وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

چرا در قرآن کريم به صراحت اشاره به امامت نشده ؟!

0

پرسش:چرا در قرآن کريم به صراحت اشاره به امامت نشده حال آنکه امامت جزء اصول دين ما شيعيان محسوب مي شود؟

پاسخ(حجت الاسلام ایمانی):

1) شیعه امامت را از اصول مذهب می داند نه از اصول دین. اگر شیعه امامت را از اصول دین می دانست در آن صورت باید منکرین امامت ائمه دوازدگانه را کافر می دانست ؛ در حالی که چنین نیست.

2) فرض مطرح شده در اين پرسش نه تنها مقبول نيست بلكه دقيقاً عكس آن صادق بوده و  در آیات فراوانی از قرآن کریم به صراحت تمام ، هم از اصل امامت سخن گفته شده ، هم مصداق آن مشخّص گرديده است. لکن کسی که بخواهد زير بار حقّ نرود ، حتّی واضحترین کلمات را هم از معنی خود منحرف خواهد ساخت. امّا آنان که به حقیقت طالب هدایتند قرآن را امام خود قرار داده خصوصیّات امام را از آن جسته و بر اساس رهنمود قرآن کریم دنبال یافتن مصداق خارجی آن می روند. در این مقاله بر آنیم تا بعد از مقدّمه ای کوتاه گشتی در آیات نورانی قرآن کریم نموده ببینیم امام حقّ از دیدگاه خدا چگونه موجودی باید باشد.

مقدّمه ی ضروری

امام در لغت عرب به معنای پيشوا و جلودار بوده هیچ معنای دیگری غیر از این ندارد و به هر معنای دیگر نیز بکار رود در راستای همین معنای اصلی خواهد بود. « راغب در المفردات فی غریب القرآن گويد: امام آن است كه از وى پيروى و به وى‏ اقتدا شود، خواه انسان باشد يا كتاب يا غير آن، حق باشد يا باطل ؛ و جمع آن ائمّه است. در قاموس گفته: امام آن است كه از وى پيروى شود ، رئيس باشد يا غير آن ؛ ريسمانى كه بنّا به ديوار می كشد تا راست بنا كند ، راه ، متولّى امر ، قرآن ، پيغمبر، خليفه ، فرمانده لشگر، و آنچه بچّه هر روز ياد می گيرد، و نمونه‏ای كه از روى آن نظير آن را می سازند و … . ناگفته نماند معنى جامع، همان مقتدا بودن است ، ريسمانی كه بنّا از آن پيروى می كند و طبق آن بنا می كند، راهی كه انسان در امتداد آن قدم بر می دارد، كتابی كه می خواند ، همه امام و پيشوا و مقتدايند. »(قاموس قرآن ، ج‏1، ص: 121). لذا در قرآن کریم لفظ امام در مورد رئسای کفّار ، کتب آسمانی و لوح محفوظ نیز بکار رفته است ؛ چون همه ی آنها نقش پیشوایی و الگو بودن دارند ، چه در مسیر حقّ و چه در مسیر باطل.

پس لفظ امام ، یک معنا بیش نداشته در همه ی موارد استعمال ، به معنی جلودار بوده و به شیء یا شخصی اطّلاق می شود که مورد تبعیّت قرار می گیرد. در قرآن کریم  نیز این کلمه دقیقاً به همین معنا به کار رفته و از معنای لفظی خود خارج نگشته است. پس سزا نیست که برخی بگویند: امام معانی گوناگون دارد و استعمال قرآنی آن با استعمال کلامی آن یکسان نیست. بلی مصادیق امام می توانند گوناگون باشند ولی در همه ی مصادیق آن جلودار بودن و مورد تبعیّت قرار گرفتن ملحوظ می باشد و استدلالهای بعدی این مقاله نیز متّکی بر همین معنای لفظی است.

امّا بد نیست اینجا به چند مورد از آراء متکلّمین مشهور اهل سنّت در تعریف کلامی امام نیز پرداخته شود تا موضوع بحث روشنتر باشد.

سعدالدین تفتازانی و میر سید شریف جرجانی و سیف الدین آمدی گفته اند :« الامامة رئاسة عامّة لشخص من الاشخاص ــ امامت ریاست عمومی است برای شخصی از اشخاص» (شرح المقاصد ، ج5 ،ص234 ـ شرح مواقف ، ج8 ، ص345 ـ ابکارالافکار ، ج3 ، ص416)

قاضی عضدالدین ایجی گفته: « الامامة خلافة الرّسول فی اقامة الدین بحیث یجب اتّباعه علی کافّة الامّة ــــ امامت خلافت (جانشینی) رسول است در اقامه ی دین ، به گونه ای که واجب است تبعیّت از او برای همه ی امّت» (شرح مواقف ، ج8 ، ص345 )

سیف الدین آمدی در تعریف دیگری گفته است: « انّ الامامة عبارة عن خلافة شخص من الاشخاص للرّسول فی اقامة الشّرع و حفظ حوزة الملّة علی وجه یجب اتّباعه علی کافّة الامّة ــــ همانا امامت عبارت است از خلافت شخصی از اشخاص برای رسول در اقامه ی شرع و حفظ حوزه ی ملّة (دین) به نحوی که تبعیّت از او واجب می شود بر همه ی امّت.» (ابکارالافکار ، ج3 ، ص416)

ابن خلدون گفته: « الامامة خلافة عن صاحب الشّرع فی حراسة الدین و سیاسة الدّنیا. ـــ امامت خلافت (جانشینی ) صاحب شریعت است در حراست از دین و سیاست و مدیریّت دنیا.» (مقدّمه ی ابن خلدون ، ص 191)

