روش های مهار نفس، گفتاری از آیت الله مجتبی تهرانی
روش های مهار نفس، گفتاری از آیت الله مجتبی تهرانی
نقطة آغاز مهار نفس
حضرت آیتالله مجتبی تهرانی(ره)
شروع مهار نفس با «ترک حرام»
ممکن است بعضی سئوال کنند که تأدیب نفس و مهار آن را از کجا باید شروع کرد؟ آیا باید از ابتدا همه چیز را بر نفس سخت گرفت یا اینکه میتوان به او تخفیف داد؟ چه اولویتهایی را باید در تأدیب نفس رعایت کرد؟ اگر نفس اصلاح شود، جوارح هم ادب میشوند؛ اما نکتة مهم این است که تنها راه اصلاح درون، اصلاح عمل ظاهری است؛ یعنی انسان برای اینکه بتواند نفسش را ادب کند، باید خود را مقید و ملزم به دستورات شرع نماید تا کمکم نفسش مهار شود و از حدود الهی خارج نشود.
اگر انسان در ابتدا نتواند نفس خود را ادب کند، باید در هر حالتی حتی در حالت فشار و سختی هم که شده، سعی کند تا اعمال بیرونی خود را اصلاح نماید. اهم اعمال بیرونی نیز محرّماتی هستند که باید با قدرت هر چه تمامتر از آنها پرهیز کرد. احکام شرعیه عبارتند از: واجبات، محرّمات، مستحبات و مکروهات. انسان باید همة این احکام و حدود الهی را رعایت کند تا درونش اصلاح شود.
اوامر و نواهی، چه الزامی و چه غیرالزامی باید مورد توجه انسان قرار گیرند؛ اما انسان باید اهتمام اصلیاش این باشد که مرتکب کوچکترین کار حرامی نشود. بهترین ادب، آن است که انسان نسبت به محرمات مراقبت داشته باشد؛ لذا ما در روایت هم داریم: «أحسن الآداب ما کفک عن المحارم؛(۱) بهترین ادبها ادبی است که تو را از محرمات بازدارد.»
پس از نظر عملی باید از «ترک حرام» شروع کرد. این بهترین مدخلی است که انسان میتواند به وسیلة آن در تأدیب نفس خویش به موفقیت برسد؛ چون مراقبة مستمر در ترک حرام، کار انسان را در مهار هوای نفس آسان خواهد کرد.
رابطة مهار نفس با سیر معنوی انسان
شئون سهگانة نفس
نفس انسان دارای «شئون سهگانه» و «مقامات سهگانه» است که همگی در سیر معنوی او مطرح میشوند. شئون ثلاثة نفس عبارتند از: «شهوت، غضب و قوة وهمیة شیطانیه» که انسان را به سوی کارهای زشت سوق میدهند. کار نیروی شهوت و غضب معلوم است، اما کار وهم این است که شهوت و غضب را در نظر انسان آرایش میدهد و او را به وادی خلافکاری میکشاند. گاهی از اعمال نیروی وهمیة شیطانیه به خدعه و نیرنگ هم تعبیر میشود.(۲)
این شئون سهگانة حیوانی از ابتدای تولد انسان به صورت بالفعل وجود دارند و همزمان با رشد جسمانی و تقویت نیروهای فعلی و جوارحی او تقویت میشوند. کمال و رشد نهایی این قوای حیوانی، سن بلوغ است که اگر کسی در این سنین به فکر تأدیب نیروهای خود نباشد، به موجودی بدتر از حیوان تبدیل خواهد شد.
مقامات ثلاثه در سیر معنوی
اما مقامات سهگانة انسان عبارتند از اموری که انسانیت را در اشخاص محقق میسازند و ما به کسی که صاحب این مقامات سهگانه است «انسان» میگوییم. مقامات سهگانة انسان عبارتند از: «معارف حقه»؛ «ملکات فاضله» و «اعمال صالحه». این مقامات از ابتدای ورود انسان به دنیا در نهاد شخص وجود دارند، اما بالفعل نیستند و باید روی آنها کار کرد تا بروز و ظهور پیدا کنند. ما از مسائل اعتقادی به معارف حقه تعبیر میکنیم. در بُعد درونی به اخلاقیات پسندیده، ملکات فاضله و در بُعد بیرونی به رفتارهای پسندیدة جوارحی، «اعمال صالحه» میگوییم.
