ولايت در عرفان اسلامى
ولايت در عرفان اسلامى
پرسش 8 . آيا ولايتى كه در تصوف و عرفان مطرح شده است، همان ولايتى است كه ما در خصوص امامان مطرح مى كنيم؟63
به اعتقاد تشيع، مقام «ولايت» مرتبه اى است كه در درجه نخست برازنده رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و پس از او اهل بيت (علیه السلام) است. عرفان شيعى «ولايت حقيقى» را به طور كامل و تام در چهارده معصوم (علیه السلام) مى داند؛ امّا پاره اى از اهل تصوف غير شيعى مسئله «ولايت» را بدين صورت مطرح نساخته اند؛ بلكه با آن فاصله بسيارى دارند. در اين رابطه چند انگاره وجود دارد:
يكم. شمار اولياى خاص الهى را فراتر از چهارده معصوم مطرح مى سازند و عدد آن را به 355 تن رسانده و مراتب آنان را چنين شمارش مى كنند:
اخيار (300 نفر) ابدال (40 نفر)، ابرار (7 نفر)، اوتاد (4 نفر)، نقبا (3 نفر) و قطب ياغوث (1 نفر).64
اين اوليا در جهان حضور دارند و هرگاه يك نفر از آنان از دنيا برود، كس ديگرى جاى او را مى گيرد تا شمار اوليا كاستى نپذيرد.65
دوم. برخى از اهل تصوف «ولى» را همسان «نبى» يا حتى برتر از وى مطرح كرده اند و بر اين باورند كه چون «عبد» به مرتبه ولايت رسد، از تحت خطاب امر و نهى برآيد.66 از اين رو برخى از الهامات اوليا را هم رديف وحى انبيا دانسته اند.67
سوم. بعضى ديگر، بر اين اعتقادند: «ولى» مى تواند شريعت گريز و در مرحله اى شريعت ستيز باشد. برخى از اينان مى گويند: اگر ولى در حال سماع و رقص باشد و وقت نماز شود و مريدان به نماز بپردازند و شيخ طريقت را به خود واگذارند، در واقع روى خود را از قبله حقيقى گردانيده اند؛ چنان كه خواجگى (يكى از مريدان سلطان العلماء پدر مولوى) مى گويد: «وقت نماز شد، مولانا [ سلطان العلماء ]به خود مشغول بود. ما همه برخاستيم، به نماز شام ايستاديم، چند بار نظر كردم، ديدم امام و همه، پشت به قبله داشتيم كه نماز رها كرده بوديم و از قبله روى گردانيده».68
چهارم. «ولى» مى تواند شريعت و دين ديگرى را جايگزين دين الهى سازد؛ به عنوان مثال ديدار شيخ طريقت با زيارت خانه كعبه برابر مى گردد! و طواف مرقد پيشوايان تصوف، آدمى را از طواف بيت اللّه الحرام بى نياز مى سازد!69
پنجم. از ديدگاه بسيارى از صوفيان، مشايخى كه به مقام ولايت دست يافته اند، از گناهان معصوم و مبرايند؛ هرچند بهتر است براى رعايت ادب، به كارگيرى واژه «عصمت» را به انبيا منحصر سازيم و صوفيان ولايت يافته را «محفوظ» بخوانيم.70 البته برخى از اهل تصوف، عصمت اوليا را به «اباحه همه چيز براى آنان» تفسير مى كنند.71
عين القضات همدانى مى گويد: «خداوند گاه بنده اش را چنان دوست مى دارد كه به او مى فرمايد: هر آنچه خواهى كن كه تو را آمرزيدم72، يا مثلاً بعضى از احكام شرعى (همچون ممنوعيت نگاه به نامحرم) را مخصوص كسانى مى دانند كه در آغاز راه بوده و بر نفس خويش مسلط نگشته اند؛ از آنجا كه ولىّ بر نفس خويش تسلط دارد، مى تواند به نامحرم به راحتى نگاه كند!»73
ششم. مريدان «ولىّ» بايد توجه داشته باشند كه اعمال وى را نمى توانند با ترازوى علم و عقل، بسنجند و بايد از ارزيابى آنها با دلايل شرعى و عقلى خوددارى كنند. اگر كسى فرمان شيخ را ناديده بگيرد، با پيامدهاى ناگوارى رو به رو خواهد شد! به گفته علاءالدوله سمنانى: كار يكى از كسانى كه به شيخ خود اعتراض كرده بود، ابتدا به بى دينى و سپس ديوانگى كشيد و سرانجام به خوردن نجاست خويش مبتلا گرديد.74
هفتم. اوليا و مشايخ، «شفاعت» گسترده اى در دنيا و قيامت دارند؛ چنان كه به ادعاى ابن عربى منزلت وى نزد خداوند، چنان است كه مى تواند از هر آن كس كه چشمش بر او مى افتد، آشنا يا بيگانه، شفاعت كند.75 حتى برخى از اهل تصوف معتقدند: ولى و شيخ نه تنها در قيامت كه در اين جهان نيز از مريدان خود دستگيرى مى كند و به جاى آنان رياضت مى كشد.76 يكى از مشايخ صوفيه بيش از چهل سال، در جايگاهى خاص به عبادت مى پرداخت و درويشان را از عبادت هاى شبانه بازداشته، مى گفت: «اى پسر! تو بخسب كه هر چه اين پير مى كند، از براى شما مى كند!». امّا چنين برداشتى از «ولايت» از ديدگاه عرفان شيعى مردود است.
