چند همسری در قرآن
چند همسری در قرآن
سوره نساء، آيه 3
فلسفه جواز چندهمسرى براى مردان
«فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً»84؛ «و با زنان پاك ازدواج نماييد، دو يا سه يا چهار همسر؛ و اگر ترسيد عدالت را (درباره همسران متعدد) رعايت نكنيد، تنها يك همسر بگيريد…».
پرسش 1 . فلسفه جواز تعدد زوجات براى مردان چيست؟
پرسش 2 . اگر تعدد زوجات خوب است پس چرا پيامبر صلى الله عليه و آله و حضرت على عليه السلام در زمان خديجه و حضرت زهرا عليهاالسلام همسر ديگرى اختيار نكردند؟
پرسش 3 . آيا حكم جواز چندهمسرى، با توجه به مخالفت خانم ها، با فطرى بودن احكام اسلام سازگار است؟
در پاسخ بايد دقت داشت كه ازدواج، هم جلب «مصلحت» است و هم «دفع مفسده و ضرر»؛ ولى اساسا عالم مادى و زندگانى در طبيعت، همراه با نوعى تزاحم و تعارض مصلحت ها و تقابل دو قطب مثبت و منفى است و نظام تعدد همسر، اگر در جاى خود قرار گيرد، داراى مزايد قابل توجهى است كه نبود آن، نتيجه اى جز براندازى پرده هاى عفت و عدم تعادل در نظام خانوادگى و جامعه ندارد. بنابراين، در تحليل مسائل، بايد نگاهى فراگير داشت و همه جنبه ها را دقيق سنجيد و صرف تكيه بر خواسته هاى يكسويه مرد يا زن، گشايش گر نمى باشد.
بدين جهت ما برخى از حكمت ها، فوايد و ضرورت هاى نظام تعدد زوجات را بيان مى كنيم كه عبارتند از:
1. تعداد زنان همواره بيش از مردان بوده و تعدد همسران، راهكارى جهت تحت پوشش قرار گرفتن زنان فاقد همسر است.
2. بر اثر حوادثى مانند جنگ، افراد زيادى از مردان كشته شده، همسران بيوه آنان بدون تكليف و امكانات باقى مى مانند و با جواز انتخاب چند همسرى، مى توان مشكل اين دسته را حل كرد.
3. مردان به خاطر مسافرت ها و ساير عواملى كه به نوعى از خانه و زندگى دور مى افتند، دچار خلاء همسر و محروم از استفاده از فوايد روحى – جسمى او مى گردند؛ به عنوان مثال، شخصى ناچار است هميشه نيمى از ماه را در محل كارشان زندگى كنند. در اين موقعيت، چه مى توان كرد؟ بگذاريم او در طوفان مشكلات خرد شود يا از تسهيلات ازدواج مجدد بهره مند شود تا همچنان سايه اش بر سر همسر نخست باقى بماند؟
4. در موقعيت هايى مثل عادات ماهيانه، باردارى و…، محدوديت هاى فراوانى حاصل مى گردد و روشن است كه روش جايگزينى توأم با حفظ عدالت، بهترين گزينه است.
5. بناى اسلام بر عدم سخت گيرى در زندگى انسان هاست و خداوند دوست دارد بندگانش از نعمت هاى خلق شده، استفاده كنند. چرا كفار و غربى ها بتوانند غرايز خويش را از راه هاى گوناگون حرام ارضاء نمايند؛ ولى براى مؤمنين هيچ راه حلالى وجود نداشته باشد؟ روشن است كه گاهى همسر مردى دچار مشكلات جسمى يا شرايطى مى شود كه اگر مرد، اجازه ازدواج مجدد نداشته باشد، مسلماً به گناه مى افتد. يا شرائط جسمانى برخى از مردان طورى است كه محدود كردن او به زندگى با يك زن، او را به حرام مى كشاند.
خلاصه بناى اسلام بر آزادى جنسى، تا حدى است كه مفسده مهمى ايجاد نكند و اين مسئله، اگر براى زن ها هم مفسده نداشت، خداوند اجازه مى داد؛ ولى با توجه به اختلاط نسل و برخى خصوصيات جسمى زنان، اين مسئله براى آنان تجويز نشده است.
6. شهوت مردان، تهاجمى است و شهوت زنان انفعالى؛ از اين رو، زن با داشتن يك شوهر، به گناه نمى افتد؛ ولى ممكن است مرد با داشتن يك زن، به گناه بيفتد.
