وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

چرا ما که در خلقت نقشی نداشته ایم باید عذاب شویم ؟

0

چرا ما که در خلقت نقشی نداشته ایم باید عذاب شویم ؟

پرسش:

ایا ما که در خلقت خود نقشی نداشته ایم و نخواسته ایم که خلق شویم پس چرا باید در قبال کارهای اشتباه عذاب شویم برای مثال اگر شخصی مثل هیتلر آفریده نمی شد هرگز این همه آدم نمی کشت تا حالا نیز عذاب شود؟

پاسخ(حجت الاسلام ایمانی):

۱ـ اگر به وجود آمدن انسان علّت افعال اختیاری ناشایست او بود ، بلی جا داشت که بپرسیم خدا چرا ما را موجود ساخت تا دست به کار ناشایست بزنیم ؛ ولی چنین نیست که به وجود آمدن انسان علّت افعال اختیاری زشت او باشد. اگر موجودیّت یافتن ، علّت کار قبیح بود ، در آن صورت هر چیزی که موجود می شد باید دست به جنایت و اعمال کریه می زد ؛ امّا آشکارا می بینیم که بسیاری از موجودات و بسیاری از انسانها با این که موجود شده اند    ولی کریمانه و الهی زندگی می کنند. همچنین اگر صرف موجود شدن یا موجود بودن ، علّت کار ناشایست بود پس ـ معاذ الله ـ خدا هم باید مرتکب قبایح می شد ؛ چون او عین موجودیّت است ، در حالی که صدور قبایح از ذات پاک او محال است. پس نتیجه می گیریم که ارتکاب گناه و جنایت و زشتی نتیجه ی موجود شدن نیست.

۲ـ حال که معلوم شدن ارتکاب زشتی ها نتیجه ی موجود شدن نیست ، سوال می کنیم که آیا افراد جنایتکاری چون هیتلر یا جورج بوش ذاتاً باید جنایتکار می شدند؟ به عبارت دیگر آیا خدا آنان را ذاتاً جنایتکار آفریده است و آنان چاره ای جز جنایت کردن نداشتند و ندارند؟ آیا اینها نمی توانستند مثل بسیاری از انسانهای دیگر افرادی خوب و مفید باشند؟ روشن است که اینها نیز مثل دیگر انسانها ، هم اختیار خوب شدن را داشتند هم اختیار بد شدن را ، ولی خودشان ترجیح داده اند که بد باشند. خدا حتّی به دادن اختیار هم کفایت نکرده و راه درست و نادرست را هم از طریق انبیاء و کتب آسمانی پیش پای انسان گذاشته است ؛ «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً ــــ ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد(و پذیرا گردد) یا ناسپاسی کند. »(الإنسان:۳) ؛ بلکه خدا به این هم اکتفا ننموده ، راه توبه را هم دائماً باز گذاشته تا اگر کسی پاره ای از عمر خود را کج رفت دوباره بازگردد.

از اینها گذشته خدا هیچ کس را به خاطر کار زشتی که کرده عذاب نمی کند ؛ کار خدا این است که نظام آفرینش را خلق نموده و برای هر علّتی ، معلولی و برای ظاهری ، باطنی نهاده است. عذاب آخرت نیز چیزی جز معلول و باطن عمل اختیاری خود شخص نیست. خدا آتش را آفریده و سوزانده را خاصّیّت آن قرار داده است ؛ حال اگر کسی با علم به این که آتش موجب سوختن است ، دست بر آتش نهاد و خود را سوزاند ، می توان گفت که خدا چرا این شخص را سوزاند؟ اگر چنین سوالی شود ، مردم می گویند : خدا او را نسوزاند بلکه او خودش ، خودش را با آتش خدا سوزاند. آن کسی هم که کار ناشایست می کند دقیقاً مثل آن کسی است که به اختیار خود ، دست بر آتش می نهد. خداوند متعال فرمود: « إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فی‏ بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیراً ـــــ کسانى که اموال یتیمان را به ظلم و ستم مى‏خورند، (در حقیقت،) تنها آتش مى‏خورند؛ و به زودى در شعله‏هاى آتش مى‏سوزند.» (النساء:۱۰) ؛ خداوند متعال در این آیه نفرمود: هر که مال یتیمان را به جفا بخورد ما او را در آتش می سوزانیم ، بلکه فرمود: او خود آتش را می خورد ، یعنی حقیقت و باطن ظلم او چیزی جز آتش خوردن نیست.

