برادرى در اسلام

برادرى در اسلام
فهرست این نوشتار:
اهمّيّت اُخوّت
1. در حديث است كه حضرت على عليه السلام به هنگام شهادت، به امام حسن مجتبى عليه السلام چنين وصيّت كرد: «براى رضاى خدا با برادران (دينى) برادرى كن وانسانهاى نيكوكار را به خاطر صلاح (وايمانشان) دوست بدار».[1]
2. از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود: «پس از اسلام، سودمندتر از برادرى كه انسان براى رضاى خدا براى خود انتخاب مىكند وجود ندارد».[2]
3. در احاديث معتبر مىخوانيم كه: اخوّت وبرادرى وآشنايى مؤمنين، در عالم ارواح ايجاد شده وهنگامى كه يكديگر را در اين دنيا مىبينند به سوى يكديگر جذب مىشوند.[3]
انواع وآثار اخوّت
1. از حضرت على عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «برادران بر دو نوعاند : برادرى كه در دوستى ويارى مورد اعتماد باشد، برادرى كه براى سرگرمى وگفتوگو مورد اعتماد باشد. امّا گروه اوّل بهمنزله دست وبال واهل ومال هستند وهنگامى كه بر چنين برادرى اعتماد كردى براى او از جان ومال خود هزينه كن وبا دوستانش دوستى وبا دشمنانش دشمنى كن. رازش را بپوشان وعيوبش را پنهان ونيكىهايش را آشكار كن. اينگونه برادران همچون كبريت احمر[4] كمياب هستند. امّا گروه دوم از همنشينى با آنها لذّت مىبرى، اين را از آنان دريغ نكن وبيش از اين از آنها توقّع نداشته باش».[5]
2. در حديث است كه شخصى به امام باقر عليه السلام عرض كرد: بسيار اتّفاق مىافتد كه بىسبب به حدّى اندوهگين وناراحت مىشوم كه اهل وعيال ودوستانم آثارآن را در چهرهام مىبينند، علّت آن چيست؟ حضرت فرمود: «خداوند متعال مؤمنان را از طينت بهشت آفريده واز نسيم رحمت خود در آنان جارى كرده است؛ بدين سبب، مؤمنين برادر پدرى ومادرى يكديگرند وهنگامى كه اندوهى به روح يكى از مؤمنان برسد ديگر مؤمنان به سبب اندوه او محزون مىشوند».[6]
حقوق وپاداش اخوّت
1. در احاديث معتبر مىخوانيم كه: مؤمن برادر مؤمن وديده وى وراهنماى اوست، به او خيانت وظلم نمىكند، فريبش نمىدهد، اگر به او وعده دهد تخلّف نمىكند، به او دروغ نمىگويد وغيبتش را نمىكند.[7]
2. از امام رضا عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «هر كس براى خود، برادر مؤمنى انتخاب كند خانهاى در بهشت يافته است».[8]
3. در روايتى معتبر مىخوانيم كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: «نگاه كردن به چهره امام عادل وشخص عالم وپدر ومادر از روى مهربانى، عبادت است ونظر كردن بر چهره برادر مؤمنى كه او را براى خدا دوست دارى عبادت است».[9]
دوستى
اهمّيّت دوستى
1. از امام رضا عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «محبّت ودوستى بيست ساله، بهمنزله خويشاوندى است. وعلم، اهلش را با يكديگر بيشتر ربط مىدهد تا رابطه پدرى».[10]
2. از امام کاظم عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «بهترين عيش وخوشى دنيا، منزل وسيع ودوستان بسيار است».[11]
3. در حديث است كه حضرت لقمان به پسرش گفت: با صد تن همنشينى ودوستى داشته باش، ولى با يك تن هم دشمنى نكن. وراضى باش كه غلام نيكان باشى، امّا فرزند بدان نه».[12]
4. از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «پنج چيز در هر كس نباشد زندگى بر او گوارا نخواهد بود: سلامتى، امنيّت، توانگرى، قناعت، دوست موافق وخوب».[13]
5. در حديثى ديگر فرمود: «هر كس را پنددهندهاى از درونش وزجركنندهاى از نفسش وهمنشين ودوستى كه او را به راه خير بدارد نباشد، شيطان بر وى مسلّط مىشود».[14]
معيارهاى دوستى
1. از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «هر يك از برادران مؤمن سه مرتبه بر تو خشم گيرد ودر هيچ مرتبه سخن زشتى در حقّ تو نگويد، سزاوار دوستى است».[15]
