وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

ولایتمداری چرا و چگونه؟

ولایتمداری چیست و به چه مفهومی است؟ آیا منظور از آن اطاعت محض و بی‌چون و چرا از رهبر جامعه و ولایت‌فقیه است یا آمیخته با عقلانیت و التزام عملی به دستورات او؟ و اصولا ویژگی‌های رابطه میان مردم و رهبر در نظام‌ ولایی چیست؟ مطلب حاضر به این موضوعات پرداخته است.

0

ولایتمداری چرا و چگونه؟

برخي ادعا كرده‌اند كه «ولايتمداري» يعني تسليم محض در برابر وليّ فقيه و اين يعني آنكه هيچ نظر و ايده‌اي مخالف فرصت عرض‌اندام نداشته باشد و حال آنكه نصّ صريح قرآن، پيامبر را به مشورت خواستن از «مردم» فرمان مي‌دهد؛ اطاعت بي‌چون و چرا معمولاً با تعطيلي قوّه عقل همراه است و نيز غالباً با «معطل ماندن عقل» مساوي دانسته شده و در « اطاعت و پيروي از ولايت‌فقيه» همچنين است؛ البته طرح اين ادعا در حالي است كه ولايتمداري،تسليم محض در برابر ولايت و رهبري و نيز عدم امكان براي ابراز نظر مخالف نيست.

مفهوم شناسی ولایت
ما براي توضيح مطلب در ابتدا لازم مي دانيم درخصوص واژه ولايت ‌اشاره کنیم كه آن در معاني گوناگوني به‌كار رفته است؛ در يك جا به معني قرب و پيوستگي دو چيز و در جاي ديگر به معني تصدي امور اجتماعي و سياسي و صاحب اختياري و سرپرستي شئون امت و گاهي به معناي نصرت و ياري و گاهي به معناي حب و دوستي آمده است، از ميان اين معاني متعدد، به نظر مي‌رسد كه آنچه با ذهنيت امروزي ما از اين واژه ارتباط دارد، ولايت به معناي تصدي امور اجتماعي و سياسي و صاحب اختياري شئون امت است و « مقصود از ولايت در بحث ولايت فقيه به معني سرپرستي است و مراد از آن همان حكومت و زمامداري امور جامعه است، نه به معناي «آقايي»، «رياست» و «سلطنت» كه نشان از چيرگي «وليّ» بر «مولّي عليهم» دارد»،[1] مهم اين است كه ولايت، مدار و محوري است كه جامعه ديني در اين مدار و گرد اين محور به وحدت مي‌رسد، يعني افراد بر محور ولايت الهي و به تبع آن گرد محور ولايت امام و فقيه عادل هستند، در عين حال، در چنين جامعه‌اي، فرد فرد جامعه نسبت به يكديگر مسئول بوده و براي رسيدن به هدف متعالي و كمال و سعادت و همچنين پرهيز از گمراه شدن، يكديگر را ياري مي‌رسانند، اين اختيار ناشي از اذن و اختياري است كه خداوند بر مدار ولايت به مؤمنان داده است، چنانكه خداوند متعال مي‌فرمايد: وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ[2] با توجه به اين آيه مي توان گفت در جامعه‌اي كه افراد بر محور ولايت امام و فقيه عادل حركت مي‌كنند، در واقع درباره مسائل و امور مسئول هستند و حضور آگاهانه و مسئولانه‌اي دارند.

پيروي و اطاعت مردم در نظام ولايي همراه با نقش فاعلي آنان در اداره امور مي‌باشد، نقش فاعلي مردم در چنين جامعه‌اي به گونه‌اي است كه امام خميني(ره) در اين باره فرمودند « نظر مردم تعيين‌كننده است»[3] يعني مردم در سرنوشت سياسي و اجتماعي خويش نقش بسزايي داشته و نظر و رأي آنان در اداره امور واقعاً تأثير گذار است، چنانكه در اصل ششم قانون اساسي آمده امور كشور بايد به اتكاء آراء عمومي اداره شود، پس مردم در اين جامعه حضور آگاهانه و مسئولانه اي در عرصه هاي مختلف سياسي و اجتماعي دارند و اطاعت در اين ولايت محوري و ولايتمداري به معني تسليم محض و اطاعت بي چون و چرا همچون اطاعت در نظام‌هاي استبدادي نيست، چون ولي فقيه به‌عنوان محور در ميان مردم حضور دارد و جامعه را هدايت و رهبري مي‌كند و مردم در حول اين محور نقش آگاهانه‌اي در تعيين سرنوشت سياسي اجتماعي خويش دارند، رهبر و يا به عبارتي ولي فقيه رأي و نظر متفرِّدانه‌اي نسبت به مسائل ندارد و استبداد رأي نسبت به آن راه ندارد، بلكه وي با مشورت، امور را پيش مي‌برد، چنانكه در اصل يكصد و دهم قانون اساسي از جمله وظايف و اختيارات رهبر را تعيين سياست‌هاي كلي نظام دانسته كه پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام مي‌باشد و يا همين اصل حلّ معضلات نظام كه از طريق عادي قابل حلّ نيست را به عهده رهبر گذاشته است، البته آن نيز از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام انجام مي‌گيرد و علاوه‌برآن رهبري، مشاوراني را در امور نظامي، بين الملل و… دارد كه به ايشان مشورت مي دهند و جايي براي استبداد رأي وجود ندارد، چنانكه امام خميني (ره)، در اين باره مي فرمايند: حكومت اسلامي،… مثلاً استبدادي نيست كه رئيس دولت مستبد و خودرأي باشد…،[4]