در این تعاریف که همگی از بزرگان کلام اهل سنّت می باشند و بسیاری از علمای شیعه نیز همین تعاریف را قبول کرده اند ، ملاحظه می شود که در امامت اصطلاحی نیز معنای لفظی امام ، یعنی پیشوا و جلودار بودن و مورد تبعیّت قرار گرفتن ملحوظ می باشد. لذا اصطلاح امام در علم کلام نه تنها مغایرتی با استعمال قرآنی آن ندارد بلکه یکی از مصادیق آن می باشد. پس اوّلاً هر گاه امام حقّ در قرآن کریم به صورت مطلق به کار رود شامل معنای اصطلاحی آن در علم کلام نیز خواهد بود. ثانیاً ما مسلمین ــ فارغ از اینکه چه مذهبی داریم ــ مکلّف به تبعیّت از قرآن کریم هستیم نه مکلّف به تبعیّت از دانشمندان علم کلام ؛ پس تعریف امام و ویژگیهای آن را باید از قرآن کریم گرفته در مقام واقع دنبال مصداق آن بگردیم ، نه اینکه ابتدا شخص امام را تعیین نموده و بر اساس انتخاب خود ، برای آن تعریف بسازیم و بر آن اساس استدلال نماییم.

امامت در قرآن:

حال با این مقدّمه می رویم سراغ قرآن کریم تا ببینیم خداوند متعال ، چه کسی و چه چیزی را امام دانسته و تبعیّت از چه چگونه موجودی را بر ما تکلیف نموده است. آنگاه در کنار شواهد قرآنی گوشه ی چشمی نیز به تاریخ امامت می کنیم تا معلوم گردد که کدام یک از مدّعیان امامت با آنچه قرآن کریم معرّفی می کند تطابق دارند.

1ـ « وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ . ـــــ  (به خاطر آوريد) هنگامى را كه خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده ی اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض كرد: «از دودمان من(نيز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ظالمين نمى‏رسد. » (البقرة:124)

نکات این آیه ی شریفه:

الف ـ امامت در این آیه مطلق به کار رفته ، لذا تمام مصادیق امامت را ، که حضرت ابراهیم (ع) شأنیّت آن را داشت ، شامل می شود ؛ و یکی از آن مصادیق ، امامت سیاسی و حاکمیّتی است.

ب ـ امامت به هر کدام از مصادیق آن که گرفته شود ــ اعمّ از امامت معنوی ، امامت علمی ، امامت نماز و … ــ قبل از اعطاء امامت به ابراهیم (ع) در او وجود داشته است ، جز امامت سیاسی و امامت به معنای حقّ حاکمیّت بر جامعه ؛ چرا که اوّلاً آن حضرت قبل از امامت ، پیامبر اولوالاعزم بوده ؛ و پیامبر هر قومی یقیناً در علم و عمل و معنویّت و دیگر امور ، بر قوم خود برتری و پیشوایی دارد. ثانیاً جز امامت سیاسی ، هیچکدام از مصادیق امامت ، که در مورد آن حضرت مطرح باشد ، نیاز به جعل ندارد. پس مصداق اقرب آن امامتی که در آیه مطرح شده امامت در بُعد حقّ حاکمیّت بر جامعه می باشد.

پ ـ طبق این آیه مقام امامت مقامی است برتر از نبوّت. لذا ابراهیم (ع) با این که نبی بود امام نبود و آنگاه که امتحاناتی را پشت سر گذاشته ، قابلیّت لازم را حاصل نموده ، به امامت منصوب شد. پس چگونه در امّت اسلام کسانی ادّعای امامت نموده اند در حالی که فاقد این حدّ از صلاحیّتند. و چگونه در زمان خود امامت علی ابن ابی طالب (ع) را نپذیرفتند در حالی که طبق حدیث منزلت که مورد قبول اهل سنّت بوده ، در صحیحترین کتب آنها نقل شده است ، شأن علی (ع) نسبت به پیامبر(ص) مثل شأن هارون پيامبر است نسبت به حضرت موسی. « حَيْثُ اسْتَخْلَفَهُ عَلَى الْمَدِينَةِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تُخْلِفُنِي عَلَى النِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانِ فَقَالَ أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي‏ . ـــــ زمانی که پیامبر(ص) ـ در عزیمت به جنگ ـ علی (ع) را به عنوان خلیفه ی خود در مدینه گذاشت ، علی (ع) گفت: یا رسول الله آیا مرا بر زنان و کودکان خلیفه قرار می دهی؟! پس پیامبر (ص) فرمود: آیا راضی نیستی به اینکه نسبت به من مثل هارون باشی نسبت به موسی ، غیر از اینکه بعد از من پیامبری نیست. » (صحیح بخاری ، ج 4 ، 209 و ج5 ، ص129 ــ  صحیح مسلم ، ج7 ، ص 120) مگر خود علمای اهل سنّت در تعاریفشان از امام نگفتند که « الامامة خلافة عن الرسول … » و مگر در این حدیث معتبر تصریح نشد که پیامبر علی (ع) در زمان خود خلیفه قرار داد. چگونه با وجود کسی که از هارون پیامبر افضل می باشد ، نوبت امامت به دیگران می رسد؟! وقتی نسبت علی (ع) به پیامبر مثل نسبت هارون به موسی است ، پس به همان میزان که پیامبر اسلام از موسی افضل است باید علی (ع) نیز از هارون افضل باشد تا این نسبت حفظ شود.

ت ـ خداوند متعال خودش ابراهیم (ع) را به امامت نصب نمود. پس امامت باید به نصب خدا باشد نه به انتخاب مردم. پس جریان سقیفه و محصول آن باطل است ؛ چون به نصب الهی نبود.

