وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

نياز بشر به وحى و نبوت /درس بیست و دوم عقایدآیت الله مصباح یزدی

0

نياز بشر به وحى و نبوت /درس بیست و دوم عقایدآیت الله مصباح یزدی

فهرست این نوشتار:

 

ضرورت بعثت انبياء

اين مسأله را كه بنيادى ترين مسائل بخش نبوّت است مى‌توان با برهانى اثبات كرد كه از سه مقدمه، تشكيل مى‌يابد:

1- هدف از آفرينش انسان اين است كه با انجام دادن افعال اختيارى، مسير تكامل خود را بسوى كمال نهائى بپيمايد كمالى كه جز از مجراى اختيار و انتخاب بدست نمى‌آيد. به ديگر سخن: انسان براى اين، آفريده شده كه با عبادت و اطاعت خداى متعال، شايستگى دريافت رحمتهايى را پيدا كند كه ويژه انسانهاى كامل است. و اراده حكيمانه الهى اصالتاً به كمال و سعادت انسان، تعلق گرفته است اما از آنجا كه اين كمال و سعادت والا و ارجمند جز از راه انجام دادن افعال اختيارى، حاصل نمى‌شود مسير زندگى بشر، دو راهه و دو سويه قرار داده شده تا زمينه انتخاب و گزينش براى وى فراهم شود و طبعاً يك راه آن هم بسوى شقاوت و عذاب خواهد بود كه بالتّبع (و نه بالاصاله) مورد اراده الهى واقع مى‌شود.

اين مقدمه ضمن بحث از حكمت و عدل الهى(1 )روشن شد.

2- اختيار و انتخاب آگاهانه، علاوه بر قدرت بر انجام كار و فراهم شدن زمينه هاى بيرونى براى كارهاى گوناگون و وجود ميل و كشش درونى بسوى آنها، نياز به شناخت صحيح نسبت به كارهاى خوب و بد و راههاى شايسته و ناشايسته دارد و در صورتى انسان مى‌تواند راهتكامل خويش را آزادانه و آگاهانه، انتخاب كند كه هم هدف و هم راه رسيدن به آن را بشناسد و از فراز و نشيبها و پيچ و خمها و لغزشگاههاى آن، آگاه باشد. پس مقتضاى حكمت الهى اين است كه ابزار و وسايل لازم براى تحصيل چنين شناختهايى را در اختيار بشر قرار دهد. و گرنه همانند كسى خواهد بود كه مهمانى را به مهمانسرايى دعوت كند ولى محل مهمانسرايش و راه رسيدن به آن را به او نشان ندهد! و بديهى است كه چنين رفتارى خلاف حكمت و موجب نقض غرض است.

اين مقدمه هم روشن و بى نياز از تفصيل و توضيح بيشتر است.

3- شناختهاى عادى و متعارف انسانها كه از همكارى حس و عقل، بدست مى‌آيد هر چند نقش مهمى را در تأمين نيازمنديهاى زندگى، ايفاء مى‌كند اما براى باز شناختن راه كمال و سعادت حقيقى در همه ابعاد فردى و اجتماعى، و مادى و معنوى، و دنيوى و اخروى، كافى نيست و اگر راه ديگرى براى رفع اين كمبودها وجود نداشته باشد هدف الهى از آفرينش انسان، تحقق نخواهد يافت.

با توجه به مقدمات سه گانه، به اين نتيجه مى‌رسيم كه مقتضاى حكمت الهى اين است كه راه ديگرى وراى حس و عقل براى شناختن مسير تكامل همه جانبه، در اختيار بشر، قرار دهد تا انسانها بتوانند مستقيماً يا با وساطت فرد يا افراد ديگرى از آن، بهره‌مند شوند(2). و آن همان راه وحى است كه در اختيار انبياء (عليهم السلام) قرار داده شده و ايشان بطور مستقيم، و ديگران بوسيله ايشان، از آن بهره‌مند مى‌شوند و آنچه را براى رسيدن به سعادت و كمال نهائى، لازم است فرا مى‌گيرند.

