نقد و بررسی عرفان کیهانی (حلقه)

نقد و بررسی عرفان کیهانی (حلقه)
عرفان کیهانی
یکی از آشنایان جذب عرفان حلقه شد و از من هم دعوت میکند و ادعا میکند برخی تحصیل کردهها هم در گروهشان هستند. میخواستم درباره این گروه اطلاع داشته باشم!
از جمله جریانات معنویتگرا در کشور، عرفان حلقه است. این گروه که نام دیگرش عرفان کیهانی است، از علنی شدن آن در ایران کمتر از یک دهه میگذرد. در سالهای اخیر دورهها و کلاسهایی توسط این گروه برگزار شده است.
بنیانگذار این فرقه فردی به نام «محمدعلی طاهری» است که کتابهای «انسان از منظر دیگر»، «بینش انسان»، «عرفان کیهانی»، «انسان و معرفت» و «موجودات غیرارگانیک» تاکنون به نام وی چاپ شده است.
متأسفانه برخی از ابتدا با این تصور که آموزههای عرفان حلقه با اصطلاحات و تعابیر عرفان اسلامی مطابقت دارد عرفان حلقه را همراهی کردند. چنین پنداری باعث شد که بسیاری با اعتماد به این چهرههای مذهبی در کلاسها و دورههای عرفان حلقه حضور پیدا کنند. اما در ادامه با آشکار شدن اینکه برخی سردمداران عرفان حلقه التزامی به مسائل شرعی ندارند و آسیبهای عملی هم چون اختلاط در جلسات عرفان حلقه راه پیدا کرده است، بسیاری از جذب شدگان اولیه دچار تردید شدند و راه خود را جدا کردند.
عرفان دینی یا غیردینی؟
یکی از محورهای قابل رصد در کتب عرفان حلقه که دینی بودن مبانی این فرقه را به طور جدی مورد تردید قرار میدهد، نگاه این جریان به نقش دین در سلوک معنوی است.
قبل از ورود به این بحث تبیین یک مفهوم کلیدی به روایت عرفان حلقه ضروری است و آن هم کلید واژه «شبکه شعور کیهانی» است.
در منابع عرفان حلقه آمده است: «اساس این عرفان بر اتصال به حلقههای متعدد «شبکه شعور کیهانی» استوار است و همه مسیر سیر و سلوک آن، از طریق اتصال به این حلقهها صورت میگیرد.»[65]
مؤلف ضمن این که این شبکه را مجموع هوش و خرد حاکم بر هستی میداند، آن را دارای خالق معرفی میکند[66] و از طرف دیگر نقشی که وی به این شبکه میدهد، از حیث نظری و مفهومی جایی برای حضور خدا نمیگذارد!!
وی میگوید: «عامل مشترک فکری بین همه انسانها و یا بهعبارتی زیربنای فکری همه انسانها، شعور حاکم بر جهان هستی است. در این تفکر، این عامل مشترک «شبکه شعور حاکم بر هستی» نامیده میشود.»[67]
این عامل مشترک فکری انسانها که در عرفان حلقه بر آن تأکید میشود، اگر کسی در خارج آن را مصداقیابی کند؛ شبکهای است که کارش در درمانگری خلاصه میشود!!
در کتاب عرفان کیهانی نیز آمده است: «اعتقادات افراد به دو بخش زیربنا و روبنا تقسیم میشود: «زیر بنا» بخش اشتراک فکری انسانهاست، در بخش نظری و عملی عرفان کیهانی، شعور الهی و یا هوشمندی حاکم بر جهان هستی زیربنای پذیرفته شده است. «… روبنای فکری» نیز شامل دستورالعملهای ادیان و مذاهب و تعاریف و راههای مختلف رسیدن انسان به تعالی استو عرفان حلقه با بخش اختصاصی روبنای فکری انسانها که شامل اعتقادات و مراسم و مناسک مختلف است، برخورد و مداخلهای ندارد.»[68]
یکی از نکات در خور دقت در گفته بالا این است که تمامی آنچه در دین الهی اسلام بهعنوان اصول دین معرفی شده است که اعتقاد به توحید و خدا باوری هم در رأس آن قرار دارد، همگی از نظر سردمداران عرفان حلقه جزء شاخ و برگهاست و اساساً در درجه دوم اهمیت قرار دارند.