«ولايت»، چه به معناى دوستى و سرپرستى امور دنيوى و اخروى و چه به معناى ولايت باطنى و تكوينى ـ كه بر اساس آن مى توان در جان مردم تصرّف كرد و كسانى را كه با اعمال شايسته، زمينه هدايت خويش را فراهم ساخته اند؛ به سرمنزل مقصود رساند ـ منحصر در حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) و امامان معصوم است؛ زيرا به اعتقاد ما مصداق «ولىّ» را مى توان از طريق نقل به دست آورد و قرآن و روايات، ولىّ كامل و اعظم را «معصومان» تلقى كرده است.77
گفتنى است، ولايت مراتبى دارد كه مرتبه اعلاى آن، همراه با عصمت و طهارت از هرگونه پليدى و آلودگى است و مراتب پايين تر از آن، ملازم با مرتبه اى از طهارت است كه خاص به خود مى باشد. كسانى كه از معصومان تبعيت نموده و به مقاماتى نيز نايل مى شوند، جانشين ولى و انسان كامل و خليفه خليفه اللّه تلقى مى شوند؛ وگرنه ولى كامل منحصر در چهارده عدد است، نه بيشتر.
از سوى ديگر عشق به خدا، در گردن نهادن به فرمان پيامبر (صلی الله علیه و آله) جلوه گر است و در اين خصوص ائمه (علیه السلام) نيز مشاركت دارند:
«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللّهُ»78؛
«اى پيامبر! به مردم بگو اگر خدا را دوست مى داريد، از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد».
بنابراين ولىّ در هيچ مورد، از اوامر و نواهى پيامبر (صلی الله علیه و آله) خارج نمى شود و فراتر نمى رود. مسئله عصمت نيز حقيقتى است كه منحصر به معصومان است و فراتر از آنان را شامل نمى شود.79 علاوه بر آنكه «عصمت» بدين معنا نيست كه ولى اعظم، هر عملى را بتواند انجام دهد و هر گناهى براى او مباح شود؛ بلكه «عصمت»، يعنى تنزيه از هر گناه، سهو و خطا و وسوسه شيطانى.80
«شفاعت»، نيز جلوه اى از رحمت بى كران خداوندى است؛ ولى نظام و قوانين خاص خويش را دارد. بر اين اساس براى شفاعت، شرايطى چون قابليّت براى شفاعت شدن مطرح شده است؛ زيرا، شفاعت وسيله اى براى تتميم و تكميل سبب آمرزش است؛ نه آنكه خودش سببى مستقل و تام باشد. بنابراين شخصى كه مشمول شفاعت مى شود، بايد قابليت آن را داشته باشد و بر اساس آيات و روايات، ايمان و عمل صالح چنين قابليتى را پديد مى آورد.81
پس هر كس با هر شرايط و خصايصى، نمى تواند از اين موهبت الهى بهره مند گردد. علاوه بر آنكه قابليت براى شفاعت كردن نيز يكى از شرايط شفاعت است؛ يعنى، كسى كه مى خواهد شفيع ديگرى باشد، بايد لايق و شايسته واسطه گرى باشد. مثل اينكه اهل معصيت نبوده و قدرت ارزيابى مراتب اطاعت و مخالفت ديگران را داشته باشد.82 از اين رو نه هر كس مى تواند شفيع شود و نه هر ناشايسته اى، مى تواند مشمول شفاعت باشد.83
حاجب اگر معامله حشر با على است
شرم از رخ على كن و كمتر گناه كن
63. در بخش هايى از پاسخ دهى به اين پرسش، وام دار زحمات فاضل ارجمند آقاى حسن يوسفيان هستم شكر اللّه مساعيه.
64. كشف المحبوب، ص269.
65. شرح مقدمه قيصرى، ص892.
66. كشاف اصطلاحات الفنون، ج2، ص1530.
67. حالات و سخنان ابوسعيد ابوالخير، ب 4، ص 75.
68. مقالات شمس تبريزى، ج1، ص223؛ مناقب العارفين، ج1، ص184.
69. اسرار التوحيد، ص61؛ نفحات الانس، ص284.
70. الفتوحات المكية، ج 7، ص 440 و نيز نگا: ج 4، ص 286؛ ج 10، صص 55 ـ 57.
71. همان، ج12، ص343.
72. نامه هاى عين القضاة همدانى، ج 1، ص 64.
73. نگا: الرسالة القشيريه، ص 14؛ تذكرة الاولياء، ص 349؛ فيه ما فيه، ص159.
74. نامه هاى عين القضاة همدانى، ج 2، ص 407؛ چهل مجلس، ص 116 و نيز نگا: تذكرة الاولياء، ص180.
75. الفتوحات المكية، ج 9، ص 193، ب 71.
76. سكينة الاولياء، ص167.
77. ر.ك. انسان كامل در همين مجموعه و شرح مقدمه قيصرى، صص894 ـ 941؛ شميم ولايت؛ فصل دوّم و سوّم.
78. آل عمران 3، آيه 31.
79. راهنماشناسى پرسش ها و پاسخ ها، ش6، ص25 و 26.
80. همان، صص 58 ـ 66.
81. نگا: انبياء 21، آيه 28؛ كافى، ج 8، ص 11؛ بحارالانوار، ج 8، ص 37، ح 12 و ص 53 و ح 61.
82. زخرف 43، آيه 86؛ بحارالانوار، ج 8، ص 42، ح 31 و ص 34، ح 2.
83. نگا: تجسم عمل و شفاعت، صص10 ـ 27 و 86 ـ 119.
- منبع: هدانا برگرفته از پرسمان، کتاب پرسش ها و پاسخ ها «عرفان و عشق» .