در ميان مقدمات اين برهان، ممكن است مقدمه اخير، مورد تشكيك واقع شود، از اينروى به توضيح بيشترى پيرامون آن مى‌پردازيم تا نارسايى دانش بشرى براى تشخيص مسير تكامل همه جانبه انسان، و نياز وى به راه وحى كاملا روشن گردد.

نارسايى دانش بشر

براى اينكه راه صحيح زندگى در همه ابعاد و جوانبش شناخته شود بايد آغاز و انجام وجود انسان و پيوندهايى كه با موجودات ديگر دارد و روابطى كه مى‌تواند با همنوعان و ساير آفريدگان برقرار كند و تأثيراتى كه انواع روابط گوناگون مى‌تواند در سعادت يا شقاوت او داشته باشد، معلوم گردد و نيز بايد كسر و انكسار بين سودها و زيانها و مصالح و مفاسد مختلف، شناخته شود و مورد ارزيابى قرار گيرد تا وظايف ميلياردها انسانى كه داراى ويژگيهاى بدنى و روانى متفاوت هستند و در شرايط مختلف طبيعى و اجتماعى، زندگى مى‌كنند مشخص شود. ولى احاطه بر همه اين امور، نه تنها براى يك يا چند فرد، ميسر نيست بلكه هزارها گروه متخصص در رشته هاى علوم مربوط به انسان هم، نمى‌توانند چنين فرمولهاى پيچيده‌اى را كشف و بصورت قوانين و مقررات دقيق و اخروى همه انسانها تضمين گردد و در صورت تزاحم بين انواع مصالح و مفاسد كه فراوان اتفاق مى‌افتد مصلحت اهمّ دقيقاً تعيين و مقدم داشته شود.

روند تغييرات حقوقى و قانونى در طول تاريخ بشر، نشان مى‌دهد كه با وجود پژوهشها و تلاشهاى هزاران دانشمند متخصص، در طول هزارها سال هنوز هم يك نظام حقوقى صحيح و كامل و همه جانبه بوجود نيامده است و همواره محافل حقوقى و قانونگذارى جهان به نقص قوانين خود ساخته شان پى مى‌برند و با لغو و نَسخِ مادّه‌اى يا اضافه كردن مادّه و تبصره جديدى به اصلاح و تكميل آنها مى‌پردازند.

نبايد فراموش كنيم كه براى تدوين همين قوانين هم، بهره هاى فراوانى از نظامهاى حقوقى الهى و شرايع آسمانى برده اند. و نيز بايد توجه داشته باشيم كه تمام همّ و تلاش حقوقدانان و قانونگذاران، صَرف تأمين مصالح دنيوى و اجتماعى شده و مى‌شود و هرگز اهتمامى به تأمين مصالح اخروى و كسر و انكسار آنها با مصالح مادّى و دنيوى نداشته و ندارد و اگر مى‌خواستند اين جهت را هم كه مهمترين جهات مسأله است رعايت كنند هرگز نمى‌توانستند به نتيجه قطعى، دست يابند زيرا مصالح مادّى و دنيوى را تا حدودى مى‌توان بوسيله تجارب عملى، تشخيص داد اما مصالح معنوى و اخروى، قابل تجربه حسّى نيست ونيز نمى‌توان آنها را دقيقاً ارزشيابى كرد و در صورت تزاحم با مصالح مادّى و دنيوى، ميزان اهميت هر يك را باز شناخت.

با توجه به وضع فعلى قوانين بشرى مى‌توان ميزان كارآيى دانش انسانها را در هزاران يا صدها هزار سال قبل، حدس زد و به اين نتيجه قطعى رسيد كه بشر ابتدايى، براى تشخيص راه صحيح زندگى بسيار ناتوانتر از بشر اين عصر بوده است. و به فرض اينكه انسان اين عصر با استفاده از تجارب هزاران ساله توانسته بود. به نظام حقوقى صحيح و كامل و فراگيرى دست يابد و به فرض اينكه چنين نظامى ضامن سعادت ابدى و اخروى هم بود تازه، جاى اين سؤال باقى مى‌ماند كه رها كردن ميلياردها انسان در طول تاريخ و وانهادن ايشان با جهل خودشان، چگونه با حكمت الهى و غرض از آفرينش آنان سازگار است؟!

