وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

معنی قوام بودن مرد در قرآن چیست

0

معنی قوام بودن مرد در قرآن چیست

نخست بايد دانست آنچه در اسلام توصيه شده مهربانى و لطف در ميان اعضا خانواده است و در آيات و روايات درباره خوش اخلاقى و رسيدگى مردان نسبت به خانواده سفارشات بسيارى شده است.

سيره خود پيامبر (ص) و امامان (ع) و بزرگان ما همگى نيكى و محبت به همسر و فرزندان بوده است و براى مردانى كه بداخلاقى دارند مجازات فشار قبر قرار داده شده است.

جهت توضيح بيشتر توجه شما را به مطالب زير جلب مى كنيم:

درباره آيه شريفه‏ «الرجال قوامون على النساء» بايد معناى آن را به درستى فهم نمود. در اين رابطه بايد ابتدا درك درستى از (قوام) بودن مرد و دايره شمول آن داشت، تا بتوان به دليل و فلسفه آن راه يافت. بنابراين در اينجا سه نكته بايد روشن شود: معنا، گستره و حكمت.

الف) در رابطه با معناى كلمه (قوام) آمده است: «القوام من القيام و هو اداره المعاش‏ يعنى، (قوام) مشتق شده از (قيام) و آن به معناى اداره امور زندگى است».(1)

ب) گستره اين حكم محدود به روابط خانوادگى است. به عبارت ديگر اين آيه، بيانگر برترى مطلق مرد نسبت به زن نيست و تنها مسؤوليت مرد در سرپرستى كانون خانواده را بيان نموده و به دنبال آن، به برخى از توابع اين مسؤوليت (مانند لزوم تأمين نيازهاى اقتصادى خانواده) اشاره مى كند.

ج) فلسفه اين حكم آن است كه به طور طبيعى مرد، توانايى بهترى براى اداره خانواده و تأمين نيازمندى هاى آن دارد.

از طرف ديگر زن نيازمند محيطى امن همراه با آسايش كافى است تا در پرتو آن، بتواند به انجام وظايف ديگرى كه در نظام آفرينش بر عهده او قرار داده شده است (مانند حمل، رشد و تربيت فرزند و…) بپردازد.

بنابراين رياست و مسؤوليت مرد و در راستاى آن تلاش براى اداره و تأمين نيازهاى خانواده، نه تنها امرى شرعى بلكه حقيقتى تكوينى و متناسب با نظام خلقت زن و مرد است.

آيه فوق پس از آنكه اعلام مى دارد قوام زندگى زن يعنى مسؤوليت اداره و تأمين نيازهاى او بر عهده مرد است، دستوراتى را در رابطه با چگونگى برخورد با برخى از مشكلات احتمالى در روابط زوجين بيان مى دارد. در اين رابطه نكاتى چند شايان توجه است:

1- دستورات صادره در اين آيه در مورد نشوز است و نشوز آن است كه زن در مقابل تكاليف اختصاصى اش يعنى تمكين در نزديكى و آميزش جنسى بدون هيچ عذر موجهى سرپيچى نمايد. جالب اين است كه اگر زنى از انجام كارهاى خانه، بچه دارى و… سر باز زند شارع مقدس هيچ حقى براى مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمى تواند در اين موارد واكنش نشان دهد. بنابراين آيه فوق در رابطه با بسيارى از مسائل اختلافى زوجين ساكت است و هيچ حقى براى مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمى تواند در اين موارد واكنشى نشان دهد. و هيچ حقى براى مرد جز در دو مورد فوق كه زن با پيمان ازدواج تعهد به آنها را ملتزم شده صادر نكرده است.

2- «نشوز» مسلما امرى برخلاف حقوق مرد است و براى مقابله با آن بهترين راه اين است كه قبل از مراجعه به ديگران مشكل را در داخل خانه حل نمود، ولى اگر چنين چيزى ميسر نبود آنگاه نوبت به خارج از منزل و دخالت دادن ديگران مى رسد كه در آيه بعد سالمترين راه آن عنوان شده است.

