وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

انبياء و اولياء چگونه به مقام عصمت رسيدند؟

عصمت ملكه نفسانى است كه انسان را از اينكه در خطاء واقع شود و مرتكب گناه گردد، باز مى‏دارد. بنابر اين عصمت از طرفى مستند به اختيار آدمى است، و در انسانهايى يافت مى شود كه با حسن اختيار خود آن را كسب كنند و تمام انسانها مى توانند به آن برسند و از طرفى هم موهبتى است و خداى متعال به حكمت بالغه خويش اين صفت را به كسانى عطا نموده تا بدون اشتباه و خطا، راهنمايان بشر به سوى سعادت باشند.

0

انبياء و اولياء چگونه به مقام عصمت رسيدند؟

پرسش: انبياء و اولياء چگونه به مقام عصمت رسيدند؟ آيا معصوم به دنيا آمدند يا در دنيا كسب كردند؟

پاسخ:

عصمت ملكه نفسانى است كه انسان را از اينكه در خطاء واقع شود و مرتكب گناه گردد، باز مى‏دارد. بنابر اين عصمت از طرفى مستند به اختيار آدمى است، و در انسانهايى يافت مى شود كه با حسن اختيار خود آن را كسب كنند و تمام انسانها مى توانند به آن برسند و از طرفى هم موهبتى است و خداى متعال به حكمت بالغه خويش اين صفت را به كسانى عطا نموده تا بدون اشتباه و خطا، راهنمايان بشر به سوى سعادت باشند.

بنابراين عصمت مقام كسبى و موهبتى است كه انسان با اختيار خود آن را اكتساب مى كند اما توفيق الهى هم مى خواهد.

درك اين مسئله در گرو شناخت چند نكته است:

يكم. پيامبران و امامان‏ عليهم السلام داراى اراده بشرى‏اند مانند ديگر مردم زندگى مى‏كنند براى تحصيل هر چه بيشتر مقامات معنوى مى‏كوشند و اهل صبر، جهاد، زهد و تقوا هستند.

دوم. خداوند متعال به قابليت ممتاز پيامبران و امامان، براى تحصيل مقامات معنوى و شايستگى آنان براى بر عهده گرفتن مسئوليت هدايت جامعه علم دارد. در حقيقت همان قابليت و شايستگى آنان- كه بخش عمده‏اش ناشى از افعال اختيارى ايشان است- از قبل نزد خداوند معلوم است و همين قابليت مبتنى بر اختيار موجب گزينش آنان مى‏شود. آيات و روايات فراوانى بر اين دو واقعيت گواهى مى‏دهد: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ»(1) «و چون شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند، برخى از آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما [مردم را] هدايت مى‏كردند» و «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ»(2) «خداوند بهتر مى‏داند رسالتش را كجا قرار دهد».

سوم. سپردن هر مسئوليتى با دادن امكانات لازم همراه است. امامت جامعه از اين قاعده مستثنا نيست. از اين رو، خداوند آنان را از علم لازم، براى بر عهده گرفتن مسئوليت امامت بهره‏مند مى‏گرداند. اين ويژگى هنگام عهده دارى مسئوليت براى امامان‏عليهم السلام محسوس مى‏شود چنان كه درباره امام هادى‏عليه السلام آمده است: «يكى از ياران ايشان به نام «هارون بن فضيل» در كنارشان بود كه ناگاه امام فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» ابى جعفر (امام جوادعليه السلام) در گذشت. به حضرت عرض شد: از كجا دانستيد؟ فرمود: در برابر خدا فروتنى و خضوعى در دلم افتاد كه برايم سابقه نداشت.(3)

در اوايل دعاى ندبه به مجموع اين سه واقعيت نورانى اشاره شده است: «وَ لا اضْمِحْلالَ بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِى دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّهِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِىَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِىَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلائِكَتَكَ وَ كَرَّمْتَهُمْ بِوَحْيِكَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ» «[آنان را برگزيدى‏]… و اين بعد از آن بود كه بر ايشان شرط كردى نسبت به دنيا و زينت زيورهاى آن زهد بورزند. آنان نيز اين شرط را پذيرفتند و دانستى كه آنان به آن شرط وفا دارند. پس آنها را پذيرفتى و به خود نزديك ساختى و ياد بلند و ستايش ارجمند را براى ايشان پيش فرستادى و فرشتگانت را بر آنان فرو فرستادى و به وحى خود، آنان را گرامى داشتى و آنان را به بخشش علم خود، ميهمان كردى…».

