وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

ولایت فقیه از دیدگاه قرآن

0

ولایت فقیه از دیدگاه قرآن

دلايل ولايت فقيه

 

دلايل قرآنى

 چه آياتى از قرآن درباره ولايت مطلقه فقيه است تا بتوان بر اساس آنها اين موضوع را اثبات كرد؟

گاهى گمان مى شود تنها مدرك اسلامى بودن يك مسئله، اين است كه: در قرآن كريم مطرح شود و چگونگى طرح آن كاملاً شفاف، روشن و بى نياز از ژرف نگرى و تأملات اجتهادى باشد. در حالى كه:

يكم. عقل و سنت نيز هر يك منبع و مدرك معتبرى در اسلام است و آموزه هاى اسلامى را مى توان و بلكه بايد از مجموع هر سه منبع (قرآن، سنت و عقل) شناخت.

دوّم. طرح مسائل در قرآن، گونه هاى مختلفى دارد و در بسيارى از موارد استنباط يك مسئله از قرآن مجيد، بدون آشنايى با متدلوژى فهم دين و فرايند استنباط امكان پذير نيست.

در عين حال يكى از ساده ترين روش ها براى اثبات ولايت فقيه از طريق قرآن، مراجعه به شرايط حاكم در قرآن است كه پس از معصومين تنها بر ولى فقيه صدق مى كند.

شرايط حاكم جامعه:

1. اسلام و ايمان؛ خداوند مى فرمايد:

«لَنْ يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤمِنِينَ سَبِيلاً»[19]؛ «خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان سلطه نمى دهد».

و «لا يَتَّخِذِ الْمُؤمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِى شَيْءٍ»[20]؛ «مؤمنان نبايد كافران را به جاى مؤمنان دوست و ولى خود بگيرند و هر كس چنين كند از لطف و ولايت خدا بى بهره است».

2. عدالت (در مقابل ظلم)؛ خداوند حكومت و ولايت ظالمان را نمى پذيرد؛ پس حاكم و ولى بايد عادل باشد:

«وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النّارُ»[21]؛ «به ستم پيشگان گرايش نيابيد كه آتش دوزخ به شما خواهد رسيد».

اين ركون و گرايش در روايات به «دوستى و اطاعت» تفسير شده است.[22] همچنين خداوند در شرايط امامت به حضرت ابراهيم فرمود: «لا يَنالُ عَهْدِى الظّالِمِينَ»[23]؛ «عهد من به ستمكاران نمى رسد».

3. فقاهت؛ حاكم اسلامى بايد عالم به احكام اسلام باشد تا بتواند آنها را اجرا كند. در زمان پيامبر (صلی الله علیه وآله)  و امام معصوم (علیه السلام)  اين علم از سوى خداوند به آنان داده شده است و در زمان غيبت امام معصوم (علیه السلام) ، داناترين مردم به احكام؛ يعنى، فقها حاملان اين علم اند.

قرآن درباره شرط علم مى فرمايد: «أَ فَمَنْ يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّى إِلاّ أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»[24]؛ «آيا كسى كه به راه حق هدايت مى كند، سزاوارتر است كه از او پيروى شود يا كسى كه راه نمى يابد؛ مگر آنكه راه برده شود؛ شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى كنيد؟»

فقيه با تخصصى كه سال ها در تحصيل آن كوشش كرده، مى تواند احكام اسلام را از قرآن، سنت، عقل و اجماع به دست آورد؛ اما غير فقيه اين تخصص را ندارد و بايد احكام اسلام را از فقيه بياموزد.

اشكال. غير فقيه مى تواند احكام اسلام را به صورت فتوا از فقيه بگيرد و حكومت كند، پس لازم نيست حاكم خودش فقيه باشد.

پاسخ. يكم. آگاهى هاى لازم از اسلام براى حكومت، اختصاص به فتوا ندارد تا گفته شود: غير فقيه از فقيه تقليد مى كند؛ بلكه در بسيارى از موارد، فقيه بايد با توجه به ملاك هاى ترجيح در تزاحم احكام و يا تشخيص موارد مصلحت، حكم حكومتى صادر كند. «حكم حكومتى» خارج از دايره فتوا و تقليد است؛ در عين آنكه مسئله اى تخصصى و در حوزه تخصّص فقيه است.