7. در بسيارى از مواقع، تعدد زوجات براى زن اول، منافع فراوانى دارد؛ يعنى علاوه بر اين كه شوهر او از آلوده شدن به گناه حفظ مى شود، از تحميل خواسته هاى مرد به زن اول، در شرايطى كه براى زن اول هم زيستى با مرد موقتاً مشكل باشد، جلوگيرى مى كند و به عبارت ديگر، بخشى از سختى ها از دوش زن اول برداشته مى شود و در فرض هايى كه او نياز به استراحت دارد، آزادتر مى باشد و اگر طورى شد كه عمل زناشويى مقدور نگرديد، مرد ناچار به طلاق دادن او نيست و مى تواند تا آخر عمر، با او زندگى كند و نيازهاى خويش را با ازدواج مجدد تأمين نمايد.
8. زن بايد فكر كند كه تجويز تعدد زوجات، فقط به ضرر او و به نفع زنان بى سرپرست نيست؛ زيرا همان زنان نيز روزى سرپرست داشتند و چه بسا همين زن خداى ناكرده، در آينده دچار همان درد گردد. از اين رو، خوب است زنان شوهردار خود را به جاى كسانى بگذارند كه هيچ امكان ازدواجى حتى تا آخر عمر، برايشان وجود ندارد؛ به جز شوهر نمودن به يك مرد زن دار.
نكته مهم:
خداوند، خداى همه زن هاست؛ نه فقط خداى زنانى كه موفق به ازدواج شده اند. زنانى در جامعه هستند كه به دليل فقر يا قيافه يا بيوه بودن، كسى به عنوان همسر اول، به سراغ آنها نمى رود و در نتيجه، تشريع اين حكم در مرحله اول به نفع گروهى از زنان است و اين كه گفته مى شود كه تعدد همسر، ظلم به زن است، سخن درستى نيست؛ زيرا منع آن، ظلم به گروه ديگرى از زنان است و از طرفى، شرط ازدواج مجدد، رعايت عدالت نسبت به همسر اول است و اين شرط، مسئله ظلم را به طور كلى منتفى مى كند.
اصولاً خالق نظام احسن، بايد به فكر همه اركان جامعه ـ اعم از فرد و اجتماع ـ باشد و مصالح همه را در نظر بگيرد و در اين بين، مردانى هستند كه به دليل شرايط خاص شغلى، جسمى، فردى و اجتماعى، نيازمند چندهمسرى مى باشند و منع آن، ظلم به آنهاست.
نكته مهم ديگر:
چندهمسرى، در اسلام واجب نيست؛ بلكه جايز است؛ به عنوان مثال: ما مباحات و حلال هاى فراوانى در دين داريم و جايز بودن آن همه مباح و حلال، بدين معنا نيست كه يك فرد از همه آنها استفاده كند؛ بلكه هر شخص به تناسب نياز خود از حلال هاى خداوند بهره مند مى شود و اگر نياز نداشت، اقدام نمى نمايد. در مباح و جايز بودن چندهمسرى براى مردان نيز همين مسئله مطرح است. مسلما افراد فراوانى هستند كه يا نياز به چنين مسئله اى ندارند و يا امكان آن برايشان وجود ندارد. در پايان تذكر اين مطلب مفيد است كه اين حكم همانند ساير احكام دينى، برگرفته از منبع علم و حكمت الهى و مقرون به علت است و عموم مؤمنين بايد عبوديت و اطاعت خود را از احكام، عملاً و اعتقادا حفظ كنند. از اين رو، چه بسا همين حكم، نوعى امتحان براى مردان، زنان و دين داران باشد.
اگر تعدد زوجات خوب است، چرا پيامبر صلى الله عليه و آله و حضرت على عليه السلام در زمان خديجه و حضرت زهرا عليهاالسلام همسر ديگرى اختيار نكردند؟
اولاً، ممكن است آنان در آن زمان با وجود خديجه و فاطمه عليهاالسلام نيازى به اين مسئله نداشته اند؛ زيرا اگر زن داراى تمام كمالات و محاسن باشد، نياز به چندهمسرى به وجود نخواهد آمد.
