آيا امكان دارد خدايان ديگرى در غير از اين جهان وجود داشته باشند كه در آن جهان حكومت كنند؟
آيا امكان دارد خدايان ديگرى در غير از اين جهان وجود داشته باشند كه در آن جهان حكومت كنند؟
خالق و آفريدگار اين عالم خداى يگانه است و امكان ندارد غير او خدايى وجود داشته باشد. او داراى وجودى محض و بينهايت است و لازمه اين دو ويژگى يگانگى اوست.
از اين رو حتى اگر هم جهانهاى ديگرى نيز وجود داشته باشد باز خالق آنها خدايى يگانه خواهد بود. ما در مطالبى در صدد آنيم تا دلايلى را بر يگانگى خداوند اقامه نماييم تا پس از آن دريابيم كه اصلا غير ممكن است خدا يا خدايان ديگرى غير خداى يگانه وجود داشته باشد و در جهان هاى خاص خودشان حكم فرمايى نمايند.
«لو كان فيهما الهه الا الله لفسدتا»: اگر در آسمان و زمين غير از خداى يكتا خدايانى وجود داشت همانا خلل و فساد در آسمان و زمين راه مى يافت. (انبيا/ 22)
در باب اثبات يگانگى خداوند، دلايل گوناگونى ذكر شده است و ما در ايجا تنها به تحليل و تشريح يك دليل بسنده مىكنيم. فهم اين برهان، نيازمند توجّه به دو مقدمه است:
1- وجود هر معلولى، وابسته به علت خويش مىباشد به عبارت ديگر بنابر اصل عليّت- كه در جاى خود مستدل و مبرهن گشته- هر معلولى وجود خودش را- با همه شؤون و متعلقاتش- از علّت هستىبخش خويش، دريافت مىدارد و اگر احتياج به شروط و معدّاتى هم داشته باشد، مىبايست وجود آنها هم مستند به علّت هستىبخش خودش باشد. بنابراين اگر دو، يا چند علت هستىبخش، در عرض هم فرض شوند، معلول هر يك از آنها، وابسته به علّت خودش مىباشد و هيچگونه وابستگى به علت ديگر يا معلولهاى آن، نخواهد داشت.
و بدين ترتيب، ارتباط و وابستگى ميان معلولهاى آنها، به وجود نخواهد آمد.
– 2 نظام اين جهانِ مشهود، نظام واحدى است كه در آن، پديدههاى همزمان و ناهمزمان، با يكديگر ارتباط و وابستگى دارند. امّا ارتباط پديدههاى همزمان، همان تأثير و تأثراتِ علّى و معلولى گوناگون، در ميان آنها است كه موجب تغييرات و دگرگونىهايى در آنها مىشود و به هيچ وجه، قابل انكار نيست. امّا ارتباط ميان پديدههاى گذشته، حال و آينده، به اين صورت است كه پديدههاى «گذشته»، زمينه پيدايش پديدههاى «كنونى» را فراهم كردهاند و پديدههاى «كنونى» نيز به نوبه خود، زمينه پيدايش پديدههاى «آينده» را فراهم مىسازند.
اگر روابط علّى و اعدادى، از ميان پديدههاى جهان برداشته شود، جهانى باقى نخواهد ماند و هيچ پديده ديگرى هم، به وجود نخواهد آمد. چنانكه اگر ارتباط وجود انسان با هوا، نور، آب و مواد غذايى بريده شود، ديگر نمىتواند به وجود خود ادامه دهد و زمينه پيدايش انسان ديگر يا پديده ديگرى را فراهم سازد.
با ضميمه اين دو مقدمه، مىتوان نتيجه گرفت كه نظام اين جهان- كه شامل مجموعه پديدههاى بىشمار گذشته، حال و آينده است- آفريده يك آفريدگار مىباشد و تحت تدبير حكيمانه او اداره مىشود زيرا، اگر يك يا چند آفريدگار ديگرى مىبود، ارتباطى ميان آفريدگان به وجود نمىآمد و نظام واحدى بر آنها حاكم نمىشد بلكه هر آفريدهاى از طرف آفريدگار خودش، به وجود مىآمد و به كمك ديگر آفريدگان همان آفريدگار، پرورش مىيافت. در نتيجه، نظامهاى متعدد و مستقلى، به وجود مىآمد و ارتباط و پيوندى ميان آنها برقرار نمىشد.
در صورتى كه نظام موجود در جهان، نظام واحد همبستهاى است و پيوند ميان پديدههاى آن، مشهود است.(1)
تقرير ديگر برهان يگانگى خدا
فرض اين كه جهان، داراى دو يا چند خدا باشد از چند حال بيرون نخواهدبود: الف) هر يك از پديده هاى جهان مخلوق و معلول همه آن ها فرض مى شوند. ب (هر دسته از آن ها معلول يكى از خدايان مفروض، به حساب مى آيند. ج) همگى آفريده يك خدا شمرده شده خدايان ديگر به عنوان مدبر وكارگردان جهان، فرض مى شوند. اما فرض اين كه هر پديده اى داراى چندآفريننده باشد محال است زيرا معناى اين كه دو يا چند آفريننده (علت هستى بخش) موجودى را بيافرينند اين است كه هر كدام از آن ها وجودى را افاضه كنندو در نتيجه، چند وجود پديد مى آيد در صورتى كه هر موجودى فقط يك وجوددارد و گرنه موجود واحدى نخواهد بود. اما فرض اين كه هر يك از آن هاآفريننده يك مخلوق يا مجموعه خاصى از مخلوقات باشند لازمه اش اين است كه دو مخلوق قايم به آفريننده خودش باشد و نيازى به موجود ديگرى نداشته باشد مگر نيازى كه در نهايت به آفريننده اش منتهى شود و چنين نيازى تنها به آفريدگان همان آفريننده خواهد بود. به ديگر سخن: لازمه فرض چند خدا براى جهان وجود نظامهاى متعد د و معزل از يكديگر است.
