دین اسلام و خشونت
درباره نسبت خشونت و دین گفتنی است دین لزوما عامل خشونت نیست و هر خشونتی هم دینی نیست. ممکن است برخی از دینداران با فهم غلط از دین به خشونتهای غیرمنطقی دست بزنند و یا به علل غیردینی رفتارهای خشنی از خود نشان دهند، اما این هرگز بدان معنا نیست که دین نیز با هرخشونتی بهصورت کلی موافق است.

دین اسلام و خشونت
فهرست این نوشتار:
نسبت دین و خشونت
یکی از وجوه تمایز دوران مدرن با پیشامدرن، مسئله خشونتهای فراگیر است. با پیشرفت شگرف بشر در علم و تکنولوژی، ابزارهای بسیار متنوع و مخرّبی برای خشونت ورزی ساخته شد که خشونتهای انسانی را از لحاظ کمیّت و کیفیّت، دستخوش تحولات وحشتناکی کرد. امروزه با ساخت بمبهای اتمی و بیولوژیک، قدرت خشونتورزی بشر تا به آنجا افزایش یافته که بسیاری از اندیشمندان، ترس آن دارند که بشر با دست خود محیط زیستش را تخریب کرده و نسل انسان بر روی زمین را به یکباره از بین ببرد. پرسش مهمیکه برای همه اندیشمندان بهصورت جدی مطرح بوده و هست این است که علل و عوامل خشونتهای فراگیر کنونی چیست و چه زمینههایی به آن دامن میزند؟ یقینا خشونت پدیدهای تک عاملی نیست و عوامل و علل و زمینههای گوناگونی در بروز، تداوم و گسترش آن دخالت دارند.
برخی از نویسندگان مغرض میکوشند تا با بهانه قرار دادن برخی از خشونتهایی که با بهانه دین و از سوی به ظاهر دینداران صورت میگیرد، دین را عامل اصلی یا مهمترین عامل خشونت در زندگی بشر قرار دهند. در نوشتار حاضر به این تبیین معلّل و نامقبول پاسخ خواهیم داد.
دین، عامل خشونت نیست
درباره نسبت خشونت و دین گفتنی است دین لزوما عامل خشونت نیست و هر خشونتی هم دینی نیست. ممکن است برخی از دینداران با فهم غلط از دین به خشونتهای غیرمنطقی دست بزنند و یا به علل غیردینی رفتارهای خشنی از خود نشان دهند، اما این هرگز بدان معنا نیست که دین نیز با هرخشونتی بهصورت کلی موافق است. خشونت از نگاه دین به دو قسم منطقی (اضطراری) و غیرمنطقی تقسیم میشود. آموزه بنیادین اسلام در حوزه روابط اجتماعی این است که «انسان بهعنوان انسان، دارای کرامت ذاتی و احترام است»: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ. ..»: (1)
ما آدميزادگان را گرامى داشتيم…». دین نخستین عامل کرامت معنوی اخروی است، اما هرگز عاملی برای ستم به انسانها و بیاعتبار کردن کرامت ذاتی آنها نیست. از این رو دین هرگز نمیتواند دلیلی برای خشونت علیه دیگر انسانها قرار گیرد.
امام امیرالمومنین علی(ع) به مالک بناشتر نوشت: «و لا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم؛ فانهم امّا اخ لک فی الدین و امّا نظیر لک فی الخلق!»(2)، «بر مردم همچون درندهای آسیبزننده مباش که خوردن آنان را غنیمت شمری! زیرا مردمان یا برادر دینی تواند و یا نظیر تو در انسانیت!». اسلام همواره بر مدارا و زندگی مسالمتآمیز با دیگران (اعم از مسیحی، یهودی و حتی مشرکان) تأکید کرده است. آری! با ظالم و تجاوزگر مدارا نمیکند و قاطعانه فرمان میدهد که ستم و تجاوز را بکوبید و در جای خود فرونشانید. اسلام در مبارزه با ظلم و تجاوز مرز نمیشناسد و به سرکوب گروه ظالم، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، فرمان میدهد. البته اصل را سلم و صلح میداند و تأکید میکند که اگر تجاوزکاران خواستار پیمان آتشبس و صلح شدند و بر پیمان خود وفادار بودند نباید با آنها بجنگید!(3)
هر خشونتی، دینی نیست
نکته مهم دیگر این است که هرخشونتی هم لزوما دینی نیست. اساساً خشونتبارترین جنگهای تاریخ بشریت، خشونتهایی است که در قرن بیستم و با هویت غیردینی واقع شده است. بانیان جنگهای اول و دوم جهانی اصلا دغدغه دین و دینداری نداشتند. خاستگاه این جنگهای ویرانگر، خودکامگیهای فردی یا جمعی و قدرتطلبی برخی از کشورهای اروپایی است که اتفاقا از لحاظ سطح دینداری بسیار ضعیف و در رتبه پایین از لحاظ تدین قرار دارند. نتیجه این جنگها، بیش از هفتاد میلیون کشته بود. این تعداد، فقط میزان کشتهها را بیان میکند. تعداد مجروحان جنگی و آوارگان و اسیران و… به مراتب بیش از این مقدار است. همانطور که مشاهده میکنید، جنگ و خشونت و کشتار، صرفا معلول دین یا تفسیرهای دینی نیست؛ بلکه بسیاری از خشونتها ریشه در غرایز حیوانی یا برخاسته از تفکرات غلط مکاتب سکولار بوده و هست.
