وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

معناي اسوه بودن پيامبر

0

معناي اسوه بودن پيامبر

 

 

آیت الله مصباح یزدی

قرآن كريم تصريح مي‌فرمايد كه پيغمبر براي شما اسوه‌ است و بايد به او تأسي كنيد: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَه حَسَنَه لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللّهَ كَثِيراً.(1)يكي از بركات وجود انبيا علیهم السلام ، به‌ويژه آنها كه افزون‌بر مقام نبوت و رسالت، مقام امامت داشتند،(2)اين است که مردم به گفتار و رفتار آنان تأسي مي‌كنند. معناي امام همين است؛ او قدم پيش مي‌گذارد و معتقدان به امامتِ او، از همه گفتارها و رفتار‌هايش الگو مي‌گيرند.

در نهج‌البلاغه نيز درباره تأسي به پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله تأكيد شده است: وَلَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ‌اللَّه صلی الله علیه و آله كَافٍ لَكَ فِي الْأُسْوَه وَدَلِيلٌ لَكَ عَلَي ذَمِّ الدُّنْيَا وَعَيْبِهَا؛(3)براي الگو گرفتن، پيامبر صلی الله علیه و آله براي شما كافي است، او حجتي است بر اينكه دنيا چقدر نارسا و معيوب است. وَكَثْرَه مَخَازِيهَا وَمَسَاوِيهَا؛ و زشتي‌ها و پليدي‌هايش چقدر زياد است. إِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أَطْرَافُهَا وَوُطِّئَتْ لِغَيْرِهِ أَكْنَافُهَا؛ دامن دنيا، از پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آلهبرچيده شد؛ يعني چيزي از دنيا دراختيار او قرار داده نشد. وَوُطِّئَتْ لِغَيْرِهِ أَكْنَافُهَا؛ و اكناف دنيا دراختيار غير او قرار داشت. وَفُطِمَ عَنْ رَضَاعِهَا؛ مثل بچه‌اي كه از شير گرفته مي‌شود، پيغمبر از شير دنيا گرفته شد.

 

 

وَزُوِيَ عَنْ زَخَارِفِهَا؛ و از زخارف دنيا دور گشت. فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الْأَطْيَبِ الْأَطْهَرِ صلی الله علیه و آله فَإِنَّ فِيهِ أُسْوَه لِمَنْ تَأَسَّي وَعَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّي؛ پس به پيامبر پاک و پاکيزه‌ات اقتدا کن. اگر كسي مي‌خواهد الگو بگيرد، بايد از پيغمبر صلی الله علیه و آله الگو بگيرد؛ و اگر مي‌خواهد به كسي انتساب يابد، بايد به پيغمبر صلی الله علیه و آله انتساب يابد. وَأَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَي اللَّهِ الْمُتَأَسِّي بِنَبِيِّهِ؛ بنده‌اي نزد خدا محبوب‌تر است كه به پيغمبر صلی الله علیه و آله اقتدا كند. وَالْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ؛ و پا بر جاي پاي او بگذارد. قَضَمَ الدُّنْيَا قَضْماً وَلَمْ يُعِرْهَا طَرْفاً؛ به‌اندازه ضرورت از دنيا بهره گرفت. تعبير «قضم» را گاهي در جايي به‌كار مي‌برند كه كسي با كراهت از يك خوردني گاز بگيرد، و با دندانش يك تكه به‌اندازه ضرورت بِكَند. قَضَمَ الدُّنْيَا قَضْماً؛ غرضي كه از دنيا داشت اين بود که به‌اندازه ضرورت، ادامه حياتش دهد. وَلَمْ يُعِرْهَا طَرْفاً؛ حتي گوشه چشمي هم به دنيا نكرد. عُرِضَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا فَأَبَي أَنْ يَقْبَلَهَا؛ جبرئيل ازطرف خداي متعال آمد، به پيغمبر صلی الله علیه و آله عرض كرد كه اين کليدهاي گنج‌هاي زمين است؛ اگر مايل باشيد، دراختيار شما خواهد بود. فرمود: من دوست دارم يك روز از نعمت خدا بهره‌مند شوم و شكر خدا كنم، و روز ديگر گرسنه باشم و احتياج خودم را به خدا درك كنم؛ به ثروت‌هاي دنيا علاقه‌اي ندارم.

