آنارشيسم يعنى چه؟

آنارشيسم يعنى چه؟
آنارشيسم) ANARCHISM ( از واژه يونانى آنارشيا گرفته شده و به معنى فقدان رهبرى و در معناى دقيق و علمى آن به (فقدان كامل حكومت و قانون) معنا شده، چرا كه طرفداران اين نظريه دو عنصر حكومت و قانون را عوامل سركوب عامه مردم توسط اقليت كوچكى كه در عين حال صاحب ثروت نيز مى باشند، مى دانند. سه زشتى از نظر آنارشيست ها، حكومت، قانون و مالكيت خصوصى هستند، در حالى كه منشأ و منبع اين سه زشتى اساسى را در نهادى كه به نام نهاد اقتدار خوانده مى شود، پيدا مى كنند. از نظر آنارشيست ها شكل قانون در واقع يك حربه طبقاتى و محتوايى از مصالح و منافع طبقاتى گوناگون بوده و از يكديگر جدا ناپذير مى باشند و در نتيجه اينان خواهان از ميان بردن نظام هاى حقوقى در كشورها مى باشند. پس مىتوان سرورى ستيزى يا حكومت ستيزى را معادلهاى مناسبى براى اين واژه دانست.
آنارشيسم در اصطلاح، جنبش و نظريهاى سياسى است كه عقيده دارد مرجعيت و قدرت سياسى در هر شكلى نالازم و ناپسند است لذا خواهان بر افتادن هر گونه دولت و جايگزينى انجمنهاى آزاد و گروههاى داوطلب به جاى آن است زيرا مسلك آنارشيسم حكومت را تنها، موجب مصيبتها و بدبختىهاى اجتماعى و مردم مىداند.
ريشه نظريات آنارشيستى را در يونان باستان مىتوان يافت، برخى از قرائتهاى رواقيگرى، شباهتهايى با انديشههاى آنارشيستى دارد. آنارشيسم در فاصله سالهاى 1840 تا 1870 شكل گرفت و در كشورهاى اسپانيا، ايتاليا، سوئيس، فرانسه، اتريش، هلند، و برخى كشورهاى آمريكاى لاتين رواج يافت. اصطلاح آنارشيسم را نخستين بار «پرودون») poroudhon ( ، فيلسوف فرانسوى به كار برد. «پرودون» معتقد بود كه با انهدام مالكيت خصوصى و دولت، انسانها آزاد مىشوند و به برابرى دست مىيابند پس از پرودون، «باكونين» و «كروپوتكين» روسى و «كراو» فرانسوى طرح جامعهاى فارغ از اجبار و زور را ريختند.
در روزگار كنونى جريانى تازه بنام نئوآنارشيسم «آنارشيسم نو» پديد آمده است كه خطوط اساسى برنامه آنها به اين شرح است:
1- اجتماعى كردن وسايل توليد (در مقابل نظريه كمونيسم كه در عمل به دولتى كردن وسايل توليدى مى انجاميد)
2- ايجاد اتحاديههاى آنارشيستى
3- توزيع برابر.
آنارشيسم، ايدئولوژى سياسى است با اين اعتقاد بنيادى كه دولت بايد بر افتد و جامعه با شيوهاى داوطلبانه بى توسل به زور و قدرتى سركوبگر سازمان يابد. بنابراين آنارشيستها بر خلاف هواداران هگل كه دولت را به مرتبه الوهيت بركشيدند و آزادى را تنها در اطاعت مطلق از قدرت دولت يافتند، نسبت به نهاد دولت و قدرت دولتى بدبين بوده و هر گونه موسسه مبتنى بر زور و اجبار را عامل تباهى زندگى اخلاقى و اجتماعى انسان قلمداد كردهاند، بطور كلى آنارشيستها با حكومت مبتنى بر زور مخالفت ورزيدهاند، اما هرگز خواستار از ميان برداشتن نهاد حكومت بطور كلى نبودهاند و بر خلاف آنچه معروف است، آشوبخواه يا «هرج و مرج طلب» نيستند و جامعهاى بىسامان نمىخواهند، بلكه با دولتهاى فعلى را به اين جهت كه تجسم زور و سلطه هستند، محكوم مىكنند، اما به هر حال نهاد حكومت در جوامع بشرى را مقيد مىدانند ولى حكومت مورد نظر آنها بايد مطلقاٌ داوطلبانه و فاقد هر گونه قدرت كاربرد زور و سلطه بر عليه شهروندان باشد. به نظر آنها افراد سركش را مىتوان در معرض فشار افكار عمومى قرار داد و يا از جامعه اخراج كرد ولى اعمال زور بيش از اين مجاز نيست. آنارشيستها اعتقاد دارند كه انسان ذاتاٌ پاك و جامعه پذير است، ليكن سلطه و استيلاى دولتى وى را فاسد و هنجار گريز مىسازد. به نظر آنان از ميان برداشتن دولت مبتنى بر زور و سلطه جنايت را كاهش مىدهد، دولت خود، با راه انداختن جنگها و استثمار افراد بدترين تبهكاريها را مرتكب مىشود.
