معنای فتنه در قرآن
معنای فتنه در قرآن
فهرست این نوشتار:
فتنه و امتحان الهي در قرآن و حديث
درآمد
يکي از کليدواژههاي قرآن کريم، نهجالبلاغه و جوامع حديثي ديگر، واژة «فتنه» و مشتقات آن است.(1) کاربردهاي قرآني «فتنه» بسيار متفاوتاند؛ چنانکه در روايات و کلمات بزرگان نيز اين واژه، در معاني گوناگوني به کار رفته است. ترتيب منطقي بحث اقتضا ميکند که نخست، از مفهوم فتنه و ماهيت آن سخن گوييم. فتنه چيست؟ موارد کاربرد آن کداماند؟ و چرا اين واژه به کار رفته است؟ پس محور اول از مبادي تصوري بحث، اين است که مفهوم فتنه روشن شود تا تصور صحيحي از آن داشته باشيم.
مفهومشناسي فتنه
کاربردهاي قرآنيِ واژة «فتنه» بسيار متفاوتاند و حکم مشترک لفظي دارند؛ ولي برخي لغتشناسان، تلاش ميکنند تا مشترکات لفظي را به يک يا دو اصل برگردانند و بگويند اصل اين معنا يک چيز است و با اضافه کردن ويژگيهايي، معناهاي دوم و سوم پديد ميآيند. دراينباره افراطوتفريطهايي هم هست، تا آنجا که برخي از آنان، مفاهيمي را که هيچ جهت اشتراکي ندارند و حتي ضدين هستند، به يک اصل برميگردانند. اين بحث، فني است و نتيجة آن نيز در بيشترِ موارد، ظني و ضعيف است. لغتشناساني مانند صاحب مقاييس اللغه و ديگران، که سعي کردهاند واژهها را به يک اصل برگردانند، در بيشترِ موارد دليل دلچسب و اطمينانبخشي ارائه نكردهاند.
اشتراك لفظي يا معنوي
آيا ميتوان براي الفاظي که معاني گوناگون دارند، جهت اشتراکي يافت و آن معنا را به همة اين الفاظ نسبت داد؟
اگر منظور اين است که اين معاني را به يک مشترک معنوي برگردانيم و بگوييم اصل، يک معناست و آن تعدد معاني، خصوصيات مورد است، انصاف آن است که بگوييم اين کار تكلفآميزي است؛ زيرا گاهي معاني بهاندازهاي باهم تفاوت دارند که نميتوان واژه را مشترک معنوي دانست. مثل واژة «انسان» که دربين همة افراد انسان مشترک است، اما ويژگيهاي نژاد، زبان، رنگ، خصوصيات، جنسيت و مانند آنها باعث ميشود که انسان در جايي مرد باشد و در جاي ديگر زن، يکجا سياه باشد و در جاي ديگر سفيد، در جايي عرب باشد و در جاي ديگر عجم.
معناي انسان بين همة اينها مشترک است. اما اگر مقصود، بررسيهايي باشد كه در زبانشناسي معمول است و لغتي را كه دراصل، معنايي داشته و بهتدريج در طول زمان تحولاتي يافته و معناي ديگري براي آن پيدا شده، كه دراصطلاح به آن «منقول» ميگويند، بررسي كرده، جهت نقل معنا را بيابند، تا ارتباطي كه بين معاني گوناگون هست کشف شود، و اين بررسي در حدي معقول و عرفپسند باشد و تکلفي در آن نباشد، مشكلي ندارد و از فروع زبانشناسي است.
اكنون بهاجمال ميگوييم كه موارد استعمال واژة «فتنه» در قرآن کريم، بهگونهاي هستند که نميشود آنها را مشترک معنوي به شمار آورد. بهعنوان مثال، قرآن دربارة اموال و اولاد ميفرمايد: إِنَّمَا أمْوَالُكُمْ وأوْلادُكُمْ فِتْنَة.(1) اگر اين كاربرد را ـ به هر معنايي كه فتنه در اينجـا دارد ـ با آية ديگر مقايسه کنيم که ميفرمايد: الْفِتْنَةُ أشَدُّ مِنَ الْقَتْل؛(2) «فتنه، از قتل بدتر و سختتر است»، اين دو چه نسبتي باهم دارند؟
در جملة «اموال و اولاد شما فتنه است» اگر «فتنه» داراي همان معنا باشد كه در الْفِتْنَةُ أشَدُّ مِنَ الْقَتْل دارد، آن جمله چه معنايي دارد؟ آيا يعني اولاد شما از قتل بدتر است؟ اين معناي روشني ندارد.
