هفت آسمان در قرآن و نظر یونانیان!
هفت آسمان در قرآن و نظر یونانیان!
فهرست این نوشتار:
تبعیت قرآن در نظریه هفت آسمان و زمین محوری منظومه شمسی، از نجوم منسوخ یونانی!
پرسش : در نجوم قدیم یونان گزاره ای راجع به هفت عنصر آسمانی وجود دارد آیا قرآن توصیف خود را از تعداد و شکل و چگونگی قرار گرفتن آسمان ها، از نجوم یونانی قدیم اقتباس کرده؟ علاوه بر آن با توجه به گزاره های نجوم یونانی راجع به هفت عنصر با مرکزیت زمین، آیا قرآننیز نظریه ثبوت و مرکز هستی بودن زمین را از همان نجوم یونانی اقتباس کرده است؟
پاسخ اجمالی:
منظور قرآن از هفت آسمان چیزی بسیار فراتر از آنچه در یونان قدیم به آن قائل بوده اند، می باشد و دلالت بر تعدّد «مجموعه های عظیم نجومی»، فراتر از کهکشان و سحابیها دارد. از نظر قرآن زمین و خورشید و ماه و سایر اجرام آسمانی همه در مدار خود در حرکت اند و این برخلاف یافته های نجوم یونان قدیم است که زمین را ثابت و محور حرکت آسمان ها می دانست. ضمن اینکه عقیده به هفت آسمان با معانی مختلف آن پدیده ای قدیمی تر از نظریه نجوم یونان قدیم است و در یونان قدیم غالبا به افلاک نه گانه قائل بوده اند نه هفت آسمان.
پاسخ تفصیلی:
در چندین آیه از قرآن به مساله هفت آسمان اشاره شده است از جمله در آیه15 سورهنوح می خوانیم: «الَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمواتٍ طِباقاً»؛ (آیا نمى دانید خداوند چگونه هفت آسمان را یکى بالاى دیگرى آفرید). همچنین در آیه12 سوره طلاقمی خوانیم: «اللَّهُ الَّذى خَلَقَ سَبْعَ سَمواتٍ وَ مِنَ الارضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الاَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَموا انَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَىءٍ قَدیرٌ»؛ (خداوند همان کسى است که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند آنها را؛ فرمان [و تدبیر] او در میان آنها پیوسته فرود مى آید تا بدانید خداوند بر هر چیز تواناست و این که علم خدابه همه چیز احاطه دارد). در آیه29 سورهبقره نیز آمده است: «هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْاَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوى اِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»؛ (او خدایى است که همه آنچه [از نعمتها] در زمین وجود دارد، براى شما آفریده سپس به آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود و او به هر چیز آگاه است) و… .
با توجه به این آیات در ابتدا چنین تصور می شود که قرآندر این مساله از نظر دانشمندان علوم نجوم یونانی قدیم که به هفت عنصر: خورشید، زمین، ماه، ناهید، برجیس، بهرام و کیوان، به مرکزیت زمین قائل بودند تبعیت کرده است در حالی که علم جدید آن نگاه کهن به نجوم را رد کرده است و بنابراین قرآندر این موضوع از یک نظریه غلط پیروی کرده است. با این وصف چگونه می توان ادعا کرد قرآنمنشا وحیانی دارد و همه حقایق در آن وجود دارد و معجزهجاوید پیامبر می باشد؟
قبل از پاسخ لازم به ذکر است که شباهت ظاهری بین دو نظریه هرگز به معنی یکسان بودن آن دو نمی باشد و اگر بدون تعصب به این آیات بنگریم متوجه خواهیم شد که اشاره قرآنبه هفت آسمان هیچ ارتباطی با نجوم منسوخ یونان ندارد زیرا:
اولا، با کمی تامل در آیاتی که ذکر شد و بر اساس سایر آیات قرآن چنین استفاده مى شود که منظور از هفت آسمان چیزی بسیار فراتر از آنچه در یونان قدیم به آن قائل بوده اند می باشد. از نگاه قرآن تمام کرات و ثوابت و سیارات و حتی هفت عنصری را که نجوم یونان قدیم بیان کرده است همه جزء آسمان اول است و شش عالم دیگر وجود دارد که از دسترس دید ما و ابزارهاى علمى امروز ما بیرون است و مجموعا هفت عالم را به عنوان هفت آسمان تشکیل مى دهند.