ثانيا، شايد امكانات و شرايط چندهمسرى در آن زمان براى آنها وجود نداشته است؛ زيرا همان گونه كه گفته شد، چندهمسرى داراى شرايطى است و يكى از آن شرايط، ايجادعدالت بين آنهاست و اگر نتوان بين چند همسر عدالت برقرار نمود، بايد به يك زن اكتفا كرد؛ «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً»85. در نتيجه، ممكن است ايجاد عدالت بين شخصى مثل خديجه و حضرت زهرا عليهاالسلام با ساير زنان مشكل بوده باشد و حتى در نظام خانواده، ايجاد خلل نمايد؛ زيرا اگر بين آنها به تساوى برخورد شود، ظلم است (تساوى با عدالت فرق دارد.
عدالت آن است كه با هر كس طبق شأن خود رفتار شود) و اگر به عدالت واقعى و طبق مقامات و شئونات آنان عمل شود، چه بسا زنان ديگر، تحمل نداشته، شدت حسادت زنانگى و بشرى آنها، نظام خانواده پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام را مختل مى كرد.
ثالثا، هر حكم عامى، مى تواند داراى تخصيص باشد؛ يعنى با وجودى كه چندهمسرى به خودى خود و فى نفسه مباح است، ولى گاهى برخى موارد، خصوصيت خاص دارد؛ به عنوان مثال، خديجه كسى بود كه پيامبر در شأن او فرمود: «خديجه و اَينَ مثل خديجه، صَدَّقَتْنى حينَ كَذَّبنى الناس و ازرتنى على دين اللّه و اَعانَتْنى بمالها86؛ خديجه و كجا مانند خديجه پيدا مى شود؟ او در زمانى كه همه مرا تكذيب مى كردند، تصديقم نمود و بر دين خدا يارى ام كرد و با همه مال خود كمكم نمود».
همچنين در روايت ديگرى رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «انّ جبرئيل عليه السلام قال لىِ ليلةً اُسْرِىَ بى حين رَجَعتُ و قلت يا جبرئيل هل لك مِن حاجةٍ؟ قال حاجتى اَنْ تقرأ على خديجه من اللّه و مِنّى السلام…»87؛ هنگامى كه از معراج برمى گشتم، به جبرئيل گفتم: آيا درخواستى دارى؟ جبرئيل گفت: درخواست من از تو اين است كه از طرف من و خداوند به خديجه سلام برسانى». در تاريخ نيز ثبت شده كه پيامبر در روز دوشنبه به رسالت مبعوث گشت و نماز خواند و خديجه در آخر همان روز به نماز ايستاد.88
و در مورد حضرت فاطمه؛ قلم از توصيف فضايل و خصوصيات حضرت زهرا عليهاالسلام عاجز است. او كسى است كه پيامبر او را «ام ابيها» خواند و در شأنش فرمود: او سيده نساء عالمين است و سوره انسان، در شأن او و شوهر و فرزندانش نازل شد. در نتيجه، نمى توان زن ديگرى را پيدا كرد كه شرايط شراكت در زندگى با آن دو بزرگوار را داشته باشند.
حكم تعدد زوجات با توجه به مخالفت زنان، چگونه با فطرى بودن احكام اسلام سازگار است يا اين كه عدم تمايل به وجود چند زن در زندگى، براى زنان، يك امر فطرى است؟
براى روشن شدن پاسخ، ابتدا بايد معناى فطرت معلوم شود.
فطرت، عبارت است از نوعى هدايت تكوينى انسان در دو قلمرو «شناخت و احساس».
فطريات مربوط به ادراك و شناخت، اصول تفكر بشر به شمار مى روند و فطريات مربوط به تمايل و احساس، پايه هاى تعالى اخلاقى انسان قلمداد مى شوند. اين هدايت هاى فطرى در قلمرو شناخت و احساس، در اين جهت كه تكوينى بوده، اكتسابى و آموزشى نيستند، با هدايت هاى حسى و طبيعى كه در موجودات بى جان يافت مى شوند و با هدايت هاى غريزى كه در جانداران – و به ويژه انواع حيوانى – وجود دارند، يكسانند؛ ولى در عين حال، داراى ويژگى هايى هستند كه آنها را از هدايت طبيعى و غريزى ممتاز مى سازد. در نتيجه، فطرت از خواص روح انسان است و زيرمجموعه و سرشت اوست و اين روح است كه ظرف فطرت است و آن را در بر مى گيرد. بنابراين، فطرت، همان سرشت نهانى انسان است كه ابزار آن، عقل، قلب و وجدان است.
