وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

توبه ابولبابه که در جنگ به پیامبر ص خیانت کرده بود

0

توبه ابولبابه که در جنگ به پیامبر ص خیانت کرده بود

زمانی که جنگ خندق به پایان رسید، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه مراجعت کرد. هنگام ظهر امین وحی نازل شد و فرمان جنگ با یهودیان پیمان شکن بنی قریظه را از جانب حضرت حق اعلام کرد، همان وقت رسول اسلام مسلح شد و به مسلمانان دستور دادند: باید نماز عصر را در منطقه ی بنی قریظه بخوانید، دستور پیامبر انجام گرفت، ارتش اسلام بنی قریظه را به محاصره کشید، مدت محاصره طولانی شد، یهودیان به تنگ آمدند، به رسول حق پیام دادند ابو لبابه را نزد ما فرست تا درباره ی وضع خود با او مشورت کنیم.

رسول خدا به ابو لبابه فرمودند: نزد هم پیمانان خود برو و ببین چه می گویند.

ابو لبابه وقتی وارد قلعه شد یهودیان پرسیدند: صلاح تو درباره ی ما چیست؟ آیا تسلیم شویم به همان صورتی که پیامبر می گوید تا هرچه مایل است نسبت به ما انجام دهد؟ جواب داد: آری، تسلیم او شوید، ولی به همراه این جواب با دست خود به گلویش اشاره کرد، یعنی در صورت تسلیم بلافاصله به قتل می رسید، ولی از عمل خود پشیمان شد و فریاد زد: آه به خدا و پیامبر خیانت کردم! زیرا حق نبود اسرار را فاش و امر پنهان را آشکار کنم.

از قلعه به زیر آمد و یکسر به جانب مدینه رفت، وارد مسجد شد، با ریسمانی گردن خود را به یکی از ستونهای مسجد بست « ستونی که معروف به ستون توبه شد» گفت: خود را آزاد نکنم مگر اینکه توبه ام پذیرفته شود یا بمیرم، رسول خدا از تأخیر ابو لبابه جویا شد، داستانش را عرضه داشتند، فرمودند: اگر نزد من می آمد از خداوند برای او طلب آمرزش می کردم، اما اکنون به جانب خدا روی آورده و خداوند نسبت به او سزاوارتر است، هرچه خواهد درباره اش انجام دهد.

ابو لبابه در مدتی که به ریسمان بسته بود روزها را روزه می گرفت و شبها به اندازه ای که بتواند خود را حفظ کند غذا می خورد، دخترش به وقت شب برایش غذا می آورد و وقت نیاز به وضو بازش می کرد.

شبی در خانه ی ام سلمه آیه ی پذیرفته شدن توبه ی ابو لبابه به رسول خدا نازل شد:

« وَ آخَرُونَ اِعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صٰالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَی اَللّٰهُ أَنْیَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (1).

و گروهی دیگر به گناه خویش اعتراف کردند، عمل نیک و بدی را به هم آمیختند، باشد که خدا توبه ی آنان را بپذیرد، همانا خداوند آمرزنده ی مهربان است.

پیامبر به ام سلمه فرمودند: توبه ی ابو لبابه پذیرفته شد، عرضه داشت: یا رسول اللّٰه! اجازه می دهید قبولی توبه ی او را من به او بشارت دهم، فرمودند: آری. ام سلمه سر از حجره بیرون کرد و قبولی توبه اش رابه او بشارت داد.

ابو لبابه خدا را به این نعمت سپاس گفت، چند نفر از مسلمانان آمدند تا او را از ستون باز کنند، ابو لبابه مانع شد و گفت: به خدا سوگند نمی گذارم مرا باز کنید مگر اینکه رسول خدا بیاید و مرا آزاد کند.

پیامبر آمدند و فرمودند: توبه ات قبول شد، اکنون به مانند وقتی هستی که از مادر متولد شده ای، سپس ریسمان از گردنش باز کرد.

ابو لبابه گفت: یا رسول اللّٰه! اجازه می دهی تمام اموالم را در راه خدا صدقه بدهم؟ فرمودند: نه، اجازه ی دو سوم مال را گرفت، فرمودند: نه، اجازه ی پرداخت نصف مال را گرفت، فرمودند: نه، یک سوم آن را درخواست کرد، حضرت اجازه داد

کتاب توبه آغوش رحمت ص 167

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.