اگر انسان تحت تأدیب قرار نگیرد، شئون سهگانة نفس او یعنی شهوت و غضب و وهمش، رشد و انسان را به موجودی بدتر از حیوان تبدیل میکنند. در این صورت، نوری که خداوند برای راهیابی به معارف حقه، کسب ملکات فاضله و اعمال صالحه در درون انسان قرار داده است، خاموش میشود و از بین میرود. اما اگر نفس مؤدب شود، مقامات سهگانة معنوی در درون او به نورانیتی میرسند که انسان میتواند به کمک آنها بهراحتی در سیر معنوی خویش صعود کند و به مقامات دیگر بپردازد.
مأموریت انبیاء و اولیای الهی هم این است که ادب الهی را برای تأدیب نفوس به بشر عرضه کنند؛ یعنی نسبت به جمیع ابعاد وجودی انسان، مخصوصاً نفس و شئون سهگانة آن یک روش رفتاری ارائه دهند. آنها آمدند تا بگویند چگونه میتوان نفس سرکش خویش را مهار کرد تا به وسیلة آن، مقامات سهگانة معنوی نورانی بروز و ظهور پیدا کنند.
هوای نفس مهمترین عامل رکود معنوی انسان
علی«ع» میفرماید: «إن أخوف ما أخاف علیکم خلتان اتباع الهوی و طول الأمل؛ آنچه من بسیار از آن در مورد شما بیم دارم، دو چیز هستند: تبعیت از هوای نفس و آرزوهای بلند». سپس حضرت در توضیح مورد اول چنین میفرماید: «أما اتباع الهوی فیصد عن الحق؛(۳) تبعیت از هوای نفس، شما را از رسیدن به حق بازمیدارد»، چون ظلمتِ تبعیت از هوای نفس، نور حق را در درون انسان خاموش میکند و نمیگذارد که معرفت، فضایل نفسانی و اعمال صالحه نورافشانی کنند.
هوای نفس، هم روی اعمال اثر دارد، هم روی اخلاق و هم روی اعتقادات، لذا هوای نفس تنها باعث نمیشود گناه از انسان سر بزند، بلکه در جمیع ابعاد بیرونی و اعمال و درونی و ملکات و اعتقادات، از حق جلوگیری میکند.
در روایت دیگری آمده است: «احذروا أهواءکم کما تحذرون أعداءکم؛ همان گونه که از دشمنانتان فرار میکنید، از هوای نفستان نیز گریزان باشید!»، «فلیس شیء أعدی للرجال من اتباع أهوائهم؛(۴) چون هیچ دشمنی برای انسان خطرناکتر از تبعیت هوای نفس نیست.»
اگر ادبِ نفس نباشد که هوای انسان را محدود کند، باقی ادبها یا اصلاً به وجود نمیآیند یا اگر وجود هم داشته باشند، فایدهای نخواهند داشت. شئون سهگانة نفس، مقامات سهگانة انسان را در سیر معنوی تحتتأثیر قرار میدهند و به تباهی میکشانند. هم عقیده را فاسد میکنند، هم فضیلتهای انسانی را از بین میبرند، هم اعمال صالحه را خراب میکنند. همة این فجایع، از ثمرات مؤدب نبودن نفس است؛ لذا هوای نفس خطرناکترین دشمن انسان است. انسان باید خود را دقیقاً تفتیش و رسیدگی کند و ببیند وضعش از نظر درونی چگونه است.
پس ادب نفس، از ادب عقل و قلب(۵) اهمّ و اعظم است. اگر نفس مؤدب شود، نور عقل میدرخشد و قلب، صفا و صیقل پیدا میکند تا جایی که میتواند عالم غیب را شهود کند؛ اما اگر لباس ادب بر قامت نفس پوشیده نشود، ابعاد وجودی دیگرش که تحقق انسانیت انسان به آنهاست، بُرد نخواهد داشت.
