شاخص های خانواده پایدار
۱- خانواده باید اعتقادی باشد نه احساسی.
۲- تربیت فرزند در محیط خانواده باید رفتاری باشد نه گفتاری.
۳- خانواده باید ارتباطی باشد نه ابزاری.
۴- خانواده باید ایجابی باشد نه سلبی.

شاخص های خانواده پایدار
فهرست این نوشتار:
رویکرد مثبت به خانواده/شاخص های خانواده پایدار:
۱- خانواده باید اعتقادی باشد نه احساسی.
۲- تربیت فرزند در محیط خانواده باید رفتاری باشد نه گفتاری.
۳- خانواده باید ارتباطی باشد نه ابزاری.
۴- خانواده باید ایجابی باشد نه سلبی.
اولین و اساسیترین ویژگی خانواده موفق و پایدار: اعتقاد محور بودن
خانواده از عقدکردن شروع میشود و اعتقاد هم از ریشه عقد است. این دو در هم تنیده هستند، اعتقاد امری جوانحی و قلبی است نه جوارحی.
خانوادهای که مبتنی بر اعتقادات درست شکل بگیرد و ادامه پیدا کند پایدار میماند و به مروز زمان بالنده میشود و در نهایت به تکامل میرسد.
خانواده محل انتقال باورها و ارزشها از نسلی به نسل دیگر است ، اثرگذاری خانواده حتی از رسانهها با همه طول و تفصیلشان بیشتر است. به همین خاطر است که دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی ایران این پایگاه مهم خانواده را آماج حملات سخت و نرم خود کردند. از مواد مخدر کرده تا شهوترانی و بیغیرتی را بیرحمانه به خورد کودکان و نوجوانان و جوانان ما میدهند و به دنبال فاسد کردن رکن اصلی خانواده یعنی زن هستند.
روزی ام سلمه همسر گرامی پیامبر صل الله علیه و آله با ناراحتی به پیامبر صل الله علیه و آله میگوید: همه خوبیها و خیرها را مردان میبرند پس چه چیزی برای ما زنان بیچاره باقی میماند!
ایشان در پاسخ فرمودند: آگاه باش زمانی که زن باردار میشود به منزله روزهدار و شبزندهدار و جهاد کننده در راه خداست با جان و مالش! پس زمانی که فرزندش به دنیا میآید پاداشی به او داده میشود که بزرگی آن را نمیتوانی درک کنی! و … .[1]
بنابراین همین که زن آهنگ فرزندآوری میزند این چنین ثوابهای بیشماری انتظار او را میکشند البته روشن است که در خانواده اعتقاد محور این معنا مصداق پیدا میکند.
دومین شاخصه خانواده پایدار : تربیت فرزندان باید رفتاری باشد نه گفتاری.
ما معمولا فقط حرف میزنیم! در مشاورهها خیلی از پدر و مادرها میگویند: از بس به دختر یا پسرم گفتم زبانم مو در آورده ؛ از این گوش میگیره از آن گوش در میکنه!
در زبان عربی کلمه را به سه نوع تقسیم میکنند: اسم ، فعل و حرف. حرف به تنهایی در کلام هیچ معنایی ندارد و تنهایی هیچ اثری در کلام ندارد. همیشه گفته میشود: با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمیشود. این حرف زدن و نصیحت کردن به تنهایی در بچهها اثر ندارد، فقط مقاومت آنها به خواسته ما را بیشتر میکند یعنی اثر منفی دارد.
امام صادق علیه السلام میفرمایند: به غیر زبانتان مردم را دعوت و نصیحت کنید تا اینکه مردم پرهیزگاری و تلاش و کوشش و نمازخواندن و کار خیر را از شما ببینند چون این دیدن عمل شما برای مردم برانگیزاننده است[2].
بنابراین دائم تکرار نکنید: پسرم نماز بخوان، نمازت دیر شده، زود باش.
یا نگویید: دخترم مویت را کسی نبیند، حجابت را رعایت کن گناه است و … .
بلکه خودتان اول وقت با نشاط و خوش اخلاقی نماز را بخوانید تا فرزندان هم با دیدن عمل شما به تدریج نمازخوان شوند.
خانمها اگر با اشتیاق و بدون غرزدن و چقدر هوا گرمه و … چادر سر کنند دختر شما با نشاط چادر به سر میکند و به آن افتخار میکند.
روانشناسان میگویند: ۸۵درصد اطلاعات از طریق چشم وارد سیستم ادراکی انسان میشود و ۱۵ درصد با گوش. بنابراین آگاه باشیم که فرزندان ما از طریق چشم و الگوگیری از رفتار ما تربیت میشوند نه با حرف زدن ما .
