پاسخ چند شبهه اعتقادی/درس سيزدهم عقایدآیت الله مصباح یزدی

پاسخ چند شبهه اعتقادی/درس سيزدهم عقایدآیت الله مصباح یزدی
فهرست این نوشتار:
1- اعتقاد به موجود نامحسوس
يكى از شبهات ساده در زمينه خداشناسى اينست كه چگونه مىتوان به وجود موجودى معتقد شد كه قابل درك حسّى نيست؟
اين شبهه، در ذهن افراد ساده انديش به صورت «استبعاد» پديد مىآيد ولى انديشمندانى نيز پيدا شدهاند كه اساس تفكر خود را بر «اصالت حسّ» قرار دادهاند و موجود نامحسوس را انكار كردهاند يا دست كم، آن را قابل شناخت يقينى ندانسته اند.
پاسخ اين شبهه آنست كه ادراكات حسّى، در اثر ارتباط اندامهاى بدن با اجسام و جسمانيّات، حاصل مىشود و هر كدام از حواس ما نوعى از پديده هاى مادّى و متناسب با خودش را در شرايط معيّنى درك مىكند و همانگونه كه نمىتوان توقّع داشت كه چشم، صداها را درك كند يا گوش، رنگها را ببيند نبايد انتظار داشت كه مجموع حواسّ ما هم همه موجودات را درك كند.
زيرا اولا در ميان موجودات مادّى هم چيزهايى وجود دارد كه قابل درك حسى نيست چنانكه حواسّ ما از درك انوار ماوراءبنفش و مادون قرمز و امواج الكترومنيتيك و… عاجز است.
ثانياً ما بسيارى از حقايق را از غير راه حواسّ ظاهرى، درك مىكنيم و اعتقاد يقينى به وجود آنها پيدا مىكنيم با اينكه قابل درك حسّى نيستند. مثلاً از حالت ترس و محبت، يا اراده و تصميم خودمان آگاه هستيم و اعتقاد يقينى به وجود آنها داريم در صورتى كه اين پديده هاىروانى همانند خود روح، قابل درك حسّى نيستند و اساساً خود «ادراك» امرى غيرمادّى و نامحسوس است.
پس درك نشدن چيزى بوسيله اندامهاى حسّى، نه تنها دليلى بر عدم وجود آن نيست بلكه حتى نبايد موجب استبعاد هم بشود.
2- نقش ترس و جهل در اعتقاد به خدا
شبهه ديگرى كه از سوى بعضى از جامعه شناسان، مطرح شده اينست كه اعتقاد به وجود خدا در اثر ترس از خطرها به ويژه خطرهاى ناشى از زلزله و صاعقه و مانند آنها پديد آمده است و در واقع، بشر براى آرامش روانى خودش (العياذ باللّه) يك موجود خيالى را بنام «خدا» ساخته و به پرستش آن پرداخته است. و به همين جهت، هر قدر علل طبيعىِ پديده ها و راه ايمنى از خطرها بيشتر شناخته شود اعتقاد به وجود خدا ضعيفتر مىگردد.
ماركسيستها اين شبهه را با آب و تاب زياد، در كتابهاى خودشان به عنوان يكى از دستاوردهاى «علم جامعه شناسى» مطرح مىكنند و آن را وسيلهاى براى فريفتن ناآگاهان، قرار مىدهند.
در پاسخ بايد گفت:
اولا مبناى اين شبهه، فرضيهاى است كه بعضى از جامعه شناسان، طرح كردهاند و هيچ دليل علمى بر صحّت آن، وجود ندارد.
ثانياً در همين عصر، بسيارى از انديشمندان بزرگ كه بيش از ديگران، از علل پديده ها آگاه بوده و هستند اعتقاد جزمى و يقينى به وجود خداى حكيم داشته و دارند1. پس چنان نيست كه اعتقاد به وجود خدا، ناشى از ترس و جهل باشد.
ثالثاً اگر ترس از پارهاى رويدادها يا نشناختن علل طبيعىِ پارهاى از پديده ها موجب توجه به خدا گردد بدين معنى نخواهد بود كه خدا، زاييده ترس و جهل انسان است. چنانكه بسيارىاز انگيزه هاى روانى مانند لذت طلبى و شهرت طلبى و… موجب تلاشهاى علمى و فنى و فلسفى مىشود ولى زيانى به اعتبار آنها نمىزند.
رابعاً اگر كسانى خدا را به عنوان پديدآورنده پديده هاى مجهول العلّه شناختهاند و حتى اگر با كشف علل طبيعىِ آنها از ايمانشان كاسته شده است بايد آن را دليل ضعف بينش و ايمان آنان دانست نه دليل بى اعتبارى اعتقاد به خدا، زيرا حقيقت اينست كه عليّت خداى متعال نسبت به پديده هاى جهان از سنخ تأثير علتهاى طبيعى و در عرض آنها نيست بلكه عليّتى است فراگير و در طول تأثر همه علتهاى مادّى و غيرمادّى1. و شناختن و نشناختن علل طبيعى، تأثيرى در اثبات و نفى آن ندارد.