ث ـ طبق آیه امامت عهد الله است ، یعنی عهدی است بین امام و خدا ؛ پس انتخاب مردم دخلی در آن ندارد. بنا بر اين ، جریان سقیفه و محصول آن باطل است.

ج ـ امامت که عهد الله است به ظالمین نمی رسد. در این تعبیر الهی ، درباره ی ظالم چهار احتمال است.

1. آنکه در سراسر عمرش ظالم است.

2. آنکه در اوّل عمر عادل ولی در ادامه ی آن  ظالم است.

3. آنکه در اوّل عمر ظالم ولی در ادامه ی آن  عادل است.

4. آنکه گاه ظالم است و گاه عادل.

بر اين اساس در ذرّيّه ي و نسل حضرت ابراهيم (ع) پنج صنف افراد احتمال وجود خواهند داشت كه عبارتند از :

1. افرادي كه  در سراسر عمرشان ظالم باشند.

2. افرادي كه اوّل عمر عادل ولی در ادامه ی آن  ظالم باشند.

3. افرادي كه  در اوّل عمر ظالم ولی در ادامه ی آن  عادل باشند.

4. افرادي كه  گاه ظالم و گاه عادل باشند.

5. افرادي كه هيچگاه ظالم نبوده در تمام عمر معصوم از ظلم باشند.

روشن است که حضرت ابراهیم (ع) مورد اوّل و دوم را در دعای خود اراده نمی کند. چون دو گروه اوّل ظالم بالفعل بوده ، اهل جهنّم می باشند ؛ و هیچ مومن عاقلی از خدا نمی خواهد که ظالم بالفعل و اهل جهنّم  را امام مردم قرار دهد کجا رسد که پیامبری چنین تقاضایی از خدا بکند. پس منظور آن حضرت از « من ذرّيّتي » سه گروه اخير بوده است كه يكي معصوم مي باشد و دو تاي ديگر ، اگر چه ظلم داشته اند ، ولي معلوم نيست كه اهل جهنّم باشند كما اينكه اهل بهشت بودن آنها نيز معلوم نيست.

آنگاه كه حضرت ابراهيم (ع) امامت را بر اين سه گروه از ذرّيّه ی خود طلب نمود ، خداوند متعال دعای او را مستجاب ساخت ، امّا نه به طور مطلق ؛ بلكه فرمود: از ميان اين سه گروه ، تنها آنهايی قابليّت امامت خواهند داشت كه اسم ظالم بر آن صدق نكند. و روشن است كه از اين سه گروه تنها گروه پنج هستند كه هيچ گاه ظلم نداشته اند و اسم ظالم بر آنها صدق نمي كند ؛ و تنها اين گروهند كه اهل بهشت بودن آنها يقينی است. پس امامت تنها از آنِ کسانی است که در سراسر عمرشان معصوم از هر گونه گناهی باشند ؛ چرا که هر گناهی از مصادیق ظلم است. حال چگونه اهل سقیفه ادّعای امامت نمودند در حالی که اوّلاً قبل از اسلام سابقه ی کفر داشتند ؛ ثانياً در زمان اسلام نیز معصوم از گناه نبودند  ؛ ثالثاً در زمان خلافتشان نیز به تصریح علمای خود اهل سنّت کارهای خلافشان کم نبود.

2ـ « أَ فَمَنْ كانَ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَةً أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَكُ في‏ مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ . ــــ آيا كسى كه از جانب پروردگارش بر حجّتى روشن است و شاهدى از خود او در پى اوست ، و پيش از او نيز كتاب موسى كه امام و رحمتى بود [دروغ مى‏بافد]؟ آنها [كه در پى حقيقت‏اند] به آن ايمان مى‏آورند و هر كه از گروه‏ها به آن كافر شود آتش ، وعده‏گاه اوست. پس در آن ترديد مكن كه آن حق است و از جانب پروردگار توست ولى بيشتر مردم ايمان نمى‏آورند.» (هود:17)

« وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِيًّا لِيُنْذِرَ الَّذينَ ظَلَمُوا وَ بُشْرى‏ لِلْمُحْسِنين‏. ــــــــــ و پيش از آن ، كتاب موسى كه امام و رحمت بود(نشانه‏هاى آن را بيان كرده)، و اين كتاب هماهنگ با نشانه‏هاى تورات است در حالى كه به زبان عربى و فصيح و گوياست، تا ظالمان را بيم دهد و براى نيكوكاران بشارتى باشد. » (الأحقاف:12)

نکات آیات شریفه:

در این آیات شریفه ، کتاب موسی به عنوان امام معرّفی شده  ، پس قرآن کریم به نحو اولی امام مردم است ؛ حتّی در صحنه ی حکومت نیز این قرآن است که امام مردم می باشد ؛ چون خداوند متعال فرمود: « إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ  ــ حقّ حاکمیّت و فرمانروایی نیست مگر برای خدا » و شکّی نیست که قرآن کریم ، فرمان و قانون خداست ؛ پس طبق این آیات امام بالذّات خدا و کتاب اوست و دیگران به شرطی امام خواهند بود که عین کتاب الله باشند. اگر موسی امام بود به این سبب بود که عالم به جمیع معارف تورات بود ؛ و اگر نبی اکرم (ص) به اجماع مسلمین ، امام بود به خاطر این بود که احاطه به کتاب الله داشت. پس امام بعد از او نیز باید کسی باشد که علم به جمیع معارف قرآن کریم داشته ، وارث علم نبی باشد. خود علمای اهل سنّت نیز در تعریف امام گفتند: « امام باید اقامه ی شرع و حفظ دین نماید» و مگر دین و شرع چیزی غیر از قرآن کریم است ؛ حال کسی که عین قرآن نبوده عالم به جمیع قرآن نیست چگونه خواهد توانست آن را اقامه یا معارف آن را حفظ نماید؟!

