عنوان یکی از قراین و شواهد در اثبات فرضیه جذب مطرح است. طبق این ایده ادّعا میشود اگر شمار قابلتوجّهی (عدد کافی) از انسانها – حتّی دیگر موجودات – از رفتار خاص و الگوی خاصی تبعیت کنند همان رفتار در تمام آن «گونه» تظاهر خواهد یافت. کمترین نصاب در «گونه» که موجب سرایت رفتار به تمام آن صنف خواهد شد «عدد بحرانی» یا «توده بحرانیگونه» نام دارد.[372]
درباره این ایده، گفته میشود؛ میمونی در کشور ژاپن بهطور ابتکاری سیبزمینی را در آب شور دریا شست و آن را خورد. متعاقباً بعضی از همنوعانش از او تقلید کردند. تعداد زیادی از میمونهای حاضر این عمل را انجام دادند. با تعجب مشاهد شد میمونهایی که در چند فرسخی زندگی میکردند و هیچ تماسی با میمونهای ساحل نداشتند این رفتار را از خود بروز دادند.
کن کیس[373] در کتابش معتقد است که اگر تعدادی از افراد نوع بشر از بحران جنگ هستهای آگاهی یابند و این حس را به اکثریت انتقال دهند و اکثریت این رفتار را در خود تظاهر دهند، جنگ هستهای اجتنابناپذیر است.
فیزیکدانان از این نصاب به «انتقال مرحلهای» نیز تعبیر میکند و آن هنگامی است که اتمهای تشکیلدهنده یک ملکول به ترتیب خاصی قرار گیرند و تعداد آنها به نصاب نزدیک شود و در این هنگام است که بقیه اتمها خود به خود در همان مسیر قرار میگیرند. حرکتی عجیب از یک میکروب در یک نقطه از زمین باعث بروز حرکت دیگر میکروبها – بدون هیچ تماسی – در کره زمین میشود. این مطلب در مورد رفتار تودهها در جوامع بشری قابل توجه است به طوری که رفتار کلّی انسانها و مواضع جمعی آنها متأثر از حس مشترک آنها است که تبیینی دیگر از همان «وحدت وجود» است!![374]
همچنین در کشفیات نوین فیزیک کوانتوم گفته شده است؛ ذرّات کوچکتر از اتم بهطور مداوم اتخاذ تصمیم میکنند و عجیبتر این که تصمیمات اتخاذ شده بر اساس تصمیماتی است که در جای دیگر اتخاذ میشود. ریز ذرات اتم به فوریت میدانند که در جای دیگر چه تصمیمی اتخاذ شده است. مبنای استدلال فلسفه کوانتوم این است که همه چیزهایی که در جهان به ظاهر منفرد و مستقل به نظر میرسند در واقع اجزایی از یک کلیت مستقل بهشمار میروند. دنیای علم به سختی میکوشد به آنچه رهبران روحانی بشریت گفتهاند دست یابد. در علم مکانیک کوانتوم در این مسئله – ذیحیات بودن ذرات عالم و دستورگیری از حقیقت دیگر – تمایزی بین جاندار و بیجان وجود ندارد. تمامی اجزاء عالم ضمن اینکه در کار انفرادی خود عاری از نقص و خطا میباشند در همان زمان با ذرّات دیگر و با کل کائنات هماهنگ و همنوایند و به فواصل زمانی احتیاجی ندارند.[375]
طرفداران قانون جذب از اینگونه شواهد برای اثبات فرضیه خود استفاده میکنند، در حالیکه این چند نمونه حداکثر میتواند «قانون جذب را به عنوان فرضیه» مطرح نماید که لازم است با تکرار و آزمون به مرحله «قانون تجربی» برسد. علاوه بر اینکه قراین بالا چندان ارتباطی با تئوری راز ندارند بلکه حداکثر شواهد «وحدت وجود» و «یگانگی هستی» است و علامت نوعی هماهنگی و همسویی در فعل و انفعالات پدیدهها است. این نکته ظریف را وین دایر دریافته است و در آثارش از اینگونه شواهد به عنوان «دلایل وحدت وجود» استفاده کرده است.
جاذبههای فرضیه جذب
آنچه در جلسات جذب اتفاق میافتد بخشی از آن دارای جاذبههای شیرین برای شرکتکنندگان است. مانند توجّه به مفهوم کلیدی «امید» که به «نشاط، طراوت و بالندگی روحی» ختم میشود و از این حیث ارزشمند و مهم است. هرچند این دستاورد منحصر به تئوری راز نیست، اما این ویژگی، به صورت پررنگی در کارگاههای راز برجسته میشود و به عنوان یک «مزیّت اخلاقی» از آن یاد میشود.
در این تئوری بر «شعورمندی» موجودات تأکید شده و این حقیقت پذیرفته شده است.