البته ما بايد به‌اندازه توان خودمان، و بگونه‌اي که وضع زندگي‌مان ايجاب كند، به آن حضرت تأسي كنيم؛ زيرا وقتي الگو ارائه مي‌شود، گاهي طوري‌ است كه افراد مي‌توانند کاملاً رفتارشان را با آن تطبيق دهند، اما گاهي قله‌اي را درنظر مي‌گيرند و به‌سمت او مي‌روند و هركس به‌اندازه همت خود، هرچه بتواند پيش مي‌رود. ما قطعاً نمي‌توانيم به پيغمبر اكرم صلی‌الله علیه وآله يا اميرالمؤمنين علیه‌السلام اقتداي کامل كنيم؛ اما بايد آنها را همچون قله‌اي درنظر بگيريم و به‌سمت آنها حركت كنيم، و هر اندازه‌ مي‌توانيم به آنها شباهت پيدا كنيم. اميرالمؤمنين علیه السلام رفتار پيغمبر صلی الله علیه و آله را نقل مي‌كند: وَلَقَدْ كَان صلی الله علیه و آله يَأْكُلُ عَلَي الْأَرْضِ؛ روي زمين (روي خاک) مي‌نشست و همان‌جا غذا مي‌خورد. وَيَجْلِسُ جِلْسَه الْعَبْدِ؛مثل بردگان مي‌نشست؛ اين‌گونه نبود که با تبختر و تکبّر بنشيند و تكيه دهد؛ بلکه مثل برده‌اي روي زمين مي‌نشست. درباره كيفيت نشستن پيغمبر صلی الله علیه و آله در روايات آمده است كه گاهي يك زانويش را بالا مي‌آورد و روي يك پا مي‌نشست؛ گاهي پاهايش را بغل مي‌گرفت مثل كسي كه زانو بغل مي‌گيرد، و دست‌هايش را روي هم مي‌گذاشت،(4)و در احاديثي نقل كرده‌اند که مثل برده‌ (درمقابل آقاي خودش) مي‌نشست.(5)وَيَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ؛با دستش، به کفش خود وصله مي‌زد. وصله زدن به كفش، ديگر در زمان ما مفهومي ندارد. در سابق كفش که مي‌خريدند، مي‌پوشيدند تا پاره مي‌شد، وقتي پاره مي‌شد به تعميركار كفش مي‌دادند و او مي‌دوخت و وصله مي‌كرد. پيغمبر صلی الله علیه و آله به‌جاي‌اينكه كفش خود را به ديگري بدهد که وصله بزند، با دست خودش وصله مي‌زد. وَيَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ؛ وقتي لباسش پاره مي‌شد، با دست خودش به آن وصله مي‌زد. ما در اين زمان، نمي‌دانيم وصله زدن به لباس چيست! وَيَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِي؛ ‌وقتي لازم مي‌شد سواره برود، مثلاً مي‌خواست راه دوري برود، سوار الاغي مي‌شد، ولي مقيد نبود كه الاغ زين داشته باشد؛

اگر برهنه بود، سوار الاغ برهنه مي‌شد. او نه‌‌تنها خودش بر الاغ برهنه سوار مي‌شد، يكي را هم پشت سر خودش سوار مي‌كرد. وَيُرْدِفُ خَلْفَهُ وَيَكُونُ السِّتْرُ عَلَي بَابِ بَيْتِهِ فَتَكُونُ فِيهِ التَّصَاوِيرُ (اين نکته در خطبه ديگري نيز آمده است)؛ يكي از همسرانش پرده‌اي به در خانه آويخت كه نقش و تصويري روي آن بود. فَيَقُولُ يَا فُلَانَه لِإِحْدَي أَزْوَاجِهِ؛ به همسري كه آن پرده را آويخته بود مي‌گفت: يَا فُلَانَه غَيِّبِيهِ عَنِّي؛ اين پرده را از جلوي چشم من دور كن. فَإِنِّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا وَزَخَارِفَهَا؛ وقتي به اين پرده نگاهم مي‌افتد، ياد دنيا و زخارف آن مي‌افتم؛ نمي‌خواهم اينها در دل من راه پيدا کند. پس اميرالمؤمنين علیه السلام اضافه مي‌فرمايد:فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ وَأَمَاتَ ذِكْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ؛ محبت دنيا را هم از دلش بيرون كرد و ياد دنيا را هم از خاطرش دور كرد؛ اصلانمي‌گذاشت ياد دنيا به ذهنش بيايد. وَأَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ؛ دوست داشت كه حتي زينت‌هاي دنيا جلوي چشمش هم نباشد.

