وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

تعریف صحابه از نظر اهل سنت

0

تعریف صحابه از نظر اهل سنت

فهرست این نوشتار:

شیعه با توجه به تبعیت از مکتب اهل بیت (علیه‌السّلام) به هر صحابی و گفته‌هایش از رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اعتماد نمی‌کند. اما در یک دیدگاه افراطی به دلیل نقص در مبانی اعتقادی، عده‌ای قائل به عدالت تمام صحابه شده‌اند و مشهور اهل سنت گفته اند حتی اگر یک ساعت رسول خدا را دیده باشد صحابی عادلی است؟!. آیا عقل قبول می کند با دیدن چند روز پیامبر شخص عادل باشد و اهل بهشت ؟!.

متاسفانه شاهدیم عده ای نادان به شیعه نسبت ناروا می دهند که شیعه اصحاب پیامبر را مرتد می داند و به آنها ناسزا می گوید، و این درحالی است که این نسبت ها واقعیت ندارد و ما به هیچ کسی ناسزا نمی گوییم و فقط حقایق تاریخی را مطرح خواهیم کرد که در ادامه درباره این کذب بودن این نسبت ناروا بیشتر سخن خواهیم گفت.

آنچه که هست و اختلاف ما با اهل سنت است اینست که تمام اصحاب عادل نیستند و برخی از انها بر اساس قرآن و تاریخ، اهل جهنم می باشند. برخی ساده لوح هم می گویند که طعن به اصحاب پیامبر طعن به رسول خدا یا نقص به دین است!، واضح است که چنین حرفی بی اساس است بخاطر اینکه اولا کسی تمام اصحاب را طعن نمی زند، ثانیا آیا واقعیت های تاریخی را گفتن طعن به رسول خداست، خب همین مطالب را بزرگان شما در کتابهایشان نوشته و ثبت کرده اند، اگر قرار بر گنه کار بودن باشد آنها اولویت به این نسبت ناروا دارند.

 خود اصحاب هیچ ابایی از برخی معاصی نداشتند چطور می توان آنها را قله تقوا دانست. از همه اینها گذشته خود وجود مبارک پیامبر برخی از اصحاب را نکوهش کرده اند، بالاتر قرآن کریم برخی از اصحاب و منافقین را مورد طعن قرار داده است.

قرآن کریم زمانی که از انبیاء گذشته یاد می کند از اصحاب مومن و منافق آنها یاد می کند مثلا سامری شدید مورد نقد  و نکوهش قرآن کریم است.

حال که سیره قرآن و رسول این است چرا عده ای به دنبال ایجاد حائل امنیتی برای اصحاب هستند، بدیهی است که نفعشان در این است. نظریه عدالت اصحاب هیچ پایه و اساسی ندارد و ریشه آن در افکار بنی امیه است تا جنایات منافقان و یاران خود را توجیه کنند، هیچگاه رسول خدا تمام اصحاب را عادل ندانسته و در موارد زیادی اصحاب گناهکار را حد زده و مورد نکوهش قرار داده اند، اصحابی که حتی برخی از منافقان آنها در جنگ تبوک به دنبال ترور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بودند.

خداوند حتی نسبت به پیامبر خویش می‌فرماید: «وَلَقَدْ أُوحِىَ إِلَيْكَ وَإِلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلْخَٰاسِرِينَ». (سوره زمر/65). به تو و همه پیامبران پیشین وحی شده که اگر مشرک شوی، تمام اعمالت تباه می‌شود و از زیانکاران خواهی بود!.

تعریف لغوی صحابه

اصحاب و صحابی از مشتقات صحب، یصحب می‌باشند و مصدر آن صحبة است. صحابه به معنی اصحاب است و به لحاظ استعمال در موارد گوناگون چون یار و یاور و همنشین و رفیق و پیرو و مطیع بکار می‌رود.

در کتاب لسان العرب از کتب معروف لغت اینچنین آمده است:

صحب: صَحِبَه يَصْحبُه صُحْبة، بِالضَّمِّ، وصَحابة، بِالْفَتْحِ، وَصَاحَبَهُ: عَاشَرَهُ. والصَّحْب: جَمْعُ الصَّاحِبِ مِثْلِ رَاكِبٍ وَرَكْبٍ. والأَصْحاب: جَمَاعَةُ الصَّحْب مِثْلَ فَرْخ وأَفْراخ. وَالصَّاحِبُ: المُعاشر؛/ الافریقی المصری، محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، بیروت، دار صادر، بی تا، ج۱، ص۵۱۹.

قیدی که در معنی لغوی این کلمه است، کثرت همنشینی است و به همین دلیل صرف دیدار و همنشینی به مصاحبت منجر نمی‌شود. اسلام و ایمان یا هم‌شان بودن و… در معنی لغوی وجود ندارد به همین دلیل کافر و مسلمان در معنی لغوی می‌توانند با هم  و با پیامبر مصاحبت داشته باشند. و معنی لغوی هم شامل مسلمانان می شود و هم شامل منافقین و کفار. اما کدام همنشینی قابل تقدیر و ارج است، آن مصاحبتی که منجر به تبعیت از پیامبر و خدا در زمان حیات و پس از رحلت ایشان باشد.

مشتقات صحب در قرآن

مشتقات کلمه صحب در قرآن کریم همچون اصحاب، اصحابهم، صاحبته، صاحبکم، صاحبة، صاحبه، صاحبی، صاحبهما، صاحبهم و… استفاده شده است. گاهی اصحاب هم اطلاق به اصحاب بهشت است و گاهی در اهل جهنم استعمال می شود.

در سوره یونس آیات 26 و 27 اینچنین می خوانیم:

« أُو۟لَٰٓئِكَ أَصْحَٰبُ ٱلْجَنَّةِ ۖ ».۲۶  «وَٱلَّذِينَ كَسَبُوا۟ ٱلسَّيِّـَٔاتِ جَزَآءُ سَيِّئَةٍۭ بِمِثْلِهَا وَتَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌۭ ۖ مَّا لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ مِنْ عَاصِمٍۢ ۖ كَأَنَّمَآ أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًۭا مِّنَ ٱلَّيْلِ مُظْلِمًا ۚ أُو۟لَٰٓئِكَ أَصْحَٰابُ ٱلنَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَٰلِدُونَ». ۲۷ امّا کسانی که مرتکب گناهان شدند، جزای بدی بمقدار آن دارند؛ و ذلّت و خواری، چهره آنان را می‌پوشاند؛ و هیچ چیز نمی‌تواند آنها را از (مجازات) خدا نگه دارد! (چهره‌هایشان آنچنان تاریک است که) گویی با پاره‌هایی از شب تاریک، صورت آنها پوشیده شده! آنها اهل دوزخند؛ و جاودانه در آن خواهند ماند!

از این استعمالات قرآنی واضح می‌شود که لفظ اصحاب و مشتقات آن به خودی خود دارای معنی ارزشی و معنوی نبوده بلکه از طرفین مصاحبت باید پی به ارزش دار بودن چنین همراهی و ارتباطی پی برد.

اصحاب چند دسته هستند؟

بر اساس قرآن و روایات و احادیث معصومین (علیهم السلام) و حقایق مسلم تاریخی می توان صحابه را  به چهار دسته تقسیم کرد:

1. صحابه‌ای که به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورده و با همین ایمان در زمان حیات آن حضرت از دنیا رفته و یا در رکاب آن حضرت به شهادت رسیدند.

2. صحابه‌ای که پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چه در ابتدا بر عهد خود با امیرالمومنین (علیه السلام) باقی مانده و یا بعدها براین عهد باز گشته و با همین اعتقاد از دنیا رفته و یا در رکاب حضرت به شهادت رسیده‌اند.

3. صحابه فاسق «يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِن جَآءَكُمْ فَاسِقٌۢ بِنَبَإٍۢ فَتَبَيَّنُوٓا۟ أَن تُصِيبُوا۟ قَوْمًۢا بِجَهَٰلَةٍۢ فَتُصْبِحُوا۟ عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَٰدِمِينَ». ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید! [حجرات/6]

4. صحابه منافق: « وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِّنَ ٱلْأَعْرَابِ مُنَٰافِقُونَ ۖ وَمِنْ أَهْلِ ٱلْمَدِينَةِ ۖ مَرَدُوا۟ عَلَى ٱلنِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ ۖ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ۚ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِيمٍۢ» و از (میان) اعراب بادیه‌نشین که اطراف شما هستند، جمعی منافقند؛ و از اهل مدینه (نیز)، گروهی سخت به نفاق پای بندند. تو آنها را نمی‌شناسی، ولی ما آنها را می شناسیم. بزودی آنها را دو بار مجازات می‌کنیم (مجازاتی با رسوایی در دنیا، و مجازاتی به هنگام مرگ)؛ سپس بسوی مجازات بزرگی (در قیامت) فرستاده می‌شوند.

در کتاب صحیح مسلم و بخاری که از نظر اهل سنت اعتبار دارند در موارد فراوانی به وجود برخی از منافقین در میان صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اذعان می کند.

تعریف صحابه از نظر اهل سنت

زرکشی از علمای اهل سنت که در علوم قرآنی نزد آنها نام آشناست می نویسد:

«[تَعْرِيفُ الصَّحَابِيِّ] فَإِنْ قِيلَ: أَثْبَتُّمْ الْعَدَالَةَ لِلصَّحَابِيِّ مُطْلَقًا، فَمَنْ الصَّحَابِيُّ؟ قُلْنَا: اخْتَلَفُوا فِيهِ فَذَهَبَ الْأَكْثَرُونَ إلَى أَنَّهُ مَنْ اجْتَمَعَ – مُؤْمِنًا – بِمُحَمَّدٍ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -، وَصَحِبَهُ وَلَوْ سَاعَةً، رَوَى عَنْهُ أَوْ لَا؛ لِأَنَّ اللُّغَةَ تَقْتَضِي ذَلِكَ، وَإِنْ كَانَ الْعُرْفُ يَقْتَضِي طُولَ الصُّحْبَةِ وَكَثْرَتَهَا، وَقِيلَ: يُشْتَرَطُ الرِّوَايَةُ، وَطُولُ الصُّحْبَةِ، وَقِيلَ: يُشْتَرَطُ أَحَدُهُمَا».