لازم به ذکر است در متون اسلامی – قرآن و روایات و متون فلسفی اسلامی – نه فقط «شعورمندی کائنات» بلکه مراتب بالاتر یعنی «عبادت و تسبیح و تهلیل»، «علم و معرفت به مبدأ آفرینش»، «رشد و تکامل» و «هدفمندی مجموع هستی» نیز مورد توجه قرار گرفته است. خداوند میفرماید:
«إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»[376]؛
«هیچ چیزی نیست مگر آن حمد و تسبیح خدا میگوید».
در جایی دیگر قرآن میفرماید:
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ»[377].
«تسبیح» را برای موجودات بدیهی میشمارد و «علم و آگاهی» را برای تمامی موجودات اثبات میکند.
درباره آیات شریفه «والیه ترجعون» و «کلّ یجری لاجل مسمّی» علامه طباطبایی(ره) فرمودهاند: حکم جریان و سیر و رشد و تکامل، عمومی است که همه اجسام مشمول آن هستند.[378]
تئوری راز، با تکیه بر ظرفیتها و استعدادهای شگرف وجود آدمی در میان مخاطبان جاذبه زیادی ایجاد نموده است. توجّه به استعدادهای روحانی و توانمندیهای معنوی نفس انسانی باعث خلق جنبشهای فراوانی در دنیای امروز شده است. این جریانها که همگان را به نوعی به سمت و سوی گرایشهای معنوی میکشاند، تلاش میکنند در ایجاد حس معنوی و آرامش، هواداران خود را به تجربه لذّت نزدیک نمایند. رهبران جذب، هماکنون با ابزارهایی همچون دعوت به امید و شادمانی و نشاط، قبول شعورمندی کائنات و تکیه بر استعدادهای معنوی انسان در جذابیتبخشی به این ایده توفیق یافتهاند.
ایرادات فرضیه جذب
نبود پشتوانه علمی
برای اثبات هر ایده یا فرضیهای باید سراغ یکی از سه گزینه رفت:
1. تجربه قطعی. 2. عقل بدیهی. 3. نقل مسلم.
در قانون جذب نه تجربه قطعی قابل قبول وجود دارد و نه از دلیل فلسفی و برهان قانع کننده بر این ایده خبری هست و بهره گیری از برخی آیات متشابه و روایات غیرمرتبط، نمیتواند پشتوانه وحیانی و دینی برای قانون جذب درست نماید. باید توجه داشت که آنچه درباره ارزش تفکّر در روایات آمده است، مربوط به تصویرپردازی ذهن نیست، بلکه مربوط به حوزه نگرشهاست که جهت خودسازی به کارگیری میشود. این خودسازی در دوعرصه آیات انفسی و آفاقی اتفاق میافتد. در قانون جذب، تصویرِ مطلوب در ذهن است که ارزش پیدا میکند، در حالیکه در تفکّر، مطلوب واقعی کشف حقیقت و کسب رضایت خداوند و تعالی روح است، بهعلاوه در تفکر، یک فرایند کیفی مطرح است که تعقّل و پرورش قوّه عاقله و ادراکهای عالی انسانی مدّ نظر است.
اخلاق ستیزی
به راستی خوبی و بدی انسانها در «راز» چه اندازه مورد توجّه است و پرداختن به «خوب شدن» چه میزان مهم معرفی میشود؟ متأسّفانه باید گفت که در «راز» توجّهی به لزوم خوب بودن و اجتناب از بدی نمیشود. بلکه ادعا میشود «مهم مطلوبِ خوب است نه مطالبهگر خوب». گفته میشود: «مهم نیست تو خوب و یا بد باشی و مهم نیست چیزی بخواهی که در ذات خود خوب باشد یا خوب نباشد بلکه مهم خواست و طلب توست…».
اینگونه «محوریت دادن به خواستها» و هواهای آدمی که در بین سردمداران جذب دیده میشود، محصول رویش بذر سکولاریسم در زمین اومانیسم است!! بنابراین طبیعی است که در این تئوری حرفی از خوبی و بدی مطلوبها نیست و نظام ارزشی فراتر از میل و طلب انسان تصویر نمیشود و ملاکی برای سنجش مطلوبها معرفی نمیشود. به همین جهت است که «اریک فروم» مدعی است «باید محبت به انسان و عدالت را جانشین خدا نمود و سخن از خدا را باید کنار گذاشت».[379]
در تئوری راز عبارت «فرمانبردارم سرورم» به عنوان زبان حال کائنات و جهان هستی، بارها تکرار میشود و به عنوان «قویترین قانون نظام هستی» از آن یاد میشود. نتیجه ایده جذب آن است که خوشیها و لذتهای انسان تعیینکننده مطلوبهای اوست و رفاه به جای قرب الهی و کمال معنوی او مینشیند و غایت و افق زندگی انسان به جای تعالی معنوی، به رفاه این جهانی تغییر میکند.
رفاه محوری
بررسیهای میدانی نشان میهد که با انتشار کتابهای «راز»، «تکنولوژی فکر»، «قدرت ذهن» و «معجزه فکر» فعالیت شرکت گلدکوئیست و دیگر شرکتهای هرمی اوج گرفت و وسوسه میلیاردر شدن و ثروتهای نجومی، عدّهای را از فضای کار و کسب به عرصه تخیّل و تجسّم کشاند و باعث بیچارگی و بیخانمانی افراد زیادی گردید تا جایی که فقط در تهران تعداد 4000 خانوار دارایی خود را از کف دادند.