3- حل مسأله نشوز در داخل خانه نيز به اشكال مختلفى انجام پذير است و جالب اين است كه خداوند از ملايمترين راه ها شروع نموده و در صورت تأثير گذارى آن مراتب بالاتر را اجازه نداده است. لذا در مرتبه اول سفارش به پند و اندرز نموده است. چنين روشى حكيمانه ترين شيوه در حل مشكلات زوجين است. ليكن اگر زنى در برابر اندرزها و نصايح شوهر سر تسليم فرود نياورد و همچنان بر تخلف از حقوق زوج پايدارى ورزيد چه بايد كرد؟ در اينجا نيز خداوند راه دومى را پيشنهاد نموده است كه از حد برخورد منفى عاطفى بالاتر نمى رود و آن خوددارى از همبستر شدن با وى مى باشد. در اينجا نيز اگر مشكل حل شد ديگر كسى حق پيمودن راه سوم را ندارد، امأ اگر زن در چنين وضعيتى نيز سرسختى نشان داده و حاضر به تأمين حقوق طرف مقابل نگرديد چه بايد كرد؟ در اينجا چند راه قابل تصوير است:

الف) مرد حقوق خود را ناديده انگارد و در مقابل نشوز زن به كلى ساكت شود، هر چند ساليان دراز اين برنامه ادامه يابد. چنين چيزى براساس هيچ منطقى قابل الزام نيست و اختصاص به مرد هم ندارد، يعنى در هيچيك از نظامهاى حقوقى جهان نمى توان به صاحب حقى الزام كرد كه در برابر حقوق خود ساكت شود و دم نزند، يعنى از نظر اخلاقى، آنهم در موارد خاصى مى توان چنين توصيه اى نمود ولى نبايد بين مسأله حقوقى و اخلاقى خلط كرد. از طرف ديگر نشوز زن اقسامى دارد كه برخى از آنها مسلما به زيان خود او هم تمام مى شود و بر مرد لازم است كه به عنوان مدير كانون خانواده كنترل هدايتگرانه و سازنده بر رفتار زن داشته باشد.

ب) راه ديگر آن است كه مرد از هر طريق ممكن استيفاى حقوق نمايد. چنين چيزى را هرگز شارع اجازه نمى دهد و براى استيفاى حق روشهاى معينى وضع نموده است، زيرا در غير اينصورت ممكن است به زن ستم شود و انواع مفاسد و مظالم ديگر به بار آيد.

ج) راه ديگر آن است كه مرد با مراجعه به ديگران اعم از مراجع قضايى يا افراد ذى نفوذ ديگر حقوق خود را استيفا كند، چنين چيزى اگر چه ممكن است حق مرد را تأمين كند ولى هنوز با امكان حل مشكل در داخل خانه بهتر است مسأله به بيرون كشيده نشود. زيرا ابراز خارجى مسائل داخل خانه آسيب هاى فراوانى براى خانواده به بار مى آورد كه در اينجا جاى ذكر آن نيست، لذا خداوند حكيم حل خارجى را به عنوان آخرين راه ممكن پيشنهاد مى نمايد.

د) راه ديگر آن است كه مرد اندكى قاطعانه تر از برخورد منفى عاطفى فوق برخورد نمايد. لذا قرآن مجيد به عنوان آخرين راه حل ممكن در داخل خانه مسأله (ضرب) را مطرح نموده است. البته اين مسأله نيز حدودى دارد كه هرگز با آنچه در اذهان عمومى يا تبليغات مسموم مطرح مى شود، سازگارى ندارد.

در رابطه با حد و چگونگى زدن، علامه مجلسى (ره) در بحار الانوار، ج 104، ص 58 روايتى از فقه الرضا (ع) نقل نموده است كه «… والضرب بالسواك و شهبه ضربا رفيقا زدن بايد با وسايلى مانند مسواك و امثال آن باشد، آنهم با مدارا و ملايمت».