الكتاب: البحر المحيط في أصول الفقه، ج6-ص190، المؤلف: أبو عبد الله بدر الدين محمد بن عبد الله بن بهادر الزركشي (المتوفى: 794هـ)، الناشر: دار الكتبي
الطبعة: الأولى، 1414هـ – 1994م،عدد الأجزاء: 8

اگر گفته شود، بر فرض عدالت تمام اصحاب به صورت مطلق ثابت شد، صحابی کیست؟

می گوییم: علمای ما در این مورد که منظور از صحابی کیست، اختلاف نظر دارند!، اکثر علمای اهل سنت گفته اند، هر کسی که به پیامبر ایمان آورده باشد و با او همنشینی کرده باشد حتی اگر لحظه ای باشد، حالا چه از پیامبر روایتی کرده باشد یا نکرده باشد او صحابی است چون معنای لغتی این اقتضا را می کند. هرچند که در معنای عرفی مصاحبت باید طولانی و زیاد باشد. برخی دیگر گفته اند در صحابی بودن شرط است که روایت از پیامبر کرده باشد و به صورت طولانی با او همنشینی و مصاحبت کرده باشد.

با این توضیحات روشن است، اینکه اهل سنت می گویند «الصحابة کلهم عدول» تمام صحابه عادل هستند و یا معتقدند که: «الصحابة کلّهم من أهل الجنة قطعاً»(الإصابة في تمييز الصحابة،ج1-ص163).؛ تمام اصحاب به یقین اهل بهشت هستند، اصلا برای خودشان هم مشخص نیست که صحابی کیست! و این تعابیر و توصیفات را برای آنها بار می کنند. به تعبیر عامیانه سر بی‌صاحبی را  می‌تراشند!.

بخاری در تعریف صحابه آورده است:

«وَمَنْ صَحِبَ النبی أو رَآهُ من الْمُسْلِمِینَ فَهُوَ من أَصْحَابِهِ»

« هر مسلمانی که با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همراه بوده و یا ایشان را دیده صحابی است.»

عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)، ص897،62 – كتاب أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم، المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1

تعريف الصحابي عند اهل السنة
تعريف الصحابي عند اهل السنة

و احمد بن حنبل امام حنبلی ها نیز می‌گوید:

[3324-] «قلت: هل للصحبة حد تحدده؟
قال: لا، ومن صحب النبي – صلى الله عليه وسلم – ولو ساعة فهو من أصحاب رسول الله – صلى الله عليه وسلم -».

«به احمد حنبل گفتم، آیا برای صحابی بودن حد و مرزی هست؟

در جواب گفت: نه، اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تمام کسانی هستند که یک ماه، یک روز و یا حتی یک ساعت همراه حضرت بوده و یا ایشان را دیده باشد.»

عنوان الكتاب: مسائل الإمام أحمد بن حنبل وإسحاق بن راهويه،جلد 9-3324،المؤلف: إسحاق بن منصور بن بهرام، أبو يعقوب المروزي، المعروف بالكوسج (المتوفى: 251هـ)،الناشر: عمادة البحث العلمي، الجامعة الإسلامية بالمدينة المنورة، المملكة العربية السعودية،الطبعة: الأولى، 1425هـ – 2002م،عدد الأجزاء: 9

ابن حجر عسقلانی در تعریفی منطقی و عقلانی و متفاوت تر نسبت به سایر بزرگان اهل سنت می نویسد:

تعريف الصّحابيّ أنه «من لقي النبيّ صلّى اللَّه عليه وسلم في حياته مسلما ومات على إسلامه».

الكتاب: الإصابة في تمييز الصحابة،ج1،ص8، المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ)،تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلى محمد معوض،الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت،الطبعة: الأولى – 1415 هـ،عدد الأجزاء: 8

صحابی کسی است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را ملاقات کرده باشد در حالی که به او ایمان داشته و بر آیین اسلام بمیرد. قید اسلام برای اینکه ما شخصی را صحابی بدانیم لازم است و به همین دلیل کسی که مسلمان نباشد ولی با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مصاحبت داشته باشد به او صحابی اطلاق نمی‌شود.

با توجه به این تعریف باید بگوییم هر کسی از مسلمانان که به دیدن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) موفق شده و ایمان داشته باشد در نظر ابن حجر از صحابه است؛ اما مشهور اهل سنت این حرف عسقلانی را نمی زنند و در تعریف صحابی و حدو و ثغورش اختلاف اساسی دارند.

«ابن صلاح» که از محدثین نامی و از رجالیون پرآوازه اهل سنت است، می‌گوید:

« اخْتَلَفَ أَهْلُ الْعِلْمِ فِي أَنَّ الصَّحَابِيَّ مَنْ؟».

علمای اهل سنت اختلاف نظر پیدا کرده اند که چه کسی صحابی است.

معرفة أنواع علوم الحديث (مقدمة ابن الصلاح)؛ ابن الصلاح، عثمان بن عبد الرحمن (م 643)، تحقيق: عبد اللطيف الهميم و ماهر ياسين الفحل، دار الكتب العلمية، چاپ اوّل،1423 هـ.ق.؛ ص 293.

«آمدی» هم می‌گوید:

«فذهب أکثر أصحابنا وأحمد بن حنبل إلی أن الصحابی من رأی النبی، صلی الله علیه وسلم وإن لم یختص به اختصاص المصحوب، ولا روی عنه، ولا طالت مدة صحبته»

اکثر اهل سنت و احمد بن حنبل گفته اند صحابی کسی است که پیامبر را دیده باشد.

الاحکام، نویسنده: الآمدی، تحقیق: تعلیق: عبد الرزاق عفیفی، چاپ الثانیة، 1402، المکتب الإسلامی، الریاض، ج 2، ص 92، باب المسألة الثامنة

علمای اهل سنت دراین باره که صحابی کیست اختلاف پیدا کرده اند؟!.

ابن کثیر دمشقی نظر مشهور علمای اهل سنت را این چنین می نویسد:

«والصحابي: من رأى رسول الله صلى الله عليه وسلم في حال إسلام الراوي، وإن لم تطل صحبته له، وإن لم يرو عنه شيئاً.
هذا قول جمهور العلماء، خلفاً وسلفاً.
وقد نص على أن مجرد الرؤية كاف في إطلاق الصحبة: البخاري وأبو زرعة، وغير واحد ممن صنف في أسماء الصحابة، كابن عبد البر، وابن مندة وأبي موسى المديني، وابن الأثير في كتابه ” الغابة في معرفة الصحابة “. وهو أجمعها وأكثرها فوائد وأو سعها».

صحابی کسی است که رسول خدا را دیده در حال اسلام، هرچند مصاحبت طولانی با پیامبر نداشته باشد، و حتی اگر از ایشان روایتی نقل نکرده باشد. و این حرف جمهور و اکثر علمای اهل سنت گذشته است،  و علمایی مانند بخاری و ابو زرعه به صورت مشخص تصریح کرده اند که اگر کسی رسول خدا را ببیند او صحابی محسوب می شود.

الكتاب: اختصار علوم الحديث،ص 197- المؤلف: أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي البصري ثم الدمشقي (المتوفى: 774هـ)،المحقق: أحمد محمد شاكر،الناشر: دار الكتب العلمية، بيروت – لبنان،الطبعة: الثانية، عدد الأجزاء: 1

بچه ها، ملائک، و دیدن پس از رحلت پیامبر نیز جزو اصحاب هستند؟!

تعریف مشهور اهل سنت با گستردگی که دارد شامل اطفال شیر خوار و غیر شیر خوار می‌شود و بر طبق تعریف مشهور، باید عموم اطفال را نیز جزء صحابه دانست! با اینکه ادراک و بلوغ عقلی برای کودکان متصور نیست!. بدیهی است که صرف دیدن یک شیر خوار نزد عقلا سبب عدالت  نمی شود!.

ابن حجر عسقلانی می نویسد:

«وأطلق جماعة أنّ من رأى النبي صلّى اللَّه عليه وسلم [فهو صحابي. وهو محمول على من بلغ سنّ التمييز، إذ من لم يميز لا تصحّ نسبة الرؤية إليه. نعم يصدق أن النبيّ صلّى اللَّه عليه وسلم رآه فيكون صحابيا من هذه الحيثية، ومن حيث الرواية يكون تابعيا، وهل يدخل من رآه ميتا قبل أن يدفن كما وقع ذلك لأبي ذؤيب الهذلي الشاعر؟ إن صح محل نظر».

الكتاب: الإصابة في تمييز الصحابة،ج1، ص159،المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ)،تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلى محمد معوض،الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت،الطبعة: الأولى – 1415 هـ،عدد الأجزاء: 8

گاهی پا را فراتر نهاده و حتی اگر کسی پس از رحلت پیامبر بدن مطهر ایشان را ببیند را هم جزو اصحاب معرفی کرده اند. در این رابطه اهل سنت دو نظر متفاوت بیان کرده‌اند که با قبول آن تعداد اصحاب افزایش می‌یابد.