تردیدی وجود ندارد که انسان نیازهای مختلف مادّی از جمله مسکن، پوشاک، سلامت، روحیه شاداب دارد. از سوی دیگر شکّی نیست که پرداختن به نیازهای معیشتی و رفع نیازمندیهای اساسی زندگی غیر از «رفاهمداری» و «لذّتمحوری» است. از اشکالات جدّی این فرضیه «تأکیدی» است که بر «مطلوبهای حسّی و مادّی» و به عبارت دقیقتر «چرب و شیرینهای سرگرمکننده و زودگذر» میشود.
«همیشه به ثروتهای بیکرانی که در آینده به دست خواهید آورد بیندیشید… همواره بگویید من ثروتمندم… کاری کنید که درون شما و ضمیر ناخودآگاه شما ثروت را احساس کند و همان شرایط را برای شما فراهم کند… احساس کنید ثروت خود را و احساس کنید رفاه خود را… به نمادهایی از ثروت مثل اسکناس، چک، و تصاویر شمشهای طلا خیره شوید و با آن معاشقه کنید…[380]»!!
در کارگاههای جذب، رفاه و لذت چنان برجسته میشوند که گرایشهای متعالی روح انسان و رشد معنوی و تکامل روحی وی در میان این همه مطالبات سطحی گم میشود و هدفمندی خلقت فراموش میگردد و هدف زندگی در عیش و عشرت و کامیابی حداکثری خلاصه میشود و بدینسان به ابتذال کشیده میشود. آنچه به عنوان خواست و مطالبه انسان در اینگونه کتابها و به ویژه در فیلم راز مثال زده میشود اسکناسهای سبز، خانه، ماشین، پست و مقام، تجهیزات زندگی، پول، امکانات خانه بیشتر… چندین و چندبار تکرار میشوند.
به راستی مگر غیر از این است که تجسّم مداوم این خواستهها، باعث میشود که این مطالبه در عمیقترین لایههای وجودی انسان نفوذ کند و روح و روان انسان با مطلوبهای حسی انس بگیرد؟ نتیجه این است که بعد از آنکه اینگونه مطلوبها با نهاد و ضمیر انسان پیوند خورد، روح انسان به جای تکامل معنوی، چرب و شیرینهای زندگی دنیوی را به عنوان مقصد نهایی تعقیب میکند و سرمایه عمر انسان این چنین بر باد میرود.
سنجش گریزی
در فیلم راز به صراحت عنوان میشود که «هیچ قانون ثابت و مستندی وجود ندارد که رسیدن به مطلوب چقدر طول میکشد». به راستی چرا هیچ راهی برای اثبات قطعی و دائمی این فرضیه وجود ندارد؟
«در فرضیه راز، از آن رو که زمانی برای تحقّق رؤیاها مشخص نشده، هیچگاه نمیتوان این فرضیه را ابطال کرد، زیرا تا آخرین لحظه عمر، یک نفر باید منتظر باشد شاید روز بعد، روز رسیدن به آرزویش باشد. بنابراین هنگامی میتوان این فرضیه را ابطال کرد که یک نفر با اندیشه و احساس مثبت نسبت به آرزویش، ناکام بمیرد. به این ترتیب برای هیچکس در این دنیا امکان سعی و خطا و تجربه کردن قانون جذب وجود ندارد، زیرا با سعی اول تا پایان عمر باید برود و با مرگش خطای آن کشف میشود. بنابراین قانون جذب در طول زندگی خطاپذیر نیست. البتّه شاید بتوان گفت که حتّی با مرگ یک انسان آرزومند ناکام نیز قانون جذب ابطال نمیشود، چون شاید علّت ناکامی او نادرستی قانون جذب نبوده بلکه او به اندازه کافی قدرت تجسم و یا احساس مثبت به خرج نداده است. زیرا در قانون جذب شاخص و معیاری برای حد نصاب احساسات مثبت و تجسم خلاق وجود ندارد[381]»!!
توجیه ظلمپذیری
در تئوری راز به صراحت از «عدم مخالفت با امور منفی» صحبت میشود و بهعنوان یک نگاه جدید و لازم به مخاطب توصیه میشود. با این نگاه «حمایت از صلح نه مخالفت با جنگ» به بهانه اتلاف انرژی تبدیل به یک راهبرد اساسی میشود.