3- آيا اصل عليّت، يك اصل كلى است
شبهه ديگرى كه بعضى از انديشمندان غربى، مطرح كردهاند اينست كه اگر اصل عليّت، داراى كليّت باشد بايد براى خدا هم علتى در نظر گرفت در صورتى كه فرض اينست كه او علت نخستين مىباشد و علتى ندارد. پس پذيرفتن خداى بى علت، نقض قانون عليّت و دليل بر عدم كلّيّت آن است، و اگر كلّيّت آن را نپذيريم نمىتوانيم براى اثبات واجب الوجود، از اين اصل، استفاده كنيم. زيرا ممكن است كسى بگويد كه اصل مادّه يا انرژى، خودبخود و بدون علت بوجود آمده و تحوّلات آن به پيدايش ساير پديده ها انجاميده است.
اين شبهه ـ همانچونه كه در درس هفتم اشاره شد ـ در اثر تفسير نادرست براى اصل عليّت، پديد آمده است. يعنى چنين پنداشتهاند كه مفاد اصل مزبور اينست كه «هر چيزى احتياج به علت دارد» در صورتى كه تعبير صحيح آن اينست كه «هر ممكن الوجود يا هر موجود وابسته و نيازمندى احتياج به علت دارد» و اين قاعدهاى است كلى و ضرورى و استثناءناپذير. اما فرض اينكه اصل مادّه يا انرژى بدون علت، پديد آمده و تحوّلات آن، موجب پيدايش پديده هاى جهان شده است اشكالات زيادى دارد كه در درسهاى آينده به بيان آنها خواهيم پرداخت.
4- دستاوردهاى علوم تجربى
يكى ديگر از شبهات اينست كه اعتقاد به وجود آفريدگار براى جهان و انسان، با پارهاى از دستاوردهاى علوم جديد، سازگار نيست. مثلاً در شيمى، ثابت شده كه مقدار مادّه و انرژى، همواره ثابت است و بنابراين، هيچ پديدهاى از نيستى بوجود نمىآيد و هيچ موجودى هم به كلى نابود نمىگردد، در صورتى كه خداگرستان معتقدند كه خدا آفريدگان را از نيستى به هستى آورده است.
همچنين در زيست شناسى، ثابت شده كه موجودات زنده، از موجودات بى جان پديد آمدهاند و تدريجاً تطوّر و تكامل يافتهاند تا به پيدايش انسان انجاميده است در صورتى كه خداگرستان معتقدند كه خدا هر يك از آنها را جداگانه آفريده است.
در پاسخ بايد گفت:
اولا قانون بقاء مادّه و انرژى به عنوان يك قانون علمى و تجربى، تنها در مورد پديده هاى قابل تجزيه، معتبر است و نمىتوان براساس آن، اين مسأله فلسفى را حل كرد كه آيا مادّه و انرژى، ازلى و ابدى است يا نه؟
ثانياً هميشگى بودن و ثابت بودن مقدار مجموع مادّه و انرژى، به معناى بى نيازى از آفريننده نيست بلكه هر قدر عمر جهان، طولانىتر باشد نياز بيشترى به آفريدگار خواهد داشت زيرا ملاك احتياج معلول به علت، امكان و وابستگى ذاتىِ آن است نه حدوث و محدوديّت زمانى آن.
به ديگر سخن: مادّه و انرژى علت مادى جهان را تشكيل مىدهند نه علت فاعلى آن را، و خودشان نيز محتاج به علت فاعلى هستند.
ثالثاً ثابت بودن مقدار مادّه و انرژى، مستلزم نفى پيدايش پديده هاى جديد و افزايش و كاهش آنها نيست و پديده هايى از قبيل روح و حيات و شعور و اراده و… از قبيل مادّه و انرژى نيستند تا افزايش و كاهش آنها منافاتى با قانون بقاء مادّه و انرژى داشته باشد.
رابعاً فرضيه تكامل ـ علاوه بر اينكه هنوز هم از اعتبار علمىِ كافى، برخوردار نشده و از طرف بسيارى از دانشمندان بزرگ، مردود شناخته شده است ـ منافاتى با اعتقاد به خدا ندارد و حداكثر، نوعى عليّت اِعدادى را ميان موجودات زنده، اثبات مىكند نه اينكه رابطه آنها را باخداى هستى بخش، نفى نمايد. و شاهد آن اينست كه بسيارى از طرفداران همين فرضيه، معتقد به خداى آفريدگار براى جهان و انسان بوده و هستند.
منبع: سایت هدانا برگرفته از کتاب اعتقادات آیت الله مصباح یزدی