غیر از علی (ع) کدامیک از اصحاب پیامبر است که چنین موقعیّتی داشته باشد ؛ و غیر او و اهل بیتش کیست که نبی اکرم(ص) وجودشان را در حدیث متواتر ثقلین ــ که مورد قبول شیعه و سنّی است ــ همردیف و متّحد با قرآن قرار داده باشد. « قال رسول الله(ص):« … فانظروا کیف تخلّفونی فی الثقلین. فقام رجل فقال یا رسول الله و ما الثقلان؟ فقال رسول الله صلی الله علیه و سلم الاکبر کتاب الله ؛ سبب طرفه بید الله و طرفه بأیدیکم فتمسکوا به لم تزالوا و لا تضلّوا. والاصغر عترتی و انّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض و سألت لهما ذلک ربّی فلاتقدّموهما فتهلکوا و لاتعلّموهما فانّهما اعلم منکم.  ـــــ   بنگريد که پس از من، با دو يادگار گرانبهاى من چگونه رفتار مى‏كنيد؟ مردی برخواست و پرسيد: يا رسول الله! دو أثر گرانبهاى شما چيست؟ فرمود: ثقل اکبر كتاب خداست؛ وسیله ای كه جانبى از آن در دست خدا مى‏باشد و طرف ديگر آن در اختيار شما قرار گرفته است؛ پس به آن چنگ بزنید که نمی لغزید و  گمراه نمی شوید. و ثقل اصغر عترت من است؛ که همانا آن دو هرگز از همدیگر جدا نمی شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. و من هم از پروردگارم همين اتحاد و يگانگى را براى آنها درخواست كرده‏ام. پس بر اين دو پيشى نگيريد كه به هلاكت مى‏رسيد و سخنى به آنها نياموزيد كه آنان از شما داناترند»(المعجم الکبیر ،الطبرانی ، ج3 ، ص66)

« … فانظروا كيف تخلفونى فى الثقلين . فنادی مناد: و ما الثقلان يا رسول اللّه؟ قال: كتاب اللّه طرف بيد اللّه و طرف بأيديكم فاستمسكوا به و لا تضلوا، و الآخر عترتى، و إن اللطيف الخبير نبأنى أنهما لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض، و سألت ذلك لهما ربى، فلا تقدموهما فتهلكوا، و لا تقصروا عنهما فتهلكوا، و لا تعلموهم فانهم أعلم منكم، ثم اخذ بید علی رضی الله عنه فقال من كنت أولى به من نفسه فعلىّ وليه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه. ـــــــ   بنگريد که پس از من، با دو يادگار گرانبهاى من چگونه رفتار مى‏كنيد؟ پرسيدند: يا رسول الله! دو أثر گرانبهاى شما چيست؟ فرمود: يكى كتاب خداست كه جانبى از آن در دست خدا مى‏باشد و طرف ديگر آن در اختيار شما قرار گرفته است؛ به آن چنگ بزنید و گمراه نشوید. و ديگرى عترت من است؛ خداى لطیف و دانا ، مرا مطّلع ساخته كه اين دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. و من هم از پروردگارم همين اتحاد و يگانگى را براى آنها درخواست كرده‏ام. پس بر اين دو پيشى نگيريد كه به هلاكت مى‏رسيد و در مورد آنها كوتاهى نکنید كه هلاك خواهيد شد. و سخنى به آنها نياموزيد كه آنان از شما داناترند. سپس دست علی (ع) را گرفت و فرمود: هر كه من نسبت به جان او، از خود او اولاترم، على هم اولاتر است به جان او. پروردگارا! دوستش را دوست و دشمنش را دشمن بدار.»(المعجم الکبیر ،الطبرانی ، ج3 ، ص167)

و حاكم نيشابوري از اكابر علماي اهل سنّت در حديث صحيحي از نبي خدا (ص) آورده است: « علي مع القرآن و القرآن مع عليّ لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض  ــــــ  علی با قرآن است و قرآن با علی است ؛ هرگز از يكديگر جدا نمي شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.» (المستدرك ، حاكم نيشابوري ، ج3 ، ص124)

شكی در اين نيست كه قرآن امام مردم است ؛ پس شكی نيست كه علی (ع) نيز امام مردم مي باشد ؛ چون آنكه همواره با قرآن است و قرآن همواره با اوست ، حكم قرآن را خواهد داشت. از اين دليل حتّی عصمت آن حضرت از خطا و سهو و نسيان نيز ثابت مي شود ؛ چون اگر خطا و سهو و نسيان بر آن حضرت جايز باشد ، در همان موارد از قرآن جدا خواهد شد ؛ چرا كه خطا در قرآن راه ندارد. همچنين از این استدلال ، علم آن حضرت بر تمام امور اثبات مي گردد ؛ چرا كه خداوند متعال ، قرآن كريم را تبياناً لكلّ شيء ناميده است ؛ پس كسی هم كه متّحد با قرآن باشد تبياناً لكلّ شيء خواهد. لذا خداوند متعال فرمود: « وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ في‏ إِمامٍ مُبينٍ  ــــ  و همه چيز را در امام آشكار كننده‏اى برشمرده‏ايم. »( يس :12)

امام باقر (ع) فرمودند: « چون اين آيه نازل شد كه « هر چيز را در امام مبين برشمرديم » ؛ دو مرد في المجلس برخاستند و گفتند يا رسول اللَّه آن امام  تورات است؟ فرمود: نه.  گفتند آن انجيل است؟ فرمود نه. گفتند آن قرآن است؟ فرمود: نه. در اين هنگام امير المؤمنين على بن ابى طالب وارد شد ، رسول خدا (ص) فرمودند: آن امام مبين ، اين مرد است ؛ به راستى اوست امامى كه خداى تبارك و تعالى علم هر چيز را بر او شمرده است.» ( امالى شيخ صدوق ،ص170 ،مجلس سى و دوم)‏

3ـ « وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً (63) وَ الَّذينَ يَبيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً (64) وَ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً (65) إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (66) وَ الَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً (67) وَ الَّذينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتي‏ حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً (68) يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ يَخْلُدْ فيهِ مُهاناً (69) إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً (70) وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتاباً (71) وَ الَّذينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً (72) وَ الَّذينَ إِذا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً (73) وَ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماما.

