تفسیر «والعصر» از منظر امام خمینی
«عصر» انسان كامل است؛ امام زمان- سلام اللَّه عليه- است. يعنى «عصاره» همه موجودات. قسم به عصاره همه موجودات، يعنى قسم به انسان كامل.

تفسیر «والعصر» از منظر امام خمینی
مىگويند: وَ الْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ؛[1] «عصر» انسان كامل است؛ امام زمان- سلام اللَّه عليه- است. يعنى «عصاره» همه موجودات. قسم به عصاره همه موجودات، يعنى قسم به انسان كامل. إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ. اين «انسان» كه اينجا مىگويند همين انسان يك سر و دو گوشى است كه ماها انسانش مىگوييم. خطاب با ماست. سر دو راهى واقع شدهايم، يك راه، راه انسانيت است، كه اين «صراط مستقيم» است. صراط مستقيم يك سرش به طبيعت است؛ يك طرفش به الوهيت. راه مستقيم از «علق» شروع مىشود. منتها بعضى از آنها طبيعى است، و آن جايى كه مهم است آن جايى است كه ارادى است. يك سرش طبيعت است و يك طرفش مقام الوهيت. و انسان از طبيعت شروع مىكند تا اينكه برسد به آن جايى كه در وهم من و تو نمىآيد. «آنچه در وهم تو نايد آن شوم».[2]
(1) قسم به عصر، به درستى كه همه انسانها در خسران هستند (عصر/ 1- 2).
(2) ص 162، پاورقى 2.
تفسير سوره حمد، ص: 238
اختيار با شماست كه اين دو راه را اختيار كنيد: يا صراط مستقيم انسانيت را، يا انحراف به چپ، يا انحراف به راست. از هر طرف انحراف باشد، از انسانيت دور مىشود. هر چه جلو برود دورتر مىشود. كسى كه از راه مستقيم منحرف شد هر چه پيش برود دورتر مىشود از راه اگر از راه مستقيم انسانيت [دور شد]. يعنى آن راهى كه انبيا آمدند معرفى كنند آن راه را؛ مأمورند براى اينكه آن راه را معرفى كنند. خداى تبارك و تعالى هم در سوره «حمد» مىفرمايد كه: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ. صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ آنهايى كه تو به آنها نعمت دادى؛ آنها را منعم كردى؛ رحمت را بر آنها وارد كردى؛ هدايت را بر آنها وارد كردى. غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ، «مغضوب عليهم» يك طايفهاند منحرف. «ضالين» هم يك طرفند منحرف؛ از هدايت دورند. و هر چه پيش بروند دورتر مىشوند. هر چه درس بخوانيد و به اسم «ربّك» نباشد، از صراط مستقيم دوريد. و هر چه زيادتر درس بخوانيد دورتر مىشويد. اگر اعلَم مَن فى الأرض بشويد و به اسم ربّك نباشد، ابعَدِ از خداى تبارك و تعالى هستيد! از صراط مستقيم بعيدتر مىشويد. يا صراط مستقيم است، كه يك سرش جسر جهنم، يك طرفش طبيعت است؛ يك طرفش بهشت است. آخر مرتبه بهشت «لقاء اللَّه» است. آن جايى است كه غير انسان، هيچ كس راه ندارد؛ فقط انسان راه دارد. و ما همه الآن در جسر جهنم واقع شديم. «طبيعت» متن جهنم است. در آن عالم ظهور كه مىكند طبيعت جهنم است. الآن ما در متن جهنم داريم حركت مىكنيم. اگر اين راه را طى كرديم، آن روز كه جسر جهنم ظاهر مىشود، در اين چشمهاى مردم در آن عالم ظاهر مىشود، آنكه اين راه را طى كرده است از آن جسر عبور مىكند؛ آنكه اين راه را طى نكرده است در جهنم واقع مىشود؛ مىافتد از راه. كج است
تفسير سوره حمد، ص: 239
ديگر. يك راه مستقيم، كه اوصافش هم كه گفتند و شنيديد و دقيقتر از موست، راه باريك است و تاريك است، و نور «هدايت» مىخواهد. اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ. خداوند هدايت كند ما را.