2. از امام رضا عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «اگر مىخواهى نعمت (پروردگار) بر تو تمام شود ومردى ومروّت در حقّ تو كامل گردد وامور زندگى به كام تو باشد، مردم پست را شريك كارهايت نكن كه اگر آنها را امين خود كنى به تو خيانت مىكنند واگر سخنى با تو گويند دروغ مىگويند واگر بلايى دامنگير تو شود به يارى تو نمىشتابند. (بلكه) با عاقل همنشينى ودوستى كن، هر چند كريم نباشد (بدين صورت كه) از عقلش استفاده كنى واز اخلاق زشت وى دورى گزينى. و با كريم همنشينى و دوستى كن هر چند عاقل نباشد، تا به عقل خود از كرمش سودمند شوى وبهطور جدّى از احمقى كه بخيل باشد
دورى كن».[16]
مراتب وحقوق دوستى
1. در روايتى معتبر مىخوانيم كه امام صادق عليه السلام فرمود: «صداقت ويارى ودوستى مراتب مختلفى دارد. هر كس تمام مراتب آن را دارا نباشد او را به كمال صداقت ودوستى نسبت نده و كسى كه هيچ مرتبهاى از مراتب آن را ندارد، هيچيك از مراتب صداقت را براى او قائل نشو (مراحل صداقت اين است كه) : آشكار وپنهانش با تو يكى باشد، خوبىهاى تو را خوبىهاى خود وعيوب تو را عيوب خود بداند، به هنگام دسترسى به مال يا مقام تغيير روش ندهد، آنچهاز امكانات به او برسد از تو منع نكند، به هنگام بلاها وسختىها تو رتنها نگذارد».[17]
2. از حضرت على عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «هر كس خود را در موقعيّت تهمت واتّهام قرار دهد، كسى را كه گمان بد به او مىبرد سرزنش نكند. وهر كه رازش را پنهان دارد زمام امورش به دست خودش باشد. وهر سخنى كه از دو تن گذشت فاش مىشود. وهنگامى كه با كسى برادرى كردى آنچه را از او مىبينى حمل بر صحّت كن، تا جايى كه ديگر احتمال صحيحى ندهى ومباد
گمان بد ببرى بر سخنى كه از برادر دينىات شنيدهاى تا آنجا كه امكان حمل بر صحّت باشد. وبه هنگام خوشى، دوستان نيك فراوانى تهيّه كن كه به هنگام بدى وبلا، سپرى در مقابل دشمنان هستند. وبا كسانى مشورت كن كه خداترس باشند. وبرادران مؤمن را به قدر پرهيزگاريشان دوست بدار. واز زنان بد بپرهيز واز نيكانشان برحذر باش».[18]
حدّ دوستى ومقدار توقّع از دوست
1. از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «به برادر ودوستت آنقدر اعتماد نكن كه رازهاى خود را به وى بسپارى، زيرا هنگامى كه از تو برگردد چارهاى نتوانى كرد».[19]
2. در روايتى ديگر فرمود: «دوستانت را از رازها واسرار خود آگاه نكن، مگر رازى كه اگر دشمنت هم بداند به تو ضررى نمىرسد، زيرا گاهى دوست دشمن انسان مىشود».[20]
3. از حضرت على عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «در دوستى با دوستان ودشمنى با دشمنان زيادهروى نكن، زيرا چه بسا دوست دشمن ودشمن، دوست شود».[21]
4. از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «هرگاه دوستى داشتى كه حاكم جايى شد (وبه پست ومقام مهمّى رسيد)، اگر يكدهم گذشته با تو دوستى كرد، دوست بدى نيست».[22]
حرمت دوستان پدر ومحبّت بيجا
1. از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «با دوستان پدر قطع رابطه نكن كه روشنايى زندگىات مبدّل به تاريكى مىشود».[23]
2. در حديثى ديگر فرمود: «هر كس محبّتش را در غير موردش صرف كند، خود عامل قطع محبّت شده است».[24]
[1] . امالى طوسى، ج 1، ص 7.
[2] . همان، ص 46.
[3] . علل الشرايع، ج 1، ص 84، باب 79، ح 1 و2؛ وج 2، ص 426، باب 161، ح 7 با اندكى اختلاف.
[4] . گوگرد معمولاً زردرنگ است وگوگرد سرخ بسيار كمياب است. در عربى از اشياءِ كمياب به «كبريت احمر»ياد مىكنند.
[5] . خصال، ج 1، ص 89، ح 49؛ بحارالأنوار، ج 67، ص 193، ح 3.
[6] . كافى، ج 2، ص 166، ح 2.
[7] . همان، ح 3 و5.
[8] . ثواب الأعمال، ص 182؛ امالى مفيد، ص 316، ح 8.
[9] . امالى طوسى، ج 2، ص 69.
[10] . عيون اخبار الرّضا 7، ج 2، ص 131، ح 12.
[11] . بحارالأنوار، ج 71، ص 177، ح 16.
[12] . معانى الأخبار، ص 253.
[13] . امالى صدوق، ص 291، ح 15.
[14] . همان، ص 441، ح 2.
[15] . همان، ص 669، ح 7.
[16] . فقه الرّضا 7، ص 356.
[17] . خصال، ج 1، ص 250، ح 16؛ بحارالأنوار، ج 74، ص 173، ح 1.
[18] . الإختصاص، ص 226.
[19] . امالى صدوق، ص 669، ح 7.
[20] . همان، ص 670، ادامه حديث 7.
[21] . امالى طوسى، ج 1، ص 374.
[22] . همان، ص 285.
[23] . علل الشرايع، ج 2، ص 581، ح 19.
[24] . محاسن، ص 266، ح 346.