نکته مهمتر این است که در عبارات بالا به جای زیربناهای اعتقادی و اصول دین، مفهومی جعلی و جدید جایگزین شده است به نام «شبکه شعور کیهانی». طبق اصل بالا، کسی که به شعور کیهانی ایمان داشته باشد در حقیقت اصول عقیدتیاش کامل است و اگر کسی به این شبکه شعورمند معتقد نباشد، چون زیر بنا را تحصیل نکرده است به هر چه که باور داشته باشد، سودی به حالش نخواهد داشت؛ هرچند که آن باور، باور به خدا و رسولانش و عالم رستاخیز باشد. اما اگر کسی که به شبکه شعور جهانی ایمان بیاورد، اگر به ولایت معصومین هم باور نداشته باشد، اشکالی در عقاید و باورهایش نیست. چنانکه وی در کتاب انسان از منظری دیگر (صفحه 89) در نموداری رابطه انسان را با خدا ترسیم میکند و فقط یک واسطه را بهعنوان رابط و واسطه ذکر میکند؛ آن هم شبکه شعور کیهانی است، نه ولایت اولیای الهی و نه شریعت وحیانی و نه کتاب خدا.
وی دقیقاً همین نمودار را در کتاب عرفان کیهانی (صفحه 87) هم ترسیم کرده است و باز تنها واسطه ارتباطی بین انسان و خدا را شبکه شعور کیهانی معرفی میکند.
رهبر عرفان حلقه به صراحت میگوید: «جهت بهرهبرداری از عرفان عملی نیاز به اتصال به شبکه شعور کیهانی است»[69].
در قدم دوم میگوید: «این اتصالات، اصل جداییناپذیر این شاخه عرفانی است.»
در قدم سوم میگوید: «تنها شرط حضور در حلقه وحدت شاهد بودن است.»[70]
بهعبارت واضحتر آنجا که وی میگوید: «عرفان حلقه، با بخش اختصاصی روبنای فکری انسانها که شامل اعتقادات و مراسم و مناسک مختلف است، برخورد و مداخلهای ندارد.»[71]
نتیجه این نوع تفکر، عدم لزوم اعتقادات دینی است، بنابراین یک مسیحی همان میزان میتواند عرفان حلقهای باشد که یک مسلمان و هندو و یهودی.[72]
زیربنا بودن شبکه شعور کیهانی و روبنا بودن دین و مذهب از نگاه عرفان حلقه موجب میشود که اعتقاد به توحید با اعتقاد به تثلیث یکسان باشد!! و قبول معاد با پذیرش تناسخ تفاوتی نکند!! با این وصف پیوند بین روبنا و زیربنا چه میشود؟ این شکاف بین زیر بنا و روبنا را باید چگونه توجیه کرد؟ فقط یک جواب دارد و آن هم این است که در عرفان حلقه، غیر از اعتقاد به شعور کیهانی همه چیز روبنا و غیراساسی محسوب میشوند.(دقت شود!)
ممکن است تصور شود که مراد رهبر عرفان حلقه این است که بطن ادیان، همان عرفان است و غایت دین، معرفت الهی است و نقش مهم شریعت آن است که بهحقیقت ختم شود. در حالیکه این تصور با اصول تصریح شده در عرفان حلقه نمیسازد. زیرا در اولین اصل از اساسنامه عرفان حلقه تصریح شده؛ «همه انسانها صرفنظر از دین و مذهب میتوانند جنبه نظری عرفان حلقه را بپذیرند و از جنبه عملی آن بهرهمند شوند.»[73]
آنچه به روشنی از این اصل استنباط میشود، این است که عارف شدن تلازمی با دین داری ندارد و بدون دین و دستورات شریعتی هم میتوان عارف شد!!
وی آیه «فاستقیموا الیه» را «مستقیم به سمت خدا رفتن» ترجمه میکند! درحالیکه «فاستقیموا» از ریشه استقامت و به معنی ثبات قدم و پایداری است نه به معنی مستقیم به سمت خدا رفتن و حذف واسطه.
وی در ادامه آیه، «ویل للمشرکین» را به کسانی تفسیر میکند که «فاستقیموا الیه» را نقض میکنند. در حالیکه ادامه آیه، خود مشرکین را معنا کرده است و نیازی به تأویل و تفسیرهای شخصی نیست. ادامه آیه میگوید:
«وَ وَیْلٌ لِّلْمُشرِکِینَ الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکوةَ وَ هُم بِالاَخِرَةِ هُمْ کَفِرُونَ»[74]؛
«مشرکین کسانیاند که اهل زکات نیستند و به انکار معاد میپردازند».