ظاهر روايت فوق به خوبى نشان مى دهد كه (ضرب) بايد در پايين ترين حد ممكن باشد و هرگز نبايد اندك آسيبى بر بدن وارد كند. وسيله اى كه در اين روايت اشاره شده چوبى بسيار نازك مانند سيگار، مسواك و سبك و كم ضربه اى است. نكته ديگرى كه از آيه شريفه به دست مى آيد اين است كه دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نبايد به آن مداومت بخشيد، زيرا به دنبال اين عمل دو واكنش احتمال مى رود: يكى آن كه زن به حقوق مرد وفادار شود، در اينصورت قرآن مى فرمايد: «فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا اگر به اطاعت درآمدند بر آنها ستم روا مداريد». يعنى، اگر زن در برابر حقوقى كه بر آن پيمان بسته است تسليم شد ديگر مقابله با وى ظلم و تجاوز است.

واكنش ديگر آن است كه همچنان سرسختى نشان دهد و كانون خانواده را گرفتار تزلزل و بى ثباتى نمايد، در اين رابطه در آيه بعد فرموده است: «و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ان يريدا اصلاحا يوفق الله بينهما ان الله كان عليما خبيرا اگر خوف گسست در بين آن دو يافتيد، پس حكمى از ناحيه مرد و حكمى از بستگان زن برگزينيد، اگر از پى آن خواستار صلاح باشند خداوند بين آنان وفاق ايجاد خواهد كرد، همانا خداوند دانا و آگاه است».

نكته جالب توجه اين است كه قرآن مجيد در آخرين مرحله گشودن گره را به دست نزديكان و بستگان قرار مى دهد تا مسأله با سلامت هر چه بيشتر روال خود را طى كند و براى اينكه حقى از هيچيك از طرفين زايل نشود و تبعيضى رخ ننمايد فرموده است كه از هر جانب حكمى برگزيده شود و با رعايت حقوق و مصالح طرفين مشكل را برطرف نمايند.

خلاصه در اين حكم شرايط زير ديده مى شود:

1 اختصاص به مورد سرپيچى زن از تكليف خود و حقوق مسلم مرد دارد، حقوقى كه با پيمان ازدواج، زن وفادارى خود نسبت به آن را متعهد شده است.

2 در راستاى حل مشكل در داخل خانه و خوددارى از بروز آن در خارج از منزل وضع شده.

3 سومين مرحله حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل پيشين روا نيست.

4 حد آن نازلترين مرتبه ضرب است و نبايد موجب كمترين آسيبى بر بدن زن شود.

5 موقتى است و چه داراى نتيجه مثبت و چه منفى باشد بايد به زودى از آن دست كشيد. نكته ديگرى كه شايان ذكر است اين است كه اساسا ديدگاه شارع نسبت به زدن همسر نگرشى منفى است و نصوص زيادى در نهى از اين عمل وارد شده است. اين روايات همه در زمانى بيان شده كه خشونت عليه زنان از توهين و فحاشى تا ضرب و جرح و حتى قتل را شامل مى شد، و اسلام آنها را تحريم و مستوجب مجازات فقهى و قضايى در دنيا و عذاب آخرت دانست. برخى از اين روايات عبارتند از:

1- پيامبر (ص) فرمود: «من در شگفتم از كسى كه زن خود را مى زند، در حالى كه خودش براى كتك خوردن، سزاوارتر است. زنانتان را مزنيد كه قصاص دارد».

2- و نيز فرمود: «زنان بر مرد كريم، غالب مى شوند و مرد لئيم، بر زنان مسلط مى گردد. من دوست دارم كريم مغلوب باشم نه لئيم غالب».

3- از امام صادق (ع) از پدرش روايت شده كه گفت: «وقتى با زنى ازدواج مى كنيد، احترامش كنيد. زن مايه آرامش شما است. زنان را آزار ندهيد و حقوق آنان را ضايع نكنيد».

4- پيامبر (ص) فرمود: «هر مردى كه بر بد اخلاقى همسرش صبر كند، خدا اجر داوود (ع) را به او مى دهد و به هر زنى كه بر بداخلاقى مردش صبر كند، همچون اجر آسيه را كه با فرعون، كنار آمد، عطا مى كند».

5- حضرت محمد (ص) فرمود: «زنان را نزنيد و تقبيح مكنيد».