ابن حجر می نویسد:

«وهل يدخل من رآه ميتا قبل أن يدفن كما وقع ذلك لأبي ذؤيب الهذلي الشاعر؟»

الكتاب: الإصابة في تمييز الصحابة،ج1، ص159،المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ)،تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلى محمد معوض،الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت،الطبعة: الأولى – 1415 هـ،عدد الأجزاء: 8

البته گستردگی تعریف مشهور اهل سنت محدود به این نمی‌شود بلکه جن و ملائکه را نیز داخل این تعریف نموده و آنان را نیز جزء صحابه می‌شمرند که با مخالفت ابن اثیر با صحابی شمرده شدن جن روبرو شده. اما ابن حزم اندلسی و ابن حجر تعریف را شامل جن نیز می‌دانند!

 عده‌ای مانند فخر رازی در اسرار التنزیل معتقدند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسول خدا برای ملائکه نیست در نتیجه نمی‌توانند صحابه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) باشند. اما برخی دیگر چون تقی الدین سبکی رسالت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را شامل ملائکه می‌داند و در نتیجه ملائکه نیز داخل در تعریف صحابه می‌شوند. 

«هل تدخل الملائكة؟ محلّ نظر، قد قال بعضهم: إن ذلك يبنى على أنه هل كان مبعوثا إليهم أم لا؟ وقد نقل الإمام فخر الدين في أسرار التنزيل الإجماع على أنه صلّى اللَّه عليه وسلم لم يكن مرسلا إلى الملائكة، ونوزع في هذا النقل، بل رجح الشيخ تقي الدين السبكي أنه كان مرسلا إليهم. واحتج بأشياء يطول شرحها. وفي صحة بناء هذه المسألة على هذا الأصل نظر لا يخفى…».

الكتاب: الإصابة في تمييز الصحابة،ج1، ص158،المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ)،تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلى محمد معوض،الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت،الطبعة: الأولى – 1415 هـ،عدد الأجزاء: 8

در هر حال از این اختلافات پریشان بگذریم که  ما وخواننده محترم را از هدف اصلی دور می کند، غرض تنها اشاره ای کوچک بود که سطح اختلافات و دایره شمولیت صحابه را ببینید که تا به کجا کشانده اند و و با این توصیف قائل شدن به عدالت تمام اینها را عقل و نقل نمی پذیرد. در ادامه شواهد بیشتری را نشان خواهیم داد.

تعداد صحابه چند نفر است؟

از انچه که گذشت روشن است در تعریف مشهور علمای اهل سنت هر کسی در کوچه و خیابان پیامبر را دیده باشد دارای عدالت است بر همین اساس بنابر نظرابوزرعه الرازی تعداد صحابه بیش از یكصد و چهارده هزار نفر می‌باشند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دیده اند و جزو اصحاب ایشان می باشند. بدیهی است نمی توان قائل به عدالت تمام این تعداد افراد شد.

«قال أبو زرعة الرازي: قبض رسول الله صلى الله عليه وسلم عن مائة ألف وعشرة آلاف ممن روى عنه وسمع منه، فقيل له: هؤلاء أين كانوا وأين سمعوا منه. قال أهل المدينة وأهل مكة، ومن بينهما من الإعراب، ومن شهد معه حجة الوداع، كل رآه وسمع منه بعرفة،».
الكتاب: التراتيب الإدارية والعمالات والصناعات والمتاجر والحالة العلمية التي كانت على عهد تأسيس المدنية الإسلامية في المدينة المنورة العلمية، ج2-ص268/المؤلف: محمد عَبْد الحَيّ بن عبد الكبير ابن محمد الحسني الإدريسي، المعروف بعبد الحي الكتاني (المتوفى: 1382هـ)،المحقق: عبد الله الخالدي،الناشر: دار الأرقم – بيروت،الطبعة: الثانية،عدد الأجزاء: 2

ابن کثیر نظر علمای اهل سنت را درباره تعداد صحابه و راویان اینگونه می نویسد:

«وَأَمَّا جُمْلَةُ الصَّحَابَةِ فَقَدِ اخْتَلَفَ النَّاس فِي عِدَّتِهِمْ، فَنُقِلَ عَنْ أَبِي زُرْعَةَ أَنَّهُ قَالَ: يَبْلُغُونَ مِائَةَ أَلْفٍ وعشرين ألف، وَعَنِ الشَّافِعِيِّ أَنَّهُ قَالَ: تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسلَّم وَالْمُسْلِمُونَ ممن سمع منه ورآه زهاء عن ستين ألف، وَقَالَ الْحَاكِمُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: يُرْوَى الْحَدِيثُ عَنْ قَرِيبٍ مِنْ خَمْسَةِ آلَافِ صَحَابِيٍّ.
قُلْتُ: وَالَّذِي رَوَى عَنْهُمُ الْإِمَامُ أَحْمَدُ مَعَ كَثْرَةِ روايته واطلاعه واتساع رحلته وإمامته فمن الصحابة تسعمائة وسبعة وثمانون نفساً.

الكتاب: البداية والنهاية،ج5-ص378- المؤلف: أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي البصري ثم الدمشقي (المتوفى: 774هـ)،المحقق: علي شيري،الناشر: دار إحياء التراث العربي،الطبعة: الأولى 1408، هـ – 1988 م

مردم در شمارش تعداد اصحاب اختلاف دارند. از ابی زرعه نقل شده که صدو بیست هزار صحابی ، شافعی شمار آنان را شصت هزار نفر دانسته است. احمد بن حنبل با گستره وسیع علمی، تخصص و مهارت در حدیث و رجال، تنها از ۹۸۷ صحابی روایت نقل کرده است.

 

تعریف عدالت صحابه

مشهور اهل سنت تمامی اصحاب پیغمبر را عادل می‌دانند، ابن حجر در الاصابه گوید: 

علمای اهل سنت اتفاق نظر در عادل بودن همه‌ی صحابه دارند.

«وقد اتفق أهل السنة على أن الجميع عدول، ولم يخالف في ذلك إلا شذوذ من المبتدعة».

الكتاب: الإصابة في تمييز الصحابة،ج1-ص131،المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ)،تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلى محمد معوض، الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت،الطبعة: الأولى – 1415 هـ، عدد الأجزاء: 8

ابن حجر در کتاب دیگرش در تعریف عدالت گفته است:

«[العدالة] والمراد بالعدل: مَنْ لهُ مَلَكَةٌ تَحْمِلُه على مُلازَمة التَّقوى والمُروءةِ. والمُرادُ بالتَّقوى: اجْتِنابُ الأعمالِ السَّيِّئةِ مِن شِرْك أو فسقٍ أو بدعةٍ».

الكتاب: نزهة النظر في توضيح نخبة الفكر في مصطلح أهل الأثر، ص205- المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ)،المحقق: عبد الله بن ضيف الله الرحيلي،الناشر: مطبعة سفير بالرياض،الطبعة: الأولى، 1422هـ،عدد الأجزاء: 1

عدالت، ملكه‌ای اخلاقی است که شخص را به همراهی و ملازمت به تقوا وا می‌دارد و مقصود از تقوا [نیز] دوری از تمام کارهای ناشایست همچون شرک، فسق و بدعت است.

اگرچه عالمان شیعه، مباحث مفصل و دقیقی در تعریف عدالت ارائه كرده‌اند ولی با توجه به این‌که رویکرد بحث عدالت صحابه از مبانی عالمان اهل سنت است، همین تعریفرا ما فعلا قبول می کنیم.

حال ما این سوال را از برادران اهل سنت می پرسیم بر همین مبنای شما آیا کسی که پیامبر را دیده باشد، برای همیشه ملازم تقوا خواهد بود؟!. بدیهی است که این چنین نیست، تاریخ هم ثابت کرده ملازمانی که بعدا مرتد شده اند یا پیامبر خبر از ارتداد آنها داده است. غیر معقول است کسی ادعا کند یا لوازم اعتقادش این باشد که دیدن پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، حتی برای یک لحظه، این افراد را چنان دگرگون می‌کند که  شاکله شخصیتی آنها تغییر یابد و آنها را با تقوا می سازد.

در زمان جاهلیت ازدواجها به درستی نبود، دختران را زنده به گور می کردند، تعداد همسران کم بود و بسیاری از همین افراد دارای پدر اشتراکی بودند، ونسل سالمی نداشتند، چطور به یک باره تمام آنها آن خصوصیات جاهلی و شاکله ای را از دست دادند و به یکباره به ملکه عالی تقوا رسیدند!، بسیاری از آیات نفاق در باره همین افرادی است که در ظاهر ایمان آوردند اما قلبشان همان علقه جاهلیت را داشت. البته ما منکر این نیستیم که بودند اصحابی که با اسلام از گذشته خود توبه کردند و در تمام طول عمر خود مومنانه زندگی کردند، یا اصحابی که حتی در زمان جاهلیت مومن بودند.

در زمان رسول گرامی اسلام بحث ازدواج مشروع خیلی نادر بوده است. در آن زمان ازدواج‌های دسته جمعی فراوان اتفاق می‌افتاد. خود علمای بزرگ اهل سنت از جمله «زمخشری» و دیگران نقل می‌کنند زمانی که معاویه به دنیا آمد، چهار پدر داشت و چهار نفر ادعای پدری او را کردند!!

آیا شخصی با این وضعیت هویت، اگر یک ساعت پیغمبر اکرم را دیده باشد، عادل و اهل بهشت محسوب می‌شود؟! آیا واقعاً این حرف درست است؟! مشاهده کنید بعد از نزول آیه شریفه:

(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُون)

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، جز این نیست که شراب و قمار و بت‌ها، یا سنگ‌هایی که برای قربانی نصب شده و چوبه‌های قرعه، پلید و از عملیات شیطان است. پس دوری کنید از آن‌ها، شاید که رستگار شوید.