استاد جوادى آملى نيز درباره ويژگى هاى فطرت چنين گفته است:89 فطرت كه سرشتى ويژه و آفرينشى خاص است، غير از طبيعت است كه در همه موجودهاى جامد و بى روح يافت مى شود و غير از غريزه است كه در حيوانات و در انسان در بعد حيوانى اش موجود است. اين ويژگى فطرت از آن جهت است كه با بينش شهودى نسبت به هستى محض و كمال نامحدود، همراه است و با كشش و گرايش حضورى نسبت به مدبرى كه جهل و عجز و بخل را به حريم كبريايى او راه نيست، آميخته و هماهنگ مى باشد. فطرت انسانى، مطلق بينى و مطلق خواهى است.
ممكن است گفته شود كه منحصر كردن فطرت انسانى در شهود و گرايش حضورى انسان نسبت به هستى مطلق (خدا)، شامل ساير فطريات انسان نمى شود؛ ولى در پاسخ اين اشكال مى توان گفت: ساير فطريات انسانى در حقيقت، تجليات و تعينات همان فطرت خداخواهى انسان هستند؛ زيرا همه آنها از سنخ كمالند و سرچشمه كمالات، همانا ذات اقدس خداوندى است و بايد توجه داشت كه شكوفايى استعدادهاى فطرى، مشروط به برطرف كردن موانع آنها از قبيل تربيت سوء، آداب و رسوم جاهلانه و غيرمنطقى و قرار گرفتن در جهت اصلى كمال است. انسانى كه به دنيا مى آيد، حيوانى است كه درونش استعداد انسان شدن را دارد، بنابراين، گرايش هاى فطرى، قابل تربيت و پرورشند و شكوفايى اين گرايش ها، نياز به تلاش و جهاد دارد.
با توضيحاتى كه داده شد، امور زير روشن مى شوند:
اولاً، فطرى بودن دين به اين معنا نيست كه هيچ كس با احكام آن يا اصل آن مخالفت نكند. اصل وجود خداوند، فطرى است و در عين حال بر اثر جهل و تعصب هاى گوناگون و هواى نفس و خودخواهى ها، گروهى (كمونيست ها) منكر وجود او مى شوند.
ثانيا، اين كه ادعا مى شود همه زنان حتى از اديان و ملت هاى مختلف با حكم تعدد زوجات مخالفند، حرف دقيق و صحيحى نيست؛ زيرا موارد بسيارى ديده شده كه زنان (به ويژه در طوايف عرب و لر) نسبت به چنين موضوعى به راحتى برخورد مى كنند؛ به عنوان نمونه، هيچ حسادت و نارضايتى نسبت به اين مسئله از برخى همسران پيامبر، مانند ام سلمه در تاريخ نقل نشده است.
ثالثا، اگر ادعا شود كه همه زنان با اين مسئله مخالفند، گفته مى شود: پس چرا زنانى كه خود زن دوم مى شوند، با اين مسئله موافق هستند؟
لابد گفته مى شود كه شرايط و مصالح خود را در اين امر مى بينند؛ يعنى عقل آنها كه ابزار روح و فطرت و سرشت انسان است، اين گونه حكم مى كند كه چنين ازدواجى به نفع اوست و اين، همان تعريف فطرت بود (نه مخالف فطرت).
رابعا، معلوم شد كه مخالفت برخى زنان به جهت غريزى است و نه به دليل فطرت و غريزه از ابعاد حيوانى انسان است و تفاوت اصلى فطرت و غريزه، در تعلق فطرت به روح و تعلق غريزه به نفس و طبيعت آدمى است. از اين رو، توجه به اين نكته مهم است كه چطور شده كه در غرب با انواع گناه ها و بى بند و بارى ها و روابط نامشروع موافقند، ولى بعضى از زنان مسلمان حتى با حلال خداوند نيز مخالف مى باشند؟
خامسا، آن چه در شعاع درك عقلانى قرار مى گيرد، فطرى ناميده نمى شود؛ بلكه فطرى بودن آن، مشروط به اين است كه عقل آن را بپسندد؛ يعنى با مرتبه عقلانى وجود انسان، سازگارى داشته باشد؛ مانند عدالت، راست گويى، وفاى به عهد و مانند آن؛ ولى آن چه از ويژگى درك عقلانى برخوردار است و انسان، تمايل و كشش عقلانى نسبت به آن ندارد، بلكه در شعاع تمايلات حيوانى و غريزى او قراردارد، فطرى نخواهد بود و در نتيجه، قدسى و ارزشى نيست و تعدد همسر، اگر در جاى خود قرار گيرد، طبق حكم عقل، داراى فوايد قابل توجهى است كه نبود آن، نتيجه اى جز براندازى پرده هاى عفت، نخواهد داشت و نظام قانون گذارى ايده آل، سامانه اى است كه سختى ها را براى جلب منافع برتر و دفع مفاسد، ترجيح دهد.