سومین شاخصه خانواده پایدار: خانواده باید ارتباطی باشد نه ابزاری
امروزه خانههای ما ابزار محور شده مثل سمساریها! اینقدر به فکر تغییر مبلمان و پرده و یخچال و … هستیم به فکر روح و روان فرزندانمان نیستیم. به ابزارها بیشتر توجه داریم تا قلبها!
امروزه دور هم نشینی و ارتباط چهره به چهره در خانوادهها کم شده و کانالهای تلویزیونی و فضای مجازی و اینترنت جای ارتباطهای گرم و دوستانه را گرفته است. برای داشتن خانوادهای موفق و پایدار باید ارتباط اعضای خانواده بسیار بیشتر از این چیزی باشد که امروز هست. در روزنامه کیهان به نقل از یک مرکز آمار معتبر نوشته بود: متوسط وقتی که خانوادهها به فرزندانشان اختصاص میدهند ۱۵ دقیقه است. این یک فاجعه است!
چهارمین شاخصه خانواده پایدار: خانواده باید ایجابی باشد نه سلبی
تا میشود کمتر حرف بزنیم و بیشتر عمل کنیم(تربیت رفتاری) ، اگر هم خواستیم حرف بزنیم ایجابی حرف بزنیم!
متأسفانه ما معمولا از کلماتی با بار معنایی منفی استفاده میکنیم مثلا به فرزندانمان میگوییم: نخور ، نبین ، نرو ، نخوان ، با فلانی دوست نشو ، فلان کار را نکن و …
ایجابی حرف زدن را در ضمن یک مثال کاربردی توضیح میدهیم:
وقتی آقای خانه دیرتر از همیشه به خانه میآید، خانم خانه به چند صورت میتواند با او برخورد کند:
۱- به صورت سلبی( با نگرش منفی) : خانم میگوید: تا حالا کدوم قبرستونی بودی؟! ؛ چرا دیر آمدی؟ کدوم گوری بودی!؟
۲- به صورت ایجابی ( با نگرش مثبت): خانم میتواند به صورت زیبا بگوید: از دیر آمدنت نگران شدم. ؛ وقتی نیستی خونه سوت و کوره ، ای کاش زودتر آمده بودی!
در تمام زندگیمان میتوانیم این ایجابی حرف زدن را امتحان کنیم و اثرات معجره آسای آن را مزمزه کنیم مثلا به جای اینکه پشت ماشین باری بنویسم: بر چشم بد لعنت ؛ بنویسیم: بر چشم خوب رحمت.
به جای اینکه روی دیوار بنویسم: خدا لعنت کند پدر و مادر کسی که اینجا آشغال بریزد ؛ بنویسم : خدا رحمت کند پدر و مادر کسی که اینجا آشغال نریزد.
نکته مهم:
ایجابی گفتن به این معنا نیست که همیشه از کلمات مثبت استفاده کنیم و هیچ کلمه منفی به کار نبریم ، بلکه منظور این است که مثلا وقتی یک وسیله جدید برای خانه خریدیم و فرزندمان آن را دستکاری میکند و در حال خرابکاری است. با تکرار زیاد نگوییم: بچه دست نزن داری خرابش میکنی. بلکه با مهربانی بگوییم: بابا جون برو دفتر نقاشیات را بیاور ، میخواهم با هم یک نقاشی خوشکل بکشیم بدو بابایی.
تأثیر ایجابی عمل کردن و ایجابی حرف زدن را در ضمن یک خاطره:
باد سردی میوزید، دکمه بالای یقه پیراهنم را بستم و شال گردن دستبافت مادرم را دور گردنم پیچیدم. از حجره که راه افتاده بودم کاپشن زمستانیام را جا گذاشته بودم، فقط یک کت مشکی راه راه قیطونی تنم بود. میدان شهر قائم منتظر اتوبوس بودم تا بعد از چند ماه بروم شهر خودمان، نماز مغرب و عشاء را در حرم خوانده بودم و سریع خودم را به محل توقف اتوبوسهای بین راهی رسانده بودم.
اولین اتوبوسی که رسید ، شاگرد شوفر در را باز کرد و با دستمال دور گردنش دماغش را پاک کرد و داد زد: کرمون… کرمون… بپر بالا . سریع کیفم را برداشتم و از پلهها خزیدم بالا و سلام علیکم غلیظی به راننده گفتم. راننده همینطور که با اشتیاق سیگارش را میمکید ،لبش را برگرداند و گفت: سام علیکم !