6- حضرت على (ع) فرمود: «در هر حال با زنت مدارا كن و با او به نيكى رفتار نماى تا زندگى لبريز از صفا و صميميت باشد».

7- آخرين چيزى كه به وقت وفات، از رسول خدا (ص) شنيدند- كه در زير زبان همى گفت- سه سخن بود: «نماز بر پا داريد و مراقب حقوق بردگان باشيد و ستم نكنيد. و الله الله در حديث زنان، كه در دست شمايند. با زنانتان، نيكو زندگى كنيد و حريم آنان را نگاه داريد».

8-  رسول خدا (ص)، خشم و توهين زنان را تحمل مى كرد:

روزى زن عمر جواب وى به خشم، باز داد. عمر گفت: «يالكعا جواب باز مى دهى؟ گفت: آرى كه رسول (ص) از تو بهتر است، زيرا زنان، وى را جواب باز مى دهند و او تحمل مى كند».

9- يك روز، زنى به خشم، دست فراسينه رسول خدا (ص) زد. مادر وى با وى درشتى كرد كه: چرا كردى؟ رسول خدا گفت: بگذار بيش از اين نيز كنند و من درگذرم.(2)

نكته اى كه لازم است در پايان به آن اشاره كنيم اين كه اصولا در بررسى يك كتاب بويژه كتب مهم نبايستى تنها با ديدن يك آيه در موردى به قضاوت نشست. حال اگر آن كتاب كتاب آسمانى باشد موضوع اهميت فوق العاده ترى پيدا مى كند. وقتى مى توان درباره نگاه قرآن به زن و مرد سخن گفت كه مجموعه آيات در اين زمنيه ديده شود نه اين كه- كلوا و اشربوا در گوش كرد و لا تسرفوا را فراموش كرد. بنابراين وقتى مى توان ديدگاه در اين زمينه ارائه داد كه به مجموع آيات قرآن نظر شود. ثانيا: قرآن براى خود مفسر و مبين تعريف كرده است: «و انزلنا اليك الذكر ليتبين للناس مانزل اليهم‏ » و ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا براى مردم آنچه را كه ما نازل كرديم بيان كنى» حال براى درك محدوده معناى يك آيه بايستى ديگر ادله را در سنت مورد توجه قرار داد. چنانكه براى فهم آيه قوامون بايستى آيات ديگر و هم چنين روايات صحيحى كه براى تبيين محدوده هر يك از آنها وارد شده مورد توجه قرار گيرد.

توانايى مرد در مسائل اجتماعى و شم اقتصادى و تلاش و كوشش براى تحصيل مال و تأمين نيازمندى هاى منزل و اداره زندگى بيشتر است. و چون مسؤل تأمين هزينه، مرد است سرپرستى داخله منزل هم با مرد است اما اين چنين نيست كه از اين سرپرستى بخواهد مزيتى به دست آورد و بگويد من چون سرپرستم پس افضل هستم بلكه اين كار كار اجرايى است، وظيفه است نه فضيلت، روح قيوم و قوام بودن وظيفه است و اين چنين نيست كه قرآن به زن بگويد تو در تحت فرمان مرد هستى، بلكه به مرد مى گويد تو سرپرستى زن و منزل را به عهده دارى. اگر اين آيه به صورت تبيين وظيفه تقلى شود نه اعطاى مزيت، آنگاه روشن مى شود: «الرجال قوامون على النساء» يعنى: «يا ايها الرجال كونوا قوامين» يعنى اى مردها شما به امر خانواده قيام كنيد همان طورى كه براى مسائل قضايى مى فرمايد: «كونوا قوامين بالقسط شهداءلله»(3) «الرجال قوامون على النساء» گرچه جمله خبريه است ولى روحش انشا است يعنى اى مردها شما قوام منزل باشيد، سرپرست منزل باشيد، كارها را در بيرون انجام دهيد، اداره زندگى را در منزل به عهده بگيريد، زيرا آسايش و آرامش زندگى مرد، در خانه است. اين نكته كه آيه شريفه مى فرمايد: «و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها»(4)

