وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

حکم اعدام مرتد در قرآن

2

حکم اعدام مرتد در قرآن

جزء 3 
سوره آل عمران،آيه 90

 

جمع بين آيه «ارتداد» با آيه «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ»

 

«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ»81؛ «كسانى كه پس از ايمان خود كافر شدند، سپس بر كفر [خود ]افزودند، هرگز توبه آنان پذيرفته نخواهد شد، و آنان خود گمراهانند».

پرسش 1 . خداوند از طرفى مى فرمايد «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ»82 از طرف ديگر، حكم اسلام اين است كه مرتد اعدام مى شود و حتى توبه مرتد فطرى پذيرفته نمى شود؛ اين دو آيه، چگونه با هم سازگارى دارند؟

پرسش 2 . حكم اعدام مرتد با اصل آزادى چگونه سازگار است؟

پرسش 3 . چرا كودك مسلمانان اگر بعد از بلوغ، دين ديگرى را انتخاب كند، مرتد فطرى حساب مى شود؟

پرسش 4 . چرا خداوند توبه مرتد فطرى را قبول نمى كند؟

در ابتداء بايد به خوبى معناى واقعى آيه «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» معلوم شود. «دين» در اين آيه، يا به معناى «عقيده» و اعتقاد به خداپرستى است و يا به معناى التزام عملى به مجموعه قوانين و احكام الهى و مذهبى است.
اگر دين به معناى عقيده باشد، عقيده از عقد، به معناى گره است «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ»، يعنى هر چيز كه با وجود انسان گره خورده، اين زوربردار نيست و يك جمله خبرى است كه خبر جديدى هم نيست؛ بلكه براى همگان بديهى است. كسى كه عقيده اى دارد، زور بر نمى دارد. كسى كه معتقد است ماست سفيد است، با زور نمى شود اعتقادش را عوض كرد كه ماست سياه است؛ زيرا آن اعتقاد با روح و فكر و وجود آن شخص گره خورده است و اين، زوربردار و اكراه بردار نيست.
«لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ»، يعنى اعتقاد به خدا، زوربردار نيست و حتى مى توان گفت كه همه خدا را قبول دارند و اثبات خدا، نياز به دليل ندارد و به همين جهت در ادامه مى فرمايد: «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ»؛ به تحقيق، راه درست از نادرست، مشخص شده است (و روز از شب متمايز گشته است و به اين جهت، اكراه بردار نيست).

امام خمينى جمله زيبايى دارد. اين جمله، خيلى حساب شده است. وى فرمود: «كمونيست واقعى در عالم نداريم. دبير كل حزب كمونيست هم در دلش مى گويد خدا هست».

امّا اگر «دين» در آيه به معناى مجموع اصول اعتقادات و التزام عملى به فروع دين باشد، پاسخ اين است كه اولاً احترام و التزام به قوانين و احكام، در هر جامعه لازم است و تا وقتى كه شخص تظاهر به فسق و ناهنجارى نكند يا ضروريات دين را به طور علنى انكار نكند، مسلمانان و حاكم اسلامى با او كارى ندارند و اصولاً كسى در محدوده زندگى شخصى افراد، حق دخالت و تجسس ندارد.

ثانيا: «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ»، مربوط به آن كسى است كه هنوز وارد دين نشده كه مى تواند تحقيق و بررسى كند و بعد انتخاب كند؛ اما كسى كه اسلام را پذيرفته است، التزام عملى به احكام و قوانين آن ضرورى است؛ چنان كه با ورود به همه كشورها و مراكز، رعايت قوانين و مقررات الزامى است.

حال بعد از روشن شدن معناى آيه «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ»، نسبت اين آيه با آيه مجازات مرتد، بهتر فهميده مى شود؛ زيرا حكم اعدام مرتد در واقع، يك حكم بازدارنده است. اشخاص از ابتدا مى توانستند مسلمان نشوند؛ ولى بعد از آن كه مسلمان شدند، ديگر حق برگشت علنى كه حكم تبليغ بر ضد دين را دارد، ندارند.