نیاز به یک عامل بیرونی در تشخیص هوای نفس
هوای نفس مراتب و درجات گوناگونی دارد و با همین اختلاف مراتب و درجات و متعلقات، انواع مختلفی هم پیدا میکند. گاهی انسان میتواند بهراحتی پی ببرد که از نظر درونی چه وضعی دارد، اما گاهی این مسئله بهقدری ظریف و دقیق است که خود شخص نیز متوجه حرکات هوای نفس نمیشود و در محاسبات و بررسیهایش دچار خطا میشود؛ یعنی گاهی ما در درون خود، تزلزل و عقبافتادگیهایی را احساس میکنیم که به بُعد معنوی ما مربوط میشوند، ولی هیچ رد پایی از هوای نفس را نمیبینیم و نمیتوانیم درست تشخیص بدهیم که چرا حالمان خراب و نور دلمان ضعیف شده است.
مسلم است که ریشة این مسئله، هوای نفس است، اما چگونگی ابتلا به آن مشخص نیست و انسان هر چه پیگیری میکند نمیتواند بفهمد که ریشة این مشکلات از کجاست. بعضی از انسانها از اثرگذاری نفس روی اعمال و رفتارشان و همچنین ظلمتی که به واسطة آن در دلشان ایجاد میشود، میتوانند بفهمند که هوای نفس در آنها وجود دارد. آنها کسانی هستند که این انوار هنوز در درونشان خاموش نشده است.
اما در برخی از مواقع، ما متوجه تغییر در نورانیت دل هم نمیشویم و فکر میکنیم که درست حرکت میکنیم؛ اما در واقع اسیر هوای نفس شدهایم و خودمان خبر نداریم. این نوع از هواهای نفسانی خیلی ظریف و مربوط به موقعیتهای خاص هستند. در چنین مواقعی کسی از بیرون باید انسان را متوجه کند تا از خواب غفلت بیدار شود و بفهمد که اسیر هوای نفس شده است. برای نجات از این نوع مشکلات اخلاقی، انسان هم باید خودش وضعیت خود را بررسی کند و هم باید یک مربی کامل داشته باشد و خود را به او عرضه کند تا او تشخیص بدهد که مشکلاتش از کجا ناشی میشوند،(۶) این مسائل بسیار ظریف و دقیق هستند.
فرصتهای مختلف انسان برای تأدیب نفس
انسان تا زمانی که زنده است، میتواند خود را به آداب شرع مؤدب کند؛ یعنی جلوی هوای نفسش را بگیرد و به آن روش رفتاری دهد، چون عالم ماده، عالم تغییر است و ذات انسان نیز بر همین اساس شکل میگیرد و میتواند تغییر کند. اما باید این نکته را درنظر گرفت که انسان در ارتباط با مسائل نفسانی سه موقعیت را پیش رو دارد: جوانی، میانسالی و کهنسالی و هر یک از این دورهها ویژگیهای خاصی برای تغییر دادن اخلاق دارند.
موقعیت اول: جوانی و دوران پاکی روح
اولین موقعیت، موقعیتی است که هنوز رذایل اخلاقی در درون انسان راه پیدا نکرده است، معمولاً این موقعیت به دوران جوانی انسان مربوط میشود؛ لذا اصلاح نفس در دوران جوانی که روح هنوز آلوده نشده بسیار آسان است. علی«ع» در هنگام مراجعت از صفین، در نامهای به امام حسن«ع» میفرمایند: «من در جوانی به ادب کردن تو مبادرت ورزیدم،(۷) زیرا انسان تا زمانی که جوان است و هنوز آلوده نشده و بذر این شجرة خبیثه در درون او ریشه نکرده میتواند بهراحتی از حدود الهی حفاظت کند، هر چند که این حفاظت مستلزم نوعی مراقبت است، ولی این مراقبت نسبت به موقعیتهای دیگر، راحتتر صورت میگیرد.»