همچنين مشتقات «فتنه» را كه در آيات به كار رفته است ببينيد: مانند بِأيِّكُمُ الْمَفْتُون.(3) مفسران گفتهاند «مفتون» دراينجا بهمعناي مصدر است. معنايش اين است به کساني كه ـ العياذ بالله ـ به پيغمبر اکرم نسبت جنون دادند، گفته شد خوب بسنجيد ببينيد که آيا شما اولي به جنون هستيد يا او؟ پس «مفتون» در اينجا بهمعناي جنون يا مجنون است. اين چه ربطي به اموال و اولاد دارد؟ يا چه ارتباطي دارد با فتنهاي که اشد من القتل است؟ همچنين است دربارة آية ألاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا(4) و امثال آن كه موارد فراواني است.
بنابراين هيچ جهت مشترک قابل قبولي بين اين كاربردها وجود ندارد. در کتابهاي لغت نيز معاني متعدد براي «فتنه» ذکر کردهاند و بسيار مشكل است كه جهت مشتركي براي اين موارد يافت شود. به اين دليل نميتوان «فتنه» را مشترک معنوي، و اينها را خصوصيات مصداق دانست. ولي درعينحال، برخي صاحبنظران به خود زحمت دادهاند تا اصل كاربردها را به يک معنا برگردانند.
مصاديق سهگانة واژهها
قاعدهاي در زبانشناسي است که ميتوان تا حد زيادي آن را پذيرفت؛ اينكه الفاظي که در هر زباني وضع ميشوند، در ابتدا براي مصاديق مادي وضع ميشوند. آدمي از روز نخست که شروع به حرف زدن ميکند، هنوز مسائل معنوي و انتزاعي را درست درک نميکند. آنچه مورد نياز اوست، همين مصاديق مادياند که در دنيا با آنها سروکار دارد. بهعنوان مثال، درباب بزرگي و کوچکي و بالا و پايين و مانند آنها، در ابتدا مفهوم علو را براي همين بالا بودن سقف نسبت به کف وضع کردند. سپس متوجه شدند معاني ديگري هستند که تعبير ديگري مناسب آنها نيست جز اينکه بگوييم آنها بلند هستند. مثل اينکه بگوييم مقام خدا عالي است يا علو دارد. اين معنايي را که براي علو معنوي تصور ميکنند، پس از تصور علو مادي است. وقتي ديدند چنين معنايي را ميخواهند، همان لفظي را که براي علو مادي وضع شده بود، انتخاب كرده، آن را تجريد ميکنند و ميگويند: علو بر دو گونه است: يکي علو حسي؛ و ديگري علو معنوي. خدا علو معنوي دارد. يا خدا بزرگ و کبير يا اکبر و عظيم و اجل و اعظم است. همة اينها را دربارة خدا به کار ميبريم.
بزرگي، نخست دربارة همين بزرگيهاي حسي وضع شده است؛ اما وقتي ميخواهيم دربارة خدا بيان کنيم، هيچچيز مناسبتر از اين نيست که از مفهوم بزرگي استفاده کنيم؛ بهاينصورت كه معناي بزرگي را توسعه دهيم، يعني واژة «بزرگي» ابتدا وضع شده بود براي بيان بزرگي اجسام نسبت به يكديگر. اكنون با توسعة معناي آن ميگوييم بزرگي همواره جسماني نيست، بلكه بزرگي معنوي نيز داريم. پس براساس اين قاعده، الفاظ ابتدا براي مصاديق مادي وضع شده و بهتدريج با تصرفاتي به مناسبتهايي، در معاني انتزاعي، اعتباري و سپس معاني معنوي فراطبيعي به کار رفتهاند؛ يعني غالباً الفاظ، نخست بهصورت مجاز با قرينه استعمال شده و سپس کمکم بهصورت منقول و داراي معناي حقيقي جديدي شدهاند.
ارتباط معاني جديد با معناي اصلي
براي اينكه بدانيم چه نسبتي ميان دو مفهوم ابتدايي و توسعهيافته وجود دارد، نميتوان فرمول خاصي ارائه كرد. در برخي موارد، آنقدر بين اين دو مفهوم فاصله ميافتد که بهزحمت ميشود جهت مشترکي بين آنها يافت. دربارة بزرگي ميتوان گفت كه بزرگي دو نوع است: بزرگي حسي و غيرحسي؛ اما درباب برخي مفاهيم معنوي نميتوان گفت كه يک مصداق مادي دارد و يک مصداق معنوي؛ زيرا آنقدر از خصوصيات مادي و نقص تنزيه شده که بهواقع، معناي ديگري شده است.
