لقب عمر فاروق و ابوبكر صديق از کجاست؟!
لقب عمر فاروق و ابوبكر صديق از کجاست؟!
آيا اين صحيح است كه پيامبر(ص) به عمر فاروق و به ابوبكر صديق گفته اند؟ اگر چنين است آيا اين القاب با رفتارهاى بعدى آنها منافات ندارد؟
طبق روايات صحيح السندى كه در بسيارى از كتابهاى اهل سنت وجود دارد (جداى از اينكه شيعيان بالاتفاق اين القاب را مختص امير المؤمنين على عليه السلام مى دانند)، اين دو لقب مبارك، از القاب اختصاصى آقا امير المؤمنين على عليه السلام بوده است اما اهل سنت تلاش كرده اند كه اين فضليت را براى خلفاى ديگر نقل كنند. ما براى روشن شدن مطلب به چند روايت از منابع معتبر اهل سنت اشاره مى كنيم:
1. بسيارى از علماى اهل سنت از جمله ابن ماجه قزوينى در سننش كه يكى از صحاح سته اهل سنت به شمار مىآيد، با سند صحيح نقل كرده كه: عباد بن عبد الله گويد: على عليه السلام فرمود: من بنده خدا، برادر رسول خدا و صديق اكبر هستم، پس از من جز دروغگو كسى ديگر خود را «صديق» نخواهد خواند، من هفت سال قبل از ديگران نماز مىخواندم. (سنن ابن ماجه، ج 1، ص 44 البدايه والنهايه، ج 3، ص 26 المستدرك، حاكم نيشابورى، ج 3، ص 112 وتلخيص آن، تأليف ذهبى در حاشيه همان صفحه تاريخ طبرى، ج 2، ص 56 الكامل، ابن الاثير، ج 2، ص 57 فرائد السمطين، حموينى، ج 1 ص 248 الخصائص، نسائى، ص 46 با سندى كه تمام روات آن ثقه هستند تذكره الخواص، ابن جوزى، ص 108 و دهها سند ديگر).
محقق سنن ابن ماجه در ادامه مىنويسد: هيثمى اين روايت را در مجمع الزوائد نقل كرده و گفته است: سند آن صحيح و راويان آن مورد اعتماد هستند. همچنين حاكم نيشابورى آن را نقل كرده و گفته است: اين روايت طبق شرائط مسلم و بخارى صحيح است.
2. ابن قتيبه دينورى در كتاب المعارف مىنويسد: عن معاذه بنت عبد الله العدويه سمعت على بن أبى طالب على منبر البصره وهو يقول أنا الصديق الأكبر آمنت قبل ان يؤمن أبو بكر وأسلمت قبل أن يسلم أبو بكر. (المعارف- ابن قتيبه- ص 169 و تهذيب الكمال- المزى- ج 12- ص 18 ج 19 و البدايه والنهايه- ابن كثير- ج 7- ص 370 و…).
معاذه دختر عبد الله گويد كه از على بن أبى طالب عليه السلام شنيدم كه بر بالاى منبر بصره مىفرمود: من صديق اكبر هستم، ايمان آوردم قبل از آن كه ابوبكر ايمان بياورد، اسلام آوردم قبل از آن كه ابوبكر اسلام بياورد.
3. ابن مردويه اصفهانى در مناقبش فخررازى، آلوسى، أبو حيان و جلال الدين سيوطى در تفسيرشان و نيز متقى هندى در كنز العمال، مناوى در فيض القدير و… نقل كردهاند كه پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: الصديقون ثلاثه: حبيب النجار مؤمن آل ياسين، وحزبيل مؤمن آل فرعون، وعلى بن أبى طالب الثالث، وهو أفضلهم. (مناقب على بن أبى طالب (ع) وما نزل من القرآن فى على (ع)- أبى بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهانى- ص 331 الجامع الصغير- جلال الدين السيوطى- ج 2- ص 115 كنز العمال- المتقى الهندى- ج 11- ص 601 فيض القدير شرح الجامع الصغير- المناوى- ج 4- ص 313 تفسير الرازى- الرازى- ج 27- ص 57 تفسير البحر المحيط- أبى حيان الأندلسى- ج 7- ص 442 تفسير الآلوسى- الآلوسى- ج 16- ص 145 تاريخ مدينه دمشق- ابن عساكر- ج 42- ص 43 و ج 42- ص 313 المناقب- الموفق الخوارزمى- ص 310 و…).
صديقان سه نفر هستند: حبيب نجار، مؤمن آل ياسين، حزقيل مؤمن آل فرعون، و على بن أبى طالب عليه اسلام كه او برتر از آن ها است.
حال اگر لقب ابوبكر نيز صديق بود، بايد پيامبر اسلام متذكر مىشد و به جاى الصديقون ثلاثه، مىفرمود: «الصديقون اربعه» و ابوبكر را نيز داخل آن مىكرد از اين رو نامگذارى ابوبكر به صديق با حصر صديق در آن سه نفر از سوى نبى مكرم اسلام نمىسازد. جالب اين است كه جلال الدين سيوطى، مفسر و اديب مشهور اهل سنت در كتاب الدر المنثور و نيز قندوزى حنفى در ينابيع الموده عين همين روايت را با كمى تفاوت از كتاب تاريخ بخارى اين گونه نقل مىكنند:
وأخرج البخارى فى تاريخه عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم الصديقون ثلاثه حزقيل مؤمن آل فرعون وحبيب النجار صاحب آل ياسين وعلى بن أبى طالب. (الدر المنثور- جلال الدين السيوطى- ج 5- ص 262 و ينابيع الموده لذوى القربى- القندوزى- ج 2- ص 400)
ولى وقتى به نسخههاى مختلف تاريخ صغير و تاريخ كبير بخارى مراجعه مىكنيم، اين روايت را در آن نمىيابيم، و متوجه مى شويم كه در نسخه هاى بعدى آن اين روايت را عمدا حذف كرده اند اين نيز يكى ديگر از ظلمهاى است كه دشمنان امير المؤمنين در حق آن حضرت مرتكب شدهاند و قصد داشتهاند كه با اين كار فضائل بى حد و حصر امير المؤمنين عليه السلام را از چشم مردم دور نگهداراند غافل از اين كه قبل از آنها برخى از علماى خودشان اين مطلب را ديده و نقل كردهاند.