هر چند در عرفان حلقه تلاش میشود که با تأویلهای نابجای آیات قرآن، تأییدات قرآنی برای خود دست و پا کنند، ولی واقعیت آن است که هدف آنان از تمسک به ادله دینی، این است که نشان دهند آموزههای اسلامی هم تعلیمات عرفان حلقه را تأیید میکند، نه اینکه این عرفان برآمده از اسلام است. (دقت شود!) شاهد مطلب هم این است که وی عرفان خود را ایرانی معرفی میکند!!
وی خاستگاه و ماهیت عرفان خود را جغرافیایی میداند نه دینی و مأموریت خود را زنده کردن عرفان ایران میداند. وی پیشگفتار کتاب عرفان کیهانی را با عنوان «ایران و دنیای عرفان» نوشته است و در این متن بیش از 10 بار این مطلب را یادآور میشود که عرفان حلقه ایرانی است[75] و صریحاً از مأموریت خود پرده برمیدارد که «یکی از رسالتهای ما اعتلای عرفان ایران است.»[76]
اشتباه نشود، اختلاف بر سر این نیست که چرا وی از ایران دم میزند، بلکه وی عرفان را محصولِ دین و شریعت نمیداند و تلازمی بین دین داری و عرفان نمیبیند و ادیان الهی را نه بهعنوان مصدر و پشتوانه عرفان، بلکه در حد تأییدکننده عرفان میداند. به همین علت است که وی در کتابش حتی یکبار از پیامبر خاتم یاد نمیکند و تمام سعیاش بر این است که بگوید بدون نیاز به دین و شریعت میتوان مستقیم با خدا ارتباط گرفت و عارف شد. به همین جهت است از نگاه وی نوع دین مهم نیست و عرفان حلقه با دین شخصی افراد کاری ندارد.
عرفانِ شریعت ستیز
«شریعت» در نگاه بزرگان معرفت، چنان مهم است که بهعنوان معیار و ضابطه شهود رحمانی و غیررحمانی مطرح است. از نگاه عارفان اصیل اسلامی، میان «شریعت و طریقت و حقیقت» ارتباط ناگسستنی وجود دارد. «طریقت» همان آداب سلوکی اسلام است که طبق آن سالک مسلمان، در قالب قواعد وآدابی به پیمودن راهسیر و سلوک و کسب معرفت میپردازد و «حقیقت» دستیابی به حقایق و معارف شهودی است که پس از عمل به دستورات شریعت و پیمودن منازل طریقت، به قلب عارف میتابد.
از نگاه عرفای مسلمان شریعت و طریقت و حقیقت در طول همدیگرند و «طریقت»، باطن «شریعت» است و «حقیقت»، باطن طریقت محسوب میشود و هر کدام ضمن اینکه محافظ مرتبه بعدی است، مرتبهای از دین را تشکیل میدهند. چنانکه سید حیدر آملی از این سهبه ترتیب با عناوین: «قشر، لب و لباللب» نام برده است.[77]
وی شریعت را قشر بادام و طریقت را به مغز بادام و حقیقت را به روغن(عصاره) بادام تشبیه کرده است که عارف در هیچ مرحلهای از عمل به شریعت بینیاز نیست.
بنا بر آنچه گفته شد؛ نگاه عرفان حلقه به شریعت با آنچه در عرفان اصیل اسلامی وجود دارد بسیار متفاوت و دور از حقیقت است.
در عرفان حلقه از همان قدم اول ظواهر شرعی تأویل میشود و برای مناسک دینی، صورتهای درونی ترسیم میشود بهگونهای که این صورتهای درونی، ما را از افعال خارجی بینیاز میکند. چنانکه مؤلف کتاب عرفان کیهانی «نماز» را «اتصال» معنا میکند! به همین جهت هیچگاه در دورههای عرفان حلقه، نماز با تعریف فقهی (یعنی عملی که با شرایط و اجزاء خاص باید انجام پذیرد)، مورد توصیه و تأکید قرار نمیگیرد بلکه یک خانم مسلمان میتواند با توجه درونی و اتصال قلبی، نمازش را در حال آشپزی نیز ادا نماید!!
