عوامل و زمينه هاى پيدايش بهائيت
عوامل و زمينه هاى پيدايش بهائيت
فهرست این نوشتار:
چه عوامل و زمينه هايى در پيدايش بهائيت و گرايش برخى افراد به آن نقش داشت؟
پيدايش و تداوم هر فرقه اى در بستر تاريخ، تحت تأثير عوامل مختلفى است؛ در مورد «چرايى» شكل گيرى و «گرايش» برخى از افراد جامعه به فرقه بهائيت زمينه ها و عوامل متعدد فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و سياسى نقش داشته و تأثيرگذار مى باشد.
وضعيت فرهنگى :
فرقه بهائيت در دوره قاجاريه به وجود آمد. از لحاظ فرهنگى، بيش از 90 درصد مردم بى سواد بودند، يكسرى اعتقادات خرافى و اوهامى كه رنگ مذهبى به خود گرفته بود در ميان مردم رسوخ داشت و هر كس آن را قبول نمى كرد مورد لعن و تكفير قرار مى گرفت.[34]
در چنين فضايى، فرقه شيخيه طرح ايجاد ارتباط با معصومين (علیهم السلام) در خواب و رويا و غيره را مطرح نمودند. به اين ترتيب «سيدعلى محمد باب» خود را باب امام زمان(عج) قلمداد كرد و سپس با اعلام نسخ دين اسلام، به ابداع دين جديد و ادعاى پيغمبرى پرداخت.[35]
بهائيت و كنشگران آن نيز اين مسير را ادامه مى دهند – و على رغم مجاهدت و فعاليت هاى مختلف روحانيت بيدار در مقابله و جلوگيرى از تحقق اهداف اصلى اين مسلك سازى ها – به سبب جهل و فقر فرهنگى توده هاى مردم، گروهى را جذب مى نمايند.
در واقع جهت گيرى كلى ايدئولوژى اين فرقه جداسازى ملت ايران از مراجع تقليد و مشغول كردن آنان به مكتبى ساخته بشر و سرشار از جنبه هاى غيرعقلانى است و در نهايت گرايش به اين ايدئولوژى موجب جداشدن مردم از دين و ديندارى گرديده پيوستن به مكاتب غيردينى را تسهيل مى نمايد.
نمونه هاى اين جداشدن از دين و ديندارى و گرايش به مكاتب سكولار از سوى كنشگران بهائيت در دوران مشروطه و پهلوى قابل مشاهده مى باشد.[36]
وضعيت اقتصادى :
اكثر مورخين از دوره قاجار به عنوان يكى از سياهترين دوره هاى ايران ياد مى كنند؛ كشور در وضعيت اسفبارى به سر مى برد به طورى كه قحطى و ركود بازار همه جا را فرا گرفته بود.
از طرفى بيمارى هاى واگيردار مانند وبا، طاعون و جنگ هاى داخلى و خارجى، هزاران نفر را از بين برده بود، اين آفات، هم از شمار مردم مى كاست و هم بنيه و روحيه بازماندگان را تضعيف مى نمود، در نتيجه به اقتصاد كشور لطمه زيادى وارد شده بود.
در چنين شرايط اقتصادى و با شكسته شدن روحيه مردم به علت شكست در جنگ ها…، احتمال گرايش مردم به روزنه اميدى كه منجى عالم بشريت باشد و جهان را پر از عدل و داد كرده و ريشه فقر را بخشكاند افزايش مى يافت[37]
به همين خاطر عده اى از مردم به اميد گشايش در امور اعتقادى، سياسى، اقتصادى به وعده هاى مدعيان بابيت اميدوار شدند و بعدها نيز با حمايت استعمار و تبليغات گسترده و خرج كردن پول هاى فراوان عده اى به طرفدارى از على محمد باب و ميرزا حسينعلى بهاء ادامه داده و در نهايت به عنوان يك بهائى از جرگه مسلمانان خارج مى شدند.[38]
چنين وضعيتى در دوره هاى بعد نيز تداوم يافت چنانكه بخش قابل توجهى از بهائيان ايران روستائيان فقيرى بودند كه در روستاهاى اربابان و مالكان بهائى زندگى مى كردند. تعداد قابل توجهى از اينگونه روستاها در سراسر ايران وجود داشت كه يا ملك بهائيان ثروتمند بود يا از موقوفات بهائى به حساب آمدند.[39]
حضور بزرگ مالكان بهائى در تمامى دوران سلطنت پهلوى ادامه يافت. سياست تقسيم اراضى دهه 1340 نيز اين روند را تقويت نمود زيرا با سلب مالكيت از مالكان مسلمان و ايجاد آشفتگى در ساختار مالكيت و مديريت روستايى راه را براى رشد بزرگ مالكان وابسته به دربار پهلوى – به ويژه بهائيان – هموار كرد.