ظرفیت بزرگ ادیان آسمانی برای از بین بردن خشونت
البته باید تأکید کنیم که هدف ما انکار خشونتهای جمعی و بینالمللی با انگیزههای دینی نیست و چنین خشونتهایی در گذشته و حال وجود داشته و دارد. اما سخن این است که آیا دین به چنان خشونتهایی فرمان داده است یا کسانی به نام دین به چنان خشونتهایی دست زدهاند؟ آیا رهایی از دین عامل کاهش خشونتها میشود؟ یقینا پاسخ چنین سؤالی منفی است؛ زیرا همواره دینداری به خشونت نمیانجامد و هر بیدینی هم عاری مستلزم از خشونت نیست. ادیان آسمانی ظرفیتهای زیادی برای از میانبردن زمینههای فردی و اجتماعی خشونت و زمینهسازی و تقویت انگیزه بخشش و مهربانی دارند. مفاهیمیچون کرامت ذاتی انسانها و دیگر مفاهیم و آموزههای اخلاقی دین میتواند بر خشونتهای ناموجه غلبه کند.
کنار نهادن دین، نه تنها راهگشا نیست، بلکه از نهیلیسم (پوچگرایی) و فروریختن ارزشهای انسانی سر در میآورد و به نتایج مخربتری میانجامد.(4)
نیچه که با توجه به عاقبت نهیلیستی فرهنگ غرب، این نتیجه خوفناک را به خوبی تقریر کرده است: «نیک» چیزی نیست جز «آنچه حس قدرت را تشدید میکند، اراده به قدرت و خود قدرت را در انسان»؛ و «بد» چیزی نیست جز «آنچه از ناتوانی میزاید»؛ و «نیکبختی» نیز چیزی نیست جز «احساس اینکه قدرت افزایش مییابد- احساس چیره شدن بر مانعی»؛ اینک آنچه اهمیت دارد «نه خرسندی، بل قدرت بیشتر، به هیچ رو نه صلح بل جنگ، نه فضیلت، بلکه زبردستی…! ناتوانان و ناتندرستان، باید نابود شوند: این است نخستین اصل بشردوستی ما!»(5) بهنظر میرسد بهترین راهکار برای برقراری صلح جهانی و گسترش آرامش و کمال عمومی تکیه بر ارزشهای الهی (همچون کرامت ذاتی و لزوم مدارا با دیگران و غیره) است که از تفسیرهای خشونت زا از دین مانع میشود. تفسیر جامع از آموزههای دینی و هرچیز را در جای خود نشاندن، کمک میکند که مفاهیم مهربانی، بخشش و مدارا را در کنار مفاهیم جهاد، دفاع و اقتدار بهتر بفهمیم.
اسلام، دین عقلانیت
نکته دیگر این است که نقدهای متفکران غربی نسبت به دین، عمدتاً ناظر به دین مسیحیت است که بر تناقض تثلیث استوار شده است! در واقع، محققان و فیلسوفان عصر روشنگری، با به کار بستن عقل خودبنیاد و مستقل از وحی بدین نتیجه رهنمون شدند که به هیچ وجه، آموزههایی از قبیل تثلیث، قابل دفاع نیست. به همین جهت رویکرد مشترک نقادی را پیشه کردند، با این تفاوت که برخی منکر وجود خداوند شدند و برخی شکاک و برخی خداباور؛ آنهایی که خداباور شدند گفتند خدای ما از خدای مسیحیت کلیسایی متفاوت است.
