خطر بی تفاوت شدن نسبت به گناه
خطر بی تفاوت شدن نسبت به گناه
اگر كسي گناه را يك امر اعتباري بداند يا عِقاب گناه را هم يك امر اعتباري بپندارد، ميگويد كاري بود كه انجام گرفت و در آينده هم محاكمه ميشويم و شايد مورد عفو باشيم يا مورد عِقاب. ولي اگر بداند كه گناه، روح را تيره ميكند [و] در حقيقت سَمّي است كه خورده است، هر چه زودتر اقدام ميكند به نجات از آن سَمّ. نظير استفراغ كسي كه سَمّ خورده است؛ او بر خود لازم ميداند كه فوراً آن سمّي كه خورد دفع كند و اگر فوراً سمّي كه خورد دفع نكند، از يكي از دو خطر مصون نيست، اگر گناه به منزلهٴ سمّ است «كما هو الحق» و او در توبه تأخير كرد، از يكي از دو خطر مصون نيست يا ممكن است به فاصلهٴ كم بميرد، چون هيچ كس نميداند كه چه موقع ميميرد: ﴿مَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَداً﴾[1]، چه اينكه ﴿وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ﴾[2]؛ هيچ كس نميداند فردا چه ميكند و هيچ كس نميداند در چه زمين يا چه زمينهاي ميميرد.
شايد قبل از توبه با همين بارِ گناه مُرد، اين يك خطر و اگر گرفتار اين مرگِ فوري نشد به اين خطر نرسيد، در اثر تأخير و تراخي توبه، اين گناه روزافزون در او اثر ميكند. مثل سمّي كه اگر زود معالجه نشود، بالأخره انسان را از پا درميآورد. اين بار، ممكن است مرگِ طبيعي انسان زود فرا نرسد ولي آن گناه از آن جهت كه حجاب است و رِين و غبار است صحنهٴ دل را آلوده ميكند. وقتي صحنهٴ دل را آلوده كرد، كمكم انسان نسبت به گناه بيتفاوت ميشود.
وقتي نسبت به گناه بيتفاوت شد، در اصلِ گناه سهلانگار است، در توبهٴ از گناه تسامحكار است بعد اصلِ معصيت را هم گناه نميپندارد. كمكم اصل واقعيت را هم انكار ميكند كه ﴿ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءي أَن كَذَّبُوا﴾[3] و آخرش هم سر از شرك و كفر در ميآورد.
مثلاً اگر كسي با دستِ آلودهاي اين آينه شفّاف را تيره كرد، بر او لازم است كه زود اين آينه را تطهير كند. اگر طول كشيد، اين غبار وقتي بماند روي آينه [و] مدّتي ادامه پيدا كند، كمكم صحنه آينه را تيره ميكند. گناه هم اينچنين است؛ وقتي مدّتي در نفس بماند، روح را آلوده ميكند. بنابراين يكي از اين دو خطر هست [و] چاره جز فوريّت توبه نيست، اين هم يكي از آن فروع.
رواياتي هم در اين زمينه نقل ميكنند كه از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل شده است كه ايشان ميفرمود: «كان أبي يقول»؛ پدرم امام باقر(سلام الله عليه) مكرّر ميفرمود:
«ما مِن شيء أفسدَ للقلب من خطيئة إنّ القلبَ لَيُواقِعُ الخطيئةَ فلا تَزالُ[4] بِهِ حتّي تَغْلِبَ عليه فيصير أعلاه أسفلَه»[5]؛ هيچ چيزي براي دل، بدتر از گناه نيست. اين گناه وقتي وارد قلب شد، اگر زود زدوده نشود اين قلب را منقلب ميكند يعني زيرورو ميكند.
قلب را كه زيرورو كرد، اگر همهٴ عالم نسبت به اين شخص اقدام بكنند به نصيحت، در او اثر نميكند، چون دهنهٴ اين قلب و دهان اين قلب و چشم و گوش اين قلب بالاست؛ متوجّه نصيحتِ ناصحان است. گناه او را زيرورو ميكند يعني بالاي قلب را پايين و پايين قلب را بالا ميكند. مثل كاسهاي كه اگر كسي او را برگرداند، زيرورو بكند. خب، اگر هر چه باران ببارد كه در اين كاسه قطرهاي فرو نميرود، همه از پشت اين كاسه ميگذرد. كاسه وقتي باران ميپذيرد كه دهنهاش بالا باشد؛ اگر دهان كاسه بالا بود باران كه آمد در آن جا ميگيرد ولي اگر برگشت [و] زيرورو شد، همه از پشت كاسه ميگذرد. قلب هم اينچنين ميشود، اينها كسانياند كه منكوساند.
حديث ديگري را هم از وجود مبارك امام باقر(عليه السلام) نقل ميكنند كه هيچ بندهاي نيست، مگر اينكه در قلبش يك نكتهٴ سفيد هست و اگر گناه كرد، يك نكتهٴ سياهي بيرون ميآيد و اگر آن نكتهٴ سياه زدوده شد به وسيله توبه، آن سفيد ميماند و اگر اين شخص در گناه ادامه داد راه را، آن نكته سياه زياد ميشود تا همه آن قسمت سفيد را ميپوشاند و صاحبش ديگر به خير برنميگردد و اين همين است كه خدا در قرآن فرمود: ﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[6]. «رانَ» يعني چرك گرفت، «رِيْن» يعني غبار و چرك. امام باقر(سلام الله عليه) در ذيل آن حديث به اين آيه استشهاد ميكنند كه ﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾ و اگر هم كسي زباني بگويد من توبه كردهام، قلباً غافل است و اهل توبه نخواهد بود، اين خلاصه امر درباره فوريّت توبه.
[1] – سورهٴ لقمان، آيهٴ 34
[2] – سورهٴ لقمان، آيهٴ 34
[3] – سورهٴ روم آيهٴ 10
[4] – در كافي «فما تزال» آمده است.
[5] – الكافي، ج 2، ص 269.
[6] – (سورهٴ مطففين، آيهٴ 14) الكافي، ج 2، ص 273.
منبع: تقریرات و یادداشتهای حجت الاسلام مهدی طاها از جلسه تفسیر سوره نساء حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی؛ سایت هدانا.