در قانون جذب گفته میشود: زندگی باید با تفکّرات مثبت اداره شود نه تفکّرات منفی؛ به همین جهت توصیه میکنند «به جای اینکه علیه تروریسم و جنگ اعلام انزجار کنید طرفداران صلح باشید… اگر شما علیه چیزی باشید و با آن دشمنی نمایید نفاق و اختلاف در ضمیر شما نقش خواهد بست… علیه هرچه بایستید همان چیز علیه شما خواهد ایستاد. در عوض ابراز انزجار نسبت به مواد مخدر و مبارزه علیه آن، کودکان را در انتخاب راه صحیح زندگی یاری دهید.»[382]
شعار فوق خواسته یا ناخواسته در خدمت آمال و نقشههای متجاوزان و جنگطلبان و نظام سلطه جهانی است و بیش از همه ایشان از آن سود خواهند برد و به خوبی انسانهای معنویتگرا را ظلمپذیر و بسترساز تداوم بیعدالتی موجود خواهد نمود.
روشن است ثمره معنویّت فردگرا و نگرش تک بُعدی به پارهای از ابعاد روح، این فرضیه را به سمت، تهی شدن از رسالت اجتماعی خواهد برد. این ایده که «بر ضد هیچ چیز جبههگیری نکنید»[383]دست تبهکاران را در چپاول و ظلم بازتر خواهد کرد و زمینه نظام سلطه جهانی موسوم به «دهکده جهانی» را فراهم خواهد کرد.
مخدوش بودن عمومیت جذب
ادّعای پیروان جذب عمومیت و استثناناپذیری آن است. اما باید دید که این ادّعا چه میزان در بستر واقعیتهای عینی قابل اثبات است. افراد بسیاری بودهاند که مطلوبی را مدنظر داشتهاند و به شدت در فضای ذهن به آن تصویرپردازی ذهنی دادهاند و به گونهای تمرکز ذهنی داشتهاند که حتّی سلامت درونی و روانی آنها از ناحیه این مشغولیت ذهنی صدمه دیده است امّا به مراد خویش دست نیافتهاند. آیا غیر از این است که قانون جذب در موارد اینچنینی که مساعدترین بستر را برای تحقق داشته است، تحقق نیافته است؟ ناکامی این افرادی آیا با ادعای عموم که مبلغین جذب ادعا میکنند در تضاد نیست؟ حتّی اگر بپذیریم که این تئوری در مواردی هم جواب داده است باید نسبت موارد تصدیق شده با مواردی که مطالبهگر در وصول به مطلوب ناکام مانده است سنجیده شود تا سستی این ادّعا بیشتر روشن گردد.
باید یادآوری کنیم که منظور ما مواردی است که در شرایط عادّی و با استفاده از امکانات موجود احتمال وصول به آنها پایین است و در آن موارد اسباب و علل ظاهری و طبیعی چندان در دسترس انسانها نیستند و تجسّمکننده اقدام عملی دیگری غیر از «تجسم هدف» نداشته است مانند کارگری که در شرایط عادی 300هزار تومان درآمد دارد و با ابزار تجسم میخواهد این درآمد به 3میلیون در ماه برسد. باید پرسید در این موارد تئوری جذب چنددرصد قابلیت عرض اندام دارد؟ آیا کسی که با زبان انگلیسی ناآشناست میتواند با نشستن در کُنج خانه و تصوّر اینکه دارد کلمات و اصطلاحات انگلیسی را یاد میگیرد به این زبان مسلّط شود؟!
یکی از ابهامهایی که در این فرضیه جواب قانعکنندهای به آن داده نشده است این است که گفته شده؛ بزرگان بشریت این قانون را فهمیده بودند ولی آن را فاش نکردند تا بتوانند همچنان بزرگی را برای خود نگهدارند و در تاریخ بشریت یاد و نام ایشان ماندگار بماند و همه از موفقیت ایشان یاد کنند!! امّا سؤال این است که چرا بسیاری از بزرگان نیز گرفتار ناکامیها و شکستها شدند؟! چرا این ابزار را فقط در یک جنبه به کار گرفتند؟ چرا حکما فقط حکیم ماندند و از حکومت بیبهره بودند؟ و چرا حکمرانان چندان بهرهای از حکمت و علم نبردند؟ ایشان که از این راز بزرگ باخبر شدند چرا نتوانستند همهجانبه از آن استفاده کنند؟ یقیناً این جواب که «آنها نخواستند»، جواب قانعکنندهای نیست. تاریخ از افراد زیادی نام میبرد که برای رسیدن به حکومت شب و روز نداشتند و به عشق خواسته خود شب را به صبح میرساندند و امیدوارانه به پیش میتاختند امّا کاری از پیش نبردند و با ناکامی سر به بالین خاک گذاشتند. اگر احساس و طلب و تجسم ذهنی، بهصورت معجزهآسا باعث جذب مطلوبها میشود، چرا این افراد به اهدافی که روح و روان ایشان را به تسخیر درآورده بود نایل نشدند؟!!
اساسیترین ابهام در فرضیه جذب «میزان اثرگذاری قدرت تجسم» و به عبارت دقیقتر «برد قدرت ذهن» است. مثلاً آیا با قدرت تفکّر میشود قوّه بینایی یک فرد نابینا را طی یک هفته برگرداند؟ یا دیگری میتواند یک عقبمانده ذهنی را با «تجسم بهبودی وی» درمان کند؟ یا اصلاً میتوان تصوّر کرد با استفاده از تئوری جذب یک موجود جدید ایجاد نمود؟ اینها مواردی است که به قطع از شمول تئوری جذب فراتر است و اینگونه معجزهگریها در تئوری جذب، راهی برای طرح و قبول ندارد.
