تفسیر حدیث در قلب جز خدا نباشد به چه معناست

تفسیر حدیث در قلب جز خدا نباشد به چه معناست
حديث است كه بالاترين «درجه تقوا» اين است كه در قلب انسان جز خدا كسى وجود نداشته باشد. در اينجا مسأله اى براى من مبهم است آيا نمىتوانم هم نوعان خود و دوستانم را كه به نحوى در ترقى و پيشرفتم نقش داشته و در حقيقت واسطه فيض بوده اند دوست داشته باشم و به آنها عشق و محبت بورزم؟ به هر حال آنان نيز در دل من جا باز كرده اند؟
اول .در آيات قرآن و روايات معصومين «عليهم السلام»، بر دوستى هاى تأكيد شده است از جمله دوستى با پرهيزگاران، صبرپيشگان، نيكوكاران، پاكان، عدالت پيشگان، جهادگران، توكل كنندگان و تائبان.(1) بنابراين نبايد پنداشت كه خداوند، دوستى را منحصر در خويش ساخته است.
دوم. بر اساس فرهنگ دينى، به دليل آنكه محبّت نوعى وحدت پيدا كردن محبّ با محبوب است (يعنى محبّ همان جا است كه محبوب او در آنجا هست و محبّ با محبوب خود است، و از او جدا نخواهد بود)، بايد محبوبانى را برگزيد كه محبّان حقيقى حضرت حق و محبوبان خداوند متعال باشند تا انسان با آنان و در عالم آنها (در جوار قدس حضرت)، مقصود و شاهد وجه كريم او باشند.(2)
اى دل آنجا رو كه با تو روشنند
وز بلاها مر تو را چون جوشنند
در ميان جان تو را جا مىكنند
تا تو را پر باده چون جا مىكنند
در ميان جان ايشان خانه گير
در فلك خانه كن اى بدر منير
چو عطارد دفتر دل وا كنند
تا كه بر تو سرّها پيدا كنند(3)
به هر حال محبّت دوستانى كه آدمى را به خدا نزديك كرده و به محبوب اصلى و ازلى رهنمون مىگرداند، ايرادى ندارد امّا دوستى با كسانى كه انسان را از خدا دور نموده و وى را به بيراهه مىكشانند، در فرهنگ اسلام تحريم شده است.
حارث از امام على «عليه السلام» نقل مىكند كه ايشان درباره دو دوست مؤمن و دو دوست كافر فرمود:
«امّا دو دوست مؤمن كه زندگىشان را بر اساس دوستى در راه فرمانبرى از خدا گذاشته و بر اساس آن، با يكديگر بخششها كردند و به يكديگر مهر ورزيدند چون يكىشان پيش از ديگرى بميرد و خداوند جايگاه او را در بهشت به او نشان دهد، به شفاعت از دوستش مىپردازد و مىگويد: پروردگارا دوستم، فلانى مرا به فرمانبرى از تو فرمان مىداد و از معصيت و نافرمانى تو بازم مىداشت، پس او را بر همان هدايتى كه مرا به آن استوار داشتى، استوار بدار، تا آنچه را به من نشان دادهاى به او نيز نشان دهى.
خداوند نيز دعاى او را مستجاب مىكند و چون اين دو يكديگر را نزد خداوند عز و جل مىبينند، هر يك از آنان به دوستش مىگويد: خداوند به تو دوست پاداش خير دهد، تو مرا به فرمانبرى از خداوند، فرمان مىدادى و از نافرمانى او بازم مىداشتى.
امّا دو كافرى كه بر اساس نافرمانى خدا با يكديگر دوستى كردند و بر اساس آن به يكديگر بخششها نمودند و مهر ورزيدند، پس چون يكىشان پيش از دوستش بميرد، خداوند جايش را در آتش به او نشان دهد. وى مىگويد: پروردگارا فلان دوستم مرا به نافرمانى از تو فرمان مىداد و از فرمانبرىات بازم مىداشت، پس او را بر ادامه گناهانى كه مرا بر آن استوار داشت، استوار بدار تا عذابى را كه به من نشان دادى به او نيز نشان دهى. پس چون در قيامت يكديگر را نزد خداوند مىبينند، هر يك از آنان به دوستش مىگويد: خداوند به تو جزاى بد بدهد مرا به نافرمانى از خدا فرمان دادى و از فرمانبرىاش باز مىداشتى: آن گاه حضرت اين آيه را تلاوت فرمود:
«الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِينَ»(4)
مشترى من خداى است او مرا
مىكشد بالا كه «الله اشترى»
خون بهاى من جمال ذوالجلال
خون بهاى خود خوردم كسب حلال
اين خريداران مفلس را بهل
چه خريدارى كند يك مشت گل
گل مخور گل را مخر گل را مجو
ز آنكه گل خوار است دايم زرد رو
دل بخور تا دايماً باشى جوان
از تجلى چهرهات چون ارغوان
(5)
(1) نگاه قرآنى به دوست و دشمن، گفتار سوّم و پنجم.
(2) همان.
(3) مثنوى معنوى.
(4) تفسير قمى، ج 2، ص 287 بحارالانوار، ج 7، ص 173، ح. 4
(5) مثنوى معنوى، دفتر 2، ابيات 2438-. 2442