لكَيْلَا يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً وَلَا يَعْتَقِدَهَا قَرَاراً وَلَا يَرْجُوَ فِيهَا مُقَاماً؛ مبادا وقتي نگاهش به زينت‌هاي دنيا مي‌افتد، به اين فكر بيفتد كه از اينها براي خودش انتخاب كند، وَكَذَلِكَ مَنْ أَبْغَضَ شَيْئاً أَبْغَضَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهِ وَأَنْ يُذْكَرَ عِنْدَهُ؛ اگر كسي چيزي را بد و زشت بشمارد و با آن دشمني داشته باشد، نه مي‌خواهد بدان نگاه كند و نه آنكه در پيش او يادي از آن بشود. اميرالمؤمنين علیه السلام مي‌فرمايد: حالا يك عاقل مي‌خواهم عقل خودش را قاضي كند و اين سؤال را به من جواب بدهد: آيا خدا که نعمت‌هاي دنيا را به پيغمبر صلی الله علیه و آله نداد و به دشمنانش داد، به پيغمبر صلی الله علیه و آله اهانت كرد و به آنهايي كه ثروت دنيا داد، خيلي احترام گذاشت؟ اگر كسي بگويد وقتي خدا نعمت‌هاي دنيا را به پيغمبر صلی الله علیه و آله نداد، به او اهانت کرد، درباره خدا دروغ بزرگي گفته است. پيغمبر صلی الله علیه و آله ، محبوب‌ترين بندگان خدا بود. آيا کسي مي‌خواهد به نزديك‌ترين دوستانش اهانت كند؟ فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ؛كسي مي‌خواهم با عقل خودش فكر كند و داوري كند.أَكْرَمَ اللَّهُ مُحَمَّداً بِذَلِكَ أَمْ أَهَانَهُ؛ اينكه خداوند، نعمت‌هاي خود را دراختيار پيغمبر صلی الله علیه و آله نگذاشت، اكرام پيغمبر صلی الله علیه و آله بود يا اهانت به او بود؟! فَإِنْ قَالَ أَهَانَهُ فَقَدْ كَذَبَ وَاللَّهِ الْعَظِيمِ بِالْإِفْكِ الْعَظِيمِ؛ به خداي بزرگ قسم، دروغ بزرگي به خدا بسته است كسي که بگويد خدا ‌خواسته است اين‌گونه، به پيغمبرش بي‌احترامي كند. وَإِنْ قَالَ أَكْرَمَهُ؛ امّا اگر كسي جواب بدهد كه نه، خدا بي‌احترامي نكرده است، فَلْيَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَيْرَهُ حَيْثُ بَسَطَ الدُّنْيَا لَهُ وَزَوَاهَا عَنْ أَقْرَبِ النَّاسِ مِنْهُ؛ پس بايد بداند كه خدا به غير پيامبر صلی الله علیه و آله اهانت كرده است كه نعمت‌هاي دنيا را براي او گسترانده و از نزديك‌ترين مردم به خودِ او برگرفته است (و به ندادن نعمت‌هاي دنيا اکرام کرده است). در سوره فجر آمده است: فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ؛(6) آدمي اين‌‌گونه است كه وقتي خدا او را اکرام مي‌کند و به او نعمتي مي‌دهد، مي‌گويد خدا به من بسيار اكرام كرد و من در پيشگاه خدا عزيزم؛ اما اگر نعمت را از او بگيرد و روزي‌اش را تنگ كند، مي‌گويد خداوند مرا خوار کرد. كَلاّ؛ هرگز اين‌‌گونه نيست، بلکه همه اينها وسيله امتحان است. نه هر کس ثروت دارد پيش خدا عزيز است و نه آن هر كسي كه ندارد در پيشگاه خدا ذليل است. خَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا خَمِيصاً؛ پيغمبر صلی الله علیه و آله ازدنيا رفت، درحالي‌‌كه شكمش گرسنه بود. وَوَرَدَ الْآخِرَه سَلِيماً؛ اما با سلامت وارد عالم آخرت شد. لَمْ يَضَعْ حَجَراً عَلَي حَجَرٍ؛ سنگي روي سنگ نگذاشت؛ يعني خانه‌اي نساخت. حَتَّي مَضَي لِسَبِيلِهِ وَأَجَابَ دَاعِيَ رَبِّهِ؛ تا پاي مرگ هم خانه‌اي نساخت.