البته اين امتياز (علم و عصمت موهبتى)، پايه و شرط اوليه امامت است و معصومان با اراده خويش و تلاش و عبادت، به مقامات عالى‏ترى از علم و عصمت دست مى‏يابند چنان كه در قرآن مجيد از زبان پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏خوانيم: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِى عِلْماً»(4) «و بگو: پروردگارا بر دانشم بيفزاى».

همين عبادت‏ها و صبر و جهادهاى بيشتر- كه با اختيار و اراده انجام مى‏شود- موجب برترى برخى از پيامبران، بر برخى ديگر مى‏گردد: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ»(5) «برخى از آن پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم…».

چهارم. دسترسى به مقام «عصمت» و راه‏يابى به مقامات «علمى و معنوى»، به پيامبران و امامان اختصاص ندارد و براى همگان ميسر است چنان كه حضرت زينب‏عليها السلام تا مرز عصمت پيش رفت و حضرت ابوالفضل العباس‏عليه السلام به مقامات عالى معنوى دست يافت. بسيارى از علما و اوليا «تالى تلو معصوم» (نزديكان به مرز عصمت) خوانده مى‏شوند. اينكه مسئله عصمت عمدتاً در مورد پيامبران و امامان مطرح مى‏شود، به لحاظ لزوم عصمت در آنان است. به عبارت ديگر شرط امامت و نبوت، عصمت است و خداوند فاقدان اين ويژگى را براى اين دو منصب بر نمى‏گزيند. بنابراين هيچ غير معصومى، به نبوت و امامت نمى‏رسد، ولى اين به معناى آن نيست كه هر كس امام يا نبى نباشد، از هيچ درجه‏اى از عصمت بهره‏مند نخواهد بود.

پنجم. فياضيت مطلقه الهى، ايجاب مى‏كند كه هر كس قابليت و استعداد كمالى را دارد، همه شرايط لازم براى به فعليت رسيدن آن كمال، در اختيار او قرار داده شود. به عبارت ديگر از ناحيه خداوند، هيچ گونه قصور و بخلى در اين باره نيست. بنابراين اگر واقعاً ما قابليت دريافت علم لدنى را دارا بوده و با داشتن آن حقيقتاً از عصمت برخوردار مى‏شديم، خداوند آن علم را به ما عطا مى‏كرد. اما اگر اندكى دقت كنيم اين ادعا كه اگر ما هم علم معصومان را داشتيم، معصوم مى‏شديم، ادعايى بيش نيست. دليل بر اين مطلب آن است كه، در بسيارى از موارد ما بر خلاف علم و آگاهى خود عمل مى‏كنيم. در روايتى نيز آمده است: «من عمل بما علم علّمه اللَّه علم مالا يعلم»

(6) «هر كس به آنچه [از حقايق‏] مى‏داند عمل كند خداوند دانش آنچه را كه نمى‏داند به او خواهد آموخت».

نتيجه آنكه عصمت در عين موهبتى بودن، با لياقت‏ها و شايستگى‏هاى اكتسابى و افعال اختيارى انسان ارتباط دارد و اگر خداوند علم موجب عصمت را به پيامبران و امامان افاضه فرموده، براساس قوانين عام و اصول كلى است نه از روى گزاف و دلبخواهى. از اين رو هر كس لياقت و شايستگى لازم را دارا باشد، چنين موهبتى، به تناسب ميزان شايستگى‏اش، به او افاضه خواهد شد.