 

لزوم تبعیت عملی از دستورات ولی فقیه
نكته قابل توجه دربارة تبعيت از ولايت و رهبري اين است كه با وجود برخي ادعاها، اطاعت از ولي‌فقيه به معناي تسليم محض و چشم بسته در برابر نظرات ايشان نمي‌باشد بلكه براساس آموزه‌هاي ديني، تبعيت و اطاعت محض تنها نسبت به خداوند متعال و معصومين عليهم السلام واجب مي باشد[5]و غير معصوم در هرسطح و رتبه علمي و عملي كه قرار داشته باشد به دليل وجود احتمال خطا و ‌اشتباه در حوزه علم و عمل نمي‌تواند مورد اطاعت و تبعيت محض قرار بگيرد، چه اينكه دستور به اطاعت و تبعيت محض از غير معصوم به دليل وجود احتمال خطا و ‌اشتباه در او موجب گمراهي و انحراف افراد مي شود كه بر خداوند حكيم قبيح است، اما نفي تبعيت محض و مطلق از غير معصوم به معناي نفي اصل لزوم تبعيت و اطاعت از غير معصوم نمي باشد و نبايد بين اطاعت و تبعيت محض و مطلق و اصل اطاعت و تبعيت ‌اشتباه بشود، هر چند ولي‌فقيه معصوم نبوده و احتمال گناه، خطا و ‌اشتباه در مورد او منتفي نيست، اما اين به معناي عدم لزوم تبعيت از ايشان نبوده و اين گونه نيست كه تبعيت و اطاعت، اختصاص به امام معصوم (ع)يا نايب خاص ايشان داشته باشد نه فرد ديگر، زيرا ولايت داراي مراتبي است كه در آنها عصمت شرط نيست، در عين حال كه تبعيت و اطاعت لازم است، مانند ولايت پدر بر فرزند، با اين اوصاف اگر منظور از مخالف بودن، صِرف قبول نداشتن برخي از نظرات ولي‌فقيه باشد كه به آن اختلاف نظر گفته مي شود و روشن است كه تبعيت علمي و نظري از ولي‌فقيه لازم نيست، به هر حال ممكن است در اين زمينه فرد ديدگاهي مخالف نظر ولي‌فقيه داشته باشد كه‌اشكالي هم ندارد، چه اينكه در غير اين صورت بايد بپذيريم همه مطيع نظرات علمي ولي‌فقيه بوده و حق اظهار نظر و طرح ديدگاههاي خود را نداشته باشند كه چنين مسئله اي قابل قبول نيست و باب علم و دانش را بر صاحب نظران در حوزه‌هاي مختلف خواهد بست، آنچه لازم است، در واقع تبعيت عملي از دستورات و فرامين ايشان در امور مربوط به جامعه و حكومت اسلامي مي‌باشد، چرا كه بطور كلي آنچه از ولى‌فقيه صادر مي شود به سه بخش تقسيم مى‏شود:
1. فتاوا و نظرات فقهي 2. توصيه‏ها و بيانات ارشادى 3. دستورات و احكام حكومتى
بخش اول مربوط به حوزه تقليد است كه تنها براي مقلدان ايشان لازم الاجرا مي باشد و افراد ديگر در اين زمينه بايد به مرجع تقليد خودشان رجوع کنند.
بخش دوم توصيه‌ها و بيانات ارشادي و رهنمودهاي ايشان است كه الزام‌آور نمي باشد و نقش عمده آن آگاهى بخشى، روشنگرى و هدايت افراد جامعه است. انتقاد، بحث و تحقيق درباره اين امورجايز است و حتى اگر شخصى، نظرى مخالف با رهبرى داشت، اطاعت از اين گونه توصيه‏هاى رهبرى -تا جايى كه با قانونى مخالفت نكند الزامى نيست. البته روشن است كه شخص، نظرات خود را نبايد به گونه‏اى در سطح جامعه مطرح کند كه موجب بى‏حرمتى و تضعيف رهبر و حكومت اسلامى شود.
بخش سوم، اطاعت از دستورات و احكام ولايى ولى فقيه‏است كه بر همگان حتي مجتهدين ديگر اطاعت از آنها لازم و واجب است و تخلّف از آن جايز نيست، زيرا در هر قانون و كشورى، اگر رعايت قوانين و دستورات الزامى، تابع سليقه‏هاى متنوع افراد شود، آن كشور با هرج و مرج مواجه شده و قوانين آن ضمانت اجرايى نخواهد داشت.
رابطه میان مردم و رهبری در نظام ولایی
لازم است‌اشاره کنیم كه فهم موضوع اطاعت و تبعيت از ولايت و رهبري بستگي به شناخت ما نسبت به نظام ولايي و همچنين رابطه آن با مردم دارد كه در ضمن بيانات رهبر معظم انقلاب آن را يادآور خواهيم شد.