آنچه در تعبيرات روايى آمده است «لياوى اليها» برابر همين تعبير قرآنى است. «الرجال قوامون على النساء» به اين معنا نيست كه زن اسير مرد است و مرد قوام، قيوم و مدير است و مى تواند به دلخواه خود عمل كند. هرگز اين تكليف نيامده فتواى يك جانبه بدهد و به مرد بگويد تو فرمانروا هستى و هر چه مى خواهى بكن، بنابراين اسلام اين دو حكم الزامى را در كنار هم ذكر كند و به زن در مقابل شوهر تمكين مى دهد و به مرد در مقابل زن دستور سرپرستى مى دهد، تنها بيان وظيفه و جريان امور خانواده است و هيچ يك نه معيار فضيلت است و نه موجب نقص.

در نتيجه، اولا، «الرجال قوامون على النساء» مربوط به زن در مقابل شوهر است نه زن در مقابل مرد. ثانيا، قيم بودن زن و مرد در محور اصول خانواده است. گاهى زن قيم مرد است و گاهى مرد قيم زن. و در اصول خانوادگى بسيارى از مسائل عوض مى شود. اطاعت فرزند چه پسر و چه دختر از ساحت مقدس پدر و مادر واجب است، و اگر فرزند كارى بكند كه پدر يا مادر برنجد عاق پدر و مادر مى شود و عقوق والدين حرام است. بنابراين اگر مادر فرزند را از كارى نهى كرد و گفت: اين كار كايه آزردگى من مى شود. در اينجا اطاعت مادر واجب است و پسر نمى تواند بگويد كه من چون در رتبه اجتهاد به سر مى برم يا مهندس و طبيب شده ام، ديگر تحت فرمان مادر نيستم و در حقيقت در چنين مواردى زن بر مرد قيم است، مادر بر پسر قيم است گرچه پسر مجتهد و يا متخصص باشد.

نكته:

آيا اسلام اجازه تنبيه بدنى داده است؟

ممكن است ايراد كنند چگونه اسلام به مردان اجازه داده كه در مورد زنان متوسل به تنبيه بدنى شوند؟

پاسخ اين ايراد، با توجه به معنى آيه، و رواياتى كه در بيان آن وارد شده و توضيح آن در كتب فقهى آمده است و هم چنين با توضيحاتى كه روانشناسان امروز مى دهند چندان پيچيده نيست زيرا:

اولا: آيه، مسأله تنبيه بدنى را در مورد افراد وظيفه نشناسى مجاز شمرده كه هيچ وسيله ديگرى براى اصلاح آنها مفيد واقع نشود.

اتفاقا اين موضوع تازه اى نيست كه منحصر به اسلام باشد، در تمام قوانين دنيا هنگامى كه طرق مسمالت آميز براى وادار كردن افراد به انجام وظيفه، مؤثر واقع نشود، متوسل به خشونت مى شوند، نه تنها از طريق ضرب، بلكه گاهى در موارد خاصى مجازات هائى شديدتر از آن نيز قائل مى شوند، كه تا سر حد اعدام پيش مى رود.

ثانيا: «تنبيه بدنى» در اينجا- همان طور كه در كتب فقهى نيز آمده است- بايد ملايم و خفيف باشد به طورى كه نه موجب شكستگى شود، نه مجروح گردد و نه باعث كبودى بدن.

ثالثا: روانكاوان امروز، معتقدند جمعى از زنان داراى حالتى به نام «مازوشيسم» (آزار طلبى) هستند، كه گاه اين حالت در آنها تشديد مى شود، تنها راه آرامش آنان تنبيه مختصر بدنى است.

بنابراين، ممكن است ناظر به چنين افرادى باشد كه تنبيه خفيف بدنى در مورد آنان جنبه آرام بخشى دارد و يك نوع درمان روانى است.

