صفات فعليه/ درس دهم عقایدآیت الله مصباح یزدی

صفات فعليه / درس دهم عقایدآیت الله مصباح یزدی
فهرست این نوشتار:
مقدّمه
چنانكه در درس قبلى بيان شد صفات فعليّه عبارتست از مفاهيمى كه از مقايسه ذات الهى با مخلوقاتش با در نظر گرفتن نسبت و اضافه و رابطه خاصى انتزاع مىشود و آفريننده و آفريده، طرفين اضافه را تشكيل مىدهند مانند خود مفهوم «آفريدن» كه از ملاحظه وابستگى وجود مخلوقات به خداى متعال، انتزاع مىشود و اگر اين رابطه در نظر گرفته نشود چنين مفهومى بدست نمىآيد.
اضافات و روابطى كه بين خدا و خلق، در نظر گرفته مىشود حد و حصرى ندارد ولى از يك نظر مىتوان آنها را به دو دسته كلى، تقسيم كرد: يك دسته اضافاتى كه مستقيماً بين خدا و مخلوقاتى در نظر گرفته مىشود مانند ايجاد و خلق و ابداع و مانند آنها. و يك دسته اضافاتى كه بعد از لحاظ اضافات و روابط ديگرى منظور مىگردد مانند رزق. زيرا بايد نخست، رابطه موجود روزى خوار را با چيزى كه از آن، ارتزاق مىكند در نظر گرفت، آنگاه تأمين آن را از طرف خداى متعال، مورد توجه قرار داد تا مفهوم رازق و رزاق بدست آيد. و حتى ممكن است گاهى قبل از انتزاع صفت فعلى براى خداى متعال چندين نوع رابطه و اضافه، بين مخلوقات، لحاظ گردد و سرانجام، رابطه آنها با خداى متعال در نظر گرفته شود يا اضافهاى مترتّب بر چند اضافه قبلى بين خدا و خلق شود مانند مغفرت كه مترتّب بر ربوبيّت تشريعى الهى و تعيين احكام تكليفى از طرف خداى متعال و عصيان آنها از طرف بنده، مىباشد.
حاصل آنكه: براى بدست آوردن صفات فعليّه، بايد مقايسهاى بين خداى متعال ومخلوقات، انجام گيرد و نوعى رابطه و اضافه بين آفريننده و آفريدگان منظور شود تا مضهومى متضايف و قائم به طرفينِ اضافه بدست آيد. و از اينروى، ذات مقدس الهى، خودبخود و بدون لحاظ اين اضافات و نسبتها، مصداق صفات فعليّه نخواهد بود. و همين است فرق اساسى بين صفات ذاتيّه و فعليّه.
البته همانگونه كه قبلا اشاره شد ممكن است صفات فعليّه را به لحاظ مبادى آنها در نظر گرفت و در اين صورت، بازگشت به صفات ذاتيّه مىكند چنانكه اگر خالق يا خلاّق به معناى كسى كه مىتواند بيافريند در نظر گرفته شود به صفت «قدير» بازمى گردد يا صفت «سميع» و «بصير» اگر به معناى عالم به مسموعات و مبصرات باشد بازگشت به «عليم» مىكند.
از سوى ديگر ممكن است بعضى از مفاهيمى كه از صفات ذاتيّه شمرده مىشود به معناى اضافى و فعلى در نظر گرفته شود و در اين صورت از صفات فعليّه، محسوب مىگردد چنانكه مفهوم «علم» در موارد متعددى در قرآن كريم به صورت صفت فعلى بكار رفته است1.
نكته مهمى را كه بايد در اينجا خاطر نشان كنيم اينست: هنگامى كه رابطهاى بين خداى متعال و موجودات مادى در نظر گرفته مىشود و براساس آن، صفت فعلىِ خاصى براى خداى متعال، انتزاع مىگردد صفت مزبور به لحاظ تعلق به موجودات مادى كه يك طرف اضافه را تشكيل مىدهند مقيد به قيود زمانى و مكانى مىگردد هر چند به لحاظ تعلق به خداى متعال كه طرفِ ديگرِ اضافه مىباشد منزه از چنين قيود و حدودى خواهد بود.
مثلاً روزى دادن به يك روزى خوار، در ظرف زمانى و مكانى خاصى انجام مىگيرد، اما اين قيود، در حقيقت، مربوط به موجود روزى خوار است نه روزى دهنده. و ذات مقدس الهى از هرگونه نسبت زمانى و مكانى، منزه است.
اين، نكتهاى است در خور دقت فراوان، و كليدى است براى حل بسيارى از مشكلات در زمينه شناخت صفات و افعال الهى كه مورد اختلاف شديدى بين اهل بحث و نظر، واقع شده است.
خالقيت
بعد از اثبات واجب الوجود به عنوان نخستين علت براى پيدايش موجوداتِ ممكن الوجود و در نظر گرفتن اينكه همگى آنها در هستى خودشان نيازمند به او هستند صفت خالقيت براى واجب الوجود، و مخلوقيت براى ممكنات انتزاع مىشود. مفهوم «خالق» كه براساس اين رابطه وجودى بدست مىآيد مساوى با علت هستى بخش و موجد (= ايجاد كننده) مىباشد و همه موجودات ممكن و نيازمند، طرف اضافه آن بوده، متّصف به مخلوقيت مىگردند.
ولى گاهى واژه «خلق» به معناى محدودترى در نظر گرفته مىشود و تنها موجوداتى كه از ماده قبلى بوجود آمدهاند طرف اضافه آن، قرار مىگيرد و در مقابل آن، مفهوم «ابداع» در مورد موجوداتى كه مسبوق به ماده قبلى نيستند (مانند مجردات و ماده نخستين) بكار مىرود. و بدين ترتيب، ايجاد به دو قسم خلق و ابداع، تقسيم مىگردد.