اگر قاعدة پيشگفته را بپذيريم، وقتي موارد استعمال کلمة «فتنه» را ملاحظه کنيم، شايد حسيترين معنايي که براي «فتنه» در قرآن کريم به كار رفته است، در اين آيه شريفه باشد: عَلَى النَّارِ يُفْتَنُون؛(5)«[انسانهايي] روي آتش گداخته ميشوند». «فتن» در اينجا يعني داغ کردن و سوزاندن، كه مصداق حسي است و از اين حسيتر نداريم. حتي جنون در آيه بِأيِّكُمُ الْمَفْتُونُ،(6) مستقيماً محسوس نيست، بلكه از علايم به آن پي ميبريم؛ زيرا حقيقت آن، حالتي روحي و اختلالي در روح يا در مغز انسان است كه در رفتار انسان اثر ميگذارد و آنچه مستقيماً ديدهميشود، رفتار جنونآميز است و دستكم بهاندازة داغ کردن با آتش، حسي نيست؛ زيرا آدمي با چشم ميبيند که چيزي را با آتش، داغ يا ذوب ميکنند. بهعنوان مثال، طلا را كه در آتش ذوب ميکنند، ميگويند: «فتن الذهب».
ازاينجهت ميتوان گفت: اولين بار که «فتن» وضع شده، براي همين داغ کردن وضع شده است. ولي اين داغ کردن، لوازم و آثاري دارد كه بهمناسبت اين آثار و لوازمي که بر آن بار ميشود، در ابتدا بهصورت مجاز، و بعدها بهصورت منقول، در معاني ديگري بهمناسبتهايي به كار بردهاند. بنابراين واژة «فتن»، در معناي ديگري که شباهتي با داغ کردن داشته يا برخي آثار داغ کردن را داشته است، به كار رفته است.
بهطورمعمول وقتي چيزي را روي آتش داغ کنند، حرکت و تغييري در آن پيدا ميشود. به همين مناسبت، بعدها «فتن» را دربارة اضطرابها به کار بردند. اضطراب گاهي شخصي است؛ يعني شخص حالتي رواني بهنام اضطراب و دلهره دارد؛ و گاهي اضطراب اجتماعي است؛ جامعه متزلزل و مضطرب ميشود.
بدينصورت، «فتنه» بهتدريج معاني جديدي پيدا کرده و ازجمله، دربارة بلاهايي که براي انسان پيش ميآيد و حال او را متغير و مضطرب ميکند، به کار رفته است. كاربرد «فتنه» دربارة امتحان نيز براي آن است كه وقتي کسي را امتحان ميكنند، حالت اضطرابي پيدا ميکند از اينكه آيا در اين امتحان قبول ميشود يا مردود؟
پس لازمة امتحان کردن، پيدايش حالت اضطراب است. بدينجهت به امتحان هم «فتنه» گفته شده است. خداوند در ادامة آية شريفة أحَسِبَ النَّاسُ أنْ يُتْرَكُوا أنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا يُفْتَنُونَ؛(7)«آيا مردم ميپندارند که وقتي ميگويند ما ايمان آورديم، رها شده، ديگر امتحان نميشوند؟»، ميفرمايد: وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ…؛(8) «ما همة پيشينيان را امتحان کرديم، [شما را هم امتحان خواهيم کرد]». پس «فتنه» در اينجا بهمعناي امتحان است.
در آية وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً؛(9) «ما همة شما را با خوبيها و بديها ميآزماييم [و مبتلا ميكنيم]»، «بلا» و «فتنه» باهماستعمال شده است(10) و مقصود آن است كه بهمثابه آزمايش، شما را به خوشيها و ناخوشيها مبتلا ميکنيم.
پس ميتوان چنين تصور کرد که «فتنه»، دراصل بهمعناي گداختن و داغ کردن بوده است، سپس با توجه به لازمة آن که اضطراب بوده، به اين معنا نقل شده و کمکم دربارة اضطرابهاي روحي و اضطرابها و آشوبهاي اجتماعي و مانند آن به كار رفته است.
همچنين «فتنه»، دربارة فضاي آشفتهاي که در آن اعتقادات ديني دچار شک و ترديد گردد، به كار رفته است؛ زيرا اين آشفتگي نيز موجب اضطراب ميشود. آشفتگي سبب تيرگيها و ابهامهايي است که سبب ميشود کساني در دين خودشان شک کنند. اين معنا در آية وَالْفِتْنَةُ أشَدُّ مِنَ الْقَتْل(11) به كار رفته است. «فتنه» در اينجا بهمعناي کاري است که سبب ميشود مردم در دينشان شک كنند و مضطرب شوند و نفهمند دين حق و اعتقادات صحيح کدام است. اين كار از آدمكشي بدتر است؛ زيرا اگر مؤمني را بكشند، به بهشت ميرود و ضرري نميکند و فقط زندگي مادي را از دست ميدهد، اما وقتي دين مؤمني دستخوش فتنه شود و وسايل شک و ترديد در دينش فراهم گردد، متزلزل ميشود و از خود ميپرسد: آيا اين دين درست است يا نه؟!