جهت مطالعه بيشتر ر. ك:

1- زن در آئينه جلال و جمال، جوادى آملى، ص 388 تا 2

393- زن در تاريخ و انديشه اسلامى، دكتر فتاحى زاده، ص 76 تا 83

تفسير نمونه، ج 3، ص 474 آيه 34 سوره مباركه نساء در موضوع مديريت خانواده است، و به بحث حقوق زن و مرد در خانواده اشاره دارد. لازم است پيش از ورود به صحنه بحث، متن و ترجمه آيه نقل شود تا بر اساس آن بحث كنيم: الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم‏ مردان سرپرست زنان هستند، به واسطه برتريهايى كه خداوند برخى از ايشان را بر برخى ديگر داده است و همچنين به دليل اين كه آنها از اموالشان بايد به زنان نفقه بدهند. پيش از بحث درباره مفاد اين آيه، آيه ديگرى از قرآن را بيان و تشريح مى‏كنيم تا با ديد دقيقترى به تفسير اين آيه بپردازيم. و لهن مثل الذى عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجه‏ و همانند وظايف و حقوقى كه به طور شايسته بر عهده زنان است، به نفع آنان بر عهده مردان هم حقوق و وظايفى است و مردان بر آنان درجه‏اى برترى از نظر حقوق و وظايف دارند. در روايتى كه در ذيل آيه است، امام (عليه السلام) مى‏فرمايند كه حق مردان بر زنان بيشتر از حق زنان بر مردان است. از اين آيه چند مطلب روشن مى‏شود:

1 زنان با توجه به وظايفشان، از حقوقى برخوردارند و مردان هم با توجه به وظايفشان داراى حقوقى هستند.

2 زنان و مردان نسبت به هم حقوق متقابل دارند زيرا حقوق يكطرفه نيست، هم له شخص و هم عليه اوست و اين حقوق متقابل را در اجتماع بايد شناخت و رعايت كرد.

3 حق و وظيفه از هم جدا نيستند و هركس به هر ميزانى كه وظيفه بر عهده دارد، به همان ميزان حق خواهدداشت. به عبارت ديگر حقوق هر كس به اندازه مسؤوليت و وظايف اوست نه بيشتر و نه كمتر از آن. به طور مثال مدير عامل اداره نسبت به كارمندان خود، وظايف بيشترى دارد و به همان ميزان حقوق و اختيارات بيشترى دارد.

4 مردان در امور خانواده و اجتماع وظايف سنگين‏ترى دارند، و به همين ميزان از حقوق بيشترى برخوردارند. تفاوتهاى جسمانى و روحى زن و مرد غير قابل انكار است. و وظايف هم بر اساس توانايى‏ها تقسيم مى‏شود. اسلام وظيفه سنگين‏ترى براى مرد نسبت به زنان قرار داده است و به همين دليل اختيارات و حقوق بيشترى هم براى آنها قرار داده است. در هر حال در خانه و خانواده يك نفر بايد مدير باشد، و اسلام مديريت را بر عهده مرد قرار داده و زن را از وظيفه سنگين تأمين معاش خانواده معاف كرده است تا در خانه آرامش خانه را تأمين كند و تربيت فرزندان را كه با ساختمان وجودى او هماهنگ‏تر است، بر عهده بگيرد. پس آيه شريفه بيان يك حكم حقوقى است كه طبق آن اشاره به حكمى عقلايى دارد و آن اينكه هركس وظيفه بيشترى دارد، حقوق و اختيار بيشترى دارد و درجه و برترى مرد بر زن فقط در حد برترى حقوقى است كه در اداره خانواده لازم است.

لازم به يادآورى است كه عدالت حكم مى‏كند كه در رعايت حقوق افراد رعايت تفاوتها بشود و اين با تساوى حقوق منافات ندارد. مثلاً حقوق و اختيارات مدير عامل سازمان با معاون ادارى و مالى سازمان، برابر نيست، و مديرعامل نسبت به مسئوليت و وظايفش از حقوق و اختيارات بيشترى برخوردار مى‏باشد و عدالت حكم مى‏كند كه هركدام با توجه به مسئويت خود از حقوق مساوى با آن برخوردار باشد و اين اصل عقلايى در رابطه با حقوق خانواده هم بايد اجراء شود كه اسلام چنين كرده است.