دو سه تا بیشتر جای خالی نداشت، اولین جایی که پیدا کردم نشستم. ماشین با نعرهای از جا کنده شد و به راه افتاد، هنوز از قم بیرون نشده بودیم که صدای ترانه و موسیقی زنندهای بلند شد. راننده با شکم گندهاش فرمان را مهار کرده بود و با یک دست فلاکس چایی را گرفته بود و با دست دیگر لیوان بزرگ را پر میکرد. سیگارش که تمام شده بود حالا یک لیوان چایی سگی میچسبید!
زیر نور آبی چراغ سقف ، چاییاش خیلی پررنگ نشان میداد. همه چراغ های داخل ماشین را خاموش کرده بود ،فقط یک چراغ آبی کمرنگ جلوی ماشین و یکی وسط و یکی هم آخر ماشین بود که نور آبی بدرنگ و بیحالی را روی صورت مسافران پخش میکرد.
صدای موسیقی روی اعصابم بود و یقین داشتم که از موسیقیهای حرام است، با دلهره و عصبانیّت بلند شدم و رفتم نزدیک راننده و گفتم: آقا ترانه است حرامه خاموشش کن.
اول اعتنایی نکرد، انگشتان چاق و زمختش روی فرمان ضرب گرفته بود. فکر کردم صدایم را نشنیده، دوباره با صدای بلندتر گفتم: آقا حرامه خاموشش کن!
راننده ناگهان سرعت کم کرد و کنار جاده ایستاد. صدای قرچ قرچ ترمز دستی که بلند شد، ترسیدم پیش خودم گفتم: الان میاد یک چک آبدار میزنه زیر گوشم!
راننده شکم خودش را جمع و جور کرد و رو به مسافران ایستاد و گفت: آقایون و خانوما از اینجا تا کرمون ۱۲ ساعت راهه، باید رانندگی کنم، شبه و من هم خستهام ، باید نوار گوش بدم تا خوابم نبره اما این آقا میگه ترانه و موسیقی حرامه! خاموشش کن. حالا اگر خوابم برد و زدم به کوه و درّه و شما راکشتم، تقصیر این آقاست. این را گفت و انگشت کوتاه و کلفتش را سوی من گرفت.
قبل از اینکه فرصت حرف زدن پیدا کنم، یکی از مسافرها از عقب ماشین داد زد: هی یارو به تو چه ربطی داره! تو از جون خودت سیر شدی ، میخای ما رو هم به کشتن بدی؟!
یکی از مسافرها که لاغر و قد بلند بود و از وجانتش پیدا بود که تریاکی است با صدای خشدار گفت: آی راننده ترانهات را بزار راحت باش جونم، ببینم کی جرأت داره حرف بزنه ، با مشت دندوناشو تو دهنش خرد میکنم!
یک نفر دیگه مثل اینکه دلش برایم سوخته بود گفت: ای بابا ولش کن، شما گوش نده شما گوشاتو بگیر!
معتاده دوباره گفت: اگر نمیخوای گوش بدی پیاده شو … آی راننده یه شادشو بزار حال کنیم!!
از هر طرف یکی برایم شاخ و شانه میکشید ، یک نفر هم پیدا نشد که از من حمایت کند. تازه سال دوم طلبگی بودم، خیلی بهم بر خورد. با صدای بلند گفتم: من وظیفهام بود تذکر بدم و تذکر دادم ، حرام خدا حرامه دیگه. نوک دماغم را مالاندم و بغضم را فرو دادم و بعد مثل یک موش آب کشیده رفتم و ساکت سر جایم نشستم. تا رفسنجان دیگر حرفی نزدم، پیش خودم فکر کردم: چه امر به معروف و نهی از منکری کردم! نزدیک بود کتک درست و حسابی هم بخورم، باید یه راهی باشه که از دست این ترانهها و موسیقیها راحت شد!
چند ماه گذشت، یک روز در حجره به فکرم رسید که برنامه صبح جمعه را روی نوار کاست ضبط کنم و به راننده اتوبوس بدهم تا به جای نوار ترانه، این نوار را بگذارند. برنامه ای بود که صبح جمعه از رادیو ایران پخش میکرد، داستان و لطیفه داشت، شعرهای زیبا به همراه قصه و … دو تا کاست دو ساعته ضبط کردم .
این بار کاپشم را برداشته بودم، با یک کلاه سبز تیره و شال گردن مامان دوز کنار میدان منتظر ماشین بودم. یک اتوبوس ایران پیما نارنجی با صدای قیس ایستاد و بعد صدای قرچ قرچ ترمز دستی، این بار شاگرد چاق بود و راننده لاغر و قد بلند، پیش خودم گفتم: اوخ اوخ این یکی راننده از قیافش خلاف میباره! میگن چاقها خوش اخلاق تر هستند، اون راننده قبلی که چاق بود آنطور زد تو ذوق ما؛ وای بر این راننده لاغر که به نظر صفراش هم بالا زده!