و بندگان خداى رحمان كسانى‏اند كه روى زمين به فروتنى راه مى‏روند، و چون جاهلان [به ناروا] خطابشان كنند، سلام گويند [و در گذرند]. 64 و آنانند كه شب را در حال سجده و قيام به روز آورند. 65 و كسانى‏اند كه مى‏گويند: پروردگار ما! عذاب جهنم را از ما بگردان كه عذابش سخت و دائمى است. 66 به راستى آن بد قرارگاه و جايگاهى است. 67 و كسانى‏اند كه چون انفاق و هزينه كنند، نه زياده‏روى مى‏كنند و نه خسّت مى‏ورزند، و ميان اين دو به راه اعتدال باشند. 68 و كسانى‏اند كه با خدا معبود ديگرى نخوانند، و كسى را كه خدا [خونش را] حرام كرده جز به حق نكشند، و زنا نكنند. و هر كس چنين كند عقوبت خواهد ديد. 69 براى او در روز قيامت عذاب دو چندان مى‏شود و تا ابد با خوارى در آن مى‏ماند. 70 مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته كند. پس آنانند كه خدا بدیهاشان را به حسنات تبديل مى‏كند، و خدا آمرزنده‏ى مهربان است. 71 و هر كس توبه كند و كار شايسته انجام دهد، به طور نيكو به سوى خدا باز مى‏گردد. 72 و كسانى‏اند كه گواهى دروغ نمى‏دهند و چون بر ناپسندى بگذرند كريمانه عبور مى‏كنند [و آلوده نمى‏شوند]. 73 و كسانى‏اند كه چون به آيات پروردگارشان تذكر داده شوند، كر و كور بر آن نيفتند. 74 و كسانى‏اند كه مى‏گويند: پروردگارا! به ما از همسران و فرزندانمان آن ده كه مايه روشنى چشمان ما باشد، و ما را امام پرهيزكاران گردان. » (سوره الفرقان )

نکات آیه ی شریفه:

الف ـ طبق این آیه ، امامت به معنای مطلق آن شایسته ی عبادالرّحمن است.

ب ـ عبادالرحمن کسانی هستند که خشم بی خود نمی گیرند. و مگر این خلیفه دوم نبود که به تصریح کتب اهل سنّت در سقیفه بر سعد بن عباده خشم گرفت . در مجلس سقیفه نتیجه ی مناظرات در نهایت به درگیری گروهها انجامید و عدّه ای از انصار دست به شمشیر بردند و در این میان تعدادی نیز زخمی شدند و از جمله سعد بن عباده رئیس قبیله ی خزرج ،که پیرمردی بود ، زیر پای جمعیّت افتاد. شخصی فریاد کرد: مواظب سعد باشید !  عمر بن خطّاب گفت:« اقتلوا سعداً قتله الله. ـــــ‌ بکشید سعد را خدا او را بکشد.»(المعیار والموازنه ، ابوجعفر اسکافی ـ‌ از علمای اهل سنّت ـ ص 25) و به روایتی گفت:«‌اقتلوا سعدا قتل الله سعدا ، اقتلوه فإنه منافق. ــــــ بکشید سعد را خدا سعد را بکشد. بکشید او را که او منافق است.»( شرح‏نهج‏البلاغة ، ابن ابی الحدید ــ از علمای اهل سنّت ــ ؛ ج20 ،ص21) . و در کتب ایشان آمده است که وی در زمان خلافتش برخی از اصحاب را کتک زد. خشونت وی چنان بوده که هیچ تاریخدانی قادر به انکار آن نیست. حال بگذریم از خشمها که بر اهل بیت گرفتند و رفتاری که با دختر پیامبر کردند و آن جناب از دنیا رحلت نمود در حالی که به تصریح کتب برادران اهل سنّت  از خلیفه اوّل غضبناک بود.

ج ـ در بین مدّعیان امامت کیست که شب و روزش به عبادت گذشته باشد جز علی و خاندانش. مگر این خلیفه دوم نبود که در زمان خلافتش هنگام نماز صبح در خواب بود و یکی آمد و گفت «الصّلاة خير من النّوم» يعنى: نماز خواندن بهتر از خفتن است ؛ و او فرمان داد که این جمله را به نماز اضافه نمایند.

د ـ و د ر بین مدّعیان امامت کیست غیر از علی (ع) که جز خدا را عبادت نکرده باشد. همه ی مدّعيان امامت در زمان آن حضرت ، بی استثناء ، سابقه ی كفر داشته اند.

 

4 ـ « إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ في‏ إِمامٍ مُبينٍ . ــــــ به يقين ما مردگان را زنده مى‏كنيم و آنچه را از پيش فرستاده‏اند و تمام آثار آنها را مى نويسيم؛ و همه چيز را در امام آشكار كننده‏اى برشمرده‏ايم‏. » ( يس:12)

در روایات فراوانی از شیعه گفته شده که مراد از امام مبین علی ابن ابی طالب است که علم اوّلین و آخرین را حمل می کند. امّا اهل سنّت گفته اند مراد از امام مبین امّ الکتاب و لوح محفوظ است.