حاصل آنكه: هدف از آفرينش انسانها آغاز تا انجام، هنگامى قابل تحقق است كه راه ديگرى وراى حسى و عقل براى شناختن حقايق زندگى و وظايف فردى و گروهى، وجود داشته باشد و آن، چيزى جز راه وحى نخواهد بود.

ضمناً روشن است كه مقتضاى اين برهان، آن است كه نخستين انسان، پيامبر خدا باشد تا راه صحيح زندگى را بوسيله وحى بشناسد و هدف آفرينش در مورد شخص او تحقق يابد و سپس ديگر انسانها بواسطه او هدايت شوند.

 

فوايد بعثت انبياء

انبياء الهى علاوه بر نشان دادن راه صحيح براى تكامل حقيقى انسان، و دريافت وحى و ابلاغ آن به مردم، تأثيرات مهم ديگرى نيز در تكامل انسانها داشته‌اند كه مهمترين آنها از اين قرار است:

1- بسيارى از مطالب هست كه عقل انسان، توانايى درك آنها را دارد ولى يا نياز به گذشت زمان و تجارب فراوان دارد و يا در اثر اهتمام افراد به امور مادى و غلبه گرايشهاى حيوانى بر ايشان مورد غفلت و فراموشى قرار مى‌گيرد و يا در اثر بدآموزيها و تبليغات سوء، بر توده هاى مردم، پنهان مى‌ماند. چنين مطالبى نيز بوسيله انبياء، بيان مى‌گردد و با تذكرات و يادآوريهاى پى در پى، از فراموش شدن كلى آنها جلوگيرى بعمل مى‌آيد و با آموزشهاى صحيح و منطقى،جلوى مغالطات و بدآموزيها گرفته مى‌شود.

از اينجا نكته ناميده شدن انبياء به «مذكر» و «نذير» و ناميده شدن قرآن كريم به «ذِكر» و «تذكره» روشن مى‌گردد.

اميرمؤمنان (عليه السلام) در مقام بيان حكمتهاى بعثت انبياء مى‌فرمايد:

«لِيَسْتَأدُوهم ميثاقَ فِطْرَته، و يُذكِّروهم مَنْسِىَّ نِعْمتِه، و يَحتجّوا عَلَيْهم بِالتّبليغ» يعنى خداى متعال، پيامبران خود را پى در پى فرستاد تا وفادارى به پيمان فطرت را از مردم بخواهند، و نعمتهاى فراموش شده را به يادشان آورند، و با تبليغ و بيان حقايق، حجت را برايشان تمام كنند.

2- يكى از مهمترين عوامل تربيت و رشد و تكامل انسان، وجود الگو و نمونه رفتار است كه اهميت آن، در مباحث روانشناسى به ثبوت رسيده است. انبياء الهى بعنوان انسانهاى كامل و تربيت شده الهى، اين نقش را به بهترين وجهى ايفاء مى‌كنند و علاوه بر تعليمات و آموزشهاى مختلف، به تربيت و تزكيه مردم نيز مى‌پردازند. و مى‌دانيم كه در قرآن كريم «تعليم و تزكيه» توأماً ذكر شده و حتى در بعضى از موارد «تزكيه» مقدم بر «تعليم» آمده است.

3- يكى ديگر از بركات وجود انبياء در ميان مردم اين است كه در صورت فراهم بودن شرايط لازم، رهبرى اجتماعى و سياسى و قضائى مردم را به عهده مى‌گيرند. و بديهى است كه رهبر معصوم، يكى از بزرگترين نعمتهاى الهى براى جامعه مى‌باشد و بوسيله او جلو بسيارى از نابسامانيهاى اجتماعى گرفته مى‌شود و جامعه از اختلاف و پراكندگى و كجروى نجات مى‌يابد و به سوى كمال مطلوب رهبرى مى‌گردد.

پی نوشت:

1. ر. ك: درس يازدهم و درس بيستم.

2. اين برهان از موارد استنتاج قضيه عملى (بايد) از قضيه نظرى (هست) و از مصاديق اثبات ضرورت بالقياس براى معلول از راه ضرورت علت، و نيز از موارد جريان براهين لّمى در الهيات است.

منبع:هدانابرگرفته از کتاب آموزش عقاید آیت الله مصباح یزدی

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.