آیه مباهله
آيه مباهله
جزء 3
سوره آل عمران،آيه 61
آيه مباهله
«فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ»74؛ «پس هركس در اين [باره] پس از دانشى كه تو را [حاصل] آمده، با تو محاجه كند، بگو: بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فرا خوانيم؛ سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغ گويان قرار دهيم».
پرسش 1 . داستان آيه مباهله چيست؟
پرسش 2 . مقام حضرت على عليه السلام بالاتر است يا مقام پيامبران عليهم السلام (غير از خاتم الانبياء)؟
پرسش 3 . آيا همسران پيامبر صلى الله عليه و آله، اهل بيت او هستند؟
پرسش 4 . آيا كسانى كه مادرشان از سادات است، سيد مى باشند؟
آيه مباهله، آيه بسيار مهم و جالبى است كه جواب چندين سؤال را با هم داده است.
درباره شأن نزول اين آيه، چنين آمده است: گروهى از مسيحيان در منطقه مرزى حجاز و يمن به نام «نجران» ساكن بودند.75
پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى به مدينه آمد و حكومت اسلامى رشد پيدا كرد، يهوديان اطراف مدينه در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله توطئه كردند و گروهى از مسيحيان نجران نيز براى آن كه از رسالت محمد صلى الله عليه و آلهمطمئن شوند، به مدينه آمدند. عالمان آنان به بحث و گفت وگو با پيامبر صلى الله عليه و آله پرداختند و بر اعتقاد خود درباره حضرت مسيح عليه السلامكه فرزند خداست، اصرار مى ورزيدند. در اين هنگام آيه مباهله نازل شد كه نشان مى دهد در جايى كه بحث علمى، ثمره و فايده اى ندارد، بايد از راه ديگرى وارد شد و اين راه، همان مباهله، به معناى نفرين بود كه در ميان مسيحيان نيز پذيرفته شده بود؛ پس به آنها اعلام شد: «فَقُل تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ…»76؛ «اى پيامبر! به آنان بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم؛ شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را و شما هم زنان خود را؛ ما نفوس خود را بياوريم شما هم نفوس خود را؛ سپس طرفين را نفرين كنيم و بگوييم خدا لعنت كند هر كسى را كه دروغ مى گويد»؛ يعنى مى داند حق چيست؛ اما به زبان دروغ مى گويد.
به دنبال اين توافق، روز مباهله (24 ذى الحجة) مشخص شد. مسيحيان نجران ديدند كه پيامبر با چهار نفر آمدند؛ على عليه السلام، زهراى اطهر عليهاالسلام، امام حسن و امام حسين عليهماالسلام، كه با شخص پيامبر، يك هيئت پنج نفره را تشكيل مى دادند. طبق نقل شيعه و سنى، آنها وقتى اين گونه آمدن پيامبر صلى الله عليه و آله را ديدند، عقب نشينى كردند و به اطرافيان خود گفتند: اگر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به گفته خودش اطمينان نداشت، نزديك ترين افراد خاندانش را نمى آورد. به همين جهت، مسيحيان نجران گفتند: ما راضى هستيم جزيه (ماليات) بدهيم و زير چتر حكومت اسلامى زندگى كنيم. پيامبر صلى الله عليه و آله هم پذيرفت و ديگر نفرين نكردند.
اين آيه، هم نشانه فضيلت اهل بيت عليهم السلام است و هم نشانه آشكارى است كه پيامبر رحمه للعالمين است. امام زمان(عج) هم رحمه للعالمين است و اين كه مى گويند امام زمان(عج) مى آيد و خون ريزى مى كند، حتما باطل است. امام زمان، جانشين پيغمبرى است كه رحمه للعالمين است.
حضرت امير در نهج البلاغه مى فرمايد: «وقتى حضرت مى آيد، عقول مردم را كامل مى كند و مردم ايمان مى آورند. تعدادى از لشكر سفيانى و دجال در جنگ كشته مى شوند كه آن هم قبل از ظهور حضرت است؛ اما وقتى حضرت بيايد، يك حكومت عدل جهانى ايجاد مى كند و حكومت هاى ديگر هم با رضايت و از روى رغبت، ايمان مى آورند.