به هر حال در منطق قرآن کریم ، امام به معنای مطلق آن ، آن موجودی است که علم اوّلین و آخرین را داشته باشد ، و بعد از نبی اكرم (ص) ، کسیت جز علی بن ابی طالب که سینه ی او متّحد با لوح محفوظ بوده حامل علم قرآن و باب مدینه ی علم نبی باشد. مگر حدیث متواتر ثقلین او را همردیف قرآن قرار نداد. و مگر او نبود که در ملاء عامّ فرمود: « َ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي‏ ؟»  اگر علی (ع) حامل علم کتاب نیست پس مصداق این آیه کیست « وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب‏. ــــ آنها كه كافر شدند مى‏گويند: «تو پيامبر نيستى.» بگو: «كافى است كه خداوند شاهد ميان من و شما باشد ، و آن كسى كه علم كتاب نزد اوست.» (الرعد:43)

5 ـ « وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتي‏ بارَكْنا فيها لِلْعالَمينَ (71) وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلاًّ جَعَلْنا صالِحينَ (72) وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدينَ . ـــــ  و او (ابراهیم ) و لوط را به سرزمين(شام)  ، كه آن را براى همه ی جهانيان پربركت ساختيم ، نجات داديم. (71)  و اسحاق و يعقوب را به عنوان عطيه به او بخشيديم و همه را شايسته قرار داديم. (72) و آنان را  امامانی قرار داديم كه به فرمان ما ، (مردم را) هدايت مى‏كردند؛ و انجام كارهاى نيك و برپاداشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم ؛ و تنها ما را عبادت مى‏كردند. » (سوره الانبیاء)

نکات آيات شريفه :

الف ـ به اتّفاق شیعه و سنّی ، یکی از وظائف امام ، هدایت امّت به سمت حقّ و حقیقت است. در این آیه تصریح شد که انبیای نام برده شده در این آیه امامت داشتند و به امر الهی هدایت می نمودند ؛ حال چگونه کسی می تواند امام به این معنا باشد در حالی خودش هر لحظه در معرض گمراهی است. خداوند متعال می فرماید: « ِّ أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ـــــ آيا كسى كه هدايت به سوى حق مى‏كند براى پيروى شايسته‏تر است، يا آن كس كه خود هدايت نمى‏شود مگر هدايتش كنند؟ شما را چه مى‏شود، چگونه داورى مى‏كنيد؟! »(يونس:35) آیا غیر از انسان معصوم ، که خود منزّه از خطا و هدایت کننده به خداست ، کسی هست که نیاز به امام و هدیت کننده نداشته باشد؟ آیا خلفا نیاز به هدایت داشتند یا نه؟ اگر کسی بگوید نیاز به هدایت نداشتند گزافه گفته اند ؛ کسانی که زمانی غرق در شرک بودند چگونه به یکباره معصوم گشتند و دلیل عصمتشان چیست؟ و اگر نیاز به هدایت داشتند طبق آیه ی مورد بحث باید از امامی اطاعت نمایند تا آن امام آنها را به حقّ رهنمون شود.

ب ـ طبق این آیات نیز جعل و نصب امام بر عهده ی خداست نه مردم.

پ ـ طبق این آیه امامت برای هدایت امّت شأن کسی است که لایق نبوّت نیز باشد. پس بعد از نبی اکرم (ص) کسی باید امام گردد که اگر نبوّت ختم نمی شد لیاقت نبوّت را داشت ؛ و آن علی بن ابی طالب است  ، که طبق حدیث منزلت ، افضل از هارون نبی است. چون نبی اکرم (ص) فرمود:« تو نسبت به من مثل هارون هستی نسبت به موسی الّا اینکه پیامبری بعد از من نیست.» پس اگر پیامبر اسلام افضل از موسی است به ناچار علی (ع) نیز باید افضل از هارون باشد تا نسبت حفظ گردد.

ت ـ طبق این آیات ، امام باید به امر و فرمان خدا امامت نماید ؛ و لازمه ی این امر آن است که امام ، عالم به تمام اوامر و نواهی خدا باشد. و در ميان مدّعيان امامت هیچ کس جز علی (ع) نبود که چنین باشد. هیچ عالم سنّی هم ادّعا نکرده که خلفای سه گانه ، عالم به جمیع اوامر و نواهی خدا بوده اند. همچنین حدیث متواتر ثقلین مؤیّد است که اهل بیت (ع) همردیف کتاب خدا هستند. و نیز به اعتراف شیعه و سنّی علی (ع) باب مدینه ی علم رسول الله است.

ث ـ همچنین طبق آيه ، فعل خیرات باید از جانب خدا بر امام الهام شود ؛ و در بین مدّعیان امامت تنها علی (ع) است که ادّعای اتّصال به غیب داشته و ملهم بودن او توسّط پیامبر (ص) نیز تأیید گردیده است.

ج ـ همچنين طبق آيات فوق ، امام اهل زكات و نماز است ؛ و تنها علي (ع) است که نماز و زکاتش مورد تأیید مستقیم خدا واقع شده ؛ در حالي كه معلوم نيست ديگران در محضر خدا هم به عنوان اهل زكات و نماز مورد قبول واقع شوند. خداوند متعال فرمود: « إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ . ــــــ ولىّ شما ، تنها خداست و پيامبر او و آنان كه ايمان آورده‏اند ؛ همانها كه نماز را برپا مى‏دارند، و در حال ركوع، زكات مى‏دهند. » (المائدة:55) . مفسّرین شیعه و سنّی اتّفاق نظر دارند که شأن نزول این آیه ی شریفه جریان صدقه دادن امیر المومنین (ع) در حال رکوع بوده است.