سلطه بهائيان بر دو نهاد اصلى متولى اراضى (اصلاحات ارضى و منابع طبيعى) عامل مهمى در تجديد ساختار مالكيت به سود اعضاى متنفذ فرقه بهائى بود.[40] و از اين راه نهايت استفاده را در جهت گسترش فرقه انحرافى خود به كار مى بردند.
وضعيت اجتماعى :
از نظر اجتماعى نيز بروز اين جنبش در ايران زمانى بود كه پس از جنگ ايران و روس به علت افزايش تماس با فرهنگ اروپايى، نوگرايى افكار بسيارى از متفكران و نيز عوام را به خود مشغول كرده بود و در نتيجه مخالفت با سنت هاى غلطى نظير استبداد شاهان، زمينه براى ظهور حركت هاى اجتماعى فراهم شده بود.
در چنين شرايطى جنبش هاى اصلاحى چندى در ايران شكل گرفتند و در اين فضا برخى به فكر تغيير فرهنگ ملى حاكم و ايجاد نوآورى هاى مذهبى افتادند، در نتيجه اين طرز تفكر بود كه فرقه هايى چون شيخيه و بهائيه در كنار مكاتب سكولار در ايران ظاهر شدند و همواره در مقابل حركت هاى احياگر سنت هاى ملى – دينى ايستادند و حركت هاى سنت شكن را تأييد كردند.[41]
وضعيت سياسى :
علاوه بر شرايط مطلوب و مناسب فوق، شرايط سياسى آن روزگار نيز عاملى بسيار مهم در ظهور وتداوم اين فرقه محسوب مى شود؛ سنگينى فشارهاى روز افزون و طاقت فرساى اقتصادى بر پيكر جامعه عصر قجر تنش هاى شديد و غير قابل تحملى در مردم پديد آورد.
دستگاه حاكمه در قالب فئوداليسم و يا فئوداليسم در قالب دستگاه حاكمه مردم را به بند كشيد و برده گونه تمام حقوقشان را پايمال مى كرد. در آن زمان آن چه به حساب نمى آمد، مردم بودند و آن چه صرفاً مد نظر و هدف نهائى بود همانا منافع سران و زمامداران بود كه مملكت را ملك شخصى خويش برشمرده و دست به تاراج مى زدند.
هر چه از زمان حكمرانى اهل زور و قدرت مى گذشت، ايران ضعيف تر و بيمارتر و مردم بيچاره تر و فقيرتر و ناتوان در انتظار راه چاره به هر درى و هر جايى مى زدند. نابودى و حراج مملكت به بهاى فقر و فلاكت ملت تنگناهاى شديد اجتماعى را به اوج رسانيد.
غفلت دولت مردان نسبت به تمام امور و بى بند و بارى كاخ نشينان ديگر جايى براى تحمل و تداوم روند چپاول باقى نگذاشت. مردم ايران از ظلم و بى عدالتى ها جداً به ستوه آمده بودند.[42]
علاوه بر ظلم و بى كفايتى پادشاهان قاجار در اداره امور كشور، نفوذ بى چون و چراى بيگانگان در ايران و فرمانبرى محض قاجار در برابر سلطه انگليس و روسيه و باز گذاشتن دست بيگانگان در امور داخلى ايران و بالاخره شكست در جنگ هاى ايران و روس روحيه عمومى مردم ايران را به شدت تحت تأثير قرار داده و شكاف عميقى بين دولت و ملت به وجود آورده بود.[43]
در چنين وضعيتى تحقير، فقر، گرسنگى و بيمارى ارمغانى بود براى مردم ايران كه زمينه را براى نوعى درون گرايى و كناره گيرى از امور اجتماعى در بين اقشار مختلف جامعه پديد آورد. اما در مقابل دربار كه از روى خوشگذرانى و زياده طلبى نمى توانست از هزينه هاى خود كم كند به فساد مالى از قبيل رشوه گيرى و گرفتن ماليات مضاعف از مردم پرداخت.
مضافاً اينكه در كنار آن چنين وانمود و القا مى شد كه اين پيشامد بايد اتفاق مى افتاد و راهى جز تسليم در برابر مقدرات نمى باشد و در نتيجه مردم را به بى تفاوتى و انديشه هاى خيال پردازانه اى نظير بابيه و بهائيت گرايش داده تا در مقابل اتفاقات مقاومتى از خود نشان ندهند.[44]
از سوى ديگر جايگاه نهاد مذهبى در جامعه دوران قاجار و نحوه تعامل دستگاه سياسى با آن، نقش مهمى در شكل گيرى و تداوم فرقه بهائيت و ريشه هاى اعتقادى و اجتماعى آن يعنى شيخيه و بابيه داشت؛
مراجع تقليد به عنوان رهبران واقعى ملت، اداره امور اجتماعى و اقتصادى آنان و امر قانون گذارى و قضاوت و تمشيت امور بين آنان را بر عهده داشتند.