خداوند متعال با علم ازلى خود مى دانست كه گروهى با حسن اختيار خود تمام بهره خود را از وجود مى برند و به كمال مقام بشرى نائل مى آيند، و چون علم الهى ازلى است، از بدو پيدايش جهان آفرينش مى دانست كه برخى با حسن اختيار خود، به تعهد الهى وفادار مى مانند و معصومانه زندگى مى‏كنند و به اين دليل آنها را براى خود برگزيد و علم غيب و خدادادى را به آنها عنايت كرد وانبياء و اولياء الهى را از ميان آنها انتخاب كرد. به عبارت ديگر خداوند مى دانست كه برخى با حسن اختيار خود، بيش از ديگران و در والاترين مرحله استعدادها و قابليتهاى خود را به فعليت مى رسانند. بنابر اين ملكه عصمت را به آنها تفضل كرد و از ميان آنها برترين آنها را به مفام نبوت و امامت انتخاب كرد. پس اعطاى نبوت و امامت به دليل شايستگيهاى معصومين است و حكمت آن نيز علاوه بر پاداش به خود آنها، فراهم آوردن وسايل هدايت ساير انسان هاست.

نكته مهم قابل تذكر اين است كه: بين منصب رسالت و امامت و منصب عصمت تفاوت جوهرى است و آن اينكه رسالت و امامت از مناصب كسبى نيست بلكه منصب خدادادى محض است كه «الله اعلم حيث يجعل رسالته» و آن هم مخصوص كسانى است كه تمام استعدادهاى خود را به فضل و توفيق الهى به فعليت رسانده اند و شايستگى ولايت كبراى الهى را پيدا كرده‏اند، پس مقام نبوت و امامت مقامى نيست كه همگان با كوشش و تلاش خود بدان برسند. اما منصب عصمت را همگان مى توانند كسب كنند كه البته رسيدن به آنها مجاهده همه جانبه در جهاد اكبر دارد.

ناگفته نماند براساس سنت الهى، خداوند دوگونه هدايت براى انسان دارد هدايت ابتدايى كه در فطرت آدمى نهاده است و توسط وحى گسترده و تقويت شده است.

دوم هدايت پاداشى، براى كسانى كه به هدايت اوليه فطرت و وحى پاسخ مثبت مى دهند، لذا انسان ها از دو هدايت تكوينى ابتدايى و پاداشى بهره مندند و در ميان آن دو انتخاب و اختيار و اكتساب مطرح است. چنان كه در آيات اوليه سوره بقره مى خوانيم: «ذلك الكتاب لاريب فيه هذى للمتقين، الذين يؤمنون… اولئك على هدى من ربهم و اولئك هم المفلحون» كه قرآن و هدايت تشريعى براى كسانى است كه از يك تقواى اوليه بهره مندند و اينان پس از ايمان و نماز و انفاق بر هدايت پاداشى خداوند سوار مى شوند و مقام راستگاران را دارا خواهند بود.

پيامبران علاوه بر فطرت پاك از وحى و علم غيب بدون واسطه نيز بهره مندند. اما براى بهره مندى از هدايت پاداشى، بايد ملتزم به فرمان خدا باشند و به اختيار خود پاسخ مثبت بدهند. در غير اين صورت گرفتار خواهند شد. چنان كه درباره حضرت يونس (ع) پيش آمده و درباره پيامبر (ص) به صورت قضيه شرطيه مى خوانيم‏ «ولو تقول علينا بعض الا تأويل، لاخذنا منه باليمين، ثم لقطعنا منه الوتين‏ و اگر [او] پاره اى گفته ها بر ما بسته بود دست راستش را سخت مى گرفتيم. سپس رگ قلبش را پاره مى كرديم»(7)

(1) سجده (32)، آيه. 24
000 (2) انعام (6)، آيه. 124
000 (3) اصول كافى، ج 2، ص. 218
000 (4) طه (20)، آيه. 114
000 (5) بقره (2)، آيه. 253
000 (6) الف. الفيض القاسانى، الاصول الاصليه، (تهران، چاپ دانشگاه، 1390)، ص 162

ب. العسقلانى، ابن حجر، الاصابه فى تمييز الصحابه، (بيروت: دارالكتب الاسلاميه، 1415 ه)، ج 1، ص 45

ج. الطباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، (قم: مؤسسه النشر الاسلامى)، ج 7، ص. 339
000 (7) (حاقه، آيه 46).

پرسمان

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.