سوره مائده (5): آیه 90

کبار صحابه شراب می‌خوردند، مست می‌شدند و بر سر و کله همدیگر می‌کوبیدند و برای کشته‌های کفار در بدر اشعار و مرثیه سرایی می‌کردند. این افراد واقعاً با دیدن رسول گرامی اسلام به یکباره عادل شدند؟!

بحث عدالت صحابه را باید در تاریخ عینی جستوجو کرد در فتنه ها و جنگ هایی که پس از پیامبر ایجاد کردند باید دید؛ نه اینکه یک نظریه فضایی ایجاد کنند کبر اساس آن قرآن را تفسیر و توجیه نمایند.

افراط در نظریه عدالت صحابه کار را به جایی رسانده که برخی همچو نووی اینگونه ادعا کنند:

قال الإمام النّوويّ: الصّحابة كلهم عدول، من لابس الفتن وغيرهم بإجماع من يعتدّ به [ (1) ]

الكتاب: الإصابة في تمييز الصحابة، ج1- ص22، المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ)، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلى محمد معوض، الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى – 1415 هـ،عدد الأجزاء: 8

تمامی صحابه، چه آنان که به فتنه آلوده شدند و چه غير آنان عادل هستند. این مطلب، مورد اجماع شمار قابل اعتنایی از عالمان است.

قرآن کریم هم در مورد منافقین می‌گوید:«إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْک الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار».سوره نساء (4): آیه 145.منافقان در طبقه زیرین جهنم‌اند،

چگونه می توان ادعا کرد منافقانی که در جمل و صفین دچار فتنه های بسیار بزرگی شدند و مقابل امیر المومنین علی علیه السلام ایستادند و هزاران بی گناه بر اثر حب دنیا و هوی نفس آنها کشته شد، عادل هستند!. آیا این عالمانی که به راحتی حق را انکار می کنند، خون هزاران بی گناه را با قلم خود همچو شمشیر بنی امیه پایمال می کنند فردای قیامت نباید پاسخ بدهند!.

گفتار پیامبر درباره 12 منافق در بین اصحاب در کتاب صحیح مسلم

(2779) حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، حَدَّثَنَا أَسْوَدُ بْنُ عَامِرٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ بْنُ الْحَجَّاجِ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ أَبِي نَضْرَةَ، عَنْ قَيْسٍ، قَالَ: قُلْتُ لِعَمَّارٍ: أَرَأَيْتُمْ صَنِيعَكُمْ هَذَا الَّذِي صَنَعْتُمْ فِي أَمْرِ عَلِيٍّ، أَرَأْيًا رَأَيْتُمُوهُ أَوْ شَيْئًا عَهِدَهُ إِلَيْكُمْ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ فَقَالَ: مَا عَهِدَ إِلَيْنَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ شَيْئًا لَمْ يَعْهَدْهُ إِلَى النَّاسِ كَافَّةً، وَلَكِنْ حُذَيْفَةُ أَخْبَرَنِي عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «فِي أَصْحَابِي اثْنَا عَشَرَ مُنَافِقًا، فِيهِمْ ثَمَانِيَةٌ لَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ، ثَمَانِيَةٌ مِنْهُمْ تَكْفِيكَهُمُ الدُّبَيْلَةُ وَأَرْبَعَةٌ» لَمْ أَحْفَظْ مَا قَالَ شُعْبَةُ فِيهِمْ.

الكتاب: صحيح مسلم (ط. طيبة)، المؤلف: مسلم بن حجاج، ص 1282- المحقق: نظر بن محمد الفاريابي أبو قتيبة، الناشر: دار طيبة، سنة النشر: 1427 – 2006، عدد المجلدات: 2

به عمار گفتم:به من خبر دهیددر مورد کاری که در مورد علی انجام دادید، آیا نظر و دیدگاه خودتان بود یا این که امری بود از جانب رسول خدا که شما را به آن مختص گردانیده بود. گفت: پیامبر چیزی را به ما نگفته که به مردم نگفته باشد، بلکه حذیفه  به من خبر دادکه پیامبر فرمود:

در میان اصحاب من دوازده منافق هستند، در میان این دوازده تن، هشت تن از آنان داخل بهشت نمی شوند، مگر این که شتر از سوراخ سوزن خیاطی بگذرد.

هشت تن از آنان در یک قبر جمع شده و پوشانیده می شوند و چهار تن دیگر را، آن چه شعبه گفته است به خاطر ندارم. 

نکنه: اگر قرار باشد تمام اصحاب عادل باشند لازم می آید منافقین و منحرفین از اصحاب وارد بهشت بشوند و بدیهی است که منافقین جایگاهشان جهنم است.

منافقین در میان اصحاب
منافقین در میان اصحاب

 

سامری صحابه منحرف حضرت موسی را بشناسید

در آیات فراوانی می بینیم، که بسیاری از اصحاب انبیاء آنها را دیده اند و به آنها مومن شدند، اما پس از ایشان مرتد شدند، مثل سامری که به موسی ایمان آورد اما منافقانه در نبود موسی مومنان بنی اسرائیل را گمراه ساخت.

«قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنۢ بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ ٱلسَّامِرِىُّ * فَرَجَعَ مُوسَىٰٓ إِلَىٰ قَوْمِهِۦ غَضْبَٰنَ أَسِفًۭا ۚ قَالَ يَٰقَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْدًا حَسَنًا ۚ أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ ٱلْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌۭ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِى». سوره بنی اسرائیل/85و86.

فرمود: «ما قوم تو را بعد از تو، آزمودیم و سامری آنها را گمراه ساخت!، موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود بازگشت و گفت: «ای قوم من! مگر پروردگارتان وعده نیکویی به شما نداد؟! آیا مدّت جدایی من از شما به طول انجامید، یا می‌خواستید غضب پروردگارتان بر شما نازل شود که با وعده من مخالفت کردید؟!»

باید دقت کنید که بنی اسرائیل همان قومی است که قرآن کریم بسیار باشکوه از آنان یاد می کند و آنان را قوم برتر در زمان خود معرفی می کند، اما زمانی که شما تاریخ این قوم را می بینید متوجه می شوید که کفران نعمت کردند و لیاقت خود را از دست داده اند. قرآن کریم می فرماید:

«يَٰابَنِىٓ إِسْرَٰٓءِيلَ ٱذْكُرُوا۟ نِعْمَتِىَ ٱلَّتِىٓ أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّى فَضَّلْتُكُمْ عَلَى ٱلْعَٰلَمِينَ». سوره بقره/۴۷. ای بنی اسرائیل! .نعمتهایی را که به شما ارزانی داشتم به خاطر بیاورید؛ و (نیز به یاد آورید که) من، شما را بر جهانیان، برتری بخشیدم.

در اسلام هم همینگونه پس از پیامبر مردم مورد آزمون و امتحان قرار گرفته اند، برخی از آیات در فضیلت اصحاب آمده است اما این بدان معنا نیست که تمام اعمال آنها در طول عمر حتما در مسیر خدا خواهد بود، چه بسا یک عمل آنها درست بوده، خداوند آن عمل را تحسین کرده است اما بعدا آن صحابی قدر جایگاه خود را نداند و اهل جهنم باشد. آیات زیادی داریم که در نکوهش اصحاب است، نمی توان برخی را به میل خود دید و برخی دیگر از آیات را فراموش کرد.

پیامبر گرامی اسلام در فرمایشی به زیبایی از احوال امت پس از خود خبر می دهد و همین حدیث ما را رهنمون می کند که آیات درباره رفتار قوم بنی اسرائیل قوم برتر خوانده شده که دچار بزرگترین انحرافات شده را به دقت بخوانیم.

در کتاب صحیح بخاری اینگونه از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است.

3456 – حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ أَبِي مَرْيَمَ، حَدَّثَنَا أَبُو غَسَّانَ، قَالَ: حَدَّثَنِي زَيْدُ بْنُ أَسْلَمَ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ يَسَارٍ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «لَتَتَّبِعُنَّ سَنَنَ مَنْ قَبْلَكُمْ شِبْرًا بِشِبْرٍ، وَذِرَاعًا بِذِرَاعٍ، حَتَّى لَوْ سَلَكُوا جُحْرَ ضَبٍّ لَسَلَكْتُمُوهُ»، قُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ: اليَهُودَ، وَالنَّصَارَى قَالَ: «فَمَنْ»

عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)،ص856، المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1

ابي سعيد از پيغمبر(ص) نقل مي كند كه فرمود: شما روش و سنن گذشتگان را مو به مو پيروي خواهيد كرد تا آنجا كه اگر آنان داخل لانه چلپاسه شدند شما هم داخل مي شويد. گفتيم: آيا(مرادتان) يهود و نصاري است؟ فرمود: پس چه كسي؟.

دکتر مصطفى البغا از شارحین معروف بخاری ذیل این حدیث می نویسد:

(شبرا بشبر) كناية عن شدة الموافقة لهم في عاداتهم رغم ما فيها من سوء وشر ومعصية لله تعالى ومخالفة لشرعه.

اینکه پیامبر فرمودند: مو به مو تبعیت می کنید کنایه از شدت موافقت با عادات بنی اسرائیل از بدی ها و شر ها و گناهان و مخالفت شرع می باشد.

الكتاب: صحيح البخاري، ج9- ص169/ المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي،المحقق: محمد زهير بن ناصر الناصر،الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانية بإضافة ترقيم ترقيم محمد فؤاد عبد الباقي)الطبعة: الأولى، 1422هـ،عدد الأجزاء: 9

شباهت مسامانان به قوم بنی اسرائیل
شباهت مسامانان به قوم بنی اسرائیل

آیا می دانستید بزرگترین انحراف قوم بنی اسرائیل کنار زدن هارون جانشین حضرت موسی است؟!.

