وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

چرا امام حسین در زمان معاویه قیام نکرد

0

چرا امام حسین در زمان معاویه قیام نکرد

فهرست این نوشتار:

عدم قيام در زمان معاويه

 

  چرا امام حسين (عليه‌السلام)  در زمان معاويه اقدام به قيام نكرد؟

 

امام حسين (عليه‌السلام)  در دوران یازده‌ساله امامت خود (49 ـ 60 ق) هم‌زمان با حكومت معاويه، تنش‌هاى فراوانى با او داشت كه مواردى از آن را مى‌توانيم در نامه‌هاى امام حسين (عليه‌السلام) ، مشاهده كنيم.

امام (عليه‌السلام)  در اين نامه‌ها گوشه‌هايى از جنايات معاويه (همانند كشتن بزرگان شيعه همچون حجر بن عدى و عمرو بن حمق) را متذكّر شده و حكومت معاويه بر مسلمانان را بزرگ‌ترين فتنه دانسته است[2] و بدين ترتيب مشروعيت حكومت او را زير سؤال برده است. آن حضرت برترين عمل را جهاد در مقابل معاويه دانسته و ترك آن را موجب استغفار از درگاه الهى مى‌داند.[3]

 

 اما اينكه چرا امام (عليه‌السلام)  در مقابل معاويه اقدام به قيام نكرد، ريشه در امورى دارد كه تنها برخى از آنها را مى‌توانيم در عبارات امام (عليه‌السلام)  ببينيم و براى دستيابى به علل ديگر، ناچار بايد به تحليل‌هاى تاريخى روى آوريم:

 

يك. وجود صلح‌نامه

 

امام (عليه‌السلام)  در يكى از جواب‌هاى خود به نامه‌هاى معاويه، خود را پايبند به صلح‌نامه معاويه با امام حسن (عليه‌السلام)  معرفى كرده و اتهام نقض آن را از خود به دور دانسته است.[4]

 

 اما سؤال اينجا است كه مگر معاويه پس از ورود به كوفه و درحالی‌که هنوز جوهر صلح‌نامه خشكيده نشده بود، آن را زير پا نگذاشت و خود را غير ملتزم به آن معرفى نكرد؟[5] پس چگونه امام حسين (عليه‌السلام)  خود را پايبند به صلح‌نامه‌ای مى‌داند كه در همان آغاز از سوى طرف مقابل، بى‌اعتبار معرفى شده است؟

 

  جواب اين پرسش را مى‌توان از مناظر گوناگونى ارائه كرد:

 

  1. اگر در عبارات معاويه دقت كنيم، در عبارت نقل شده از او صريحا نقض صلح‌نامه فهميده نمى‌شود، بلكه مى‌گويد: «انى كنت منيّت الحسن اشياء و اعطيته اشياء»؛ يعنى، «من به [امام] حسن علیه‌السلام چیزهایی را وعده دادم.» كه ممكن است اين امور وعده داده شده خارج از مفاد صلح‌نامه باشد كه معاويه خود را به آنها پايبند نمى‌داند. بنابراين خود را ناقض اصل صلح‌نامه به حساب نمى‌آورد و يا لااقل مى‌تواند ادّعاى عدم نقض از سوى خود را توجيه كند.

 

  2. بايد ميان شخصيت سياسى معاويه و امام حسين علیه‌السلام تفاوت اساسى قائل شد، همچنان‌كه اين تفاوت ميان شخصيت سياسى معاويه و امام على (عليه‌السلام)  وجود داشت.

 

  معاويه اصولاً عنصرى سياسى كار بود كه حاضر است در راه رسيدن به اهداف خود، هر ننگ و نيرنگى را به كار بَرَد؛ چنان‌كه نمونه‌هاى فراوانى از اين نيرنگ‌ها را مى‌توانيم در زمان درگيرى او با امام على علیه‌السلام مشاهده كنيم.