فَمَا أَعْظَمَ مِنَّه اللَّهِ عِنْدَنَا حِينَ أَنْعَمَ عَلَيْنَا بِهِ سَلَفاً نَتَّبِعُهُ وَقَائِداً نَطَأُ عَقِبَهُ؛به اينجا كه مي‌رسد، اميرالمؤمنين علیه السلام مي‌فرمايد اين چه منت و نعمت بزرگي است كه خدا به ما داده است! چگونه شكر خدا را به‌‌جا بياوريم كه چنين الگويي براي ما قرار داده است كه ما به او نگاه و به او تأسي كنيم و پا جاي پاي او بگذاريم. سپس ايشان اشاره مي‌كند كه من سعي مي‌كنم اين‌‌گونه باشم: وَاللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِي هَذِهِ حَتَّي اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَاقِعِهَا؛ اين لباسي كه به ‌تن دارم، آن‌قدر وصله زدم كه ديگر از آن تعميركار كه لباس من را تعمير و وصله مي‌كرد خجالت مي‌كشم. وَلَقَدْ قَالَ لِي قَائِلٌ أَ لَا تَنْبِذُهَا عَنْكَ؛ كار به جايي رسيده است كه فردي به من مي‌گويد: نمي‌خواهي اين را دور بيندازي، چقدر وصله روي وصله مي‌زني؟اميرالمؤمنين علیه السلام ، فرمانرواي چند كشور، آن‌قدر به لباسش وصله زده‌ كه تعميركار مي‌گويد اين را رها کن، و او مي‌گويد: فَقُلْتُ اغْرُبْ عَنِّي فَعِنْدَ الصَّبَاحِ يَحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرَي؛ گفتم برو پي كارت؛ به من كاري نداشته باش. ضرب‌المثلي معروف دربين اعراب هست كه مي‌گويد: كساني كه شب‌رو هستند صبحگاه شب‌روي خود را مي‌ستايند؛ شب تا صبح خستگي مي‌كشند و در تاريكي و سختي، راه طي مي‌كنند؛ اما صبح كه هوا روشن مي‌شود و به مقصد مي‌رسند، آن‌‌وقت خوش‌حال مي‌شوند و اين شب‌روي خود را ستايش مي‌كنند. اين ضرب‌المثل در کلام حضرت، به اين مطلب اشاره دارد که اکنون وقت اين نيست كه نشان دهم نتيجه اين ساده‌زيستي‌ها و زهدها چيست؟ بگذار اين دنيا بگذرد و وقت پاداش برسد، آن‌‌وقت روشن مي‌شود نتيجه زندگي من چيست و زندگي كساني كه به دنيا دل بسته‌اند به ‌کجا مي‌انجامد.

 

پی نوشت:

1. «همانا براي شما در (سيرت) رسول خداصلی الله علیه و آله الگوي نيکويي است براي كسي كه خدا و روز قيامت را اميد مي‌برد و خدا را فراوان ياد مي‌كند» (احزاب، 21).

2 مقام امامتي که به آن اشاره شد، در اين آيه قرآن آمده است: وَإِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَامًا (بقره، 124).

3. نهج ‌البلاغه، خطبه 160، ص226.

4. رسول خدا سه گونه مي‌نشست: به‌حال قُرفُصا؛ به‌اين‌ترتيب که ساق‌ها را بلند مي‌كرد و دست خود را جلو ساق‌ها مي‌آورد و بر آن حلقه مي‌زد؛ و گاه بر دو زانو مي‌نشست؛ و گاه يک پا را خم مي‌كرد و پاي ديگر را روي آن مي‌گذاشت؛ و هرگز ديده نشد که چهار زانو بنشيند (محمدبن‌يعقوب الكليني، همان، ج2، ص661).

5. امام صادق علیه السلام فرمود:رسول خداازآن‌زمان که خدااورامبعوث کردتاآن‌هنگام که قبض روح کرد،به‌حال تکيه دادن غذانخوردوهمواره همانندبرده غذامي‌خوردو به‌سان بردگان مي‌نشست. راوي گويد: پرسيدم براي چه؟ فرمود: براي فروتني دربرابر خداي عزوجل (محمدبن‌يعقوب الكليني، همان،‌ ج6، ص270).

6. «اما انسان هنگامي‌كه خدا او را بيازمايد و اكرام كند و نعمت دهد، گويد: خداوندگارم مرا اكرام كرد» (فجر، 15).

 

منبع:هدانابرگرفته از کتاب سيماي پيامبر اعظم (صلي‌الله‌عليه‌وآله) در آينه نهج‌البلاغه

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.