شعر شهادت موسی بن جعفر

شعر شهادت موسی بن جعفر
با حال خسته گوشه زندان چه می کشید
از طعنه هاي دشمن نادان چه ميکشيد
بين کوير، حضرت باران چه ميکشيد
در بند ظلم و کينهی قوم ستمگري
تنها پناه عالم امکان چه ميکشيد
خورشيد عشق و رحمت و نور و سخا و جود
در بين اين قبيلهی عصيان چه ميکشيد
با پيکرش چه کرده تب تازيانه ها
با حال خسته گوشهی زندان چه ميکشيد
شکر خدا که دختر مظلومه اش نديد
باباي بي شکيب و پريشان چه ميکشيد
اما دلم گرفته ز اندوه ديگري
طفل سه ساله گوشهی ويران چه ميکشيد
با ديدن سر پدرش در ميان طشت
هنگام بوسه بر لب عطشان چه ميکشيد
وقتي که ديد چشم کبودش در آن ميان
خونين شده تلاوت قرآن چه ميکشيد
مي گفت با لب پر از آهي که جان نداشت:
اي کاش هيچ سنگدلي خيزران نداشت
شاعر: یوسف رحیمی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آنکه ما را کرده است آزاد خود زندانی است
کشتی ما غرق در این ساحل طوفانی است
جسم و جان ما فدای غربت این سلسله
آنکه ما را کرده است آزاد خود زندانی است
بس کرامت دیده از زندانی مظلوم خود
آنکه شغلش سالهای سال زندانبانی است
دشمنانش نیز در جشن اند و زهرا در عزا
حال و روز دوستانش بی سر و سامانی است
مشهد و قم غرق سوزند و مدینه غرق آه
هر غریبی در حریمی گرم روضه خوانی است
روزگاری دست مادر را و روزی دست تو
غم از آن دستی که از ما خوبتر میدانی است
شاعر: جواد شیخ الاسلامی