آيت‌الله خامنه‌اي در توضيح نظام ولايي و نيز رابطه آن با مردم معتقدند:[6] در نظام سياسي اسلام، آن كسي كه در رأس قدرت قرار دارد و آن كساني كه قدرت حكومت بر آنها در اختيار اوست، ارتباط و اتصال و پيوستگي جدايي‌ناپذيري از هم دارند. اين، فلسفه سياسي اسلام را در مسألة حكومت، براي ما معنا مي‌كند. هر حكومتي كه اين طور نباشد، اين ولايت نيست يعني حاكميتي كه اسلام پيش‌بيني كرده است، نيست. اگر فرض كنيم در رأس قدرت، كساني باشند كه با مردم ارتباطي نداشته باشند، اين ولايت نيست، اگر كساني باشند كه رابطة آنها با مردم، رابطة ترس و رعب و خوف باشد، اين ولايت نيست. اگر كساني با كودتا بر سر كار بيايند، اين ولايت نيست. اگر كسي با وراثت و جانشيني نَسبي منهاي فضايل و كيفيات حقيقي كه در حكومت شرط است ـ در رأس كار قررا بگيرد، اين ولايت نيست.
همچنين ايشان مي فرمايند: «اسلام منهاي مفهوم ولايت ـ كه يك مفهوم مردمي و متوجه به جهت حقوق مردم و رعايت آنها و حفظ جانب انسان‌هاست ـ هيچ حاكميتي را بر مردم نمي‌پذيرد و هيچ عنوان ديگري را در باب حكومت قائل نيست، آن كسي كه ولي و حاكم مردم است، يك سلطان نيست، يعني عنوان حكومت، از بعد اقتدار و قدرت او بر تصرف ملاحظه نمي‌شود، از بعد اينكه هر كاري كه مي‌خواهد، مي‌تواند بكند مورد توجه و رعايت نيست.[7] اگر اين مفهوم ولايت و آنچه را كه اسلام براي ولي، والي به عنوان شرط و وظيفه قرار داده است بشكافيم خواهيم ديد كه مردمي‌ترين نوع حكومت است.[8] ولايت، يعني حاكميت انسان‌هاي پارسا، انسان‌هاي مخالف با شهوات و نفس خودشان، انسان‌هاي عامل به صالحات اين معناي ولايت است.[9] ولايت يعني حكومت الهي، كه هيچ اثري از خودپرستي، سلطنت و اقتدار خودخواهانه در آن وجود ندارد. اگر وجود پيدا كرد، ولايت نيست[10] مفهوم اسبتداد يا خودسري، به ميل خود يا به ضرر مردم تصميم گرفتن مطلقاً در معناي ولايت اسلامي نيست. [11]
همانگونه متذكر شديم در جامعه ولايي رابطه بين مردم و رهبري براساس يك رابطه ايماني و از روي محبت است، رهبران ديني در جوامع اسلامي به دليل اينكه خود نمونه پايبندي به ارزش‌هاي ديني هستند، مورد علاقه و محبت مردم هستند و يك رابطه عاطفي عميق بين آنها و مردم وجود دارد، در واقع ارادت و محبت مردم به رهبر در نظام ولايي، ارادت به شخص نيست بلكه ارادت و محبت به خصلت هاي معنوي الهي و صفات اخلاقي برجسته است و رهبري به هر ميزان كه در وادي معرفت و محبت الهي و در عرصه طاعت و عبادت خداوند پيش رفته باشد، محبوب و مطاع جامعه ديني و بخصوص دينداران حقيقي مي شود، چنانكه در قرآن كريم آمده است « ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا.[12]» ‌مسلماً كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده‌اند خداوند رحمان محبتي براي آنان در دل‌ها قرار مي دهد»، بنابراين پيوند مردم و حاكمان در جامعه ديني و روابط آن، براساس همان ولايت است، خداوند مي‌فرمايد: الله ولي الذين امنوا؛ در طول اين ولايت است كه مي‌فرمايد: ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله[13] محبت خداوند لازمه‌اش تبعيت و اطاعت از ولايت رسول خداست، شرط محبت خدا و رسول، تبعيت و اطاعت از ولايت خدا و رسول است؛ يعني بين وجوب محبت و مَودّت با وجوب اطاعت ،تلازم وجود دارد؛ اگر چيزي مودّت و محبتش، واجب شد، اطاعت و تبعيت آن واجب مي‌شود. اين وجوب محبت و مودّت است كه وجوب اطاعت و تبعيت از محبوب را لازم خواهد داشت.
نكته ديگر اينكه ايمان و عمل صالح، جاذبه و كشش فوق‌العاده اي دارد، اعتقاد به يگانگي خدا و دعوت پيامبران كه بازتابش در روح، فكر، گفتار و كردار انسان به صورت اخلاق عاليه انساني، تقوا و پاكي و درستي و امانت و شجاعت و ايثار و گذشت، تجلي كند، همچون نيروهاي عظيم مغناطيس كشنده و رباينده است، اين جذبه در حقيقت، نخستين پاداشي است كه خدا به مؤمنان و صالحان مي دهد كه دامنه‌اش از دنيا به سراي ديگر نيز كشيده مي شود. [14]