در صورتى كه جهان، نظام واحدى دارد و هم پديده هاى هم زمان، با يكد يگر مرتبط ا ند و بر يكديگر اثرمى گذارند و به يكديگر نياز دارند و هم ميان پديده هاى گذشته با پديده هاى فعلى و ميان پديده هاى فعلى با پديده هاى آينده، ارتباط برقرار است و در پديده قبلى زمينه پيدايش پديده بعدى را فراهم مى كنند. پس چنين جهانى كه داراى اجزا هم بسته و مرتبط مى باشد و نظام واحدى بر آن حكم فرماست نمى تواند معلول چند علت هستى بخش باشد.
و اگر فرض شود كه آفريننده همه آفريدگان يكى است و ديگران عهده دار اداره و تدبير جهان مى باشند چنين فرضى هم صحيح نخواهد بود زيرا هر معلولى با تمام شيون هستيش قايم به علت هستى بخش مى باشد و هيچ موجود مستقل ديگرى راهى براى تصرف در آن نداردمگر تاثير و تاثراتى كه ميان معلولات يك علت، حاصل مى شود و همگى درحيطه قدرت و سيطره فاعل هستى بخش، قرار دارد و با اذان تكوينى او انجام مى گيرد. و در اين صورت، هيچكدام از آن ها در حقيقت ((رب)) نخواهد بود زيرامعناى حقيقى رب اين است كه تصرف استقلالى در مربوب خود انجام دهد وفرض اين است كه اين گونه تصرفات و تاثيرات، استقلالى نيست بلكه همگى آنها در شعاع ربوبيت آفريننده و با نيرويى كه او مى دهد، انجام مى گيرد،(2) به نقل از سايت تبيان
برهان صرف الوجود:
اين برهان از چهار قسمت تشكيل شده است:
1 خداوند متعال داراى تمام كمالات است زيرا وجود محض و واقعيت محض است.
2 وجود محض با عدم همراه نيست و نمىسازد.
3 وجود محض تمام وجود و كل وجود را شامل مىشود زيرا منظور از وجود محض (يا صرف الوجود) يعنى، موجودى كه هيچ گونه عدمى در آن راه ندارد. پس او وجودى است كه هيچ حاشيه و كنارهاى ندارد و به اصطلاح از كران تا كران وجود را شامل مىشود.
4 چنين موجودى نمىتوان متعدد باشد زيرا اگر متعدد باشد، حتما محدود خواهد بود و اگر محدود باشد وجودى خواهد بود كه همراه عدم است و وجود محض نيست، (اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، ص 152). به عبارت ديگر: اگر واجب الوجود متعدد باشد: اولاً هر واجب الوجودى، به حدود و حاشيه واجب الوجود ديگر محدود شده است ثانيا هر واجب الوجود، از وجود ديگرى خالى است. پس وجود صرف و محض و ناب نيست زيرا اين چند واجب الوجود، مفروض، در عرض هم و با هم مساوىاند. اگر آنها در طول هم بودند و با هم مساوى نبودند، آن كه در مرحله بالا بود، تمام مراتب مراحل پايينى ها را داشت و فقط او واجب الوجود بود و آنها زير مجموعه او بودند.
اما در صورتى كه دو يا چند واجب الوجود، در عرض هم و مساوى باشند، دو اشكال اساسى لازم مىآيد: يكم: آنها صرف نيستند و لا متناهى و بى حد و نامحدوداند. دوم: هر كدام از واجب الوجودها كه محدوداند، نيازمند به وجودى هستند كه تحديد كننده آنها باشد. بنابراين اگر وجودى صرف و ناب باشد، بى حد و نامحدود است و جايى براى غير نمىگذارد و تا دوّمى فرض شود، (بدايه المعارف الالهيه، آيهالله خرازى، ج 1، ص 55). البته اگر به مفاد برهان فطرت توجه شود، روشن مىگردد كه قلب آدمى، در توجه و ابراز نياز به بى نياز محض و بريدن از تمامى موجودات ديگر، فقط به يك موجود- كه بى نياز مطلق است- توجه دارد و همين دليل بر توحيد حق تعالى است. در قرآن نيز آياتى در اثبات توحيد آمده است، (آيات 22 سوره انبياء و 29 سوره زمر) و مطالب آن تحت عنوان برهان تمانع، شناخته مىشود. براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر. ك:. 1 اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، صص 155-. 153. 2 تفسير تسنيم، آيهالله جوادى آملى، ج 1، صص 42-. 41. 3 ده مقاله پيرامون مبدأ و معاد، آيهالله جوادى آملى، انتشارات الزهراء، صص 156-. 142. 4 خدا را چگونه بشناسيم، آيهالله مكارم شيرازى.. 5 اموزش فلسفه، آقاى مصباح، ج 2. 6 الهيات، محمد حسين فاضل تونى.
(1) مصباح يزدى، محمدتقى، آموزش فلسفه، ج 2، ص 359 و 360 براى اطلاع بيشتر از تقريرهاى گوناگون اين موضوع نگاه كنيد به: طباطبايى، سيدمحمدحسين، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، صص 111-. 123
000 (2)) آموزش عقايد، محمد تقى مصباح يزدى، سازمان تبليغات اسلامى، تهران، چاپ ششم، بهار 1370 ش، ج اول، ص 157- 158 ( -پرسمان