بنابراین، خداباوری رایج در مسیحیت در تقابل با عقل و مورد بدگمانی فیلسوفان عصر روشنگری قرار گرفت؛ بهگونهای که اساساً هر دینی (نه فقط مسیحیت در آن برهه تاریخی خاص) بلکه هردینی را عامل خشونت و مانع پیشرفت تلقی کردند.
آنها باور کردند که تنها نسخه عقلانی از دین، که همان دین طبیعی است، قابل دفاع و سودمند است. پرسش اینجا است که آیا دین اسلام نیز دین عقلستیزی است؟! اگر دین اسلام دین عقلستیزی بود و یا از آموزههای عقل ستیز استفاده میکرد، هیچگاه به عقلانیت(6) و تفکر(7) و تدبر(8) دعوت نمیکرد و یا عقل را حجتی در کنار نقل قرار نمیداد.(9) بنابراین تأکید اسلام بر عقل گرایی و عقلانی بودن آموزههای آن، نمایانگر این واقعیت است که عقلگرایی و نقادی – که مایه تخریب مسیحیت شد- نه فقط دین اسلام را تخریب نمیکند و کنار نمینهد، بلکه مایه تقویت حقانیت آموزههای آن نیز میشود. اگر برخی از روشنفکران سکولار، دین وحیانی را محصول تخیل و عواطف و احساسات دانستند، عمدتاً بدین خاطر بود که دعاوی مسیحیت درباره خداباوری و دینداری، عقل ستیز و غیرقابل قبول
مینمود.(10) جالب اینجاست که برخی از فیلسوفان مدافع حقانیت مسیحیت، با قبول عقلستیزی آموزههای بنیادین مسیحیت همچون تثلیث، با طرح تمایز حدود عقل و ایمان، ایمان را امری شورآمیز و ورای طور عقل معرفی کردند تا بدین وسیله، ایمان را حفظ نمایند؛(11) اما روشن است که ایمان اسلامی نه فقط عقلستیز نیست، بلکه میبایست مبتنی بر عقل باشد!
نتیجه سخن آنکه: اولا هر دینی لزوما عامل خشونت نیست و هر خشونتی هم دینی نیست! رهایی از خشونت، لزوما در گرو رهایی از دین نیست. خشونتهای انسان علل و عوامل گوناگونی دارد که یکی از آنها خشونت با بهانههای دینی است. حسنات دین برای انسانها بسیار است و کنار نهادن دین، خود عاملی برای افزایش خشونتهاست، به خوبی میتوان با استفاده از مفاهیم اخلاقی دینی همچون کرامت ذاتی تمامی انسانها، بر خشونتهای ناموجه غلبه کرد. معرفت دینی همواره قابل نقد و پیرایش است و میتوان با نقد عالمانه و منطقی، پیرایهها را از ادیان زدود و بشریت را از زلال معارف و آموزههای رهایی بخش دین سیراب کرد!
* مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات
حوزه علمیه قم
____________________________________
1.اسراء: 70.
2. نهجالبلاغه، نامه 53.
3. توبه: 1- 5.
4. فردریش نیچه، اراده معطوف به قدرت، ترجمه: محمدباقر هوشیار، چاپ ششم، نشر فرزان، صص 57- 65.
5. همو، دجال، ترجمه: عبدالعلی دستغیب، انتشارات آگاه، صص 26- 27.
6. بقره: 164.
7. بقره: 219 و 266.
8. نساء: 82.
9. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، انتشارات موسسه الوفاء، ج78، ص300.
10. البته اینطور نیست که تنها دلیل مقابله آنها با دینداری و خداباوری، آموزههای عقل ستیز مسیحیت بود بلکه عوامل دیگری نیز نقش داشت، اما تأکید بر مسیحیت از این جهت است که نمایانگر مواجهه اولیه روشنفکران سکولار با دین است که نوعی بدبینی به دین را رقم میزند(برای مطالعه بیشتر، رک: کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه غرب، انتشارات علمی فرهنگی، جلدهای4-9. در این دوره فلسفی، تقابل عقل و دین در حوزه فکری مسیحیت و فلسفه غربی به خوبی روشن میشود).
11. جان کاپوتو، چگونه کیرکگارد بخوانیم، ترجمه: صالح نجفی، انتشارات رخداد نو، صص 133-144؛ سوزان لی اندرسون، فلسفه کیرکگارد، ترجمه: خشایار دیهیمی، انتشارات طرح نو، صص62- 63.
کیهان