آنچه که به عنوان یافتههای فیزیک کوانتوم ادّعا میشود؛ فقط در حدّ «پذیرش تأثیر متقابل میان پدیدهها» ست نه رابطه علّی و معلولی. به عبارت دیگر حداکثر در حدّ «علّت ناقصه» این رابطه وجود دارد نه «علت تامه».
در قانون جذب ادعا میشود که هرچه را شما تصوّر کنید چه مثبت و چه منفی؛ همان دقیقاً اتّفاق میافتد. حال سؤال این است که آیا واقعاً هر مشکلی که در زندگی انسان پیش بیاید حتماً قبلاً انسان به آن مشکل تصویرسازی ذهنی داده بود؟ آیا اگر کسی همسرش را در یک تصادف از دست دهد، از قبل حتماً این اتّفاق را بارها تجسّم کرده بود؟ آیا مریضیها هم در اثر تجسّم حالت مرض، اتفاق افتاده است؟ اگر زلزلهای یا سیل اتفاق افتد و تعدادی جان خود را از دست دهند؛ آیا همگی قبلاً مرگ خود را در حالت زلزله یا سیل تجسّم کرده بودند؟ آیا بستگان آنها اینگونه مرگ را در مورد زلزلهزدهها تصوّر کرده بودند؟
لازم است اشاره شود که فرضیه جذب در بین مدّعیان و مبلغان داخلی یک «پیوست» دارد که این پیوست در نسخههای خارجی وجود ندارد.
در بین مروّجان خارجی مثل آنتونی رابینز، وین دایر ولوئیر هی و… آنچه معیار و میزان است «طلب» انسان است. یعنی فقط تصوّر یک مطلوب کافی است که آن مطلوب به خدمت انسان درآید، امّا مدعیّان داخلی بنا بر اقتضای ارزشهای دینی و فرهنگ بومی مردم «توجّه به خدا» را هم به این قانون ضمیمه کردهاند.
به عبارت واضحتر میگویند: «تو مطلوب خود را تصوّر کن و بر این تصوّر ممارست کن. ذهن – که خالقش خداست آن را به تو میدهد». یعنی وجه مشترک رهبران جذب در داخل و خارج کشور این است که هر دو گروه اعطا کننده را ذهن انسان میدانند ولی مروّجین جذب در داخل کشور بر این نکته تأکید دارند که خالق ذهن خداست. البته هر دو طیف میپذیرند که خداوند قوه آفریندگی و خلق را به ذهن تفویض نموده است و خود در گوشهای نشسته و فرمانروایی ذهن بر کائنات و خود خدایی انسان را نظاره میکند!!
به راستی نقش خالق هستی در فرآیند نقشآفرینی ذهن چیست؟ عمل ذهن و عکسالعمل کائنات چه نسبتی با مبدأ آفرینش دارد؟ آیا خالق ذهن، ذهن را در فرآیند تصرف به حال خود رها کرده یا این که لحظه به لحظه ذهن این توانایی را از مبدأ آن دریافت میکند؟ خالق ذهن چه هدفی از تعبیه این قوه در انسان داشته است؟ جواب به این سوال هرچه باشد خود یک تبیین خاص از هستی (نوعی جهانبینی) است و در بردارنده یک نگرش خاص به هستی خواهد بود.
ابهام دیگر در این فرضیه این است که آیا منظور از «قدرت ذهن» همان قدرت روح است؟ که البتّه این معنا خلاف ظاهر کلمات گویندگان است. هرچند بسیاری از مدافعان این تئوری وجود روح را قبول دارند به ویژه طرفداران داخلی، روح را یک مخلوق خدایی میدانند؛ ولی این مطلب باز ناگفته مانده است که آیا این قدرت ذهن از روح نشأت میگیرد و اصولاً نسبت بین این قدرت ذهنی و روح انسان چگونه تبیین میشود؟
باید پرسید چرا از نسبت دادن این قدرت به روح خودداری میشود و در همه موارد این قدرت مستقیماً به ذهن نسبت داده میشود و اصلاً از روح انسانی صحبتی به میان نمیآید؟ بهراستی آیا عالمانهتر نیست که گفته شود این قدرت – به فرض وجود آن – از قدرتهای روح است امّا با ابزار ذهن محقق میشود؟
البتّه ما درصدد کشف انگیزهها و اغراض نیستیم و هیچکدام از این مروجین اسلامگرای جذب را به سوءنیت و غرضورزی متهم نمیکنیم ولی از ایشان باید پرسید که اگر برای رسیدن به مطلوبها ابزار ذهن اینقدر معجزهآسا عمل میکند آیا جا نداشت خداوند حکیم همچنان که ابزارهای معنوی مانند دعا، صدقه، زیارت، توسل و… توسّل را بهعنوان وسیله کسب مطلوبها و البته وسیله قُرب معرفی کرد، تمرکز و تجسم را هم به عنوان یک راه ذکر میکرد؟ وسیله به این مهمّی چرا در متون دینی به آن تصریح نشده است؟ پارهای از این عزیزان برای اثبات این فرضیه به آیه «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ»[384]تمسک نمودهاند و بعضی دیگر به حدیث پیامبر که فرمود:
«الفقر سواد الوجه فی دارین»؛ «فقر باعث بیچارگی در دو دنیاست» استدلال میکنند!