قرآن کریم اینگونه می فرماید:

وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰٓ إِلَىٰ قَوْمِهِۦ غَضْبَٰنَ أَسِفًۭا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِى مِنۢ بَعْدِىٓ ۖ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ ۖ وَأَلْقَى ٱلْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُۥٓ إِلَيْهِ ۚ قَالَ ٱبْنَ أُمَّ إِنَّ ٱلْقَوْمَ ٱسْتَضْعَفُونِى وَكَادُوا۟ يَقْتُلُونَنِى فَلَا تُشْمِتْ بِىَ ٱلْأَعْدَآءَ وَلَا تَجْعَلْنِى مَعَ ٱلْقَوْمِ ٱلظَّٰلِمِينَ». اعراف 150- و هنگامی که موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود بازگشت، گفت: «پس از من، بد جانشینانی برایم بودید (و آیین مرا ضایع کردید)! آیا درمورد فرمان پروردگارتان (و تمدید مدّت میعاد او)، عجله نمودید (و زود قضاوت کردید؟!)» سپس الواح را افکند، و سر برادر خود را گرفت (و با عصبانیت) به سوی خود کشید؛ او گفت: «فرزند مادرم! این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند؛ و نزدیک بود مرا بکشند، پس کاری نکن که دشمنان مرا شماتت کنند و مرا با گروه ستمکاران قرار مده!».

جناب هارون را تضعیف کردند، قدرت را از او گرفتند و نزدیک بود قوم برتر بنی اسرائیل او را به قتل برسانند!.

در کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم و درسایر کتابهای اهل سنت به صورت متواتر آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

3706 – حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، حَدَّثَنَا غُنْدَرٌ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ سَعْدٍ، قَالَ: سَمِعْتُ إِبْرَاهِيمَ بْنَ سَعْدٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِعَلِيٍّ: «أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ، مِنْ مُوسَى»

عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)،ص913- بَابُ فَضَائِلِ أَصْحَابِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ،/ حدیث 4416، بَابُ غَزْوَةِ تَبُوكَ وَهِيَ غَزْوَةُ العُسْرَةِ، المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1

آيا راضي نيستي كه جايگاه تو نسبت به من همانند جايگاه حضرت هارون نسبت به موسي باشد. تمام رتبه اي كه هارون نسبت به موسي داشت، تو نسبت به من داري فقط يك استثناء وجود دارد و آن اين است كه نبوتي در كار نيست.

این حدیث ثابت می کند تنها راه هدایت امت پس از رسول خدا در پناه امامت علی علیه السلام است. امامت و ولایت امیر المومنین در روایت غدیر خم و دهها روایت دیگر به اثبات رسیده است.

از نظر عقلی و قرآنی دیدن صرف موجب عدالت نیست؟!

اینکه کسی بگوید به صرف دیدن، شخص عادل و اهل بهشت است از جهت عقلی حرفی مضحک و خنده دار است، بسیاری از آیات در زمان خود رسول خدا نازل شده است و در وصف منافقینی است که در اطراف پیامبر بودند. جریان تبوک از جریانات مسلم تاریخی است که عده ای از اصحاب منافق می خواستند رسول خدا را  ترور کنند.

نکته دیگر در تعریف مشهور این است که عمومیت این تعریف شامل منافقین نیز می‌شود و شاهدش این است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر عبدالله بن ابی که از منافقین مشهور بوده اطلاق صحابی نموده. 

پیامبر دستور قتل یکی از کاتبان وحی را بخاطر ارتداد می دهد

حاکم نیشابوری می نویسد:

4361 – حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّيْرَفِيُّ، بِمَرْوَ، ثنا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هِلَالٍ، ثنا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ شَقِيقٍ، ثنا الْحُسَيْنُ بْنُ وَاقِدٍ، عَنْ يَزِيدَ النَّحْوِيِّ، عَنْ عِكْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: «كَانَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي سَرْحٍ يَكْتُبُ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلَحِقَ بِالْكُفَّارِ، فَأَمَرَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ يُقْتَلَ، فَاسْتَجَارَ لَهُ عُثْمَانُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَأَجَارَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ».

صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الْبُخَارِيِّ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ “
[التعليق – من تلخيص الذهبي] 4361 – على شرط البخاري.

الكتاب: المستدرك على الصحيحين، چ2-ص 47،المؤلف: أبو عبد الله الحاكم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه بن نُعيم بن الحكم الضبي الطهماني النيسابوري المعروف بابن البيع (المتوفى: 405هـ)،تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا،الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت،الطبعة: الأولى، 1411 – 1990،عدد الأجزاء: 4

عبدالله بن عباس گفت: عبد الله بن ابی سرح جزو کاتبان وحی پیامبر بود که به کفار ملحق شد[و مرتد گردید او برادر رضاعی (شیری) عثمان بن عفان، والی مصر در زمان خلافت عثمان بود]، پیامبر دستور داد تا او را بخاطر ارتداد بکشند، عثمان پادر میانی کرد و پیامبر از کشتن او صرف نظر کرد.

حال چطور می توان ادعا کرد که کسی صرفا پیامبر را دیده باشد، عدالت دارد، عبد الله بن ابی که هم صحابی بود و هم پیامبر را دیده بود و هم جزو کاتبان وحی بود اما پیامبر از او بخاطر توهین هایی که می کرد و ارتداد منزجر و متنفر بودند لذا پیامبر دستور به مجازات و کشتن او دادند. آیا باز می توان ادعا کرد که صحابی ها مرتد نمی شوند؟!.

پسر نوح مصاحب نوح نبی بود اما جهنمی شد!

 دیدن وجود مبارک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از نظر شیعه یک فضیلت و نعمت است، همانطور که دیدن انبیاء گذشته همانند حضرت نوح و لوط و ابراهیم علیهم السلام یک فضیلت بود اما معتقدیم که بودند افرادی که کفران نعمت کردند و قدر وجود مبارک پیامبر گرامی اسلام را در زمان حیات و پس از رحلت ایشان ندانستند و اهل جهنم شدند، همانطور که خود ایشان ارتداد اصحاب را پس از خود پیش بینی کرده بودند.

 پسر نوح قدرنعمت دیدن و مصاحبت پدر را ندانست و اهل جهنم شد!، لذا هر دیدنی و هر مصاحبتی نزد انسانهای عاقل عدالت نمی آورد و نخواهد آورد.

پسر نوح با بدان بنشست 

خاندان نبوتش گم شد

روايتي است كه جناب احمد بن حنبل از أبي ذر نقل مي كند:

«… عَنْ حَنَشٍ الْكِنَانِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا ذَرٍّ يَقُولُ: وَهُوَ آخِذٌ بِبَابِ الْكَعْبَةِ: مَنْ عَرَفَنِي فَأَنَا مَنْ قَدْ عَرَفَنِي، وَمَنْ أَنْكَرَنِي فَأَنَا أَبُو ذَرٍّ، سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «أَلَا إِنَّ مَثَلَ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ، مَنْ رَكِبَهَا نَجَا، وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَكَ» .

الكتاب: فضائل الصحابة،ج2-ص785-المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني (المتوفى: 241هـ)،المحقق: د. وصي الله محمد عباس
الناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت،الطبعة: الأولى، 1403 – 1983،عدد الأجزاء: 2

حاکم نیشابوری همین حدیث را نقل می کند و ذیل آن می نویسد:

هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ مُسْلِمٍ وَلَمْ يُخْرِجَاهُ . این حدیث صحیح است و شرط بخاری و مسلم را دارد.

الكتاب: المستدرك على الصحيحين،ج2- ص373،المؤلف: أبو عبد الله الحاكم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه بن نُعيم بن الحكم الضبي الطهماني النيسابوري المعروف بابن البيع (المتوفى: 405هـ)،تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا،الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت ،الطبعة: الأولى، 1411 – 1990،عدد الأجزاء: 4

ابوذر درب كعبه را گرفته بود و مي گفت كه هر كس كه من را مي شناسد كه مي شناسد هر كسي نمي شناسد من أبوذر هستم. از پيغمبر اكرم شنيدم كه فرمود: «داستان اهل بيت من داستان كشتي نوح است. هر كس اين كشتي را سوار شود نجات پيدا مي كند هر كس تخلف كند هلاك مي شود».

يعني همان گونه كه كشتي حضرت نوح مايه نجات كساني شد كه به نوح ايمان آورده بودند و كساني كه تخلف كردندو سوار كشتي نشدندهمه غرق شدند مثل اهل بيت من اینگونه است، هر كسي بيايد و تابع اهل بيت من باشد و دستورات اهل بيت من را پياده كند عين آن افرادی است كه دستورات حضرت نوح را تبعیت کردند و سوار كشتي شدند و نجات پيدا كردند و آن هايي كه به سخنان اهل بيت من گوش نکردند غرق و هلاک خواهند شد.

جنگ جمل و جنگ صفین یکی از نمونه های صریح و آشکاری است که نشان می دهد بسیاری از کشتی هدایت اهل البیت فاصله گرفتند و نه تنها  سوار این کشتی نشدند، شمشیر را از رو بستند و تا می توانستند با این کشتی هدایت به مبارزه پرداختند. معاویه بن ابی سفیان با اینکه می دانست علی بر حق است باز با بهانه های واهی جنگید! و هزاران انسان بی گناه را به قتل رساند!. چگونه می توان این فرد را اهل بهشت دانست با این همه جنایت!.