شما آقايان، كه در راه اسلام و علم قدم برمىداريد، و متلبس به لباس اسلام و لباس انبيا شدهايد و متلبس به لباس روحانيت شدهايد، گمان نكنيد كه درس خواندن بدون اينكه قرائت به اسم رب باشد برايتان فايده دارد. گاهى ضرر دارد. گاهى علم غرور مىآورد. گاهى علم انسان را پرت مىكند از «صراط مستقيم». اينهايى كه دينساز بودند، اكثراً اهل علم بودند. اينهايى كه دعوت بر خلاف واقع كردند، اكثراً از اهل علم هستند.
چون علم قرائت به اسم رب نبوده است. انحراف داشته است از اول. اين راه انحرافى هر چه پيش رفت، بيشتر انحراف حاصل مىشود؛ دورتر مىشود از انسانيت. چه بسا يك نفر آدم فيلسوفِ اعظم است، به حسب نظر مردم، فقيه اكرم است به حسب نظر مردم، همه چيز مىداند، انبار معلومات است، لكن چون قرائت به اسم رب نبوده است، از صراط مستقيم دورتر شده است. و از همه دورتر. هر چه انبار زيادتر وِزرش زيادتر. هر چه انبار بزرگتر وِزر و ظلماتش بيشتر. ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ.
گاهى علم ظلمت است؛ نور نيست. آن علمى كه شروع بشود به اسم رب، آن نور هدايت دارد. آن علمى كه براى اين است كه ياد بگيرد، آن خوبش اين است كه مىخواهد ياد بگيرد. و الّا مىخواهم مسند بگيرم؛ مىخواهم امام جماعت بشوم؛ مىخواهم اهل منبر باشم؛ مىخواهم مقبول عامه باشم، مقبول مردم باشم. انحراف است. اينها انحرافات است و همه دقيق! صراط مستقيم، به حسب وصفى كه شده است، باريكتر از
تفسير سوره حمد، ص: 240
موست. بسيار دقيق است.[3] چه بسا انسان يك عمر در ريا بوده و خودش نفهميده. يك عمر هر عملى كرده ريا بوده است، و نفهميده خودش ريا است. اين قدر دقيق است كه خود آدم هم نمىفهمد! موازين دارد برايش. آنهايى كه اهل عمل هستند موازين تعيين نكردند كه ما بفهميم كه چه هستيم و خودمان را تشخيص بدهيم. در علم انبيا كه علم انسانسازى است، موازين دارد اينها.
اسلام را به اين زودى نمىشود شناخت. اسلام را با دو تا جنگ نمىشود [شناخت]. اسلام جنگ نيست. جنگ به اسلام مربوط نيست.
مكتب اسلام- اينكه حالا به آن گفته مىشود «مكتب»- اين يك چيزى است كه مقدمه براى آن مكتبى است كه اسلام دارد. آن مكتب را من و تو نمىشناسيم. چنانكه انسان را ما نمىشناسيم، آنكه مىشناسيم همين موجود طبيعى است. اين «انسان» نيست. از «عَلَق» مىآيد يك قدرى بالاتر، مىآيد يك قدرى بالاتر، تا مىشود حيوان. اين حيوانىاش خيلى طولانى است. اين مقام «حيوانيت» خيلى طولانى است. و انسان ممكن است تا آخر عمرش در همين حيوانيت متوقف شده باشد. تا قرائت به اسم رب نباشد فايده ندارد. همه چيز بايد به اسم رب باشد.
[1] قسم به عصر، به درستى كه همه انسانها در خسران هستند( عصر/ 1- 2).
[2] ص 162، پاورقى 2.
[3] ص 233، پاورقى 1.
بسیار عالی و زیبا 🌺
جانم فدای امام ره