در صدر اسلام، گروهى نقشه كشيدند كه دل تازه مسلمان ها را نسبت به دين سُست كنند؛ نقشه اين بود كه تك تك بيايند زبانا، نه قلبا ايمان بياورند و شب يا روزهاى بعد، دسته جمعى از دين اسلام برگردند؛ تا چنين القاء كنند كه اگر اسلام دين خوبى است، چرا گروه گروه از آن برمى گردند؟

آيه 72 سوره آل عمران، اين مطلب را بيان مى كند. خداوند يك قانون محكم و شديد جلوى پايشان گذاشت و اين نقشه را نقش بر آب كرد و الاّ اگر كسى مرتد شود و اعلام نكند، حكم اعدام را ندارد. حكم ارتداد، حكم حكومتى حاكم است و او بايد تشخيص دهد كه آن قضيه، مسخره كردن دين و خالى كردن دل مسلمانان هست يا نه؟

تا اين جا روشن شد كه اگر دين در آيه «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» به معناى اول باشد، يك خبر است و اصلاً ربطى به آيه ارتداد ندارد و اگر به معناى دوم باشد، مربوط به كسى است كه هنوز وارد دين نشده، يا اگر وارد دين شده، برگشت او علنى و همراه با تبليغ نيست و در نتيجه، هيچ منافاتى بين اين دو آيه وجود ندارد.

حكم مرتد با قطع نظر از آيه «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» با عقل و آزادى و كرامت انسانى و جامعه مدنى چگونه سازگار است؟

جواب اين است كه بياييد حساب كنيم آيا چيزى به عنوان آزادى بيان مطلق در بين عقلاء پسنديده است يا نه؟ به طور مثال، اگر گوشت مسموم قاچاقى وارد كشور شود، مردم مى گويند: چرا گوشتى كه داراى برفك و جنون گاوى است، وارد كشور شده؟ آيا معقول است دولت بگويد: آزادى است و تاجر در واردات، آزاد است؛ شما نخوريد؟ اين را از هيچ حاكمى نمى پذيرند و مى گويند: تو ضامن سلامت مردم هستى و بايد واردات را كنترل كنى.

همان طور كه در مسائل تغذيه و بهداشت، طيفى از آزادى ها هست، به طور مثال در تنوع بسته بندى ها و انواع واردات و صادرات مواد سالم و… سخت گيرى نمى شود و اگر ضرر بود و ضرر به حد طاعون يا وبا رسيد، دولت جلوگيرى مى كند، در مسائل فكرى و فرهنگى نيز نظريه پردازى ها و اظهار نظرها و تنوع سليقه ها در جامعه مجاز است و حتى حضور و فعاليت پيروان اديان ديگر در جامعه اسلامى، پذيرفته شده است؛ تا وقتى كه آن فعاليت ها به حد توطئه نرسد و تبليغ بر ضد ضروريات و مقدسات دين صورت نگيرد و اگر به اين مرحله رسيد، علاوه بر حساسيت همه مردم، دولت و حاكم اسلامى نيز بايد وارد عمل شوند (چنان كه درباره سلمان رشدى چنين اتفاقى افتاد).

 

 

بنابراين، حاكم اسلامى همان طور كه بايد مواظب باشد كه گوشت مسموم در جامعه، توزيع نشود، بايد مراقب باشد تبليغاتى كه در حد استهزاى دين و توطئه براى سست كردن دين مردم است، در جامعه رواج نيابد و در صورت لزوم، شديدترين مجازات ها را جارى سازد. جالب اين است كه در فرهنگ اسلامى و در سابقه تاريخى جوامع اسلامى، مناظرات علمى با منكران خدا و سران اديان مختلف، با آزادى كامل و استقبال خوب عالمان و حاكمان اسلامى انجام مى گرفت و اين، نشان از ظرفيت علمى و فرهنگ غنى اسلام است؛ اما آن چه از آن جلوگيرى شده، فعاليت هاى تبليغى و مسموم در ميان عموم مردم و سست كردن ايمان مردم عامى و عادى بوده است.

 

در حقيقت بحث آزادى انديشه و تحقيق نيست؛ بلكه بحث نيروسازى و تضعيف جامعه مسلمانان است. اسلام، اجازه عوام فريبى در هيچ زمينه اى را به كسى نمى دهد. در مجامع عمومى، آزادى بيان، مقيّد به مصلحت و سلامت عموم مردم است.

