آيا علما به حكومت و پادشاهان صفويه مشروعيت دادند
آيا علما به حكومت و پادشاهان صفويه مشروعيت دادند
آيا مى توان گفت كه علما به حكومت و پادشاهان صفويه مشروعيت دادند و يا اين كه (آنها هم مثل مأمون كه امام رضا(ع) با او همكارى كرد از روى مصلحت بودند) و صفويان هم طاغوت بودند؟
حكومت صفويه هم از نظر زمانى و هم از نظر پادشاهان داراى مراحل و كاركردها و موضوعات مختلفى بود كه قضاوت دقيق وموردى، نيازمند بررسى شرايط، نوع عملكرد هر يك از پادشاهان اين حكومت و نحوه تعامل علماء و بالاخره ميزان و محدوده همكارى علماء هر يك از اين پادشاهان مى باشد. اگر به صورت كلى بخواهيم به بررسى اين موضوع بپردازيم بايد گفت: پادشاهان صفويه خطوط اعتقاد شيعى داشتند، مخصوصا شاه اسماعيل موسس اين سلسله به مذهب تشيع معتقد بود و كوشيدند نه تنها در ديدگاه هاى تاريخى، عقايد و بينش شيعه ملاحظه شود بلكه در فقه حكومت دارى نيز فقه شيعه مبنا قرار گيرد، لذا براى دستيابى به اين هدف عالمان و فقيهان شيعه مورد نياز بود.(1)
شاه طمهاسب نيز سخت معتقد به تشيع فقاهتى بود، لذا روند نفوذ فقها در زمان طولانى سلطنت او بسيار سرعت گرفت.(2) و نوعى تقسيم بندى قدرت شده بود امور عرضى اداره كشور در اختيار سلطان و امور شرعى در اختيار مجتهد بود.
بين روحانيت و دستگاه سلطنت رابطه متقابل بوده است و روحانيت در صدد كنترل دستگاه سلطنت جهت رعايت حدود مذهبى و اصول سياسى اسلامى بوده است. دستگاه سلطنت نيز براى پيشبرد اهداف سياسى خود به علما نياز جدى داشت.(3)
شاه طهماسب محقق كركى را به عنوان شيخ الاسلامى منصوب كرد و در فرمانى به او نوشت:
«شما به پادشاهى مستحق تريد، چون شما نايب اماميه و من فقط يكى از عاملان شمايم كه اوامر شما را اجرا مى كنم، افزون بر آن شاه به همگان دستور داد كه نواهى و اوامر شيخ را بدون كم و كاست به انجام رسانند». در يك عبارت خلاصه مى توان گفت روحانيت در چار چوب آموزه هاى اصيل اسلامى و مصالح جامعه اسلامى براى حكومت توليد مشروعيت مى كرد.(4)
(1) (صفويه از ظهور تا زوال، رسول جعفريان، موسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، چاپ اول، زمستان 1378، ص 47)
000 (2) (همان، ص 376 و 375)
000 (3) (پايان نامه، نقش روحانيت در دوره صفويه، ضابط پور، دانشگاه باقرالعلوم)
000 (4) (آراى سياسى فقهاى صفويه و قاجاريه، مرتضى شيرودى، نشريه رواق انديشه)
پرسمان