84. نساء 4، آيه 3.
85. نساء 4، آيه 3.
86. قمى، سفينه البحار، ج 1، ص 380، باب خ.
87. بحارالانوار، ج 18، ص 385.
88. استيعاب، ج 2، ص 419.
89. عبداللّه جوادى آملى، تفسير موضوعى قرآن فطرت در قرآن، قم: اسرا، 1378، ج 12، ص 24.
منبع: سایت هدانا برگرفته از پرسمان، تفسیر آیات برگزیده (جلد اول).
من بچه زن اول هستم. بچه های فامیل و محله به خاطر این موضوع مرا تحقیر میکردند. همیشه در مدرسه این اضطراب در من وجود داشت که بچه های مدرسه و معلمها به این راز شرم آور پی ببرند.
خواهرم نمیتواند به شوهرش بگوید بالای چشمت ابرو چون همیشه با یک جواب روبرو میشود : منم یکی مثل بابات.
لطفا یه آیه در این مورد بگید.
سلام علیکم خواهر گرامی
دین بخاطر شرایط مختلف جامعه قوانینی وضع کرده است که یکی از آنها چند همسری است، بدیهی است شرایط خاص به خود را دارد و مهمتر اینکه انسان نسبت به همسر خود مسئول هست چه برسد به اینکه برود و همسران دیگر بگیرد. پس یک حکم کلی است و افراد باید با توجه به شرایط خود اقدام کنند و در شرایط کنونی که ضرورتی نیست یا جامعه صلاح نمی بیند قطعا آثار منفی چه بسا داشته باشد مخصوصا روی روحیه همسر اول بر همین اساس چنین کاری توصیه نمی شود. بله اگر زن و شوهری با توجه به شرایط خود با هم به توافق رسیدند مثلا خانم بچه دار نمی شد، یا شرایط اجتماعی قدیم که چند همسری عادی بود، خب بحث فرق می کند اما در شرایط کنونی عقل و شرع دستورشان این است که زن و شوهر در کنار هم زندگی کنند و فرصت باقیمانده را انسان به کسب معارف یا عبادات بپردازد.
در هر حال ظاهرا در اسناد محضری ازدواج که شوهر امضا می کند حق ازدواج دوم را منوط به اذن و اجازه همسر اول کرده است و تا خواهر شما اجازه ندهد ایشان نمی تواند ازدواج مجدد کند. اگر شوهر خواهر شما به عمل پدر شما استناد می کند خب چه بسا همسر ایشان راضی بوده است، لذا خواهر شما هم بگوید اگر قصد ازدواج مجدد داشتی همان اول مثل پدرم با زنی ازدواج می کردی که با این روحیات سازگار باشد. و خلاف مروت است که اگر مرد متعهد شده که ازدواج دوم نداشته باشد و بخواهد بدون رضایت همسر اول در صورتی که تمام وظایف خود را انجام می دهد بخواهد ازدواج کند. و بنده به چنین مردانی توصیه می کنیم اصلا از این صحبت ها نداشته باشند و طعنه نزنند این حرفها آسیب زاست و زن را از درون خورد می کند و خداوند راضی به آزار زن نیست.
بله اگر زن شرایط خاص دارد، یا مرد شرایطش از نظر مزاج جنسی بالاتر است می توانند با مشاوره و مشورت این قضیه را حل کنند و یک تصمیم منطقی بگیرند. در حال شوهر باید بداند که زن امانت الهی است در خانه او و نباید به گونه ای صحبت کند که از نظر روحی پژمرده و آسیب ببیند و هر روز استرس این را داشته باشد که شوهرش چه خواهد کرد، و این روی زندگی،شوهر و از همه بیشتر روی فرزندان تاثیر منفی می گزارد.
وفقکم الله لکل الخیر