شاهد این سخن اینکه قرآندر آیه12 سورهفصلت مى گوید: «وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ»؛ (ما آسمان پائین را با چراغهاى ستارگان زینت دادیم).
در آیه6 سورهصافات نیز مى خوانیم: «اِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَهٍ الْکَواکِبِ»؛ (ما آسمان پائین را با کواکب و ستارگان زینت بخشیدیم).
از این آیات به خوبى استفاده مى شود که از دیدگاه قرآنهمه آنچه را ما مى بینیم [و حتی بسیاری از آنچه نمی بینیم و حدس می زنیم وجود داشته باشد] و جهان ستارگان را تشکیل مى دهد همه جزء آسمان اول است و در ماوراى آن شش آسمان دیگر وجود دارد که ما در حال حاضر اطلاع دقیقى از جزئیات آن نداریم. طبق علم جدید نیز منظور از یک آسمان یک کره نیست بلکه همه کرات و منظومه ها با کهکشان ها و سحابی هایش هنوز یک آسمان محسوب می شوند و دانشمندان اعتراف کرده اند که از دست یابی به آسمان های فراتر از این مجموعه عاجزند.(1)
جدیدترین اطلاعات دانشمندان در زمینه آسمان ها مخصوصاً کهکشان ها به ما مى گوید: تاکنون به وسیله دوربین هاى عظیم نجومى بیش از یک میلیارد کهکشان در آسمان ها کشف شده که یکى از آنها کهکشان راه شیرى نام دارد و منظومه شمسى ما جزء ناچیزى از آن به شمار مى رود. زیرا تنها در این کهکشان ما بیش از یکصد میلیارد ستاره وجود دارد که خورشید با آن عظمتش یکى از ستارگان متوسط در میان این خیل عظیم ستارگان است.
با توجّه به اینکه هر قدر تلسکوپ ها و دوربین هاى عظیم نجومى بزرگ تر و دقیق تر مى شود جهان هاى تازه اى براى ما کشف مى گردد معلوم نیست که در ماوراى آنچه ما مى بینیم و مى شناسیم چه عوالمى وجود دارد و اى بسا آنچه با عظیم ترین تلسکوپ ها دیده مى شود فقط گوشه کوچک و ناچیزى از این جهان پهناور باشد.(2) اینجا است که به عظمت قرآنپی می بریم که چگونه به طرز اعجاز آمیزی همه این ستاره ها و اجرام آسمانی را فقط آسمان دنیا بیان می کند و اینجا است که به عمق آیه57 سورهمومن پى مى بریم که مى گوید: «لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْاَرْضِ اَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لَایَعْلَمُونَ»؛ (آفرینش آسمانها و زمین، از آفرینش انسانها عظیمتر است، ولى بیشتر مردم نمى دانند).
آیا بیان چنین مطالبى در عصر نزول قرآنآن هم در نقطه اى که از عقب مانده ترین نقاط جهان بود به وسیله یک فرد درس نخوانده، که با هیچ یک از دانشمندان آن زمان ارتباط نداشت تا نجوم یونان قدیم را بخواهد از آنها فرا گیرد، معجزهمحسوب نمى شود؟(3)
بنا بر این با این توضیحات مشخص شد منظور از آسمان در گفتمان قرآنی عناصر هفت گانه مورد اشاره در علوم نجوم یونان قدیم نیست.