اعتراف علماى اهل سنت بر جعلى بودن اين دو لقب براى ابوبكر و عمر:
از طرف ديگر بسيارى از علماى اهل سنت اعتراف كردهاند كه اين دو لقب، شايسته ابوبكر و عمر نيست و حديث آن جعلى است. ابن جوزى، عالم معروف اهل سنت در كتاب الموضوعات مىنويسد: أبى درداء از پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم نقل مىكند كه آن حضرت فرمود: در شب معراج ديدم كه در عرش خداوند بر لوحى سبز با نور سفيد نوشته شده بود «خدايى جز خداى يكتا نيست، محمد صلى الله عليه وآله وسلم رسول او است، ابوبكر صديق و عمر فاروق است.
بعد در نقد روايت مىنويسد: اين حديث صحيح نيست و كسى كه به آن متهم است عمر بن اسماعيل است. يحيى بن معين در باره او گفته است: سخن او ارزش ندارد، دروغگو است، آدمى بد و خبيث است. نسائى و دارقطنى گفتهاند: حديث او متروك است. (الموضوعات، ابن جوزى، ج 1، ص 327). و در جاى ديگر مى نويسد: اين روايت باطل و ساختگى است و على بن جميل حديث جعل مى كرده است.. (الموضوعات، ابن جوزى، ج 1، ص 336). و در جاى سوم مىگويد: اين حديث از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم صحيح نيست زيرا ابوبكر صوفى و محمد بن مجيب هر دو دروغگو هستند، اين سخن را يحيى بن معين گفته است. (الموضوعات، ج 1، ص 337).
هيثمى نيز بعد از نقل روايت مى نويسد: رواه الطبرانى وفيه على بن جميل الرقى وهو ضعيف. (مجمع الزوائد، الهيثمى، ج 9، ص 58). اين روايت را طبرانى نقل كرده و در سند آن على بن جميل رقى است و او ضعيف است.
و متقى هندى بعد از نقل آن مىگويد: ابن عساكر آن را نقل كرده و در سند آن محمد بن عامر، دروغگو است. (كنز العمال، ج 13، ص 236).
ابن حبان بعد از نقل دو روايت در اينباره مىنويسد: شكى نيست كه اين دو روايت باطل و ساختگى است. روايات بسيارى همانند آن وجود دارد كه با ذكر همه آنها كتاب ما طولانى خواهد شد. (كتاب المجروحين، ج ج 2، ص 116).
ابن حجر عسقلانى و شمس الدين ذهبى نيز بعد نقل روايت مىگويند: اين روايت باطل است و متهم به آن حسين است. (ميزان الاعتدال، ذهبى، ج 1، ص 540 و لسان الميزان، ابن حجر، ج 2، ص 295).
و ابن كثير دمشقى سلفى نيز در اين باره مىگويد: اين حديث ضعيفى است و در سند آن كسى است كه در باره او سخنها گفته شده و سخن او از منكرات خالى نيست. (البدايه والنهايه، ج 7، ص 230).
اما درباره عمر خوب است بدانيد كه نخستين بار اهل كتاب عمر را فاروق ناميدند:
محمد بن سعد در الطبقات الكبرى، ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق، ابن اثير در اسد الغابه و محمد بن جرير طبرى در تاريخش مىنويسند: ابن شهاب گويد: اين گونه به ما رسيده است كه اهل كتاب نخستين كسانى بودند كه به عمر لقب فاروق دادند و مسلمانان از سخن آنها متأثر شدند و اين لقب را در باره عمر استعمال كردند و از پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم هيچ مطلبى در اين باره به ما نرسيده است. (الطبقات الكبرى- محمد بن سعد- ج 3- ص 270 و تاريخ مدينه دمشق- ابن عساكر- ج 44- ص 51 و تاريخ الطبرى- الطبرى- ج 3- ص 267 و أسد الغابه- ابن الأثير- ج 4- ص 57).
و نيز ابن كثير دمشقى سلفى در ترجمه عمر بن الخطاب در كتاب معتبر البدايه والنهايه مىنويسد: عمر بن الخطاب… ملقب به فاروق، گويند كه اهل كتاب اين لقب را به عمر دادند. (البدايه والنهايه- ابن كثير- ج 7- ص 150).
در نتيجه، لقب «صديق» مخصوص امير المؤمنين است و هر آنچه اهل سنت از زبان پيامبر اسلام در باره ابوبكر نقل كردهاند، ساخته و پرداخته ديگران است همان طور كه لقب «فاروق» نيز از آنِ امير المؤمنين على (ع) بوده و اهل كتاب آن را به خليفه دوم هديه كردهاند. پرسمان/.