به هر حال، خلق كردن خدا مانند تصرفات انسان در اشياء و ساختن مصنوعات نيست كه نيازى به حركت و بكار گرفتن اندامهاى بدن داشته باشد و حركت به عنوان «فعل» و پديده حاصل از آن به عنوان «نتيجه فعل» تلقى شود و چنان نيست كه «آفريدن» چيزى و «آفريده» چيز ديگرى باشد زيرا علاوه بر اينكه خداى متعال از حركت و خواص موجودات جسمانى، منزه است اگر آفريدن خدا مصداق عينىِ زائد بر ذات آفريده مىداشت موجودى ممكن الوجود و مخلوقى از مخلوقات خدا به شمار مىرفت و سخن درباره آفريدن آن، تكرار مىشد. بلكه همانگونه كه در تعريف صفاتِ فعليّه گفته شد اينگونه صفات، مفاهيمى هستند كه از صفات و نسبتهايى بين خدا و خلق، انتزاع مىشوند و قوام اضافه و نسبت به لحاظ عقل است.
ربوبيّت
از جمله روابطى كه بين خدا و خلق، لحاظ مىشود اينست كه مخلوقات نه تنها در اصل وجود و پيدايششان نيازمند به خدا هستند بلكه همه شئونِ وجودى آنها وابسته به خداى متعال است و هيچگونه استقلالى ندارد و او به هر نحوى كه بخواهد در آنها تصرف مىكند وامورشان را تدبير مىنمايد.
هنگامى كه اين رابطه را به صورت كلى در نظر بگيريم مفهوم ربوبيّت، انتزاع مىشود كه لازمه آن تدابير امور است و مصاديق فراوانى، مانند حفظ و نگهدارى كردن، حيات بخشيدن و ميراندن، روزى دادن، به رشد و كمال رساندن، راهنمايى كردن و مورد امر و نهى قرار دادن و… دارد.
شئون مختلف ربوبيّت را مىتوان به دو دسته كلى تقسيم كرد: ربوبيّت تكوينى كه شامل اداره امور همه موجودات و تأمين نيازمنديهاى آنها و در يك كلمه «كارگردانى جهان» مىشود، و ربوبيّت تشريعى كه اختصاص به موجودات ذى شعور و مختار دارد و شامل مسائلى از قبيل فرستادن انبياء و نازل كردن كتب آسمانى و تعيين وظايف و تكاليف و جعل احكام و قوانين مىگردد.
حاصل آنكه: ربوبيّت مطلقه الهى بدين معنى است كه مخلوقات در همه شئون وجودى، وابسته به خداى متعال هستند وابستگيهايى كه به يكديگر دارند سرانجام، به وابستگى همه آنها به آفريننده، منتهى مىشود و اوست كه بعضى از آفريدگان را بوسيله بعضى ديگر اداره مىكند و روزى خواران را بوسيله روزيهايى كه مىآفريند روزى مىدهد، و موجودات ذى شعور را با وسايل درونى (مانند عقل و ساير قواى ادراكى) و با وسايل بيرونى (مانند پيامبران و كتب آسمانى) هدايت مىكند و براى مكلفين، احكام و قوانينى وضع، و وظايف و تكاليفى تعيين مىكند.
ربوبيّت نيز مانند خالقيّت، مفهومى است اضافى با اين تفاوت كه در موارد مختلف آن، اضافات خاصى بين خود مخلوقات هم در نظر گرفته مىشود چنانكه در مورد رزاقيّت گفته شد.
با دقت در مفهوم خالقيّت و ربوبيّت و اضافى بودن آنها روشن مىشود كه اين دو با يكديگر تلازم دارند و محال است ربّ جهان غير از خالق آن باشد بلكه همان كسى كه مخلوقات را با ويژگيهاى خاص و وابستگى به يكديگر مىآفريند آنها را نگهدارى و اداره هم مىكند. و در حقيقت، مفهوم ربوبيّت و تدبير، از كيفيت آفرينش مخلوقات و همبستگى آنها انتزاع مىشود.
الوهيّت
درباره مفهوم «اِله» و «اُلوهيّت» بحثهاى زيادى ميان صاحبنظران، انجام گرفته كه در كتب تفسير قرآن، مضبوط است. معنايى كه به نظر ما رجحان دارد اينست كه «اِله» به معناى «پرستيدنى» يا «شايسته عبادت و اطاعت» است مانند «كتاب» به معناى «نوشتنى» و چيزى كه شأنيّت نوشتن را دارد.
طبق اين معنى، الوهيّت صفتى است كه براى انتزاع آن بايد اضافه عبادت و اطاعت بندگان را نيز در نظر گرفت. و هر چند گمراهان، معبودهاى باطلى را براى خودشان برگزيدهاند اما كسى كه شايستگى عبادت و اطاعت را دارد همان كسى است كه خالق و ربّ ايشان مىباشد. و اين حدّ نصاب اعتقادى است كه مىبايست هر كسى درباره خداى متعال داشته باشد يعنى علاوه بر اينكه خدا را به عنوان واجب الوجود و آفريدگار و كردگار و صاحب اختيار جهان مىشناسد بايد او را شايسته عبادت و اطاعت نيز بداند و به همين جهت، اين مفهوم در شعار اسلام (لا اله الاّ الله) اخذ شده است.
پی نوشت:
1. ر.ك: آيه 187 و آيه 235، از سوره بقره، و آيه 66، از سوره انفال، و آيه 18 و 27 از سوره الفتح و آيه 140 و 142 از سوره آل عمران و آيه 94 از سوره مائده و آيه 16 از سوره توبه و آيه 31 از سوره محمد(ص) و…