درنتيجه، ايمان خود را از دست ميدهد و وقتي بيايمان شد، ديگر اهل نجات نخواهد بود. بهيقين، ضرر اين كار بيش از ضرر کشتن اوست. اگر او را ميکشتند، فقط ضرر دنيايي داشت، ولي وقتي با فتنه دين او را بگيرند، ضرر ابدي دارد و بزرگتر از قتل است. پس فتنه به ملاحظات متفاوت، مصاديق متعددي دارد، ولي نميتوان گفت که مشترک معنوي است و اينها همه مصاديق يك مفهوم است.
اكنون بنابر مبنايي كه بيان شد، ميتوان گفت كه فتنه چنين سيري داشته است: در ابتدا بهمعناي داغ شدن و سوزانده شدن و مانند آن بوده است، اما پس از آن به معاني ديگري مانند اضطراب، آشوب و آشفتگي آمده است و بهلحاظ لوازمي که اين آشفتگيها در اجتماع دارد، بر فتنة اجتماعي اطلاق شده است. بر اين اساس، فتنه گاهي دربارة فرد به کار ميرود و گاهي دربارة اجتماع. فتنههاي اجتماعي نيز انواعي دارد که بايد در جاي خود به بيان آنها پرداخت.
ادامه دارد…
پی نوشت ها:
1. تغابن (64)، 15: همانا مالها و فرزندان شما آزموني [براي شما] است.
2. بقره (2)، 191: فتنهگري، از آدمكشي سختتر است.
3. قلم (68)، 6: كه كداميك ديوانه است.
4. توبه (9)، 49: آگاه باشيد كه آنان در فتنه فروافتادهاند.
5. ذاريات (51)، 13.
6. قلم (68)، 6.
7. عنكبوت (29)، 2.
8. عنكبوت (29)، 3.
9. انبياء (21)، 35.
10. آنگونه که از بررسيهاي لغتشناسانه برميآيد، در اصل و ريشة «فتنه» معناهاي سختي، آشفتگي، گرفتاري و مانند آنها نهفته است؛ اما در امتحان و بهويژه اختبار و ابتلا، ويژگيهايي که در واژة «فتنه» ملحوظ است و غالباً به ذهن متبادر ميشود، آن معاني چندان ملحوظ نيست. اينگونه الفاظ را که کم يا زياد باهم مشابهتهايي داشته، برخي از آنها در مقام استعمال امتيازاتي دارند، چه بايد ناميد؟ به همة آنها با مسامحه «مترادفات» ميگويند. اما هرکدام ويژگياي در زبان عربي دارد كه در برخي جاها صدق ميکند و در مفاهيم ديگر صدق نميکند. چيزهايي که خداي متعالي براي انسان پيش ميآورد تا انسان در سر دوراهي قرار گيرد و بايد يکي را انتخاب کند هم، اين کار خدا را ازآنجهت که منسوب به خداست، «فتنه» يا «فتون» ناميده ميشود.
11. بقره (2)، 191.
منبع:هدانا برگرفته از کتاب طوفان فتنه و کشتی بصیرت ایت الله مصباح یزدی
فتنه خلق قرآن فتنه در قران به چه معناست فتنه یهود در قرآن فتنه در قران به چه معناست آیات مربوط به فتنه در قرآن فتنه در قرآن و نهج البلاغه فتنه در قرآن و احادیث ایات فتنه در قران انواع فتنه در قرآن منظور از فتنه در قران فتنه ازدیدگاه قرآن فتنه در قران به چه معناست معنی فتنه در قرآن معنای فتنه در قرآن معناشناسی واژه فتنه در قرآن آیه قرآن در مورد فتنه آیات قرآن در مورد فتنه آیات مربوط به فتنه در قرآن مصادیق فتنه در قرآن منظور از فتنه در قران معانی فتنه در قران فتنه در قرآن و نهج البلاغه فتنه در قرآن کریم کلمه فتنه در قرآن معنی کلمه فتنه در قرآن فتنه گران در قرآن فتنه گری در قران فتنه زن در قران فتنه در قرآن و روایات ریشه فتنه در قرآن مقاله در مورد فتنه در قرآن فتنه در قرآن و روایات فتنه در قرآن و معناشناسی واژه فتنه در قرآن فتنه در قرآن و احادیث فتنه در قران وروایات واژه فتنه در قرآن