ثانیا، از نظر قرآنزمین و خورشید و ماه و سایر اجرام آسمانی همه در مدار خود در حرکت اند و این برخلاف یافته های نجوم یونان قدیم است که زمین را ثابت و محور حرکت آسمان ها می دانست. نظریه ای که در عصر نزول قرآنو قرن هاى قبل و بعد از آن بر محافل علمى در مورد آسمان و زمین حاکمبود که زمین را مرکز جهان مى شمرد و ستارگان و خورشید را در دل فلک هایى بلورین میخکوب مى دانست و فلک ها را در اطراف زمین در گردش محاسبه مى کرد. طبق این نظریه عالم جسمانی متشکل از نه فلکِ تو در تو بوده و هر فلک بالاتر بر افلاک و عوالم پائین تر احاطه داشته و مدبّر آن محسوب می شد.(4) اما قرآنمجید در آیه38 و 40 سورهیس به صراحت با این نظریه مخالفت کرده و مى فرماید: «وَالشَّمْسُ تَجْرِى لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» * «لَاالشَّمْسُ یَنْبَغِى لَهَا اَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِى فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»؛ (و خورشید [نیز براى آنها آیتى است] که پیوسته به سوى قرارگاهش در حرکت است؛ این تقدیر خداوند توانا و دانا است* نه خورشید را سزا است که به ماه رسد و نه شب بر روز پیشى مى گیرد و هر یک در مسیر خود شناورند). قرآندر این آیات به دو دلیل نظریه مذکور را رد مى کند:
1) خورشید پیوسته به سوى قرارگاهش در حرکت است (یا خورشید در قرارگاه خود در حرکت مى باشد) نه اینکه خورشید به دور زمین آن هم نه خودش، بلکه به دنبال فلک بلورینش در حرکت باشد.
2) خورشید و ماه هر کدام در مسیر خود شناورند.
طبق این دو نکته قرآننه تنها با نظریه مرکزیت زمین و افلاک نه گانه هم خوانی ندارد بلکه به طرز شگفت آوری به آنچه علم امروز کشف کرده نیز اشاره دارد.(5)
در کنار همه اینها باید این نکته را نیز لحاظ کرد که عقیده به هفت آسمان با معانی مختلف آن پدیده ای قدیمی تر از نظریه نجوم یونان قدیم است و در یونان قدیم غالبا به افلاک نه گانه قائل بوده اند نه هفت آسمان و حتی خواجه طوسى(597- 672 ق) متکلم و منجم مشهور مسلمان تلاش کرد تا عدد افلاک را از نه، به هفت تقلیل دهد امّا مورد حمایت دانشمندان زمانش قرار نگرفت.(6)
حاصل همه این توضیحات این است که تاثیرپذیری قرآناز نظریات یونان قدیم بی معنی است و اگر این گونه می بود با توجه به نظریات دیگری که در آن زمان مطرح بود این قدر با صراحت و در آیات مختلف از هفت آسمان و شگفتی های آنها سخن گفته نمی شد و به نظریات دیگر نیز اشاره می شد.
پی نوشت:(1). ر.ک: تفسير نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دار الكتب الاسلاميه، چاپ تهران، 1374 ه. ش، چاپ سى و دوم، ج 1، ص 167 – 168.
(2). پيام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1386 ه. ش، چاپ نهم، ج 8، ص 206؛ به نقل از: مجلّه فضا، شماره 56، فروردين 1351.
(3). ر.ک: پيام قرآن، همان، ج 8، ص 205-206.
(4). تبيين جهان و انسان، رضوی، مرتضي، انتشارات مهر، قم، پاييز 1372، ص 21؛ فرهنگ معارف اسلامی، سجادی، سید جعفر، انتشارات دانشگاه تهران، ج 1، ص 257.
(5). پيام قرآن، همان، ج 8، ص 165.
(6). هفت آسمان، محمد باقر بهبودى، كتابخانه مسجد جعفرى(قيطريه) تهران، بى تا، ص 8.