با این وصف واژه شریعت در کتب عرفان حلقه، یک اصطلاح جدید است که هیچ اشتراک معنایی با اصطلاح رایج در منابع عرفان اسلامی ندارد.
مؤلف کتاب عرفان کیهانی میگوید: «در عرفان کیهانی، مسیر اصلی طریقت است که بر روی این مسیر که مسیر عمل است، از شریعت و حقیقت بر روی آن دریافت صورت میگیرد و در انتها هر سه بر یکدیگر منطبق میگردند».[78]
در عبارت بالا آنچه بهعنوان مسیر اصلی مورد توجه نویسنده است، «طریقت» است و سلوک عملی سالک معطوف به طریقت است. در حالیکه بزرگان معرفت اذعان کردهاند که مسیر عملی و چهارچوب اعمال برای سالک، «شریعت» است.
بهعبارت دیگر از نظر مؤلف عرفان حلقه، شریعت «میتواند» با طریقت هم سو و همجهت گردد، نه این که «باید» از کانال شریعت به طریقت دست یافت. بنابراین در عرفان حلقه بحث بر سر «امکان انطباقِ» شریعت با طریقت است نه لزوم متابعت از شریعت. بگذریم که انطباق نهایی شریعت، طریقت و حقیقت، و دریافتِ همزمانِ طریقت از کانالهای حقیقت و شریعت که نویسنده ادعا کرده است، بیانگر عدم تصور صحیح از ارتباط این سه است؛ چرا که تقدم و تأخر این سه به صورت منطقی لحاظ نشده است و هدف و غایت در این مسیر فراموش شده است. در حالیکه از نگاه عرفای مسلمان، هدف نهایی دست یابی به حقیقت است.
هم چنین در هیچ کجای منابع عرفان حلقه، گفته عارفان مسلمان در باب لازم بودن شریعت در تمامی مراحل و مراتب، مورد تصریح قرار نگرفته است.
در حالیکه ابن عربی میگوید: «هر که از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هفتم بالا رفته باشد، به چیزی از حقیقت، دست نخواهد یافت… چرا که حقیقت، عین شریعت است. شریعت، مانند جسم و روح است که جسمش، احکام است و روحش، حقیقت».[79]
علامه طباطبایی در این باره گفته است:
«این که از بعضی شنیده شده است که میگویند: تکلیف سالک پس از وصول به مقامات عالیه و وصول به فیوضات ربانیه، ساقط میگردد؛ سخنی است کذب و افترایی است بس عظیم؛ زیرا رسول اکرمŠ با این که اشرف موجودات و اکمل خلایق بودند، با این حال، تا آخرین درجات حیات، تابع و ملازم احکام الهیه بودند. بنابراین، سقوط تکلیف به این معنی، دروغ و بهتان است».
به حاشیه راندن عقل
در عرفان حلقه «عقل» چنین توضیح داده میشود: «عقل پیوسته با کارهایی که منافع ملموس و مادی نداشته باشد، مخالفت میکند و هر کجا که انسان بخواهد کار دل را دنبال کند، مخالفت سرسختانه نشان میدهد. برای نمونه وقتی که شخصی بخواهد تجربهای ماورائی و غیرمتعارف پیدا کند، عقل به شدت واکنش نشان داده و چنین دنیایی را منکر میشود.»[80]
وی در جای دیگر میگوید: «در اکثر مواقع تبعات عشق با مخالفت عقل مواجه میشود. برای مثال اگر کسی جای خود را به دیگری بدهد و ایثار و فداکاری بکند، این عمل توجیه عاقلانهای نداشته و عقل آن را رد میکند.»[81]
در حالیکه برخلاف آنچه که نویسنده کتاب «انسان از منظر دیگر» پنداشته است؛ «عقل» جهت دستیابی به حقایق و معارف توحیدی، نه فقط مانعتراشی نمیکند، بلکه این دو هم افق هستند و عقل در ساحت عالم معنا، انسان را در ادراک حقیقت مدد میرساند. چنانکه بزرگان عرفان اسلامی یادآور شدهاند.
ملاصدرا که پرچمدار «وحدت کشف و برهان» است، امکان تعارض میان برهان حقیقی و کشف یقینی را منتفی میداند و هر دو راه را ناظر به کشف واقع معرفی میکند. باید توجه داشت که نزاع پارهای از عرفا با عقل، ناظر به عقل گروی افراطی مکتب فلسفی مشاء بوده که این مکتب قادر به حل پارهای از اشکالات وارده به این مکتب نبوده است.