با روشن شدن اين مقدمه، وارد بحث آيه 34 سوره نساء مى‏شويم. مردان وظايف بيشترى از زنان دارند و به اين دليل از اختيارات بيشترى برخورددار هستند، از اين اختيارات و وظايف در آيه مذكور به سرپرستى مردان بر زنان تعبير شده است، خلاصه پيام آيه اين است كه نظام مديريت خانواده به عنوان يك واحد اجتماع بر عهده مردان است. آيه دو دليل بر اين سرپرستى بيان داشته است: 1- بما فضل الله بعضهم على بعض‏ برترى نسبى جسمى و جسمانى مردان بر زنان و قدرت بيشتر بر تحمل مشكلات اجتماعى كه در بطن خلقت به آنها داده شده است. ممكن است اشكال شود كه برترى‏هاى جسمى و جسمانى مردان بر زنان همگانى نيست و چه بسا در بعض موارد زنان برتر باشند.

پاسخ اين است كه اين سخن حقى است و به اين دليل قرآن از قيد بعضهم على بعض‏ استفاده كرده است، اما احكام و قوانين براى تك تك افراد وضع نمى‏شود، بلكه براى نوع بشر و به صورت كلى وضع مى‏شود. در اين مورد هم در غالب خانواده‏ها چنين قاعده‏اى رعايت مى‏شود و هم اكنون تحقيقات روانشناسان و پزشكان و به ويژه جامعه شناسان خانواده بر صحت اين مطلب صحه مى‏گذارد. مطلب ديگر اينكه اين برترى در امور اجتماعى و خانوادگى كه موجب سپردن مسئوليت خانواده به مردان مى‏شود، هيچ دلالتى بر برترى‏هاى ديگر مردان بر زنان ندارد.

زيرا از نظر شخصيتى زن و مرد هر دو داراى روحى خدايى مى‏باشند و بدين جهت از تمامى موجودات مادى برتر هستند و از نظر معنوى نيز برترى به تقواست كه هر دو مى‏توانند به آن برسند، از نظر علمى هم وضع روشن است و همينطور است برترى‏هاى ديگر. پس مردان نه در دنيا و نه در آخرت بر زنان برترى حقيقى و واقعى ندارند. تنها در زندگى اجتماعى و اعتبارى و حقوقى و قراردادى، كه يك نفر بايد مدير باشد و ديگرى زير نظر او كار كند، مديريت واحد خانواده برعهده مرد است. 2 بما انفقوا من اموالهم‏ به دليل اينكه مردان متعهد هستند كه هزينه آبرومندانه زندگى خانواده و همسران خود را تأمين كنند. در قبل تذكر داديم كه اسلام اصرار زيادى دارد كه مسئوليت سنگين مالى و تأمين مخارج خانواده را از دوش زنان بر دارد و بر گردن مردان بياندازد تا آنان راحت‏تر به اداره خانواده و ايجاد محيطى عاطفى و آرام براى كل اعضاء خانواده و تربيت فرزندان كه سازندگان اجتماع فردا هستند، همت گمارند.

چند تذكر:

1 سرپرستى مردان بر زنان تنها در حدود قانون الهى است و حق تعدى و تجاوز از آن را ندارند و در صورتى كه سرپرستى و مديريت به ديكتاتورى و استبداد بيانجامد و موجب آزار و اذيت همسر فراهم شود، او صلاحيت خود را از دست مى‏دهد و دادگاه وى را مجازات حتى مجازات بدنى مى‏كند. 2 سرپرستى با استقلال و آزادى زنان و حقوق فردى و اجتماعى زنان مغايرت ندارد و قرآن و اسلام با جديت اين حقوق را به رسميت شمرده است

3 سرپرستى مردان مساوى با وظايف بيشتر آنها در خانواده است كه تأمين زندگى معقولانه و آبرومندانه همسرانشان از جمله آنهاست و اجازه تخطى از آن را ندارند.

