حال و هوای جلسات درس آیت الله قاضی از زبان آیت الله سید عباس کاشانی

حال و هوای جلسات درس آیت الله قاضی از زبان آیت الله سید عباس کاشانی
آيت الله سيدعباس كاشانى:
«…. آشنايى من با ايشان از طريق پدرم بود، كه آقاى قاضى وقتى كربلا مى آمدند بر پدرم وارد مى شدند. بعد مرا به شاگردى پذيرفتند. من در حدود سن 20 سالگى حدود سه سال در خدمت آقاى قاضى بودم، چون سنم خيلى كم بود، آن موقع شاگردان ايشان در سن 50- 30 سال به بالا بودند، بعضى ها هم از خود آقا مسن تر بودند. كلاسهاى اخلاق آقاى قاضى به گونه اى بود كه وقتى كسى از محضرشان استفاده مىكرد و با او روبرو مى شد، مى ديد كه كسى است كه 50 سال در علم اخلاق كار كرده است. و من آن چه فهميدم از فضيلت علمى و كمالات آقاى قاضى، نابغه روزگار بود.
هر كس يك ساعت پاى درس ايشان مى نشست، يك دنيا معارف پيدا مىكرد. در زمانى كه من بودم، كلاسها درس آقاى قاضى همه در منزلشان تشكيل مى شد. يك منزل محقرى داشتند، وقتى وارد مى شديم فكر مىكرديم منزل نوكر آقاست نه خود آقا! اصلًا قالى در آن خانه ديده نمى شد. يك گليمى پهن بود، خيلى هم خوش نقش بود، ولى با نايلون بافته شده بود و آن را هم عموى ايشان فرستاده بود و گفته بود:
«اگر شما به حق الناس معتقد هستيد، من اين را وقف بيرونى شما كردم و براى شما نفرستادم.» چون اخلاق آقاىقاضى در اين مسائل خيلى عجيب بود.
در كلاس صبحشان شايد دويست نفر پاى درس ايشان مى نشستند، وقتى ايشان صحبت مىكردند، همه گريه مى كردند. اگر بگويم تمام دويست نفر گريه مى كردند، مبالغه نكرده ام. حرف هايشان هم همان حرفهاى اخلاقى بود. آقاى قاضى غير از درسهاى اخلاق درس خارج فقه و اصول مىگفتند. و كتاب «مصباح الفقيه» آقارضا همداتى متن خارج فقه ايشان بود.»
آيتالله سيدعباس كاشانى پس از يك عمر تلاش در سال 1389 ش. به لقاءالله پيوست و پس از تشيع پيكر مطهرش در قم و اقامه نماز به وسيله آيت الله وحيد خراسانى به خاك سپرده شد.
كوه توحيد، ص: 158