۳ـ ما وقتی می گوییم خدا اگر فلانی را نمی آفرید به جهنّم نمی رفت ، بهتر است طرف دیگر قضیّه را هم در نظر داشته باشیم که اگر همان شخص از اختیار خود درست استفاده می کرد چه می شد؟ خدا انسان را آفرید نه برای اینکه او به زشتی بگراید ، بلکه او را آفرید تا با پای اختیار خود به مقام خلیفه اللّهی برسد ؛ حال اگر کسی این مسیر را با فراهم بودن تمام امکانات طی نکرد تقصیر خود اوست و هیچ جز خودش مقصّر قضیّه نیست. وقتی پدر و مادری تصمیم می گیرند که صاحب فرزندی شوند ، می دانند که فرزندشان موجودی مختار خواهد بود ؛ لذا ممکن است فردی ناشایست بشود ؛ ولی از طرف دیگر این را هم می دانند که ممکن است فردی بسیار مفید و صالح باشد. امّا آنگاه که تصمیم می گیرند فرزند دار شوند قصد اصلی آنها این است که فرزندی صالح پرورش دهند. خدا نیز بندگان با فطرت الهی می آفریند تا به مقام عظیم نمایندگی خدا رسیده خدانما گردند ؛ حال اگر در این میان عدّه ای کج راهه می روند تقصیر خدا نیست.

۴ـ هدف از آفرینش انسان

 

گفته شد که خداوند متعال انسان را آفرید تا خلیفه الله باشد ؛ لذا قبل از آفرینش اوّلین فرد انسانی ، خطاب به برترین موجودات آن روز ، یعنی فرشتگان و برخی جنّهایی که در صف ملائک قرار گرفته بودند ، فرمود: « من قرار دهنده ی خلیفه ای در زمین هستم. فرشتگان گفتند: پروردگارا! آیا کسى را در آن قرار مى‏دهى که در آن فساد و خونریزى کند؟! در حالی که ما تسبیح و حمد تو را بجا مى‏آوریم، و تو را تقدیس مى‏کنیم. پروردگارت فرمود: من چیزی مى‏دانم که شما نمى‏دانید. » (بقره:۳۰)

امّا آن چه رازی بود که ملائک از آن بی خبر بودند و خدا از آن آگاه بود؟ از ادامه ی آیات سوره ی بقره چنین فهمیده می شود که آن امر مجهول و آن راز پنهان ، حقیقت خلافت الهی بوده که فرشتگان از آن بی خبر بوده اند. در ادامه ی آیات آمده است: « سپس آموخت به آدم اسماء‏ را جملگی. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «اگر راست مى‏گویید، اسامى اینها را به من خبر دهید!» فرشتگان عرض کردند: «منزّهى تو! ما چیزى جز آنچه به ما تعلیم داده‏اى، نمى‏دانیم؛ تو دانا و حکیمى.» فرمود: «اى آدم! آنان را از اسمائشان آگاه کن!» هنگامى که آنان را آگاه کرد، خداوند فرمود: «آیا به شما نگفتم که من، غیب آسمانها و زمین را می دانم؟! و نیز می دانم آنچه را شما آشکار می کنید، و آنچه را پنهان می داشتید؟»