قرآن کریم می فرماید:

«وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا». 93 النساء .

و هرکس مومنی را عمدا بکشد کيفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود و خدا بر او خشم می گيرد و لعنتش می کند و عذابی بزرگ برايش آماده ساخته است. 

«وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلْمُنَٰافِقِينَ وَٱلْمُنَٰافِقَٰتِ وَٱلْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَا ۚ هِىَ حَسْبُهُمْ ۚ وَلَعَنَهُمُ ٱللَّهُ ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌۭ مُّقِيمٌۭ» سوره توبه، آیه 68.

خداوند به مردان و زنان منافق و کفّار، وعده آتش دوزخ داده؛ جاودانه در آن خواهند ماند -همان برای آنها کافی است!- و خدا آنها را از رحمت خود دور ساخته؛ و عذاب همیشگی برای آنهاست!

روش و سنت رسول خدا حمایت و دستور به مسیر اهل البیت علیهم السلام است، سنی واقعی کسی است که از اهل البیت تبعیت می کند، نه از پیروان و دودمان ابوسفیان و مشرکین. ما باید ببینیم، در چه راهی ایستاده ایم، اگر در راه علی هستیم، قطعا نجات یافته ایم و اهل بهشت خواهیم بود.

اصحاب به واسظه زنا و شراب به دستور پیامبر حد می خورند!

جالب اين است كه خود پيامبر و صحابه هم قائل به عدالت اصحاب نبودند، و این نظریه ریشه اصلی اش از بنی امیه و جعلیات بنی امیه است تا جنایات خود را بپوشانند. اگر تاریخ را نگاه کنید می بینید پیامبر بسیاری از همین صحابه را حد می زدند و اگر قائل به عدالت و دوری آنها از گناه بود این حدها و مجازات ها هیچ گاه انجام نمی شد.

برای نمونه نعيمان صحابي شراب خورد و پيغمبر اكرم(صلی الله علیه و آله وسلم) دستور داد او را با تازیانه و نعال زدند. در کتاب صحیح بخاری اینگونه روایت شده است:

6775 – حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ حَرْبٍ، حَدَّثَنَا وُهَيْبُ بْنُ خَالِدٍ، عَنْ أَيُّوبَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي مُلَيْكَةَ، عَنْ عُقْبَةَ بْنِ الحَارِثِ: «أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أُتِيَ بِنُعَيْمَانَ، أَوْ بِابْنِ نُعَيْمَانَ، وَهُوَ سَكْرَانُ، فَشَقَّ عَلَيْهِ، وَأَمَرَ مَنْ فِي البَيْتِ أَنْ يَضْرِبُوهُ، فَضَرَبُوهُ بِالْجَرِيدِ وَالنِّعَالِ، وَكُنْتُ فِيمَنْ ضَرَبَهُ»

عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)،ص1678، المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1

عقبه بن حارث گفت، نعیمان یا ابن نعیمان نزد پیامبر آورده شد، در حالی که مست بود، این حالت گناه برای حضرت گران و سخت بود، و به کسانی که در منزل بودند دستور داد که او را بزنند، پس او را با شاخه خرما و کفش زدند و من هم از کسانی بودم که او را زدم.

بخاری در روایت دیگر شماره 6779 گفتار یکی از اصحاب را نقل می کند که در زمان پیامبر، و زمان ابوبکر و عمر افرادی که شراب می خوردند را حد می زدند، کاملا واضح است که ابوبکر و عمر اعتقادی به عدالت صحابه نداشتند و آنها را حد می زدند و هیچگاه دیده نشده که به این نظریه مضحک تمسک کنند و بگویند اینها را رها کنید چون صحابی هستند و عادل می باشند.

 در نقل دیگری هست مردي از طايفه بني اسلم زناي محصنه (العیاذ بالله) كرده بود، پيامبر(صلي الله عليه وآله) دستور داد او را سنگسار كردند.

6820 – حَدَّثَنِي مَحْمُودٌ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ أَبِي سَلَمَةَ، عَنْ جَابِرٍ: أَنَّ رَجُلًا مِنْ أَسْلَمَ، جَاءَ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَاعْتَرَفَ بِالزِّنَا، فَأَعْرَضَ عَنْهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى شَهِدَ عَلَى نَفْسِهِ أَرْبَعَ مَرَّاتٍ، قَالَ لَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَبِكَ جُنُونٌ» قَالَ: لاَ، قَالَ: «آحْصَنْتَ» قَالَ: نَعَمْ، فَأَمَرَ بِهِ فَرُجِمَ بِالْمُصَلَّى،فَلَمَّا أَذْلَقَتْهُ الحِجَارَةُ فَرَّ، فَأُدْرِكَ فَرُجِمَ حَتَّى مَاتَ. فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَيْرًا، وَصَلَّى عَلَيْهِ لَمْ يَقُلْ يُونُسُ، وَابْنُ جُرَيْجٍ، عَنِ الزُّهْرِيِّ: «فَصَلَّى عَلَيْهِ».

عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)،ص1686، المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1

در داستان افك پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) دستور داد چند نفر را حدّ قذف زدند.

المعجم الكبير، جلد 23، صفحه 128 و…

بعد از پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) عبدالرحمان بن «عمر» و عقبة بن حارث بدري شرب خمر كردند و عمروبن عاص امير مصر حدّ شرعي بر آنها اجرا كرد. عمر نیز فرزندش را احضار كرد و حدّ  رابر او جاري ساخت.

السنن الكبري، جلد 8، صفحه 312 و كتب بسيار ديگر.
داستان وليد بن عقبه معروف است كه شرب خمر كرد و نماز صبح را در حال مستي چهار ركعت خواند، به مدينه احضار شد و حدّ شرب خمر بر او اجرا شد. (صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 126، حديث شماره 1707).

 موارد فراوان ديگري هم در تاریخ وجود دارد كه مصلحت ايجاب مي كند فعلا از ذكر آنها خودداري كنيم. آنچه که هست این است با وجود اینهمه شواهد تاریخی فراوان نظریه عدالت صحابه که نظریه ای از جانب دودمان بنی امیه است فرو می ریزد و بی ارزش است. چطور می توان با وجود اینهمه سند به این نظریه معتقد بود آیا پيامبرخدا (صلی الله علیه و اله) در زمان اجرای حدود يادشان نبوده كه صحابه عادل بودند و آنچه از قرآن بر عدالت صحابه اقامه می کنند را نمی دانست!.

هشدار پیامبر مبنی بر اینکه اصحاب کافر نشوند!

 اگر صحابه هيچ عيب و نقصي ندارند چرا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آنهمه سفارش مي كرد كه بعد از من كافر نشويد؟، نزدیک بیش از ده مورد فقط در کتاب صحیح بخاری آمده که پیامبر بارها و بارها به اصحاب هشدار می دادند که «لاَ تَرْجِعُوا بَعْدِي كُفَّارًا»، مراقب باشید پس از من مرتد نشوید. بخاری بابی جداگانه برای اینکه اصحاب کافر نشوند اختصاص داده است با عنوان «بَابُ قَوْلِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ تَرْجِعُوا بَعْدِي كُفَّارًا، يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ»».

برای نمونه پیامبر خدا در حجه الوداع چند ماه قبل از رحلت فرمودند

7080 – حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ حَرْبٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُدْرِكٍ، سَمِعْتُ أَبَا زُرْعَةَ بْنَ عَمْرِو بْنِ جَرِيرٍ، عَنْ جَدِّهِ جَرِيرٍ، قَالَ: قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي حَجَّةِ الوَدَاعِ: «اسْتَنْصِتِ النَّاسَ» ثُمَّ قَالَ: «لاَ تَرْجِعُوا بَعْدِي كُفَّارًا، يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ»

عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)،ص1752، المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1

از ابو زرعه شنیدم که گفت جد وی گفته است : رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حجه الوداع به من گفته است، مردم را ساکت کن!، سپس حضرت فرمودند: پس از من به کفر بازنگردید که بعضی از شما گردن بعضی دیگر را بزند».

آیا اینهمه هشدار و تاکید پیامبر بی جهت و بی منظور است آنهم در روزهای پایانی عمر مبارکشان، آیا می توان به راحتی این هشدارها را نادیده گرفت، آیا رسول خدا به قول بنی امیه نمی دانست که اینها همه عادل هستند!. بدیهی است که پیامبر قائل به عدالت تمام اصحاب نبودند و این نظریه اصلا در زمان ایشان مطرح نبوده است و این از بافته های بعدی هاست!.

در حجه الوداع وجود مبارک پیامبر در غدیر خم ولایت و امامت علی بن ابی طالب را اعلام کردند و هشدارهای فراوانی دادند که مردم مراقب باشند مرتد نشوند، گمراه نشوند، از مسیر علی بن ابی طالب جدا نشوند چونکه علی علیه السلام همواره با حق است و حق همیشه با اوست.

 

لا ترجعوا بعدي كفارا
لا ترجعوا بعدي كفارا

عمر قائل به عدالت صحابه نبود و صحابی بدری از مهاجرین و اهل اجتهاد را شلاق زد!

جالب اينكه حتي عمربن خطاب و صحابه قائل به عدالت يكديگر نبودند. قبلا مطرح شد که به نقل بخاری (حدیث شماره 6779) عمر در زمان حکومت خود همین اصحاب را که شراب می خوردند حد می زد. برای نمونه یکی از اصحاب شرابخوار که به دست عمر حد خورد «قُدَامَةُ بْنُ مَظْعُونٍ» است.