بهانه قرار دادن خون عثمان، تحريك طلحه و زبير، قرآن بر سر نيزه كردن در جنگ صفين و شبيخون به شهرهاى تحت تسلّط حضرت على (عليه‌السلام)  به منظور فشار بر حكومت علوى و … تنها اندكى از آن موارد است.

اما در مقابل، امام حسين علیه‌السلام عنصری ارزشى، مكتبى و اصولى است كه حاضر نيست از هر وسيله‌اى براى پيروزى و موفقيت ظاهرى خود استفاده كند؛ چنان‌كه حضرت على (عليه‌السلام)  با جمله «و لن اطلب النصر بالجور»[6] (من هرگز حاضر نيستم با جور و ستم به پيروزى دست يابم) به اين اصول‌گرايى خود اشاره مى‌كند.

 

  بنابراين طبيعى است كه امام (عليه‌السلام)  نتواند تعهدى را كه برادرش امام حسن (عليه‌السلام)  به معاويه داده است ـ حتى با وجود نقض معاويه ـ پايمال كند.

 

  3. بايد شرايط آن زمان را در نظر گرفت و به پيامدهاى عدم تعهد امام (عليه‌السلام)  به صلح‌نامه دقّت كرد. معاويه در آن زمان حاكم بلامنازع جامعه اسلامى بود كه گستره حكومت او سرتاسر مملكت اسلامى ـ از شام گرفته تا عراق و حجاز و يمن ـ را در بر مى‌گرفت و در هر گوشه، عوامل او به شدّت از سياست‌هاى او تبليغ و دفاع مى‌كردند.

 

  او كه در زمان درگيرى‌اش با امام على (عليه‌السلام) ، توانست كوتاهى‌هاى خود را در يارى رساندن به عثمان در فتنه منجر به قتل او، پنهان كرده؛ بلكه براى شاميان خود را تنها منتقم خون عثمان به حساب آورده، بديهى است كه در اين زمان ـ كه هيچ قدرتى در مقابل او وجود ندارد ـ به راحتى مى‌تواند در صورت عدم پايبندى امام حسين (عليه‌السلام)  به صلح‌نامه، او را در سرتاسر مملكت اسلامى به عنوان عنصرى سست پيمان، خارجى و ناقض عهد معرّفى كند و افكار عمومى جامعه را عليه امام (عليه‌السلام)  شكل دهد. در اين ميان آنچه به گوش جامعه نخواهد رسيد، فريادهاى امام (عليه‌السلام)  و ياران او است كه تلاش ناموفّقى در معرفى معاويه به عنوان اولين طرف ناقض عهد دارند.

 

 

دو. موقعيت معاويه

 

 

شخصيت معاويه در نزد مردمان آن زمان و به ويژه شاميان، به گونه‌اى مثبت تلقى مى‌شد كه همين امر قيام عليه او را مشكل مى‌ساخت؛ زيرا آنان او را به عنوان صحابى پيامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌و‌آله، كاتب وحى و برادر همسر پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله مى‌شناختند و به نظر آنان، معاويه نقش فراوانى در رواج اسلام در منطقه شامات و به ويژه دمشق داشته است.

 

  همچنين تجربه حكومت‌دارى او و افزونى سنّش بر امام حسن (عليه‌السلام)  و امام حسين (عليه‌السلام) ، دو عامل ديگرى بود كه خود در نامه‌هايش به امام حسن (عليه‌السلام)  به عنوان عواملى براى اثبات بيشتر شايستگى‌اش مطرح مى‌كرد[7] و طبيعتا مى‌توانست در مقابله با امام حسين (عليه‌السلام) ، مانور بيشترى روى آنها بدهد.