نفوذ اين سازمان مذهبى از بالاترين نقطه سلسله مراتب ساخت سياسى كشور تا قلب تك تك آحاد شيعه گسترش داشت. آنان تنها پناهگاه مردم و حتى برخى صاحب منصبان حكومتى در مقابل ديكتاتورى و ظلم شاهان بودند.
به گفته «لمبتون» – پژوهشگر برجسته مسائل ايران – «بدين ترتيب نيروى طبقه روحانى تنها نيروى مقاوم در برابر رژيم مملكت بود»[45].
از اين رو على رغم برخى همكارى هاى علماى برجسته شيعه با پادشاهان قاجار در جهت حفظ حقوق مردم و مصالح جامعه اسلامى، به دليل ماهيت استبدادى و خودكامه نظام پادشاهى، اقتدار سياسى حاكم به هيچ وجه نفوذ و اقتدار نهادهاى اصيل مذهبى را برنتابيده و همواره در صدد تضعيف آن به عنوان مهترين مانع در مقابل خودكامگى هاى خويش، بود و ايجاد بدعت در دين نيز مى توانست با تضعيف نهاد مذهبى از نفوذ و اقتدار آن بكاهد؛
از اين روست كه فتحعلى شاه علاقه و ارادت زيادى به شيخ احمد احسايى مؤسس فرقه شيخيه نشان مى دهد.[46] و محمد شاه قاجار نيز به علت داشتن عقايد صوفيانه از علماى شيعه كه رهبرى فكرى و اجتماعى داشتند، فاصله مى گيرد و بدين گونه تا سال هاى آخر سلطنت ناصرالدين شاه به موازات افزايش فاصله ميان ملت و دولت، به شدت از نقش و جايگاه علماى شيعه در حكومت كاسته شد.
در چنين شرايطى باب با استفاده از كسوت روحانيت و اعتبار نيابت امام زمان(عج) و وضعيت اسفبار مردم و هدايت و حمايت عناصر بيگانه توانست عده اى را به خود جلب نموده و شورش هايى را در مقابل دولت رهبرى كند.[47]
پس از باب نيز فرقه مختلف بهائيت با هدايت دقيق و حمايت آشكار و پنهان استعمار رشد نموده و در مقابل هر دو اقتدار اصلى موجود در جامعه يعنى دولت و علماى شيعه ايستاد. گرچه اين امر موجب طرد بهائيت و پيروان آن از ايران شده و بهائيت در خارج از ايران رشد مى يابد.[48]
به موازات آن، رشد بهائيت در دوران سلطنت احمدشاه قاجار و رضاشاه و محمدرضا شاه پهلوى، كه بهائيان از نفوذ و حمايت فراوان در دستگاه دولتى برخوردار و توسط استعمارگران حمايت مى شدند، شدت مى يابد.
بيگانگان :
و بالاخره يكى ديگر از عوامل مهم، قدرت هاى استعمارى مى باشند كه نقشى آشكار و تأثيرگذار در پيدايش و تداوم بهائيت داشته و دارند. در پاسخ هاى بعدى به تبيين و بررسى اين موضوع مى پردازيم.
[34]. على اصغر شميم، ايران در دوره سلطنت قاجار، تهران: انتشارات مدبر، 1375، ص 272؛ على نصرى، نقدى بر اصول دوازده گانه بهائيت، اصفهان: گويا، 1382، ص 9.
[35]. بهائيت در ايران، سعيد زاهد زاهدانى گفت وگو، فصلنامه موعود، ش 38.
[36]. بهائيت چيست؟، كانون رهپويان وصال شيراز، 1383، چاپ دوم؛ بهائيت در ايران، پيشين.
[37]. ر.ك: بهائيت در ايران، پيشين، صص 62-66.
[38]. سيدسعيد زاهد زاهدانى، بهائيت در ايران، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1384، صص 55-77.
[39]. جستارهايى از تاريخ بهائيگرى در ايران، عبداللّه شهبازى، وبلاگ نويسنده.
[40]. همان؛ ر.ك: اسماعيل رائين، انشعاب در بهائيت، تهران: مؤسسه تحقيقى رائين، بى تا، ص354.
[41]. بهائيت در ايران، فصلنامه موعود، شماره 38.
[42]. ر.ك: تاريخ جامع بهائيت، بهرام افراسيابى، انتشارات سخن، 1371.
[43]. ايران در دوره سلطنت قاجار، همان.
[44]. على نصرى، نقدى بر اصول دوازده گانه بهائيت، اصفهان: گويا، 1382، ص 9.
[45]. به نقل از: بهائيت در ايران، پيشين، ص 71.
[46]. ر.ك: حامد الگار، نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت، تهران: توس، 1359، ص 95.
[47]. مصطفى حسينى طباطبائى، ماجراى باب و بهاء، تهران: روزنه، 1379، ص 45.
[48]. بهائيت در ايران، پيشين، ص 77.
منبع: سایت هدانا برگرفته از جریان شناسی بهائیت.