کدام مفسّر از صدر اسلام تاکنون از آیه بالا قدرت ذهن را فهمیده است. البتّه ما قدرتهای ذهن را انکار نمیکنیم، امّا آیا استعدادهای انسانی و قوای معنوی منحصر به ذهن است؟
نسبت قانون جذب با عمل انسان چه نسبتی است؟ دانشآموزی را فرض کنید که جهت قبولی تلاش میکند و هیچ تجسّمی و تصوّری و تفکّری از قبولی خود (به عنوان یک برنامه) ندارد و بعد از تلاش و جدیت موفق میشود چرا مدّعیان قانون جذب، اینگونه موارد را در قانون جذب به بررسی نمیگذارند.
جمع بندی
قانون جذب امروزه به عنوان یک ابزار بیبدیل که ذهن تنها نقش را در این فرآیند به عهده دارد مطرح میشود. این ابزار هم یک ابزار ذهنی محض است که «تصور مطلوب» نام دارد. این تصور مطلوب با فکر و اندیشه و اعتقاد و ایمان و باور تفاوت ماهوی دارد، در تصور ذهنی نیازی به هیچ باوری نیست. تنها باوری که لازم است پذیرش حقانیت فرضیه جذب است و بس.
نباید فراموش کرد که در تبلیغات و کارگاههای جذب در کشور ما، نقش دیگر عوامل نه از روی غفلت که حساب شده مطرح نمیشود. علت هم یک چیز بیشتر نیست و آن این است که رهبران جذب در ایران به دیگران وعده رفاه و امکانات زندگی را میدهند؛ آن هم با دو قید «سرعت» و «سهولت». بنابراین اگر از مخاطبین خود بخواهند که تلاش و زحمت لازم است، دیگران خواهند گفت که اگر قرار باشد با همان راههای متعارف و توأم با سختی و زحمت پولدار شویم؛ در آن صورت، جذب تحفه جدیدی نخواهد بود. در صورتیکه همه میدانیم برنامهریزی و مدیریت مقولهای است که انسان در عرصه زندگی از آن برای رسیدن به اهداف خود استفاده میکند، هرکس در طول زندگی خود با مسائل و مشکلاتی روبهروست. مثلاً یک دانشجو با مسائلی از این قبیل مواجه است: چگونه درس بخوانم؟ چگونه زندگی زناشوئی را تشکیل دهم؟ در زندگی با چه کسانی معاشرت داشته باشم؟ چه مطالعات و تحقیقاتی داشته باشم تا به موفقیت تحصیلی برسم؟ اوقات فراغت را چگونه سپری کنم؟
برنامهریزی و مدیریت، اهداف را روشنتر و قابل دسترستر میسازد، بهطوری که هیچکس برحسب تصادف به هدف خود نمیرسد بلکه با برنامهریزی به سمت تحوّل و دگرگونی مثبت و مفید پیش میرود، و انتخابهایش را عاقلانهتر میکند تا سرانجام به مقصد برسد. برنامهریزی و مدیریت یک روند فعّال و پویا در جهت هدفیابی و کامروایی است. کسب روزی، تحصیل، کار و فعالیت اجتماعی، ازدواج و زناشویی، روابط اجتماعی، صلهرحم، انجام وظایف اجتماعی و مسئولیتهای فردی و گروهی و جملگی اموری هستند که هر کس موظف است درباره آنها اطلاعات لازم را کسب نموده و با یک برنامهریزی دقیق برای موفقیت در آنها به تلاش و مجاهده بپردازد.
امام علی(علیه السلام) فرمود: «عمل خود را رفیقت قرار ده و آرزویت را دشمنت… آرزوهایتان را دروغگو بدانید و عمرتان را برای پرداختن به بهترین کارهایتان، غنیمت بشمارید و چونان صاحبان تشخیص و خِرد [به عمل] مبادرت کنید».
در فرضیه جذب آنچه «شاه کلید» محسوب میشود تمرکز و تجسّم مطلوب است نه اقدام عملی و برنامهریزی و مشورت. فکرگرایی و خیالپردازی جایگزین ارتباط منطقی با دنیای خارج میشود و عملیاتی کردن طرحها و ایدهها جای خود را به «نگریستن آمال» میدهد.