6ـ « وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَلا تَكُنْ في‏ مِرْيَةٍ مِنْ لِقائِهِ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَني‏ إِسْرائيلَ (23) وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ . ــــــ  ما به موسى كتاب آسمانى داديم؛ و شك نداشته باش كه او آيات الهى را دريافت داشت؛ و ما آن را وسيله هدايت بنى اسرائيل قرار داديم. (23) و از آنان امامانی قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مى‏كردند؛ چون شكيبايى نمودند، و به آيات ما يقين داشتند.» (سوره السجده )

نکات آيات شريفه:

الف ـ طبق این آیات نیز جعل و نصب امام بر عهده ی خداست نه مردم.

ب ـ امام باید به امر خدا امامت نماید ؛ و لازمه ی این امر آن است که امام عالم به تمام اوامر و نواهی خدا باشد. و … ــ که در سابق گذشت ــ

7 ـ « هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً . ـــــ  در آنجا ثابت شد كه ولايت از آن خداوند بر حق است. اوست كه برترين ثواب، و بهترين عاقبت را دارد.»  (الكهف:44)

« أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَ هُوَ يُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير. ــــ  آيا آنها غير از خدا را ولىّ خود برگزيدند؟! در حالى كه «ولىّ» فقط خداوند است و اوست كه مردگان را زنده مى‏كند، و اوست كه بر هر چيزى تواناست.» (الشورى:9)

« مَثَلُ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ . ـــــــ  مثَل كسانى كه غير از خدا را اولياى خود برگزيدند، مثَل عنكبوت است كه خانه‏اى براى خود انتخاب كرده؛ در حالى كه سست‏ترين خانه‏ها خانه ی عنكبوت است اگر مى‏دانستند.» (العنكبوت:41)

نکات آيات كريمه :

طبق این آیات شریفه ، ولایت به تمام معانی آن تنها از آن خداست و هیچ کس حقّ ندارد غیر خدا را بی اذن او ولیّ خود قرار دهد. پس تا ما دليلي از جانب خدا و رسول او نداشته باشيم حقّ نداريم ولايت كسی را به بپذيريم  ــ ولايت به همه ی معانی آن  ــ . حال باید دید خدا ولایت چه کسی را همردیف ولایت خود قرار داده است.

خداوند متعال می فرماید: « قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرينَ . ــــــ بگو: از خدا و رسولش اطاعت كنيد! و اگر سرپيچى كنيد، خداوند كافران را دوست نمى‏دارد.» (آل‏عمران:32)

و باز فرمود: « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً . ــــــ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد رسولش را و اولو الأمر را ! و هر گاه در چيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد (و از آنها داورى بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين(كار) براى شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيكوتر است.» (النساء :  59)

طبق این آیات اوّلاً ولایت نبی اکرم(ص) عین ولایت خداست لذا اطاعت از او عین اطاعت از خداست.  ثانیاً ولایت اولوالامر نیز مثل ولایت رسول الله است. لذا در عبارت « أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ » اطیعوا را تکرار نکرد ؛ چون اطاعت از هر دو یکی است. و نیز در ادامه نفرمود: هنگام اختلاف ، آن را به خدا و رسول و اولوالامر برگردانید ؛ بلکه تنها خدا و رسول را مطرح ساخت که شاهد است بر یکی بودن حکم رسول و اولوالامر. ثالثاً در این آیه ، خدا خواسته که مسلمین هنگام نزاع به کلام خدا و پیامبر رجوع کنند نه به نظر مردم. ولی مسلمین صدر اسلام که در مساله ی امامت اختلاف کردند به جای رجوع به قرآن و حدیث غدیر و حدیث ثقلین و حدیث منزلت و امثال آن ، كه حكم پيامبر بود ، به نظر گروه اندكی از مردم رجوع نمودند.

حال که معلوم شد ولایت امام باید عین ولایت خدا و رسول باشد ، باید دید خدا غیر از رسول ، ولایت چه کسی را تأیید نموده است. خداوند متعال می فرماید: « إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ . ــــــــ  ولىّ شما ، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏اند؛ همانها كه نماز را برپا مى‏دارند ، و در حال ركوع، زكات مى‏دهند. » (المائدة:55)

شیعه و سنّی اتّفاق نظر دارند که این آیه ، در شأن علی (ع) نازل شده است. لکن اهل سنّت مدّعی اند که مراد از ولیّ در این آیه امامت نیست بلکه منظور دوستی ، یا نصرت و امثال آن است. امّا شیعه می گوید: لفظ ولیّ در این آیه مطلق بوده تمام معانی آن را شامل است که از جمله یکی از آن معانی ولایت تصرّف است که همان امامت و حاکمیّت باشد. افزون بر اطلاق آیه ،شاهد دیگر این ادّعا ، آن است که در این آیه ، ولایت ، ابتدا برای خدا و سپس برای پیامبر و در مرتبه ی سوم برای علی (ع) ثابت شده است. و ولایت درباره ی خدا ــ به تمام معانی آن ــ ، به سلطنت ،حاکمیّت و متصرّف بودن او بر می گردد. افزون بر اینها حتّی اگر مراد از ولایت در این آیه  ، ولایت نصرت یا ولایت محبّت هم باشد باز امامت برای علی (ع) ثابت می شود. چون وقتی علی (ع) با خلیفه ی اوّل بیعت نکرده و خود ادّعای امامت نمود ،  طبق آیه ی مورد بحث بر همگان و از جمله بر خود خلیفه اوّل و دوم  واجب بود که او را یاری و نصرت نمایند و شرط محبّت را که حمایت است به جا آورند ؛ لکن آنها نه تنها چنین نکردند بلکه با او مخالفت نموده و درگیر شدند. پس به یقین آن دو ازحکم این آیه عدول نموده اند ؛ و آنکه از حکم خدا عدول نماید فاسق و ظالم بوده به حکم « لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ » حقّ امامت ندارد.