از پلهها بالا رفتم و صندلی ردیف سوم نشستم. ماشین راه افتاد، دلم آشوب بود ، هی خدا خدا میکردم که این یکی موسیقی نگذارد. اما طولی نکشید که طبق معمول ، صدای ترانه بلند شد آن هم صدای خواننده معروف زن! زیپ کیفم را باز کردم و نوار کاستها را برداشتم و با احتیاط و دلهره رفتم جلو، به کنار راننده که رسیدم گفتم: آقا راننده سلام علیکم.
سرش را بالا گرفت و دود غلیظ سیگار را به سقف بالای سرش کوبید و نیم نگاهی به ریش و یقه آخوندی من کرد وگفت: سام علیکم حاجآقا بله فرمایش! رفتم جلوتر و گفتم: ببخشید من دو تا نوار کاست تو جیبم هست، اگر اشکال نداره بگذارید ببینید خوب است یا نه؟ اگر خوب بود و پسندیدید میخواهم هدیه بدم به خودتان، و اگر بد بود مال بد بیخ ریش صاحابش!
با کف انگشت شصتش نم دماغش را گرفت و سیگاری که لای دو انگشتش بود را با حرص مکید و گفت: بده ببینم حاج آقا چیه!؟ دود سیگار با ادای کلمه حاج آقا از بین دندانهای زرد راننده بیرون دوید و به صورتم خورد ، بیاختیار سرفه کردم و گفتم: ممنون. و رفتم سر جایم نشستم. نوار را گذاشت ،هر لحظه منتظر بودم که مسخره کند و متلکی بارم کند اما خوشش آمد.
حدس میزدم که ترانههای تکراری برای آنها خسته کننده شده باشد و یک چیز جدید آن هم داستان و قصه و شعر میتواند سرگرمی خوبی برای ساعات خستگی رانندهها باشد. از آیینه جلوی ماشین ، چهره تکیده و لاغر راننده را میپاییدم، چهرهاش راضی به نظر میرسید.
بعد از مدت کوتاهی داد زد: حاج آقا بیا جلو کنار خودم بشین! خیلی چیز خوبی آوردی دستت درد نکنه!
رفتم جلو و گفتم: خواهش میکنم به نظر میاد که پسندیدید؟
گفت: بله خیلی خوبه حوصلم سر رفته بود از این چیز میز های تکراری! بعد رو کرد به شاگرد و گفت: اصخر (همان اصغر) یه چایی دبش برای حاج آقا بریز روشن شه!
دو ساعتی گذشته بود که راننده برای شام توقف کرد. داشتم پیاده میشدم که راننده گفت: حاج آقا شام مهمان ما هستی بفرررما!
گفتم: نه ممنون خیلی به شما زحمت دادم. با دست زبر و خشکش به پشت گردن شاگردش زد و گفت: بدو اصخر بدو دو پرس چلو کباب مشتی سفارش بده تا ما میاییم.
اصغر یک چشمی گفت و دوید. راننده گفت: حاجی ناز نکن بفرررما، من از شما خوشم اومده!
لبخندی زدم و در دل گفتم: خدا بخیر بگذرونه! خودم هم فکر نمیکردم این شیوه نهی از منکر اینقدر خوب جواب بده!
نکته نهایی: نتیجه رفتار و گفتار سلبی چیزی جز واکنش تند و دفاعی طرف مقابل نیست. اما قطعا رفتار و گفتار ایجابی و نگرش مثبت در همه ابعاد زندگی میتواند واکنش ملایم و مثبت طرف مقابل را به دنبال داشته باشد.
۱ – ِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: … فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ ذَهَبَ الرِّجَالُ بِكُلِّ خَيْرٍ فَأَيُّ شَيْءٍ لِلنِّسَاءِ الْمَسَاكِينِ فَقَالَ ع بَلَى إِذَا حَمَلَتِ الْمَرْأَةُ كَانَتْ بِمَنْزِلَةِ الصَّائِمِ الْقَائِمِ الْمُجَاهِدِ بِنَفْسِهِ وَ مَالِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِذَا وَضَعَتْ كَانَ لَهَا مِنَ الْأَجْرِ مَا لَا تَدْرِي مَا هُوَ … . الأمالي( للصدوق)، النص، ص: ۴۱۲
۲- قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ لِيَرَوْا مِنْكُمُ الْوَرَعَ وَ الِاجْتِهَادَ وَ الصَّلَاةَ وَ الْخَيْرَ فَإِنَّ ذَلِكَ دَاعِيَةٌ.الكافي (ط – الإسلامية)، ج۲، ص: ۷۹
خاطره بسیار زیبا ممنون