از این آیات فهمیده می شود که حقیقت خلیفه الله بودن ، همانا داشتن علم الاسماء می باشد. البته باید توجّه داشت که داشتن علم الاسماء دانستن الفاظ یا معانی اسماء الهی نیست ؛ بلکه مقصود این است که کسی مظهر آن اسماء گردد ؛ به این معنی که حقیقت وجودی تمام آن اسماء را بالفعل در وجود خود داشته باشد. به تعبیر دیگر ، خلیفه الله کسی است که همچون آیینه ، که تمام خصوصیّات انسان را می نمایاند ، اسماء و کمالات حقّ تعالی را بنمایاند ؛ و از همین روست که در زبان فارسی او را نماینده ی خدا می گویند ؛ چون نماینده یعنی آنکه دیگری را می نمایاند. و هم از این رو بود که خداوند متعال فرشتگان را امر فرمود که بر آدم سجده نمایند ؛ چرا که او آیینه ی خدانما بود و سجده بر او ، سجده بر اسماء الله بود نه سجده بر ماسوی الله.

پس غرض از خلقت آدمی این است که در سیر صعودی خود ، از پایین ترین رتبه ی وجود ، شروع به حرکت تکاملی نموده ، حقیقت و کمال وجودی تک تک موجودات را به دست آورد و به جایی برسد که از تمام ملائک نیز فراتر رفته جامع جمیع کمالات امکانی گردد. بلکه پا فراتر از آن نیز گذاشته به مقام آیینگی تامّ و مقام فنا می رسد ؛ که در آنجا بنده خودی در میان نمی بیند تا سخن از دوگانگی و یگانگی یا امکان و وجوب باشد ؛ آن سان که صورتِ نقش بسته در آیینه در مقایسه با شخص بیرون از آیینه خودی برای خود نمی بیند. و این است آن غرض و کمالی که انسان برای آن آفریده شده و این است آن مقام عبودیّت و معرفت ؛ و این است لقاء الله ، که انسان در خود جز خدا را نبیند ، همان گونه که صورت نقش بسته در آیینه خودی جز صاحب صورت ندارد ؛ در این حالت ، تمام وجود شخص مترنّم به این نغمه می گردد که :« گر بشکافند سراپای من ـــ جز تو نیابند در اعضای من».

این همان حقیقتی است که فرشتگان و ابلیس از درک آن عاجز بودند و هستند و خواهند بود. لذا خداوند در محاجّه با ابلیس فرمود: « یا إِبْلیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالینَ ـــــ اى ابلیس! چه چیز مانع تو شد تا بر مخلوقى که با دو دست خویش او را آفریدم سجده کنى؟! آیا تکبّر کردى یا از برترینها بودى؟! » (ص:۷۵) ؛ مراد از دو دست خدا اسماء جلال و جمال او هستند که آدم بالفعل ، مظهر جمیع آنهاست. دیگر موجودات ، مظهر برخی اسماء الهی هستند ولی انسان بالفعل شده ، مظهر تمام اسماء الهی است. همچنین در حدیثی قدسی به انسانهای بالفعل نشده و غافل از هدف خلقت آدمی فرمود: « یا بنی آدم! خلقتُ الأشیاءَ کُلّها لِأجلِک ، و خَلقتُک لِأجلی ، و أنت تَفِرّ مِنّی. ــــ ای فرزند آدم ! همه ی اشیاء را برای تو آفریدم و تو را برای خویش ساختم ، در حالی که تو از من فرار می کنی.» (تحریر المواعظ العددیه ، ص۵۷۴ ) ؛ یعنی همه چیز جلوه ای از کمالات انسانند و همه در خدمت اویند تا او به کمال نهایی خویش برسد ؛ از عرش برین و جبرئیل امین گرفته تا شیطان رجیم ، خواسته یا ناخواسته ، دست به دست هم داده اند تا زمینه ی رشد و ترقّی آدمی به مقام خلیفه اللّهی را فراهم نمایند.