8 ـ « إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً. ـــــ  خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد. » (الأحزاب:33)

طبق این آیه ی شریفه خداوند متعال اهل بیت (ع) را از هر پلیدی و رجسی منزّه نموده است ؛ و این یعنی عصمت. و به حکم عقل ، جایی که معصوم حضور دارد امامت و حاکمیّت به غیر معصوم نمی رسد. وقتی خداوند متعال در امور کوچکی چون قضاوت ، عدالت و تقوا را شرط دانسته ، چگونه ممکن است در امر مهمّی چون امامت کلّ امّت اسلام ، عدالت شرط نباشد. و اگر عدالت در این امر شرط است پس معصوم که فوق عادل است مقدّم بر عادل خواهد بود. البته برادران اهل سنّت ما بر خلاف حکم صریح عقل ، معتقدند که امامت غیر معصوم با وجود معصوم جایز است.

همچنین برداران اهل سنّت ادّعا نموده اند که همه ی خاندان پیامبر اهل بیت محسوب می شوند. در پاسخ می گوییم ، اوّلاً قدر متیقّن این است که علی (ع) داخل در اهل بیت می باشد و این مطلب منکری میان مسلمین ندارد. و نیز شکّی نیست که خلفای سه گانه داخل در اهل بیت نیستند و این مطلب هم مخالفی ندارد ؛ و در میان اهل بیت تنها کسی که بعد از نبی (ص) ادّعای خلافت بلافصل داشت علی (ع) بود. پس با وجود او که طبق این آیه معصوم می باشد نوبت به دیگری نمی رسد.

9 ـ « أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَني‏ إِسْرائيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏ إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ (246) وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتي‏ مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ . ــــــ  آيا مشاهده نكردى جمعى از بنى اسرائيل را بعد از موسى، كه به پيامبر خود گفتند: « مَلِک و زمامداری براى ما انتخاب كن! تا(زير فرمان او) در راه خدا پيكار كنيم. پيامبر آنها گفت: «شايد اگر دستور پيكار به شما داده شود، (سرپيچى كنيد، و) در راه خدا، جهاد و پيكار نكنيد.» گفتند: «چگونه ممكن است در راه خدا پيكار نكنيم، در حالى كه از خانه‏ها و فرزندانمان رانده شده‏ايم؟!» اما هنگامى كه دستور پيكار به آنها داده شد، جز عدّه كمى از آنان، همه سرپيچى كردند. و خداوند از ستمكاران، آگاه است. (246) و پيامبرشان به آنها گفت: «خداوند طالوت را براى زمامدارى شما مبعوث كرده است.» گفتند: «چگونه او بر ما حكومت كند، با اينكه ما از او شايسته‏تريم، و او ثروت زيادى ندارد؟!» گفت: «خدا او را بر شما برگزيده، و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشيده است. خداوند، مُلكَش را به هر كس بخواهد، مى‏بخشد؛ و خداوند، وسعت دهنده و علیم است.» (البقرة:247)

نکات آيات :

الف ـ  طبق این آیات ، بنی اسرائیل ، تعیین حاکم را حقّ مردم نمی دانستند لذا از پیامبر خود خواستند تا حاکمی برای آنها تعیین نماید. پیامبر آنها و خداوند متعال نیز این نظر آنها را نادرست معرّفی نکرده بر آن مهر تأیید زدند. پس حاکمیّت بر مردم که به نظر شیعه و سنّی از شئون امامت می باشد ، باید از طرف خدا یا نبی خدا جعل شود نه از طرف مردم.

ب ـ پیامبر بنی اسرائیل  ـ که ظاهراً حضرت سموئیل (ع) باشد ـ  فرمود : « خداوند طالوت را براى زمامدارى شما مبعوث كرده است.» از اینجا معلوم می شود که حاکم جامعه را باید خداوند متعال تعیین نماید و حتّی خود نبی نیز سرخود حقّ چنین انتخابی را ندارد کجا رسد مردم .

ج ـ از آیات شريفه استفاده می شود که علّت حاکمیّت یافتن طالوت ، قدرت جسمی و علمی او بوده است. پس حاکم جامعه باید دارای علم و قدرت باشد. و کیست در بین اصحاب رسول خدا که در علم و قدرت با علی (ع) برابری نماید. اوست باب مدینه ی علم ؛ و اوست حیدر کرّار ؛ و اوست آنکه دروازه ی خیبر را از جای خود برکند ؛ و اوست کشنده عمرو بن عبد ودّ و مرحب پهلوان و اوست که افضل از هارون نبی است و… .

اینها شمّه ای از آیات قرآن بود در باب امامت که اگر کسی اندکی دقّت داشته ، اهل لجاج نبوده به دنبال حقیقت باشد او را در رسیدن به حقّ و حقيقت کافی است. لکن گروهی نخست اعتقادی برای خود انتخاب نموده و آنگاه تلاش می کنند تا آیاتی به این وضوح و روشنی را موافق اعتقاد خود تفسیر نمایند در حالی که ما وظیفه داریم قرآن را امام خود قرار داده ، امام بشری را هم با میزان قرآن پیدا نماییم. در آخر کلام برای تلطیف خاطر شما خواننده ي حقيقت جو و بزرگوار این نکته ی لطیف هم ذکر می شود که کلمه ی امام و ائمه در قرآن کریم دوازده بار آمده است و طبق احادیث خود برادران اهل سنّت ، نبی اکرم (ص) فرموده اند خلفای من دوازده نفرند ؛ و تا به امروز کسی جز شیعه ی جعفری نتوانسته است دوازده خلیفه را بشمارد.

 

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.