آنان در حمايت از اين موضع دو ادعاى كلى مطرح مىكنند: نخست، كسانى كه اداره بخشهاى گوناگون دولت را بر عهده دارند (يعنى سياستمداران، كاركنان دولت، قضات، مأموران انتظامى، ارتشيان) در مجموع طبقه حاكمى را تشكيل مىدهند كه منافع خود را مىجويند و بقيه جامعه بويژه طبقه كارگر را استثمار مىكنند، دوم، تا جايى هم كه دولت مىكوشد كه منافع عمومى اجتماعى را تأمين كند، وسايلى كه در اختيار دارد ج قوانين و رهنمودهاى صادر شده از مركز و اجباراٌ تحميل شده- براى نيل به چنين هدفى كافى و موثر نيستند.
گونههاى آنارشيسم:
آنارشيسم را از جهت روش عملى در براندازى حكومت، مىتوان به دو دسته انقلابى و اصلاح طلب تقسيم كرد. البته از جهات ديگر مانند مالكيت يا عدم آن و عقيده به فرد گرايى و جمع گرايى نيز قابل تقسيم است و دو گونه زير بر همين مبنا به وجود آمده است:
1- آنارشيسم كمونيستى (جمع گرا): كه در بعد اقتصادى مخالف مالكيت خصوصى است. مالكيت جمعى يا مالكيت توليد كنندگان را جايگزين مالكيت خصوصى مىكندو به بهرهبردارى از زمين و سرمايه، بدون دخالت دولت معتقد است. اين نظريه طرفدار اقتصاد كشاورزى و صنايع روستايى و بازگشت به طبيعت است. اين نظريه آنارشيستى به وسيله «باكولين» مطرح شده است.
2- آنارشيسم فردگرايانه: بنياد اين نظريه بر فرديت است و خواهان از ميان بردن مالكيتهاى بزرگ و گسترش مالكيتهاى كوچك و مبادلات آزاد و خرد و مخالف هر گونه برنامه ريزى جهت اصلاحات اقتصادى بودند و از لحاظ باور به مالكيت خصوصى با ليبراليسم قريب الافق هستند. البته ليبراليسم وجود حداقل دولت را اجتناب ناپذير مىشمارد. از نمايندگان اين نوع آنارشيسم «پرودون» و «اشترنر» هستند.
انديشه هاى آنارشيستى در نيمه دوم قرن بيستم توسط متفكرينى مانند هربرت ماركوزه و رابرت نوزويك عنوان گرديده است.
منابع:
1 بيات، عبدالرسول فرهنگ واژهها، قم، موسسه انديشه و فرهنگ دينى، چاپ اول، 1381، صص 24- 22- 21.
2 پازارگاد، بهاء الدين مكتبهاى سياسى، تهران، اقبال، ص. 3
33 اصطلاحات سياسى، مركز مطالعات و تحقيقات ملى، تهران، بىنا، بىتا، ص. 5
16 آشورى، داريوش دانشنامه سياسى، تهران، سهروردى، چاپ اول، 1366، ص. 6
40 مارتين ليبست، سيمور دايره المعارف دموكراسى، كامران فانى و نوراللله مرادى، تهران، وزارت خارجه، ج 1، 1383، ص. 7
100 بشيريه، حسين آموزش دانش سياسى، تهران، نگاه معاصر، چاپ دوم، 1381، ص 119 و 8
100. على اكبرى، سيرى در انديشه هاى سياسى معاصر (مؤسسه خدمات فرهنگى انتشاراتى الست، 1370) ص 281. 288 17. همان، ص. 300
(برگرفته از: آنارشيسمAnarchism محمد محمدى، سايت پژوهه، پژوهشكده باقرالعلوم) ،پرسمان.