قدامة بن مظعون قرشى صحابی بدری همسرش صفيه بنت خطاب بود. در جنگ بدر و احد و خندق و ديگر جنگها همراه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود. او از كسانى بود كه در مكه به دين اسلام مشرف شد و دوبار مهاجرت كرد، يكبار به همراه برادرانش عثمان و عبدالله به حبشه، و بار ديگر به مدينه مهاجرت كرد.  او را از سابقین در اسلام دانسته اند ویجزو مهاجرین می باشد و در زمان عمر هم والی بحرین شد.

در زمان عمر، جارود بن المعلى العبدي که او هم جزو اصحاب است شهادت به شرب خمر قدامه داد، عمر از قدامه بازخواست کرد و او هم منکر شرابخواری نشد!. جالب است بدانید این صحابی با این همه افتخارات شراب خوردن خود را توجیه می کند و اجتهاد می داند!!! و به این آیه استدلال می کند که قرآن کریم می فرماید:

«لَيْسَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ ٱلصَّٰالِحَٰاتِ جُنَاحٌۭ فِيمَا طَعِمُوٓا۟ إِذَا مَا ٱتَّقَوا۟ وَّءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ ٱلصَّٰلِحَٰتِ ثُمَّ ٱتَّقَوا۟ وَّءَامَنُوا۟ ثُمَّ ٱتَّقَوا۟ وَّأَحْسَنُوا۟ ۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلْمُحْسِنِينَ».مائده-93. بر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند، گناهی در آنچه خورده‌اند نیست؛ (و نسبت به نوشیدن شراب، قبل از نزول حکم تحریم، مجازات نمی‌شوند؛) اگر تقوا پیشه کنند، و ایمان بیاورند، و اعمال صالح انجام دهند؛ سپس تقوا پیشه کنند و ایمان آورند؛ سپس تقوا پیشه کنند و نیکی نمایند. و خداوند، نیکوکاران را دوست می‌دارد.»

عمر بن خطاب به نظر شما با این صحابی مجتهد رسول خدا دیده و مهاجر عادل چه کرده باشد خوب است؟!، کاری می کند که تمام استدلالات علمای سوء بنی امیه را بر باد می دهد، تمام آیاتی که این ها می خوانند و عدالت صحابه را برای مهاجرین ثابت می کنند را عمر بن خطاب در قرآن نمی بیند و این جمله را می گوید:

«فقال عمر: أخطأت التأويل، أنت إذا اتقيت اللَّه اجتنبت ما حرّم اللَّه».

در تاویلت از قرآن خطا کردی، اگر تو از خدا تقوا پیشه می کردی، از آنچه خدا حرام کرده بود دوری می کردی و این کار را انجام نمی دادی!، پس از این قضایا عمر دستور داد 80 ضربه شلاق بر این آقای صحابی بدری جاری کردد تا در تاریخ درس عبرتی بشود برای پیروان و فقهای بنی امیه!.

آیا عمربن خطاب نمی دانست او عادل است؟!

آیا عمر بن خطاب مثل علمای ساده لوحی که هر جنایتی را می پوشانند و توجیه می کنند و می گویند فلانی اجتهاد کرده را نمی توانست توجیه کند؟!

بدیهی است که در صدر اسلام خبری از این استنباطات بنی امیه ای در عدالت صحابه نبوده است و این از القائات شیطان است که بعدها در کتب  وارد شد تا فاسقان و جانیان و گنه کاران را تطهیر کنند.

ابن حجر عسقلانی در کتاب خود و بسیاری از بزرگان اهل سنت اینگونه ماجرا را نقل می کنند:

«…فقدم الجارود سيّد عبد القيس على عمر من البحرين، فقال: يا أمير المؤمنين، إنّ قدامة شرب فسكر، وإني رأيت حدّا من حدود اللَّه، حقا عليّ أن أرفعه إليك. قال: من يشهد معك؟ قال: أبو هريرة فدعا أبا هريرة. فقال: بم تشهد؟ قال: لم أره شرب، ولكني رأيته سكران يقيء…فقال عمر لقدامة: إني حادّك فقال: لو شربت كما تقول ما كان لكم أن تحدوني فقال عمر: لم؟ قال قدامة: قال اللَّه عز وجل: لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا … [المائدة: 93] الآية. فقال عمر: أخطأت التأويل، أنت إذا اتقيت اللَّه اجتنبت ما حرّم اللَّه.
ثم أقبل عمر على الناس، فقال: ما ترون في جلد قدامة: فقالوا: لا نرى أن تجلده ما دام مريضا، فسكت على ذلك أياما، ثم أصبح وقد عزم على جلده، فقال: ما ترون في جلد قدامة، فقالوا: لا نرى أن تجلده ما دام وجعا. فقال عمر: لأن يلقى اللَّه تحت السياط أحبّ إليّ من أن ألقاه وهو في عنقي، ائتوني بسوط تام، فأمر به فجلد».

الكتاب: الإصابة في تمييز الصحابة، ج5- ص384، المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ)،تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلى محمد معوض، الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت،الطبعة: الأولى – 1415 هـ،عدد الأجزاء: 8.

عدالة الصحابة
عدالة الصحابة

«مغيرة بن شعبه مرتكب زنا شد و داستان آن به اختصار چنين است:
مغيرة بن شعبه با زنى از قبيله قيس به نام اُمّ جميل دختر عمرو، زنا كرد و ابوبكره، نافع بن حارث و شبل بن معبد در تأييد ارتكاب اين زنا عليه مغيره شهادت دادند.
هنگامى كه شاهد چهارم يعنى زياد بن سميه ـ يا زياد بن أبيه ـ براى اداى شهادت، حاضر شد، عمر بن خطّاب به او فهماند كه به گونه اى غير صريح و در لفّافه، شهادت دهد تا مبادا مغيره در اثر مجازات، خوار گردد.
آن گاه عمر درباره مشاهدات زياد از وى پرسيد: آيا ديدى كه مغيره داخل و خارج مى كرد همان گونه كه ميل را در سرمه دان، داخل و خارج مى كنند؟
زياد گفت: نه.
عمر گفت: اللّه اكبر، اى مغيره! برخيز و شهود را حد بزن. در اين هنگام، مغيره برخاست و هر سه شاهد را حد زد.

همان گونه كه پيداست اين داستان از دو جهت با متون شرعى و احكام ضرورى اسلام، تعارض دارد».
1 . وفيات الأعيان: 6 / 364، تاريخ الطبرى: 3 / 168 ـ 170، البداية والنهايه: 7 / 93 و 94.ر.ک: حقیقت صحابه، آیت الله میلانی.

مگر مغيرة بن شعبه از أصحاب نبود؟ چرا وقتي به عمر گفتند او زنا كرد نگفت كه او از أصحاب است. و اين نسبت سزاوار او نيست. اگر اينطور بود چرا عمر در بعض موارد براي نقل حديث شاهد مي خواست؟ پس چگونه به عدالت صحابه قائل بوده باشد؟

چرا عمر در شوراي شش نفره( براي تعيين عثمان) دستور داد، آن گروه كه رايش كمتر بود را گردن بزنند؟

چرا خليفه دوّم عمر بن خطّاب خانه رُوَيشِدالثقفي را آتش زد به دليل إين كه جائي براي فروش خمر شده بود؟

« وجد عمر بن الخطاب في بيت رويشد الثقفي خمرا ، وقد كان جلد في الخمر ، فحرق بيته ».

درالمصنف للعبد الرزاق صنعاني ج 9ص230، شرح نهج البلاغه ج 12ص75 از تاريخ مدينه منوره ص249 به نقل از الاصابه براي ابن حجر ج 1ص507.

چطور همه ي صحابه عادل بودند در حالي كه ابن كثير مي گويد عمر بن خطاب براي هر يك از صحابه كه از دنيا مي رفتند اگر حذيفة (منافق شناس) شهادت بر سلامتي او از نفاق نمي داد بر جنازه او نماز نمي خواند!.

وذكر لنا أن عمر بن الخطاب رضي الله عنه كان إذا مات رجل ممن يري أنه منهم نظر إلي حذيفة فإن صلي عليه وإلا تركه ذكر لنا أن عمر رضي الله عنه قال لحذيفة أنشدك بالله أمنهم أنا قال … .

(تفسير ان كثير ج 2ص 399 و نيز المحرر الوجيز في التفسير الكتاب العزيز براي ابن عطية الاندلسي ج3ص 76)

«بت فروشى معاويه
بت فروشى معاوية بن ابوسفيان، در المبسوط اين گونه آمده است:
از مسروق چنين نقل شده: معاويه چند مجسّمه مسى را براى فروش به هندوستان فرستاد.
مسروق با ديدن اين محموله گفت: به خدا سوگند، اگر مطمئن بودم كه معاويه مرا نمى كشد، اين محموله را غرق مى كردم، امّا از اين مى ترسم كه مرا شكنجه دهد و گمراهم نمايد. به خدا سوگند، نمى دانم معاويه چگونه انسانى است؟! انسانى كه شيطان، كارهاى زشتش را براى او زيبا جلوه داده، يا انسانى كه از آخرت ناميد گشته و به كامجويى در دنيا مى پردازد؟!».

1 . المبسوط فى الفقه الحنفى: 24 / 46، كتاب الإكراه.ر.ک: حقیقت صحابه، آیت الله میلانی.

شراب فروشى اصحاب!

در کتاب صحیح بخاری آمده است: «سمرة بن جندب در زمان عمر بن خطّاب به شراب فروشى پرداخت و عمر پس از شنيدن اين خبر گفت: خداوند فلانى را هلاك كند…» .