بايد توجه داشت كه اين جذبه و كشش معنوي بين مردم و رهبر در نظام ولايي، اولاً مبتني بر منطق و عقلانيت الهي است كه ويژگي هاي انساني و اخلاقي رهبري به وجود آورنده آن است ثانياً: امري طبيعي و فطري است كه نمي توان آن را نفي كرد، تقدس مبتني بر منطق و حقيقت يكي از ويژگي هاي رهبري الهي و ولايي است كه در كارآمدي و اثر بخشي در عرصه اجتماعي، كاملاً مؤثر است و پيوند بين حكومت و مردم را از «امردهي و فرمان بري» صرف و خشك، به پيوند معنوي «امامت و امت» ارتقا مي بخشد، البته براي كساني كه با نگرش غيرديني و غير ولايي اين مسئله را تحليل مي كنند، جمع بين حاكميت قانوني و عقلاني با جاذبه معنوي حاكم، غير ممكن يا دشوار به نظر مي رسد، ولي در فرهنگ و اعتقاد اسلامي كه نمونه هاي كامل و متعالي جمع بين اين دو در انبياء و ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ ارائه مي شود؛ پذيرش مطلب، بسيار آسان است.

پس بررسي موضوع اطاعت از ولايت و رهبري در يك نظام ولايي بستگي به شناخت ما نسبت به اين نظام و نيز ترسيم رابطه بين مردم و ولايت و رهبري دارد، همانطوري كه‌اشاره كرديم، ولايت‌، پيوندي دوسويه است، چنین نظامی از طرف خدا و تجلي حاكميت اوست و با مردم پيوند عميق و ناگسستني دارد، در اين جامعه كسي را نمي‌توان يافت كه بيش از ولايت و رهبري، دغدغه مردم و تأمين سعادت آنها را داشته باشد، رابطه امت و امام در اين نظام ولايي ناشي از يك پيوند مبتني بر ايمان و محبت به محوريت ولايت و رهبري است كه يكي از مهم‌ترين جلوه هاي اين ولايت محوري، همان تبعيت از ولايت است كه منافاتي با تعقل و عقلانيت ندارد، مزيد بر اينكه در آن راه براي انتقاد و يا اختلاف نظر وجود دارد و اطاعت و تبعيت ،صِرفاً در جنبه هاي عملي است كه التزام در آن لازم است و در آن مخالفت روا نيست ولي اختلاف نظر و رأي و يا انتقاد در اين نظام ولايي با رعايت ساز و كارهاي آن‌، كه موجب تضعيف جايگاه رهبري نشود ‌اشكالي ندارد و در اين باره نه تنها راه براي آن بسته نيست بلكه از آن استقبال هم مي شود، علاوه‌بر اينكه يكي از پايه هاي اساسي تصميم گيري در اين نظام، بهره گيري از مشورت و مستشاران و جمع‌هاي مشورتي است كه در اين خصوص همواره عنايت ويژه اي صورت گرفته است.
* مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم، کیهان.

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.