در هر صورت، با توجه به اين آيه شريفه، پيغمبر مأمور است سه گروه را بياورد. اگر گروه چهارمى را بياورد، پيغمبر گناه كرده و از فرمان خدا، سرپيچى كرده است و اگر كمتر هم ببرد، باز هم سرپيچى از فرمان خدا كرده، حال بايد ديد كه حضرت چه كسانى را براى مباهله برده بود؟
1. «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ»؛ از فرزندان، پيامبر صلى الله عليه و آله، امام حسن و امام حسين عليهم السلام را با خود بُرد.
براساس اين كه حسنين عليهم السلام به دستور پيامبر در آن واقعه حضور داشتند و قرآن تعبير نموده است كه پيامبر فرزندان خود را ببرد، جواب آن سؤال معلوم مى شود كه نوه دخترى هم فرزند پدربزرگ است و الا پيامبر بايد مى گفت: من بچه ندارم و اينها مال داماد من هستند. بنابراين، همان طور كه به سيدهايى كه از طريق پدر به پيامبر مى رسند، به عنوان فرزندان و نسل پيامبر صلى الله عليه و آله احترام گذاشته مى شود، لازم است به كسانى كه مادرشان سيد است نيز احترام گذاشت؛ اگرچه از نظر فقهى، به آنها خمس تعلّق نگيرد. در نتيجه در محرم بودن و انتساب نوادگان به يك شخص فرقى بين نوه دخترى و پسرى وجود ندارد. همانگونه كه نوه پسرى به انسان محرم است و از نسل وى محسوب مى گردد نوه دخترى نيز چنين است، بايد توجه داشت كه همه امامان عليهم السلام نوه دخترى پيامبر هستند و با وجودى كه امام حسن و امام حسين عليهم السلام نوه دخترى رسول خدا بودند در آيه مورد بحث از واژه «ابناء» استفاده گشت كه به معناى پسران است.
2. «وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ»؛ پيغمبر علاوه بر دختران و ديگر زنان خويشاوند خود، نُه زن داشت. در قرآن نيز لفظ جمع آمده است و اين نشان مى دهد كه از ميان زنان، هر كدام شرايط را داشته باشد، بايد او را ببرد و اگر صد زن هم از اهل بيت او حساب مى شدند، بايد آنها را ببرد. [اين جمع آوردن نكته دارد].
با وجود اين كه در آيه لفظ جمع آمده، اما پيغمبر فقط زهرا عليهاالسلام را برده، يا بايد بگوييم پيغمبر خلاف امر خدا كاركرده (نعوذ باللّه ) كه خداوند جمع خواسته و گفته زنهايت را بايد ببرى، ولى پيغمبر سرپيچى كرد و يكى را برد كه اين اصلاً در شأن پيغمبر نيست يا اين كه بگوييم مراد آيه زنانى بود كه از اهل بيت عليهم السلام بودند و زن شخصيت حقوقى پيامبر به حساب مى آمدند. از اين رو، پيغمبر فقط زهرا را برد چون فقط او جزء اهل بيتش حساب مى شد و حتى اگر خديجه هم با آن همه مقام و منزلت كه ام المؤمنين است، زنده بود، او را با خودش نمى برد؟
پس عبارت «نساءونا»، به صورت جمع است؛ اما پيامبر صلى الله عليه و آله تنها يك نفر و آن هم حضرت فاطمه صلى الله عليه و آله را براى مباهله همراه برد و اين نشان مى دهد كه از ميان خويشاوندان پيامبر صلى الله عليه و آله از جنس زن، تنها يك زن بود كه جزء اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله بود و اگر ديگرى هم بود، به مقتضاى لفظ جمع، بايد پيامبر صلى الله عليه و آله او را با خودش مى برد و به عبارت ديگر، اين عمل پيامبر صلى الله عليه و آلهنشان مى دهد كه زنان پيامبر، جزء اهل البيت نمى باشند.