امروزه هرچند آن دسته از افرادی که شهرت و بازار خود را از قانون جذب دارند، سعی میکنند که از جذب به عنوان یک قانون یاد کنند، تا دیگران همچنان بر اعتماد خود باقی بمانند؛ امّا واقعیت این است که بسیارند افرادی که جذب را امتحان کردهاند و نه فقط به جواب نرسیدهاند بلکه مختصر دارایی خود را هم از دست دادهاند (مانند بسیاری از مال باختههای شرکتهای هرمی که پیششرط ورودشان به شاخه، مطالعه کتاب راز یا تکنولوژی فکر بود). این افراد ناکارآمدی این ایده را در میدان عمل تجربه نمودهاند و دیگر حاضر نیستند بابت شرکت در سمینارهای راز و تکنولوژی فکر هزینه کنند.
البتّه هستند افراد محدودی که با مدیریت، تلاش، پشتکار و مشورت با دیگران به اهداف خود دست یافتهاند و توجّه به این عوامل ندارند و به خاطر تبلیغات گسترده مدعیّان جذب حاضر نیستند قبول کنند که توفیق ایشان ارتباطی با قوّه ذهن و تمرکز ندارد.
امروزه حتّی در دائرة المعارفها – حتّی در ویکیپدیا که طرفداران در تهیه مطالب آن دستی دارند – از قانون جذب به عنوان یک ایده علمی نام نمیبرند.
این متن را ببینید: «قانون جذب یک قانون انتزاعی است و بهطور خلاصه بیان میکند که هرآنچه در ذهن انسان تصوّر شود اعمّ از خوب یا بد، زشت یا زیبا و… در دنیای واقعی نمود خواهد یافت. بنا به تعبیر یکی از افراد حاضر شده در این فیلم قانون جذب مختصراً در این جمله تعریف میشود: «افکار، تبدیل میشوند به، اجسام!».[385]
خوشبختانه مخالفت به موقع بسیاری از متخصّصین فیزیک با ایده جذب باعث شد که بسیاری از افرادی که این ایده را برآمده از فیزیک کوانتوم میدانستند، به این ایده بهعنوان یک یافته تجربی نگاه نکنند. امروزه در محافل علمی کسی ادّعا نمیکند که فرضیه جذب مورد تأیید فیزیک کوانتوم است. کار به جایی رسیده که بعضی از منادیان جذب در کشور، صریحاً گفتهاند که از اوّل نباید جذب در فضای فیزیک مطرح میشد، چرا که این ایده بهراحتی در فیزیک قابل اثبات نیست و اساساً جذب یک ایده متافیزیکی است که فیزیک نمیتواند آن را به محک تجربه ببرد.
وی میگوید: «به نظر میرسد مدافعان قانون جذب اصلاً نباید به سراغ قوانین علمی برای اثبات درستی کارکرد این قانون میرفتند. چون دانشمندان مقابل آنها قد علم میکنند و آنها هم چون قصد دارند با ابزارهای علمی و فیزیکی، به توصیف یک پدیده متافیزیکی و غیرمادی بروند طبیعتاً شکست میخورند و نمیتوانند به خوبی از خود دفاع کنند.
این همان خطایی بود که در فیلم راز یا Secret صورت گرفت و بلافاصله در جلسات پرسش و پاسخ بین تماشاچیان این فیلم و سازندگان این مجموعه روی علمی نبودن ادعاهای کوانتومی انتقاد مطرح شد.»[386]
از سوی دیگر در میان روانشناسان مشهور و برجسته کسی یافت نمیشود که ایده جذب را به صورتی که در فیلم راز ادعا شده تأیید نماید. البتّه روانشناسی تأثیر اندیشه بر روان و درون را تأیید میکند و بعضی از مکاتب روانشناسی با همین نگاه شکل گرفتهاند. باید توجّه داشت اثرگذاری فکر بر احساسات و روان، مورد اذعان متون دینی هم هست؛ امّا میدانیم که در تئوری جذب ادّعای آفرینندگی ذهن و تأثیر تامّ ذهن در جذب خواستهها، مطرح است بدون اینکه به عامل دیگری نیاز باشد.
بهطور نمونه در کتاب راز مردی معرفی میشود که تصویر خانه دلخواه خود را روی تخته آرزوهایش نصب کرده و هر روز به آن مینگریسته و خود را در آن تجسم میکرده است. اما بعد از سالها وقتی که فرزندش پس از اسبابکشی یک جعبه قدیمی را باز میکند و عکسهای آرزوی پدر را میبیند و میپرسد اینها چیست؟ پدرش متوجّه میشود که اکنون در همان خانه آرزوها زندگی میکند! به نظر شما کسی که مدّتها عکس خانه آرزوهای خود را در برابر چشم قرار داده و به آن نگریسته و با احساسات مثبت آن را تجسّم کرده، وقتی در واقعیت آن خانه را میبیند، آرزو و تصوراتش را به یاد نمیآورد؟ و باید فرزندش عکسهای چند سال پیش را به او نشان دهد تا متوجّه شود خانهای که در آن زندگی میکند همان خانهای است که مدّتها در فکر خود تجسم میکرده است؟ این در حالی است که حافظه انسان وقتی با احساسات همراه میشود بسیار قدرتمند عمل میکند و خاطرات کوچک و ناچیز با کوچکترین اشاره و نشانهای به یاد میآید.