موقعیت دوم: میانسالی و دوران نفوذ آلودگیها
موقعیت دوم جایی است که انسان یک مقدار پا به سن گذاشته و احتمالاً آلودگیها در جان او رخنه کرده و بذر این شجرة خبیثه در درون او کاشته شده، اما هنوز ریشه پیدا نکرده است.
اصلاح و تأدیب نفس در موقعیت میانسالی مشکلتر است، چون رذایل اخلاقی در وجود او تأثیر گذاشته و آینة نورانی قلب او را مکدر ساختهاند. از این جهت مؤدب ساختن نفس در این موقعیت با رنج، سختی و تعب همراه است. اما از آنجا که رذایل اخلاقی، هنوز در جان انسان ریشه نکرده، میتوان آنها را از صفحة روح و جان پاک کرد و نابود ساخت.
موقعیت سوم: پیری و دوران ریشهدار شدن آلودگیها
اما موقعیت سوم یعنی در کهنسالی که رذایل اخلاقی در درون انسان ریشه کرده است، قلع و قمع این شجرة خبیثه بسیار مشکل خواهد بود، مخصوصاً اینکه انسان سن و سال بالایی نیز داشته باشد. طبق برخی از روایات اگر سن کسی از چهل سالگی بگذرد و خود را تا آن موقع مؤدب به آداب شرعیه نکند، بعد از آن کار برایش بسیار مشکل خواهد بود. در روایتی آمده است که وقتی انسان به چهل سالگی میرسد، شیطان دستی به سر و صورتش میکشد و میگوید: «تو دیگر مال منی!» یعنی تو به من تعلق داری و منحرف کردن تو برایم کاری ندارد. لذا اگر کسی بخواهد در این سن و سال، نفس خود را مؤدب کند، باید زحمتهای بسیاری را متحمل شود، ولی حرکت به سوی شیطان برایش آسان است.
با توجه به اینکه این عالم، عالم تغییر و تغیّر است، امکان هرگونه تغییر و تحول، چه درونی و چه بیرونی، برای انسانی که در این دنیا زندگی میکند، وجود دارد. البته میزان مشقت و زحمت این کار با توجه به موقعیت انسان و متعلّقات هوای نفس او فرق میکند.
موقعیت انسان در ارتباط با مسائل نفسانی درجات دارد، متعلقات نفسانی نیز مختلفند. انسان از برخی از امور زود دل میکَند، اما اموری وجود دارند که دل کندن از آنها بهراحتی ممکن نیست. این متعلّقات غیر از موقعیتهاست. انسان میتواند بذر رذایل اخلاقی را از درونش ریشهکن کند؛ اما در یک موقعیت فشارش کمتر است و در موقعیت دیگر فشارش بیشتر است.
اصلاً وصول به حق با «هوای نفس» پایمال و لگدکوب میشود، لذا انبیا و اولیا آمدند تا ابنای بشر را به آداب الهی مؤدب کنند تا آنچه در درون انسان به عنوان امانت الهی قرار داده شده، یعنی شئون معنوی او شکوفا شوند و شئون نفسانیاش مهار گردند.
جلوة واقعی هوای نفس در قیامت
حال اگر یک انسان بیادب با هواهای نفسانی خود مقابله نکند و جوانی، میانسالی و کهنسالی را سپری کند و از دنیا برود، بهمحض ورود به عالم برزخ، ثمرة این شجرة خبیثهای که در وجودش ریشه دوانده، معلوم میشود. او در دنیا نمیتوانست درک کند که چه زشتیهایی دارد و صاحب چه رذایل اخلاقی است؛ اما اکنون که « یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ»(۸) است، درونش نمایان و معلوم میشود که او یک حیوان بالفعل است. اینها کسانی هستند که هیچ یک از مقامات معنوی آنان در دنیا به فعلیت نرسیده و مصداق این آیه هستند که میفرماید: « وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَت»(۹)
حالات انسان در برزخ و قیامت به این بستگی دارد که رذایل اخلاقی چقدر در روح او ریشه دوانده باشند. گاهی رذایل اخلاقی به گونهای در انسان رخنه میکنند که عاقبت کار در قیامت یا به جهنم و یا به خلود در جهنم کشیده میشود، لذا مهمترین قسم ادب، ادب نفس است.
