حقيقتِ انسان، ماوراء بدن(معرفت نفس-قسمت اول)

حقيقتِ انسان، ماوراء بدن(معرفت نفس-قسمت اول)
انسان يك «تن» دارد و يك «من». كه حقيقت او همان «من يا نفس» اوست و همه ادراكات، مخصوص و مربوط به نفس[1] است.
يعني انسان بدون هيچ برهان و استدلال، خود را حس ميكند و دست و پايش را عين خود نميداند، بخصوص اين مسأله در خواب روشنتر و محسوستر است. چرا كه ما در خواب در هنگامي كه بدنمان در رختخواب است، خود را در همان جايي كه خواب ميبينيم مييابيم و نه در رختخواب. مثلاً خواب ميبينيم كه در باغي هستيم و واقعاً هم خودمان هستيم كه در باغيم و حس نميكنيم خودمان همان گوشت و استخوانها هستيم كه در رختخواب است. يا وقتي كه خواب ميبينيم در خيابان هستيم و ماشيني ميخواهد ما را زير بگيرد، خود را در وسط خيابان حس ميكنيم.
به جهت اينكه حقيقت انسان همان نفس اوست، وقتي عضوي از بدن او كم شد، احساس نميكند «مَنِ» او كم شدهاست، چرا كه تن انسان در حقيقت او دخالت ندارد، و با كم و زياد شدن تن انسان، حقيقت انسان تغيير نميكند، بلكه «تن» ابزار نفس است. و اينكه گفته ميشود همة ادراكات، مخصوص نفس است؛ يعني نفس انسان شنواست، منتها در عالم ماده به وسيله گوش ميشنود و نفس انسان بيناست، منتها در عالم ماده به وسيله چشم ميبيند. ملاحظه كردهايد كه در هنگام خوابديدن، چشم داريد و حتي چيزهايي را ميبينيد كه بعداً در عالم بيداري خواهيد ديد. ميفرمايد:
مَردْ خفته، روحِ او چون آفتاب وز فلك تابان و تن درجامهخواب
يا اينكه ملاحظه كردهايد وقتي در كلاس درس، چشمِ شما به معلم است ولي نَفْسِ شما به جايي غير از كلاس و معلم توجه و نظر دارد، در عيني كه عمل بينايي چشم با تطابق عدسي و انعكاس تصوير روي لكه زرد شبكيه انجام ميگيرد. وقتي معلم شِكلكي در ميآورد و همه حاضران ميخندند، تازه شما به خود ميآييد و از بقيه ميپرسيد: معلم چه كرد؟! چون نفس شما در آنجا حاضر نبود و توجهش در جاي ديگري بود؛ اين چشم با اينكه به سوي معلم بود، ولي نديد. يعني در واقع «منِ» انسان با چشم ميبيند، نه اينكه چشم به خوديخود بيننده باشد. يا در مورد گوش هم همينطور است. گاهي كه نفس نظر به گوينده ندارد و نظرش در جاي ديگر است، همة فعل و انفعال شنوايي از نظر فيزيولوژي و قوانين مادي بدن انجام ميشود، ولي شخص سخنان گوينده را نميشنود. چرا؟ چون نفس است كه با گوش ميشنود و لذا وقتي نفس در صحنه نيست گوش نميشنود. پس ميگوييم « همة ادراكات مخصوص نفس است» يعني:
پرتوروح است، نطقوچشم وگوش پرتو آتــش بود در آب جـــوش
در هنگام بيهوشي هم كه نفس از بدن خارج ميشود، ديگر آن پارهكردنهاي دكتر جرّاح موجب آزار انسان نميشود، چون نفس كه ادراكاتي مثل حسكردن و ديدن و شنيدن همه مربوط به اوست از بدن خارج شدهاست.
قرآن چه ميگويد؟
قرآن ميفرمايد: « اَللهُ يَتَـوَفَّيالاَنْفُسَ حينَ مَوْتِـها، وَالَّتي لَمْ تَمُتْ في مَنامِها، فَيُمْسِكُ الَّتـي قَضَي عَلَيْهَـاالْمَوْتُ وَ يُرْسِـلُ الاُخْري اِلي اَجَلٍ مُسَمّيً، اِنَّ في ذلِكَ لَاياتٍ لِقَـوْمٍ يَتَفَكَّروُنَ »(زمر/42) يعني خداوند جانها را در هنگام مرگ تماماً ميگيرد، و آن جاني هم كه بنا نيست بميرد، در هنگام خواب ميگيرد، پس آن كسي كه مرگ برايش مقدّر شده، چون گرفته شد ديگر برنميگرداند و آن ديگري كه در خواب گرفته شده و مرگ برايش مقدر نشده، براي مدتي به بدن باز ميگردد. و اين مسئله – گرفتن جانها هنگام مرگ و خواب – براي اهل تفكر نشانة مهمي از حقيقت است.
پس متوجه ميشويد كه در هنگام خواب، خداوند ما را تماماً ميگيرد، در حالي كه تن ما هنگام خواب در رختخواب است و لذا از نظر قرآن هم معلوم ميشود كه تن ما در حقيقتِ ما دخالت ندارد.
اصلاً نفس انسان هيچ زماني، نه ميخوابد و نه چُرت ميزند، بلكه همين كه به ظاهر خوابيد و يا شروع كرد به چرتزدن، از توجه به بدن منصرف ميشود و به جايي ديگر و يا عالَمي ديگر توجه ميكند. به همين جهت هم شما بعضاً متوجه شدهايد همينكه به خواب ميرويد، خواب ميبينيد كه مثلاً پايتان از پلهكان لغزيد و يكمرتبه از خواب ميپريد، ميبينيد در حال خوابديدن بوديد. اين حادثه نشان ميدهد همينكه بهظاهر بهخواب رفتيد، نفس شما خود را در صحنة ديگر احساس كرد، پس بهواقع نخوابيده است، بلكه نظرش به جاي ديگر منصرف شده. مرگ هم همينطور است، يعني نفس از بدن منصرف ميشود و در عالَم ديگر حاضر ميگردد.
در هنگام خواب در عين اينكه خداوند نفس انسان را تمام و كمال گرفته، تدبير بدن توسط نفس از بين نميرود و بههمين جهت ملاحظه ميكنيد كه قلب و يا ساير اعضاء انسان در حال خواب از حركت باز نميايستد. ولي در موقع مرگ؛ علاوه بر اينكه خداوند نفس انسان را تمام و كمال ميگيرد، تدبير و توجه نفس به بدن را نيز ميگيرد و بههمين جهت ديگر اثري از حيات در بدن ديده نميشود.
خواب يا رؤيا به سه صورت ميتواند واقع شود.
الف: رؤياي رحماني، كه اين رؤيا؛ متذكر حقايق عالم است وباطن اعمال را نشان ميدهد كه بعداً نمونههايي ازآن ارائه خواهد شد.
ب: رؤياي صادقه كه خبر از واقعههايي ميدهد كه بعداً انسان باهمان وقايع روبهرو ميشود.
ج: رؤياي باطل كه تحت تأثيرخيالات روزمره بهوجود ميآيد.
منبع:هدانابرگرفته از کتاب ده نکته از معرفت نفس استاد اصغرطاهرزاده
پیش نویس
1- عزيزان توجه داشته باشند كه در محاورات فارسي زبانان؛ «مَن» و «نفس» و «روح» به يك معني به كار ميرود و در اين نوشتار نيز هر سه واژه به يك معني به كار رفته ولي قرآن «نفس» را بهجاي «مَنِ» انسان يا «جان» او بهكار ميبرد.
امتیاز بینندگان:5 ستاره