نباید فراموش کرد که ایده جذب از نگاه امانیستی (انسانمحوری) حاکم بر غرب سرچشمه گرفته و با این نگرش، اهداف متعالی و معنوی انسان به حاشیه میرود و بهجای آن اهداف دنیوی، پدیدار میشود و انسان به فراموشی عاقبت و آخرت تشویق میشود.
«انسان هرچه را میخواهد در اختیار دارد. فقط باید این نکته را بداند چه میخواهد و هدف و مقصودش چیست. برای رسیدن به مقصود باید دو ایده مشخّص را به ذهنتان وارد کنید و آن دو ایده ثروت و موفقیت هستند… باید هر شب پیش از خواب رفتن، دو کلمه ثروت و موفقیت را آنقدر تکرار کنید تا خوابتان ببرد. چون هرچه را قبل از خوابیدن و در حالت خلسه پیش از خواب با خودتان نجوا کنید بر ضمیر ناخوداگاهتان نقش میبندد.»[387]
طبق متون دینی این میل اگر در وجود انسان فعال گردد یکی از ارزشمندترین قوای انسانی را که همان نیروی عقل است، از کار میاندازد و آن را زمین میزند.
حضرت علی(علیه السلام) میفرماید:
«اکثر مّصارع العقول تحت بروق المطامع»؛ «بیشترین زمین خوردنهای عقل مربوط به جاهایی است که برق طمع جستن میکند».[388]
مطلب آخر اینکه ایده جذب یک راهکار جدید برای وصول به مطلوبها نیست؛ بلکه یک استراتژی جدید برای به میان آوردن سبک زندگی جدید آمریکایی است. بنابراین جذب یک راهبرد است نه یک راهکار.
سخن پایانی
نسل جوان و فرهیختگان دانش و تلاش، همگی خواهان «خوب»ها و «خوبی»هایند و در پی آنانند که ایمان و پاکی درون را با صفا و صمیمیت برون همنوا سازند، به طوری که زندگی فردیشان بر پایه آراستگی و وارستگی استوار گردد و زندگی اجتماعیشان براساس درستی و راستی شکل بگیرد.
آنچه در این کتاب آمده حاصل مطالعات فراوان و تجربیات متراکم می باشد. به امید آن که صفحات روشنی پیش روی شما جوانان عزیز و دانشگاهیان فرهیخته بگشاید و علاوه بر بازشناسی «راه از بیراهه» و «عرفان از سراب» شما را به راهیابی به سوی لطف و محبت خداوند رهنمون باشد و در ادامه غریق نجات برآشفتگان بیراههها باشید.
[350] . وین دایر، اعجار واقعی، ص 260.
[351]. فیلم راز، قسمت اول.
[352]. وین دایر، معنویت، ص 46 ؛ عرفان، ص 71 – 188 – 214 – 112 – 121 – 186 ؛ خود حقیقی، ص 37.
[353]. وین دایر، عرفان ص 74 ؛ معنویت، ص 110.
[354]. وین دایر، خود حقیقی، ص 37.
[355]. خود حقیقی، ص 44.
[356]. خود حقیقی، ص 110.
[357]. راز، ص32.
[358]. آزمندیان، CD مقدماتی کلاس تکنولوژی فکر.
[359]. راز، صص 57- 62.
[360]. فیلم راز، قسمت اول.
[361]. the secret.
[362]. «سخر لکم مافی الارض جمیعاً»، جاثیه (45)، آیه 13.
[363]. دیوید برنز، شناختدرمانی، ترجمه مهدی قراچهداغی، نشر پیکان، ص16.
[364]. همان، ص 25.
[365]. شناخت درمانی، ص 42.
[366]. پل ژاگو، قدرت خود تلقینی، ص 8.
[367]. همان، ص 140.
[368]. هری لورین، قدرت ذهن، ترجمه: مهدی قراچهداغی، ص 16.
[369]. تاریخ جادوگری، ص68.
[370] . تاریخ تمدن، ج1، ص79.
[371] . طه (20)، آیه 66.
[372]. وین دایر، عرفان، ص 141.
[373] .kenkees.
[374]. همان، ص 143.
[375]. عرفان، ص 360.
[376]. اسرا (17)، آیه 44.
[377]. نور (24)، آیه 41.
[378]. ترجمه المیزان، ج 11، ذیل آیه.
[379]. عبدالله نصری، فلسفه آفرینش، ص358.
[380]. تکنولوژی فکر، آزمندیان، علیرضا، ص 238.
[381]. مظاهری سیف، مطالعات معنوی، ص99.
[382]. عرفان، ص 228.
[383]. عرفان، ص 233.
[384]. مومنون (23)، آیه 14.
[385]. قانون جذب، ویکیپدیا، دانشنامه آزاد.
[386] . سخنرانی فرامرز کوثری (سایت وی).
[387] . وین دایر، راز قانون جذب، ص 140.
[388] . نهج البلاغه، حکمت 219.
منبع: سایت هدانا برگرفته از پرسشها و پاسخها «عرفان و سراب» .