دوّم. آيا غيرفقيه اطاعت از فقيه را در همه موارد بر خود لازم مى داند؟ يا فقط در مواردى كه خود تشخيص مى دهد، از فقيه اطاعت مى كند؟ در صورت دوم هيچ ضمانتى بر اجراى احكام الهى و دينى بودن حكومت وجود ندارد. در صورت اول، در واقع آن فقيه ولايت دارد و شخصى كه به طور مستقيم امور اجرايى را به عهده دارد، مجرى از سوى او به شمار مى آيد و اين يكى از شيوه هاى اجرا و اعمال ولايت فقيه است.

اشكال. در اين آيه اطاعت از «مَنْ يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ» سزاوارتر از «مَّنْ لا يَهِدِّى إِلاّ أَنْ يُهْدى» معرفى شده است؛ يعنى، اطاعت از فقيه را سزاواتر از اطاعت غير فقيه مى داند. بنابراين اطاعت غير فقيه نيز با وجود فقيه مقبول است؛ گرچه اطاعت از فقيه بهتر است!

پاسخ. مانند اين سخن را ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه[25] در مقايسه بين امام على (علیه السلام)  و خلفاى پيش از او مى گويد؛ يعنى، او اطاعت از اميرالمؤمنين (علیه السلام) را بهتر از ولايت ديگران مى انگارد؛ نه لازم و واجب!

سزاواتر بودن در آيه، سزاوارى در حد الزام است؛ يعنى، فقط بايد از او پيروى كرد؛ زيرا در ذيل آيه مردم را توبيخ مى كند كه چرا از «مَنْ يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ» پيروى نمى كنيد: «فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»؟ بنابراين سزاوارى در حد الزام است.

مشابه اين مسئله در موارد ديگرى نيز در قرآن وجود دارد؛ مثلاً در آيه «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ»[26] كه در بحث ارث است و وجود هر طبقه مانع از ارث طبقه دوم مى شود.

آيات بى شمار ديگرى نيز وجود دارد كه فضيلت عالمان را بر غيرعالمان بيان كرده است.[27] از نظر عقل نيز با وجود شايسته تر، نبايد به فروتر تن داد؛ به ويژه در امر رهبرى كه تعيين سرنوشت جامعه در گرو آن است.

4. كفايت؛ توانايى و شايستگى اداره امور جامعه كه از آن به مدير و مدبّر بودن نيز تعبير مى شود.

حضرت يوسف فرمود: «قالَ اجْعَلْنِى عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّى حَفِيظٌ عَلِيمٌ»؛  «گفت: مرا بر خزاين اين سرزمين بگمار كه من نگهبانى امين و كاردانم».[28]

در داستان حضرت موسى و دختر شعيب نيز آمده است: «… إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ»؛ «بهترين كسى كه مى توانى به [ كارگيرى او است كه] تواناى درستكار است»[29] و … .

از مجموع اين آيات، مى توان تصويرى كلى از سيماى حاكم از ديدگاه قرآن به دست آورد. در منطق قرآن حكومت و زمامدارى، تنها شايسته كسانى است كه از صلاحيت هاى علمى و اخلاقى و توانمندى هاى لازم برخودار باشند. به دست آوردن اين تصوير در زمان غيبت امام معصوم (علیه السلام)  بر «ولايت فقيه» تطبيق مى كند. از طرف ديگر حكومت اسلامى حكومت قانون خداست: «مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ»[30] و آن بدون حاكميت دين شناس و متخصص مستعد در اجراى احكام الهى (فقيه عادل و جامع الشرايط) امكان پذير نيست.[31]

[19]. نساء 4، آيه 141.
[20]. آل عمران 3، آيه 28.
[21]. هود 11، آيه 113.
[22]. تفسير على بن ابراهيم، ج 1، ص 338.
[23]. بقره 2، آيه 124.
[24]. يونس 10، آيه 35.
[25]. ج 9، ص 328.
[26]. احزاب 33، آيه 6.
[27]. زمر 39، آيه 9.
[28]. يوسف 12، آيه 55.
[29]. قصص 28، آيه 26.
[30]. مائده 5، آيه 44.
[31]. الف. تفسير پيام قرآن، ج 10 قرآن مجيد و حكومت اسلامى؛

ب. ذوعلم، على، نگاهى به مبانى قرآن ولايت فقيه؛

پ. مكارم شيرازى، آيه اللّه  ناصر، آيات ولايت در قرآن.

منبع: سایت هدانا برگرفته از پرسمان، پرسش ها و پاسخ ها «ولایت فقیه و جمهوری اسلامی ایران .»

حتما بخوانيد

ویژه نامه احکام جامع سایت هدانا 

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.