در این گردونه ی عالم که انسان مرکز گردش آن می باشد ، گروهی از موجودات ، چون ملائک الهی چون مربّیانی هستند که در حدّ توان خود انسان را مدد می رسانند تا به بام عالم پا نهاده ، وارد عالم اسماء الهی گردد ؛ و شیاطین و دار و دسته ی آنها ، همچون حریفانی قَدَر می باشند که انسان در مبارزه با آنها ، استعدادهای وجودی خود را شکوفا می کند ؛ لذا جهان مادّی صرفاً میدان مسابقه است و بس و میدان مسابقه جای سبقت گرفتن و به مقصد رسیدن است نه جای اقامت و خوشی ؛ « فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعا ــــ پس در نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید! بازگشت همه ی شما، به سوى خداست»(المائده:۴۸) و فرمود: « وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ ـــ و امّا پیشی گیرندگانِ پیشی گیرندگان ، آنهایند مقرّبان.» (الواقعه:۱۰). آنانکه در این مسابقه بازنده باشند و به سلامت از خطّ پایان نگذرند« إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ ـــ آنها در آن روز از پروردگارشان محجوبند.» امّا آنانکه از خطّ پایان بگذرند ، بهشت را ، که وصف آن از حد بیرون می باشد ، جایزه می برند ؛

و آنها که نفرات برگزیده باشند به فراتر از بهشت راه یافته در جنّه الاسماء به رحیق مختوم می رسند که تنها نوشندگان دانند چیست. اینان چنانند که « تَعْرِفُ فی‏ وُجُوهِهِمْ نَضْرَهَ النَّعیمِ ؛ یُسْقَوْنَ مِنْ رَحیقٍ مَخْتُومٍ ؛ خِتامُهُ مِسْکٌ وَ فی‏ ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ ؛ وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنیمٍ ــــ در چهره‏هایشان طراوت و نشاط نعمت را مى‏بینى و مى‏شناسى. آنها از شراب زلال و دست ‏نخورده و سربسته‏اى سیراب مى‏شوند ؛ مهرى که بر آن نهاده شده از مِشک است ؛ و پیشی گیرندگان ، در این باید بر یکدیگر پیشى گیرند. این شراب آمیخته با«تسنیم» است‏.»(مطففین: ۲۳ ـ ۲۷ ) امّا آنانکه حتّی از برگزیدگان نیز برگزیده ترند ، فراتر از جنهالاسماء به جنّهالذات بار می یابند و از چشمه ی فنا که چشمه ی تسنیم باشد سیراب می گردند ؛ همان چشمه ای که ذرّه ای از آن در رحیق مختوم ریخته و رحیقیان را مست نموده است ؛« عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُون ـــ چشمه ای که مقرّبان از آن می نوشند.» ‏.»(مطففین:۲۸)

در آخر گفتنی است که این همه گفتار نقش خیالی بیش نیست ؛ که شنیدن کی بود مانند دیدن. ملائک از درک آنچه قرار است انسان بدان راه یابد عاجزند پس چون حقیری که به فرض ترقّی وجودی ، مسیر کمال را تا سر کوی نیز نرفته است ، چگونه می تواند آن حقایق را وصف نماید. فقط همین اندازه می توان گفت که ما هم اکنون در میدان مسابقه ای بس بزرگیم ، و هدف در درجه ی اوّل به سلامت گذشتن از خطّ پایان و در درجه ی دوم جزء نفرات برگزیده شدن و در درجه ی بالاتر ، اوّل شدن و با اهل بیت (ع) همراه شدن است ؛ آن سان که سلمان فارسی شد و مدال « سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت » را از دست مبارک رسول الله و امیر مومنان و امام صادق (ع) گرفت . و امّا قانون این مسابقه ، شریعت الهی ؛ و داور آن ، انبیاء و ائمه(ع) و داور داوران ، حضرت خاتم الانبیاء (ص) می باشند. «فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهیدا ـــــ حالِ آنها چگونه است آن روزى که از هر امّتى، شاهد و گواهى مى‏آوریم، و تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد؟ » (النساء:۴۱)

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.