در هر صورت، بر خلاف توهم رهبر عرفان حلقه که همراهی عقل و دل را منکر میشود و برهان و شهود را ناسازگار میداند؛ ابن عربی تصریح میکند: «عقل ظرفیت قبول و پذیرش دریافتهای قلبی را دارد.»[82] درست است که در پارهای از ساحتها، عقل نمیتواند به طور مستقل شهودهای عرفانی را درک کند، ولی حاصل مکاشفه را نفی نمیکند و از این جهت موضع «انکار» ندارد. بنابراین بهتر است مؤلف عرفان کیهانی گفتههای بزرگان عرفان را با خیال خود تفسیر ننماید.
چنانکه ملاصدرا اشاره کرده؛
«برحذر باش که با عقل ناقص خود فکر کنی و منظور عرفاء و بزرگان شهود را به دور از حکم عقل بپنداری.»[83]
ملاصدرا در مورد کسانی که بین درک مستقل عقل و موضع و حکم عقل، تفاوت نمیگذارند، قضاوت زیبایی دارد. وی میگوید:
«من لم یفرق بین ما یحیلالعقل و بین ما لا ینال العقل فهو احسن ان یخاطب فیترک و جهله»[84]؛ «هر کسی که میان آنچه عقل آن را محال میداند با آنچه عقل را بدان دسترسی نیست فرق نگذارد، پس او فروتر از آن است که سزاوار صحبت باشد. پس باید او را در جهلش رها نمود.»
نتیجه آنکه ادعای رهبر عرفان حلقه که میگوید: «اگر کسی بخواهد جایش را به دیگری ببخشد و ایثار کند این عمل توجیه عاقلانه ندارد و عقل آن را رد میکند»؛ چنین حکمی را بزرگان معرفت نه حکم عقل سلیم، بلکه حکم عقل آمیخته با توهمات میدانند. عقل با اعمالی مانند ایثار نه فقط مخالفتی ندارد، بلکه چنین اموری کاملاً توجیه عاقلانه دارد. بهعبارت دیگر هر چند حکم اولیه عقل نمیتواند به جزئیات تعلق گیرد، اما عقلاء چنین حکمی دارند و به حسن این عمل اذعان دارند. (تأیید عقلاء نه حکم اولیه عقل)
قیصری در مقدمه خود در شرح فصوص میگوید: «ان القلب اذا تنور بالنور الالهی، یتنورالعقل بنوره و یتبع القلب لانه قوه من قواه»؛ «اگر قلب کسی به نور الهی منور شود. عقل او نیز به این نور روشن میشود و عقل در حکم کردن، از قلب تبعیت میکند؛ چون عقل نیرو و مرتبهای از قوای قلب است.»[85]
بنابراین کسی که قلب سلیم نداشته باشد، ممکن است حکمی را که نویسنده کتاب عرفان کیهانی به عقل نسبت داده از او سربزند؛ ولی این حکم، حکم عقل سلیم و نورانی نیست، بلکه حکم هوی و هوس است که نویسنده کتاب آن را موضع عقل پنداشته است.
[65]. انسان از منظر دیگر، ص25.
[66]. همان، ص 20 به بعد.
[67]. عرفان کیهانی، ص58.
[68]. عرفان کیهانی، ص 70.
[69]. همان، ص 83.
[70]. همان، ص 87.
[71]. عرفان کیهانی، ص71.
[72]. انسان از منظر دیگر، صص 20 و 126.
[73]. عرفان کیهانی، ص55.
[74]. فصلت (41)، آیه 6.
[75]. همان، ص 41.
[76]. ر.ک: انسان از منظر دیگر، ص 60.
[77]. جامع الاسرار، سید حیدر آملی، ص353.
[78] . عرفان کیهانی، ص 112.
[79]. ابن عربی، فصوص، ج 1، ص 35.
[80]. انسان از منظر دیگر، ص74.
[81]. همان.
[82]. فتوحات مکیه ابن عربی، ج4، ص 261.
[83]. اسفار ج 8، ص 142.
[84]. ملاصدرا، اسفار، ج2، ص323، به نقل از مبانی عرفان نظری، یزدانپناه ص145.
[85]. قیصری، شرح فصوص، ص347.
منبع: سایت هدانا برگرفته از پرسشها و پاسخها «عرفان و سراب» .