وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

انواع جهان بينى و پاسخ به سوالات بنیادی

0

انواع جهان بينى و پاسخ به سوالات بنیادی

فهرست این نوشتار:

حضرت آیت الله مصباح یزدی

مقدّمه

هنگامى كه انسان درصدد حل مسائل بنيادى جهان بينى و شناختن اصول دين حق برمى آيد در نخستين گام با اين سؤال، مواجه مى‌شود كه: از چه راهى بايد اين مسائل را حل كرد؟ و چگونه بايد شناختهاى بنيادى صحيح را بدست آورد و اساساً چه راههايى براى شناخت وجود دارد؟ و كداميك از آنها را بايد براى بدست آوردن اين شناختها برگزيد؟

بررسى تفصيلى و فنى اين مطالب بعهده بخش شناخت‌شناسى از فلسفه (= اپيستمولوژى) است كه انواع شناختهاى انسان را مورد بحث قرار داده به ارزشيابى آنها مى‌پردازد. و پرداختن به همه آنها ما را از هدفى كه در اين كتاب داريم دور مى‌كند. از اينروى، تنها به ذكر پاره‌اى از مطالب مورد نياز، بسنده كرده تحقيق بيشتر پيرامون آنها را به جاى خودش حواله مى‌دهيم.

 

انواع شناخت

شناختهاى انسانى را از يك ديدگاه مى‌توان به چهار قسم، تقسيم كرد:

1- شناخت تجربى و علمى (به اصطلاح خاص). اينگونه شناخت با كمك اندامهاى حسى بدست مى‌آيد هر چند عقل نيز نقش خود را در تجريد و تعميم ادراكات حسى، ايفاء مى‌كند.

                        

شناختهاى تجربى در علوم تجربى مانند فيزيك و شيمى و زيست شناسى، مورد استفاده قرار مى‌گيرد.

2- شناخت عقلى. اينگونه شناخت بوسيله مفاهيم انتزاعى (معقولات ثانيه) شكل مى‌گيرد و نقش اساسى در به دست آوردن آن را عقل، ايفاء مى‌كند هر چند ممكن است بعضاً از مقدمات قياس، استفاده شود. قلمرو اين شناختها منطق و علوم فلسفى و رياضيات را در برمى گيرد.

3- شناخت تعبدى. اينگونه شناخت، جنبه ثانوى دارد و براساس شناخت قبلى «منبع قابل اعتماد» (اتوريته) و از راه خبر دادن «مخبر صادق» حاصل مى‌شود. مطالبى كه پيروان اديان براساس سخنان پيشوايان دينى مى‌پذيرند و گاهى به آنها اعتقادى به مراتب قويتر از اعتقادات برخاسته از حس و تجربه پيدا مى‌كنند از همين قبيل است.

4- شناخت شهودى. اينگونه شناخت برخلاف همه اقسام گذشته بدون وساطت صورت و مفهوم ذهنى به ذات عينى معلوم، تعلق مى‌گيرد و به هيچ وجه جاى خطا و اشتباهى ندارد اما چنانكه در جاى خودش توضيح داده شده معمولاً آنچه بنام شناخت شهودى و عرفانى قلمداد مى‌شود در واقع، تفسيرى ذهنى از مشهودات است و قابل خطا و اشتباه مى‌باشد 1.

 

انواع جهان بينى

براساس تقسيمى كه درباره شناخت، بيان شد مى‌توان تقسيمى براى جهان بينى بدين صورت در نظر گرفت:

1- جهان بينى علمى. يعنى انسان براساس دستاوردهاى علوم تجربى، بينشى كلى درباره هستى بدست آورد.

2- جهان بينى فلسفى. كه از راه استدلالات و تلاشهاى عقلى، حاصل مى‌شود.

3- جهان بينى دينى. كه از راه ايمان به رهبران اديان و پذيرفتن سخنان ايشان به دست مى‌آيد.

 

4- جهان بينى عرفانى. كه از راه كشف و شهود و اشراق، حاصل مى‌گردد. اكنون بايد ديد كه آيا مسائل بنيادى جهان بينى را واقعاً مى‌توان از همه اين راههاى چهارگانه حل كرد تا نوبت به سؤال از امتياز و برترى يكى از آنها برسد يا نه؟

 

نقد و بررسى

با توجه به برد شناخت حسى و تجربى و محدود بودن آن به دايره پديده هاى مادى و طبيعى، روشن مى‌شود كه نمى‌توان تنها براساس دستاوردهاى علوم تجربى، اصول جهان بينى را شناخت و مسائل مربوط به آنها را حل كرد زيرا اينگونه مسائل، از قلمرو علوم تجربى، خارج است و هيچ علم تجربى سخنى درباره اثبات يا نفى آنها ندارد.

مثلاً نمى‌توان وجود خدا را بوسيله پژوهشهاى آزمايشگاهى اثبات كرد يا (العياذ بالله) نفى نمود، زيرا دست تجربه حسى، بسى كوتاهتر از آنست كه به دامان ماوراءطبيعت، دراز شود و چيزى را خارج از محدوده پديده هاى مادى، اثبات يا نفى كند.

بنابراين، جهان بينى علمى و تجربى (به معناى اصطلاحى «جهان بينى» كه قبلا ذكر شد) سرابى بيش نيست و نمى‌توان آن را به معناى صحيح كلمه «جهان بينى» ناميد و حداكثر مى‌توان آنرا «شناخت جهان مادى» دانست و چنين‌شناختى نمى‌تواند پاسخگوى مسائل بنياى جهان بينى باشد.