«استقامت و پایمردی» شرط اصلی تأدیب الهی
بحث ما با کسانی است که خود را منتسب به انبیا و اولیا میدانند و مدعی ایمان هستند، وگرنه کسانی که اعتقادی به قیامت ندارند، حسابشان جداست. خدا به پیغمبران و تمام کسانی که مدعی دینداری و پیروی از انبیا و اولیای الهی هستند، توصیه میکند که برای تأدیب خود، استقامت داشته باشند و نفس را به حال خود رها نکنند، چون ریشهکن شدن این رذایل، استقامت و پابرجایی و خسته نشدن میخواهد. انسان باید تلخی را بچشد، زحمت بکشد و برخلاف لذات حیوانی خود رفتار کند تا کمکم از این وادی دل بکند و معنویاتش اصلاح شوند و به فعلیت برسند. رسیدن به این مقصود، تلخی بسیار دارد.
بار « وَمَن تابَ مَعَکَ» بر دوش پیامبر«ص»
خداوند در سورة هود خطاب به پیغمبر اکرم«ص» میفرماید: « فَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَک؛ استقامت و پایداری کن همان گونه که به تو امر شده است، هم خودت و هم کسانی که با تو همراه شدهاند.»
منظور از «وَمَن تابَ مَعَکَ»، مؤمنین هستند؛ یعنی استقامت پیغمبر و امت از پیغمبراکرم خواسته شده است. در روایتی از پیغمبر اکرم«ص» آمده است که حضرت فرمودند: «شیبتنی سوره هود بمکان هذه الایه « فَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَکَ »، سوره هود مرا به خاطر این آیه پیر کرد».
اما چرا پیغمبر فرمود سورة هود مرا پیر کرد؟
البته این جمله در دو سوره وجود دارد؛ یکی سورة هود و دیگری سورة شوری. در سورة شوری آمده است: « و استَقِم کَما أُمِرتَ » و عبارت « وَمَن تابَ مَعَکَ» در آن نیست. امر به استقامت در دو شوری و سورة هود آمده است، لذا حضرت باید میفرمود: «شیبتنی سوره هود و سوره شوری لمکان هذه الایه»، پس چرا فقط به سورة هود اشاره میکند؟
بزرگان اهل معرفت میفرمایند به خاطر«وَمَن تابَ مَعَکَ» که در ادامة آیة سورة هود آمده و در سورة شوری نیامده است. خداوند به پیغمبر خطاب میکند: خود و پیروانت باید استقامت بورزید. حضرت علاوه بر خود، نسبت به استقامت امت خود نیز مأموریت دارد. منظور از «« وَمَن تابَ مَعَکَ» امت پیغمبر اکرم«ص» و مؤمنین هستند. خود پیغمبر اکرم«ص» مظهر استقامت است. درون و بیرون او در مسیر اعتدال قرار دارد.(۱۱)وجود و پیکرهاش عدل است. جمیع ابعاد وجودی او تحت تربیت ربوبی حق تعالی قرار گرفته و تا آخر مسیر محکم و استوار استقامت میکنند. خود حضرت فرمود: « ادّبنی ربّی».(۱۲) پس پیغمبر«ص» مشکلی ندارد. مشکل پیغمبر ما هستیم که مدعی هستیم پیرو پیغمبریم و ادعای مسلمانی و ایمان داریم. ناراحتی پیغمبر هم در این مأموریت این است که ما را چگونه هدایت کند؟ «شیبتنی سوره هود لمکان هذه الآیه»، این جمله یعنی «شما مرا پیرم کردید!»
«بیادبی» بیانصافی است!