4 معناى قوامون برترى نيست، بلكه سرپرستى است و چنانچه روشن شد، برترى واقعى به تقوى است و آيه درصدد بيان برترى مردان بر زنان نيست. بنابر منطق قرآن، تمام انسانها، اعم از زن و مرد با سرمايه اوليه فطرت آفريده شده‏اند، و همگى استعداد رسيدن به تكامل واقعى را دارند و برترى واقعى هم به تقوى است. ان اكرمكم عند الله اتقكم‏ گرامى‏ترين و باكرامت‏ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست

5 زندگانى خانوادگى از نظر اسلام و قرآن بر اساس مودت دوستى و رحمت بنا مى‏شود كه آرامش و عشق را به همراه دارد و زن در ايجاد اين زندگى نقش بيشترى از مرد دارد، زيرا زنان معدن عاطفه و مهربانى هستند و مردان نسبت به آنها خشن‏ترند. به عبارت ديگر هر زندگى مشترك از دو عنصر اساسى تشكيل مى‏شود، يكى زن كه عاطفى‏تر از مرد است و ديگرى مرد كه به جنبه‏هاى معقولانه زندگى بيشتر توجه دارد، به همين دليل جنبه‏هاى مديريتى كه با حساب و كتاب و درگيرى اجتماعى همراه است، به مردان واگذارده شده است و جنبه‏هاى اداره خانه و ايجاد محيط آرام و تربيت فرزندان كه با عاطفه هماهنگى بيشترى دارد، به زنان واگذاشته شده است.

6 اسلام دين جامع است كه داراى ظاهر و باطن است و مسلمان واقعى كسى است كه هر دو جنبه را در خود پياده كند. احكام فقهى و دستورات قانونى به منزله اسكلت ساختمان هستند و احكام اخلاقى به منزله سفيدكارى آن. زندگانى به صرف احكام، بسيار سخت است و مانند اين مى‏ماند كه در خانه‏اى ناآماده و نيمه تمام كه در مرحله سفت‏كارى است منزل گزينيم كه سخت و غير قابل تحمل است. اما رعايت هر دو جنبه احكام فقهى و حقوقى و احكام اخلاقى مانند اين است كه در خانه‏اى آماده و مجهز زندگى كنيم كه آسان است و گوارا. در زندگانى مشترك زناشويى هم اگر تنها به احكام فقهى بسنده شود، زندگى خشن و بيروح مى‏شود.

زيرا شوهر حق ندارد به زن خود فرمانى بدهد و زن حق ندارد بدون اجازه شوهر خود از خانه بيرون برود. اما اگر اين قوانين با اخلاق اسلامى درباره زندگى زناشويى همراه شود، زندگى مشترك زيبا و گوارا و محل دوستى‏ها و محبت‏ها و عشقها خواهد بود. متأسفانه بسيارى از ما به ظاهر دين، اكتفاء مى‏كنيم و چون نمى‏توانيم خود را با آن انطباق دهيم، به زياده خواهى‏ها و تجاوزات از دستورات دينى دچار مى‏شويم كه اين ظلم آشكار است كه موجب عقاب و مجازات دنيوى و اخروى مى‏شود. بنابراين آيه مذكور حكمى حقوقى است كه قوام و نظام خانواده را مستحكم مى‏نمايد و عقل سليم نيز بر آن فتوا مى‏دهد و اگر با دستورات اخلاقى اسلام درباره خانواده همراه شود، زندگى پر از آرامش و دوستى و محبت و نشاط را در محيط خانواده ايجاد مى‏كند، محيطى كه باعث تربيت فرزندانى سالم و صالح و سرشار از اميد مى‏گردد و جامعه‏اى، ايده‏آل را نويد مى‏دهد. و اين عين عدالت است كه در اجتماع خانواده وظايف تقسيم شده است و حقوق هركس بر اساس وظيفه‏اش معين شده و نقش مديريت نيز به مردان سپرده شده تا زنان به وظيفه ايجاد آرامش در خانواده مبادرت ورزند.

(1) (تفسير الميزان، ج، 4 ص 215)
 (2) (احاديث به نقل از بولتن انديشه، ويژه زن، ص 350)
 (3) (نساء، 135)
 (4) (روم، 21)

پرسمان

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.