اما شناختهايى كه با روش تعبدى به دست مى‌آيد چنانكه اشاره شد جنبه ثانوى دارد و متفرع بر اين است كه قبلا اعتبار منبع يا منابع آن، ثابت شده باشد. يعنى بايد نخست، پيامبرىِ كسى ثابت شود تا پيامهاى او معتبر، شناخته شود و قبل از آن بايد وجود پيام دهنده يعنى خداى متعال، اثبات گردد. و روشن است كه اصل وجود «پيام دهنده» و نيز پيامبرىِ «پيام آور» را نمى‌توان به استناد «پيام» اثبات كرد، مثلاً نمى‌توان گفت: چون قرآن مى‌گويد «خدا هست» پس وجود او اثبات مى‌شود. البته بعد از اثبات وجود خدا و شناخت پيامبر اسلام و حقانيت قرآن كريم مى‌توان ساير اعتقادات فرعى و نيز دستورات عملى را به استناد «مخبر صادق» و «منبع معتبر» پذيرفت، اما مسائل بنيادى را بايد قبلا از راه ديگرى حل كرد.

پس روش تعبدى هم براى حل مسائل بنيادى جهان بينى، كارآيى ندارد.

 

اما روش عرفانى و اشراقى، جاى سخن فراوان دارد:

اولا: جهان بينى،‌شناختى است كه از مفاهيم ذهنى، تشكيل مى‌يابد، ولى در متن شهود، جايى براى مفاهيم ذهنى نيست. پس اسناد چنين مفاهيمى به شهود، توأم با مسامحه و به لحاظ خاستگاه آنها خواهد بود.

ثانياً: تفسير شهودها و بيان آنها در قالب الفاظ و مفاهيم، نياز به ورزيدگى ذهنى خاصى دارد كه جز با سابقه طولانى در تلاشهاى عقلى و تحليلهاى فلسفى، امكان پذير نيست، و كسانى كه چنين ورزيدگى را ندارند الفاظ و مفاهيم متشابهى را بكار مى‌گيرند كه عامل بزرگى براى انحراف و گمراهى مى‌شود.

ثالثاً: در بسيارى از موارد، آنچه حقيقه مورد شهود قرار مى‌گيرد با انعكاسات خيالى آن و تفسيرى كه ذهن براى آن مى‌كند حتى براى خود شهود كننده هم مشتبه مى‌شود.

رابعاً: يافتن حقايقى كه تفسير ذهنى آنها بنام «جهان بينى» ناميده مى‌شود در گرو سالها سير و سلوك عرفانى است و پذيرفتن روش سير و سلوك كه از قبيل شناختهاى عملى مى‌باشد نيازمند به مبانى نظرى و مسائل بنيادى جهان بينى است. پس قبل از شروع در سير و سلوك مى‌بايست اين مسائل، حل شود در حالى كه شناخت شهودى در پايان كار، حاصل مى‌شود، و اساساً عرفان واقعى براى كسى تحقق مى‌يابد كه در راه بندگى خداى متعال مخلصانه تلاش كند، و چنين تلاشى متوقف بر شناخت قبلى خداى متعال و راه بندگى و اطاعت اوست.

 

نتيجه گيرى

نتيجه‌اى كه از اين بررسى به دست مى‌آيد اينست كه تنها راهى كه فراروى هر جوينده راه حل براى مسائل بنيادى جهان بينى گشوده است راه عقل و روش تعقل است و از اينروى، جهان بينى واقعى را بايد جهان بينىِ فلسفى دانست.

البته بايد توجه داشت كه منحصر دانستن راه حل مسائل مزبور را به عقل، و منحصر دانستن جهان بينى به جهان بينى فلسفى، بدين معنى نيست كه براى بدست آوردن جهان بينى صحيح بايستى همه مسائل فلسفى را حل كرد بلكه حل چند مسأله فلسفى ساده و قريب بهبديهى، براى اثبات وجود خدا كه اساسى ترين مسأله جهان بينى بشمار مى‌رود كافى است.

هر چند تخصص در اينگونه مسائل و كسب توانايى بر پاسخگويى نسبت به هر اشكال و شبهه‌اى احتياج به بررسيهاى فلسفى بيشتر دارد. و نيز منحصر دانستن شناختهاى مفيد براى حل مسائل بنيادى به شناختهاى عقلى، بدين معنى نيست كه از ساير معلومات به هيچ وجه براى حل اين مسائل، استفاده نشود بلكه در بسيارى از استدلالات عقلى مى‌توان از مقدماتى استفاده كرد كه يا از راه علم حضورى و يا از راه حس و تجربه بدست مى‌آيد، چنانكه براى حل مسائل ثانوى و اعتقادات فرعى مى‌توان از شناختهاى تعبدى استفاده كرد و آنها را براساس محتواى كتاب و سنت (منابع معتبر دين) اثبات نمود.

و سرانجام، پس از دستيابى به جهان بينى و ايدئولوژى صحيح مى‌توان با پيمودن مراحل سير و سلوك، به مكاشفات و مشاهداتى رسيد و بسيارى از آنچه با استدلال عقلى، اثبات شده را بدون وساطت مفاهيم ذهنى دريافت.

منبع:هدانابرگرفته از کتاب آموزش عقایدآیت الله مصباح صفحه35تا39

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.