آیا انصاف است که ما پیغمبر اکرم«ص» را در این مأموریت یاری نکنیم؟ آیا انصاف است که ما خودمان را اصلاح نکنیم و جلوی هوای نفس خود را نگیریم؟ آیا سزاوار است پیغمبر را پیش خدا خجالتزده کنیم؟ ما خود را منتسب به پیغمبر میدانیم. اگر فرزند ما کار ناشایستی انجام دهد، آیا به عنوان پدر خجالتزده نمیشویم؟ آیا احساس شرمندگی نمیکنیم؟ این وضعی که ما داریم، روز قیامت موجب شرمندگی پیغمبر پیش خدا و انبیا و ملائکه نخواهد شد؟ آیا این بیانصافی نیست؟ آیا درست است که ما کاری کنیم که در قیامت پیغمبر مجبور شود بگوید: خدایا! من در مأموریتم شکست خوردم! پیغمبر و خاندانش برای ادب شدن ما چقدر سرمایهگذاری کردند؟ چقدر آزار کشیدند؟! چقدر از راحتی و لذاتشان دست برداشتند؟ خاندان و منتسبین به آنها چقدر زجر کشیدند؟ همة اینها برای آن بود که ما آدم شویم، آنها میخواستند ما را به آداب الهی مؤدب کنند.
پینوشتها
۱ـ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص ۲۴۷.
۲ـ منظور از خیال و وهم، همان قوة وهمیة شیطانیه است. خیال انسان بسیار هرزه است. میگویند: این قوه با شیاطین و اعمال آنها سنخیت دارد. خیال، شهوت و غضب را در درون انسان تزیین میکند. وقتی انسان نسبت به اعمال شهوانی چیزی به ذهنش میرسد، شیطان میآید و آن را میپروراند و برّاقش میکند. قوة وهمیة شیطانیه، شهوت و غضب را مکرراً ساخته و پرداخته میکند. کار خیال و وهم جلوه دادن شهوت و غضب است.
۳ـ الکافی، ج ۸، ص ۵۸.
۴ـ الکافی، ج ۲، ص ۳۳۵.
۵ـ البته اینها با یکدیگر روابطی پیدا میکنند که در آینده عرض خواهم کرد.
۶ـ من هم دنبال مربی هستم، اگر پیدا کردید بیایید تا با هم به خدمت او برویم؛ چون خودم دیگر نمیتوانم تشخیص بدهم و باید از خارج تنبه داده شود. باید تنبه بدهند که تو مبتلای بیماری هستی و باید خودت را معالجه کنی.
۷ـ «فبادرتک بالأدب قبل أن یقسو قلبک و یشتغل لبک»، بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۲۳.
۸ـ طارق، ۹؛ «روزی که نهانها آشکار میشود».
۹ـ تکویر، ۵؛ «و هنگامی که حیوانات وحشی، محشور میشوند».
۱۰ـ شوری، ۱۵.
۱۱ـ یعنی نه افراط میکند و نه تفریط.
۱۲ـ مستدرک الوسائل، ج ۸، ص ۳۹۴.
سوتیترها:
1.
اگر انسان در ابتدا نتواند نفس خود را ادب کند، باید در هر حالتی حتی در حالت فشار و سختی هم که شده، سعی کند تا اعمال بیرونی خود را اصلاح نماید. اهم اعمال بیرونی نیز محرّماتی هستند که باید با قدرت هر چه تمامتر از آنها پرهیز کرد.
2.
خدا به پیغمبران و تمام کسانی که مدعی دینداری و پیروی از انبیا و اولیای الهی هستند، توصیه میکند که برای تأدیب خود، استقامت داشته باشند و نفس را به حال خود رها نکنند، چون ریشهکن شدن این رذایل، استقامت و پابرجایی و خسته نشدن میخواهد. انسان باید تلخی را بچشد، زحمت بکشد و برخلاف لذات حیوانی خود رفتار کند تا کمکم از این وادی دل بکند و معنویاتش اصلاح شوند و به فعلیت برسند.
پاسدار اسلام