عقل مى گويد: اگر جلوگيرى از واردات و توزيع گوشت مسموم صحيح است، جلوگيرى از خوراندن خوراك فكرى مسموم به افراد جامعه نيز كار درست و صحيحى است. بنابراين، اصل مجازات چنين كسى، كاملاً عقلايى است.

چرا كودكى كه والدين او مسلمان هستند، ملحق به اسلام است و بعد از بلوغ، اگر دين ديگرى را اختيار كند، مرتد فطرى محسوب مى گردد؟
حكم اسلام نسبت به كودكان نابالغ و الحاق آنها به دين والدينشان، مربوط به اجراى برخى از قوانين اسلامى، از قبيل وجوب غسل و كفن و دفن در قبرستان مسلمين مى باشد؛ يعنى بالاخره با بچه نابالغ در حال حيات و مرگ او، طبق چه آيينى رفتار كنند؟ گفته شده كه بر طبق آيين پدر يا مادرش.

اما درباره حكم ارتداد؛ امام راحل مى فرمايد: مرتد فطرى، كسى است كه پدر يا مادر او هنگام انعقاد نطفه اش مسلمان بوده اند و خودش پس از رسيدن به بلوغ، اظهار اسلام كرده باشد و سپس از اسلام خارج گردد و در غير اين صورت، حكم مرتد فطرى بر او جارى نمى شود.83
ظاهرا منظور از اظهار اسلام، پذيرفتن آن است. زيرا اگر در ابتداى بلوغ، هيچ دينى را نپذيرفت و مشغول تحقيق شد، ديگر به او مسلمان نمى گويند و او هم فعلاً اظهار اسلام نمى كند.

چرا خداوند توبه مرتدّ فطرى را قبول نمى كند؟

همان طور كه گفته شد، مسئله اعدام مرتد فطرى، يك حكم بازدارنده است و در همه قوانين دنيا و بين عقلا چنين است كه توبه شخص خطاكار را در محافل قضايى نمى پذيرند؛ گرچه مسلّما توبه واقعى نزد خداوند، پذيرفته مى شود؛ ولى بحث در قبول توبه و رفع مجازاتش در اين دنياست.

آيا عقل مى پذيرد كه هركس جرمى مرتكب شد، به محض اين كه دستگيرش كردند، بگويد: اشتباه كردم و رهايش كنند و از مجازاتش صرف نظر كنند؟ اگر چنين شود، ديگر هيچ مجرمى از ارتكاب جرم و عواقب قانونى آن هراسى ندارد و اصولاً وضع هيچ مجازاتى، جنبه بازدارندگى نخواهد داشت و در جامعه، هرج و مرج پيش خواهد آمد و تمام مجرم ها به هنگام دستگيرى، مى گويند: اشتباه كرده ايم و مجازات از آنها برداشته شود و در نتيجه، جعل حكم مجازات از ريشه، عبث و لغو مى شود.

چرا توبه مرتد ملّى را در محاكم قانونى مى پذيرند؟

ارتداد كسى كه از ريشه و خانواده مسلمان بوده، با ارتداد كسى كه اصل و ريشه اش غيرمسلمان بوده و مسلمان شده، سپس برگشته، خيلى فرق مى كند؛ زيرا جرم دسته اول، بسيار سنگين تر و اثر مخرب ترى دارد؛ برخلاف مرتد ملى كه از اول مسلمان نبوده است و برگشت او در تزلزل اعتقادات عوام و مسلمانان عادى، اثر چندانى ندارد و به تعبير ديگر، پذيرش توبه در دنيا، به معناى عفو مجرم است؛ پس هر چه جرم سنگين تر باشد، عفو آن مشكل تر و هر چه سبك تر باشد، عفو آن ممكن تر است.

81. آل عمران 3، آيه 90.

82. بقره 2، آيه 256.

83. امام خمينى، تحريرالوسيله، ترجمه على اسلامى، قم: دفتر انتشارات اسلامى، ج 4، ص 244.