 

 

سه. سياست‌مدارى معاويه

 

پس از انعقاد قرارداد صلح گرچه معاويه از هر فرصتى براى ضربه زدن به بنى‌هاشم ـ به ويژه خاندان علوى ـ استفاده مى‌كرد و در اين راه حتى تا مسموم كردن و به شهادت رساندن امام حسن (عليه‌السلام)  پيش رفت؛[8] اما در ظاهر چنين وانمود مى‌كرد كه به بهترين وجه ممكن، با اين خاندان ـ به ويژه شخص امام حسين (عليه‌السلام)  ـ مدارا مى‌كند و حرمت آنان را پاس مى‌دارد.

در اين راستا مى‌توانيم ارسال هداياى فراوان ماهانه و سالانه از سوى معاويه براى شخصيت‌هايى چون امام حسن (عليه‌السلام) ، امام حسين (عليه‌السلام)  و عبداللّه‌ بن جعفر را شاهد بياوريم.

 

آنان با توجّه به اينكه خود را در بيت المال ذى حق مى‌دانستند و نيز به جهت آنكه موارد مصرف مناسبى براى خرج آن سراغ داشتند، اين هدايا را مى‌پذيرفتند.[9]

 

 اين مدارا تا آنجا بود كه در آستانه مرگ به فرزندش يزيد، سفارش امام (عليه‌السلام)  را نموده و ضمن پيش‌بينى قيام او، از يزيد خواست كه او را به قتل نرساند.[10]

 

 علّت در پيش گرفتن اين سياست روشن بود؛ زيرا معاويه با انعقاد صلح با امام حسن (عليه‌السلام) ، حكومت خود را از بحران مشروعيت نجات داد و در بين مردم به عنوان خليفه مشروع، خود را معرفى كرده و نمى‌خواست با آغشته كردن دست خود به خون امام (عليه‌السلام) ، در جامعه اسلامى چهره‌اى منفور از خود به جا گذارد.

برعکس سعى داشت تا با هر چه نزديك‌تر نشان دادن خود به اين خاندان، چهره‌اى وجيه براى خود فراهم آورد. علاوه بر آنكه به خيال خود با اين سياست، آنان را وامدار خود كرده و از هر اقدام احتمالى آنان پيشگيرى مى‌كند؛ چنان‌كه در يكى از بخشش‌هاى كلان خود به امام حسن (عليه‌السلام)  و امام حسين (عليه‌السلام) ، در مقام منّت‌گذارى بر آن دو گفت: اين اموال را بگيريد و بدانيد كه من پسر هند هستم و به خداوند سوگند كه هيچ‌كس قبل از من به شما چنين هدايايى نداده و بعد از من نيز چنين نخواهد شد».

 

  امام حسين (عليه‌السلام)  براى آنكه نشان دهد كه اين بخشش‌ها نمى‌تواند قابل منّت‌گذارى باشد، در جواب فرمود: «به خداوند سوگند كه نه قبل از تو و نه بعد از تو هيچ‌كس نمى‌تواند چنين بخششى را به دو مردى داشته باشد كه با شرافت‌تر و با فضيلت‌تر از ما دو برادر باشد».[11]

 

 همچنين از سوى ديگر معاويه مى‌دانست كه در پيش گرفتن سياست خشونت، نتيجه عكس خواهد داد؛ زيرا توجه مردم را به اين خاندان بيشتر جلب خواهد كرد و در دراز مدّت موجبات نفرت آنها از حكومت معاويه را فراهم خواهد آورد و به طور طبيعى ياورانى را به دور اين شخصيت‌ها جمع خواهد كرد.

مهم‌تر اينكه معاويه در آن زمان، از ناحيه امام حسين (عليه‌السلام)  ـ با توجه به شرايط زمانه ـ احتمال خطر جدّى نمى‌ديد و سعى داشت تا با در پيش گرفتن اين سياست، ريشه‌هاى خطر را براى دراز مدت بخشكاند. در نقطه مقابل امام حسين (عليه‌السلام)  از هر فرصتى براى زير سؤال بردن حكومت معاويه، بهره مى‌گرفت.