اما جواب سؤال ديگر:
بديهى است كه مقام پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله برتر از تمامى پيامبران گذشته است؛ زيرا او خاتم انبيا و سيد مرسلين است، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، حضرت على عليه السلام را با خود به مباهله برد در حالى كه او نه جزء فرزندان پيامبر صلى الله عليه و آله است و نه جزء نساء پيامبر؛ پس ناگزير بايد پيامبر صلى الله عليه و آله او را جزء نفس خويش (انفسنا) حساب كرده باشد؛ يعنى على، نفس و جان پيامبر صلى الله عليه و آله است و مقام پيامبر از همه انبيا بالاتر است؛ پس مقام حضرت على عليه السلام نيز از همه انبيا بالاتر مى باشد.
در روايات درباره امام على عليه السلام آمده است كه پيامبر به او فرمود: «لحمك من لحمى و دمك من دمى و الايمان مخالط لحمك و دمك كما خالط لحمى و دمى»77 و پيغمبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: تنها فرقى كه من و تو داريم، اين است كه من پيغمبرم و تو پيغمبر نيستى. اگر چه خلقت جسمى امامان عليهم السلام بعد از پيامبران بوده، اما خلقت نور آنها قبل از آفرينش پيامبران بوده است؛ «خلقكم اللّه انواراً و جعلكم بعرشه محدقين»78. اول و آخر و وسط عالم، اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام بوده اند.
يكى از دلايل اين كه مقام پيامبر از انبياى ديگر بالاتر است، اين است كه زحمات همه را تكميل كرد و دليل اين كه اين قدر ولايت مهم است، اين است كه زحمت پيغمبر صلى الله عليه و آله را على عليه السلام تكميل كرد؛ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»79.
آيا مقام حضرت زهرا از مقام حضرت مريم نيز بالاتر است؟
بدون شك چنين است. در روايتى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خطاب به حضرت زهرا عليهاالسلام مى خوانيم: «يا بُنَيَّةَ الا ترَضينَ اَن تكونى سيدة نساء العالمين؟ قالت: يا ابة فاَينَ مريم بنتُ عمران؟ قال صلى الله عليه و آله: تلك سيدة نساء عالمها…»80؛ آيا راضى هستى كه سيده زنان جهانيان باشى؟ حضرت فاطمه عرض كرد: اى پدر! پس مريم چه؟ حضرت فرمود: او سيده زنان زمان خود بود…».
بايد توجه داشت كه عالمين، جمع است (نه مفرد و نه تثنيه)؛ پس شامل همه جهان هاى قبل از ما و بعد از ما و شامل جهان مادى، برزخى و آخرت مى شود. اگر فضيلت ذاتى حضرت مريم اين بود كه مادر حضرت عيسى عليه السلام شد، فضيلت ذاتى حضرت زهرا اين است كه هم دختر نبوت بود و هم همسر ولايت و هم مادر امامان. اگر فضيلت عرضى مريم اين بود كه در راه دين حضرت عيسى عليه السلام زحمت كشيد، فضيلت عرضى حضرت زهرا عليهاالسلام دفاع از دين خاتم انبيا و دفاع از ولايت و آيه«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» است؛ تا جايى كه در راه اين دفاع، به مقام شهادت نائل گشت. در اين موضوع، بحث فراوان است و آن را به مقام خود وامى گذاريم.
74. آل عمران 3، آيه 61.
75. مجمع البيان، ج 2، ص 308.
76. آل عمران 3، آيه 61.
77. دعاى شريف ندبه و… .
78. زيارت جامعه كبيره.
79. مائده 5، آيه 3.
80. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، مطبعة الحيدريه فى النجف، 1376ق، ج 3، ص 105 ؛ محمدبن يوسف زرندى الحنفى، نظم درر السمطين، نجف: مطبعة الامام الميرالمؤمنين، ص 179.
جزء 3
سوره آل عمران،آيه 90
منبع: سایت هدانا برگرفته از پرسمان، تفسیر آیات برگزیده (جلد اول).