منبع: سایت هدانا برگرفته از پرسمان، تفسیر آیات برگزیده (جلد اول).

حتما بخوانيد

 

ویژه نامه قرآن پژوهی

 

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.

2 نظرات
  1. محمد نويد حيدرزاده می گوید

    اكراه در لغت عرب اجبار معنى نميدهد ، اگر اينطور بود خداوند ميفرمود لا اجبار فى الدين . كره يعنى ناپسند ، نا خوشايند ، اين ايه ميفرمايد كه هيچ ناخوشايندى در دين نيست ، تمام احكام دين بنفع بشر است اعم از احكام حلال و احكام حرام . خوردن شراب حرام است بخاطر ضرر هاى مادى و معنوى كه دارد در حاليكه كسيكه شراب مينوشد شايد لذت خاصى ببرد و از نظر شرابخور اين ايه مخالف با خواست اوست اما اسلام مصلحت شخص و كل جامعه را در نظر گرفته و بدليل مضرات ان انرا حرام كرده و مثال هاى ديگر . پس اكراه معنى اجبار نيست و منظور ازين ايه هيچ ناپسندى در دين اسلام نيست و تمامى احكام اسلام بنفع بشريت است .

    1. حجت الاسلام مهدی طاها می گوید

      علیکم السلام!
      بابت توضیحات تشکر اما در بحث لغت ظاهرا لغت عرب را کامل نگاه نکرده اید، هم معنی اجبار می دهد و هم معنی کراهت و ناپسند دانستن. هر چند در اجبار اکراه هم نهفته است. چون آشنا به اولیات زبان عربی نیستید این اشکال برای شما پیش آمده است که می فرمایید: « اگر اينطور بود خداوند ميفرمود لا اجبار فى الدين »!.
      دقت کنید:
      مثلا این آیه نهی صریح از اجبار دارد که با اکراه مطرح شده و امری عادی در زبان عرب هست که اینگونه صحبت شود: (وَلَا تُكْرِهُوا۟ فَتَيَٰتِكُمْ عَلَى ٱلْبِغَآءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًۭا لِّتَبْتَغُوا۟ عَرَضَ ٱلْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا ۚ وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ ٱللَّهَ مِنۢ بَعْدِ إِكْرَٰهِهِنَّ غَفُورٌۭ رَّحِيمٌۭ- ۳۳/ نور) به آیه دقت کنید:
      ترجمه آیت الله مکارم شیرازی: کنیزان خود را برای دستیابی متاع ناپایدار زندگی دنیا مجبور به خود فروشی نکنید اگر خودشان می‌خواهند پاک بمانند! و هر کس آنها را (بر این کار) اجبار کند، (سپس پشیمان گردد،) خداوند بعد از این اجبار آنها غفور و رحیم است! (توبه کنید و بازگردید، تا خدا شما را ببخشد!).
      اگر بر اساس نظر حضرتعالی بخواهیم ترجمه کنیم، یقیتا معنای درستی نمی دهد، لذا می بینید که اکراه در اجبار هم استفاده شده است.
      ثانیا لا اککراه فی الدین سیاق قبل و بعد آیات را شما مجدد ببینید!
      ثالثا: از جهت لغت هم روشن است.
      کتاب لغت العین:
      و أَكْرَهْتُه: حملته على أمر و هو كارِه.ج۳-ص۳۷۶
      کتاب معجم مقاییس:
      الكُرْه: المشقّة، و الكَرْه: أن تكلَّف الشي‏ءَ فتعملَه كارهاً. ج۵-۱۷۳
      یا در لغت اجبار :
      و أَجْبَرَهُ على الأَمرِ إِجْبَاراً: أَكرَهَهُ و قَهَرَهُ، فهوَ مُجْبَرٌ، هذهِ لُغَةُ عَامَّةِ العَرَبِ، الطراز الأول و الكناز لما عليه من لغة العرب المعول، ج‏۷، ص: ۱۶۶

      لغت نامه های مختلف بحث تکلف و مشقت و اجبار را اشاره کرده اند به عرف و ارتکاز عرب هم رجوع کنید چنین مواردی هست.
      وفقکم الله لکل الخیر