نمونه آشكار آن نگاشتن نامه به معاويه و يادآور شدن جنايات و بدعت‌هاى او[12] و نيز مقابله شديد با ولايت عهدى يزيد بود.[13] البته امام (عليه‌السلام)  خود به خوبى مى‌دانست كه در صورت قيام عليه معاويه ـ به ويژه با توجه به اين سياست‌هاى معاويه ـ افكار عمومى او را يارى نكرده و با توجه به ابزارهاى تبليغاتى حكومت، حق را به معاويه خواهند داد.

 

چهار. شرايط زمانه

 

هرچند عدّه‌اى از كوفيان بلافاصله پس از شهادت امام حسن (عليه‌السلام) ، به امام حسين علیه‌السلام نامه نگاشته و ضمن عرض تسليت به او، خود را منتظر فرمان امام (عليه‌السلام)  معرفى كردند؛[14] اما آن حضرت مى‌دانست كه با توجّه به عواملى همچون ثبات و استحكام قدرت مركزى در شام، تسلّط كامل باند اموى بر شهر كوفه، سابقه عملكرد سوء كوفيان در برخورد با امام على (عليه‌السلام)  و امام حسن (عليه‌السلام) ، چهره به ظاهر وجيه معاويه در بيشتر نقاط مملكت اسلامى و … در صورت قيام احتمال موفقيت در حدّ نزديك صفر خواهد بود و چنين قيامى به‌جز هدر دادن نيروهاى اندك، معرفى شدن به عنوان ياغى و خروج كننده بر حكومت به ظاهر اسلامى و شكست و كشته شدن خود نتيجه‌اى در بر نخواهد داشت.

  در حالى‌كه در هنگام قيام عليه حكومت يزيد، شرايط زمانه كاملاً بر عكس اين شرايط بود.

1]. اين جدول از مقاله‌اى با نام «البعد الزمنى فى الثورة الحسينيه» برگرفته شده كه توسط آقاى احمد القاضى نگاشته شده و در شماره دوّم مجله رسالة الحسين (عليه‌السلام)  چاپ شده است.

[2]. الامامة و السياسة، ج 1، ص 180: «و انى لا اعلم لها [للامة] فتنة اعظم من امارتك عليها».

[3]. همان: «و انى واللّه‌ ما اعرف افضل من جهادك فان افعل فانه قربة الى ربّى و ان لم افعله فأستغفر اللّه‌ لدينى». در بحارالانوار ج 44، ص 213، «استغفراللّه‌ لذنبى» آمده است.

[4]. موسوعة كلمات الامام الحسين (عليه‌السلام) ، ص 239: «و معاذ اللّه‌ ان انقض عهدا عهده اليك اخىالحسن (عليه‌السلام) ».

[5]. الارشاد، مفيد، ص 355: «الا و انى كنت منيّت الحسن أشياء و اعطيته اشياء و جميعها تحت قدمىَّ لا أفى بشى‌ء منها له».

[6]. نهج البلاغه، خطبه 126.

[7]. مقاتل الطالبيين، ص 40: «… و لكن قد علمت انى اطول منك ولاية و اقدم منك لهذه الامّة تجربة و اكبر منك سنّا … فادخل فى طاعتى».

[8]. الارشاد، ص 357.

[9]. موسوعة كلمات الامام الحسين (عليه‌السلام) ، ص 209 و 210.

[10]. الاخبار الطوال، ص 227؛ تجارب الامم، ج 2، ص 39.

[11]. تاريخ ابن عساكر، ترجمة الامام الحسين (عليه‌السلام) ، ص 7، ح 5.

[12]. بحارالانوار، ج 44، ص 212.

[13]. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 228؛ الامامة و السياسة، ج 1، ص 186.

[14]. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 228.

 

منبع: سایت هدانا برگرفته از پرسش ها و پاسخ ها «ویژه محرم»

 

حتما بخوانيد

 

ویژه نامه محرم و صفر

 

 

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.