 2223 – حَدَّثَنَا الحُمَيْدِيُّ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ دِينَارٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي طَاوُسٌ، أَنَّهُ سَمِعَ ابْنَ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، يَقُولُ: بَلَغَ عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ أَنَّ فُلاَنًا بَاعَ خَمْرًا، فَقَالَ: قَاتَلَ اللَّهُ فُلاَنًا، أَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «قَاتَلَ اللَّهُ اليَهُودَ حُرِّمَتْ عَلَيْهِمُ الشُّحُومُ، فَجَمَلُوهَا فَبَاعُوهَا».

[تعليق مصطفى البغا]
(فلانا) هو سمرة رضي الله عنه. (باع خمرا) أي بعدما تخللت. (فجملوها) أذابوها]

الكتاب: صحيح البخاري،ج3، ص83،المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي،المحقق: محمد زهير بن ناصر الناصر،الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانية بإضافة ترقيم ترقيم محمد فؤاد عبد الباقي)،الطبعة: الأولى، 1422هـ،عدد الأجزاء: 9

شراب خوارى یکی از فرزندان بن عمر

 عبدالرحمان یا عبید الله بن عمر بن خطّاب در زمان خلافت پدرش و به هنگام حكومت عمروعاص بر مصر، شراب خورد. عمر، فرزند خود را از مصر فراخواند و در مدينه، بر او حد جارى كرد. عمرو عاص نيز در مصر، اين فرزند عمر را ـ كه بيمار شده بود ـ حد زد و آن گاه او را به زندان افكند تا آن كه در اثر اجراى حد در حال بيمارى، جان سپرد. البته دو بار حد زدن برای یکبار شراب خوردن خلاف دین است.

امام  مالك قول عمر بن خطاب را اینگونه نقل می کند:« أَنِّي وَجَدْت مِنْ فُلَانٍ رِيحَ شَرَابٍ فَزَعَمَ أَنَّهُ شَرَابُ الطِّلَاءِ وَأَنَا سَائِلٌ عَمَّا شَرِبَ فَإِنْ كَانَ يُسْكِرُ جَلَدْتُهُ فَجَلَدَهُ عُمَرُ الْحَدَّ تَامًّا»

شارح در ذیل این گفتار می نویسد: «فَقَالَ: إنِّي وَجَدْت مِنْ عُبَيْدِ اللَّهِ رِيحَ شَرَابٍ وَالْأَصَحُّ أَنَّهُ ابْنُهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ الْأَوْسَطُ ».

الكتاب: المنتقى شرح الموطإ،ج3- ص142، المؤلف: أبو الوليد سليمان بن خلف بن سعد بن أيوب بن وارث التجيبي القرطبي الباجي الأندلسي (المتوفى: 474هـ)
الناشر: مطبعة السعادة – بجوار محافظة مصر،الطبعة: الأولى، 1332 هـ، (ثم صورتها دار الكتاب الإسلامي، القاهرة – الطبعة: الثانية، بدون تاريخ)،

وقال الألباني: صحيح الإسناد.

بیش از این به مصلحت نیست که تاریخ اصحاب و رفتارهای آنها را مطرح کنیم، همین اندازه هم برای اهل سنت واقعی رسول خدا کافی است که متوجه حقایق بشوند.

پیش بینی ارتداد اصحاب توسط پیامبر در کتاب صحیح بخاری

کتاب بخاری از معتبرترین کتب اهل سنت است و تمام اسناد آن را صحیح می دانند. بخاری روایتی را نقل می کند که ثابت می کند پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چه گذشت و واقعیت چیست:

6576 – وحَدَّثَنِي عَمْرُو بْنُ عَلِيٍّ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنِ المُغِيرَةِ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا وَائِلٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: ” أَنَا فَرَطُكُمْ عَلَى الحَوْضِ، وَلَيُرْفَعَنَّ مَعِي رِجَالٌ مِنْكُمْ ثُمَّ لَيُخْتَلَجُنَّ دُونِي، فَأَقُولُ: يَا رَبِّ أَصْحَابِي، فَيُقَالُ: إِنَّكَ لاَ تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ[1] “.

عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)،  كتاب الرقاق » باب في الحوض،ص1632، المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1

ابن مسعود نقل می کند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: من پیش رونده شما بر سر حوض هستم و مردانی از شما در جلوی من آورده می شوند، سپس کشانیده شده از من دور می شوند، من می گویم: ای پروردگار من، اصحابم؟![آنها را کجا می برند]

پس گفته می شود«همانا تو نمی دانی که پس از تو چه بدعت هایی پدید آوردند».

نکات:

[1]-دکتر مصطفی عطا از شارحان معروف بخاری در پاورقی در باره (ما أحدثوا) می نویسد منظور:  «(ما أحدثوا): من بدعة وفتنة ومعصية». یعنی پس از پیامبر اصحاب بدعت و فتنه و گناه و معصیت ایجاد کردند!.

الكتاب:صحيح البخاري،ج8- 119- المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي،المحقق: محمد زهير بن ناصر الناصر،الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانية بإضافة ترقيم ترقيم محمد فؤاد عبد الباقي)،الطبعة: الأولى، 1422هـ،عدد الأجزاء: 9

ما در نوشتاری به صورت مستقل به این موضوع پرداخته ایم، حتما از اینجا کلیک کنید و در تکمیل بحث حاضر مطالعه نمایید

ارتداد اصحاب

 

برخی از علمای اهل سنت نظر شیعه را که عقلانی و قرآنی است پذیرفته اند

قول دیگری در اهل سنت همانند شیعه این است که جمیع صحابه عادل نبودند؛ مانند تفتازانی،مارزی، ابن العماد الحنبلی و شوکانی و محمد عبده و برخی شاگردانش.  برای نمونه امام «تفتازانی» از شخصیت های برجسته و معروف اهل سنت ، در کتاب اعتقاداتش که در برخی از حوزه های اهل سنت تدریس می شود درباره انحراف و فسق اصحاب اینچنین می نویسد:

«أن ما وقع بين الصحابة من المحاربات و المشاجرات على الوجه المسطور في كتب التواريخ، و المذكور على ألسنة الثقات يدل بظاهره على أن بعضهم قد حاد عن طريق الحق، و بلغ حد الظلم و الفسق. و كان الباعث له الحقد و العناد، و الحسد و اللداد، و طلب الملك و الرئاسة و الميل إلى اللذات و الشهوات إذ ليس كل صحابي معصوما و لا كل من لقي النبي (صلى اللّه عليه و سلّم) بالخير موسوما إلا أن العلماء لحسن ظنهم بأصحاب رسول اللّه (صلى اللّه عليه و سلّم) ذكروا لها محامل و تأويلات بها تليق، و ذهبوا إلى أنهم محفوظون عما يوجب التضليل و التفسيق صونا لعقائد المسلمين عن الزيغ و الضلالة في حق كبار الصحابة، سيما المهاجرين منهم و الأنصار»

آنچه که از جنگ و مشاجره در بین صحابه در کتب تاریخی مطرح شده است، و از زبان افراد موثق هم نقل شده است، ظاهراً دلالت می کند بر اینکه بعضی از صحابه از مسیر حق منحرف شده بودند و به حد ظلم و فسق رسیده بودند. و آنچه که باعث شده بود صحابه به این انحراف کشیده بشوند، کینه و عناد و حسادت و خصومت و طلب ملک و ریاست و تمایل پیدا کردن به شهوت ها و لذات بوده است.

چرا که تمام صحابه معصوم نبودند و این گونه نبوده که هر کس که پیغمبر را ملاقات کرده بود انسان خوبی باشد؛ آنچه که هست این است که علمای ما به خاطر حسن ظن خود به اصحاب پیغمبر، برای برخی از رفتارهای ایشان توجیه و تأویل ذکر کرده اند. و معتقد هستند که اصحاب پیامبر از مسائلی که موجب گمراهی و فسق آنها شود، محفوظ هستند. به خاطر اینکه عموم مسلمین از گمراهی اعتقادی در مورد بزرگان صحابه در امان باشند، خصوصاً مهاجرین از اصحاب و همچنین انصار.

المؤلف : كتاب شرح المقاصد،ج5، ص 306، الإمام مسعود بن عمر عبد الله الشهير بسعد الدين التفتازاني، التحقیق:الدکتور عبدالرحمن عمیره،صالح موسی شرف،الناشر العالم الکتب.

واقعا با این توضیحات جایی برای انسان عاقل و مومن باقی می ماند که بگوید اصحاب تمامشان عادل بودند؟!.

شرح المقاصد: الصحابة

دلایل عدالت صحابه

بحث عدالت تمام صحابه، بر خلاف آنچه از دور به نظر می‌آید، بسیار سطحی و سست، همراه با هیاهو ها و جنجالهای بسیار زیاد بر علیه شیعه مطرح شده و می شود. عالمان شیعه، عدالت، صلاحیت علمی و عملی، شایستگی، فداکاری و وثاقت بسیاری از اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) را باور دارند و بر آن تأکید می‌کنند. افرادی همچون سلمان، ابوذر، مقداد، عمار یاسر، جابر بن عبد الله انصاری،ابن عباس و… از جمله این افراد هستند.

اهل سنت به برخی از آیات و روایات برای عدالت صحابه استناد می کنند که عرض شد خود پیامبر و اصحاب هیچگاه برای عدالت خود بدان استناد نکرده اند و این از جعلیات بنی امیه است که تمام اصحاب را عادل معرفی کرده اند. ما برخی از استدلال های اهل سنت را در ادامه  مطرح و بررسی می کنیم.

جنگ احد و برگشت صحابه با عبد الله بن ابی

یکی دیگر از شاهدهای عدم عدالت صحابه جنگ احد است که هزار نفر می‌خواهند به احد بروند، اما در وسط راه سیصد نفر همراه «عبدالله بن أبی» برمی‌گردند. به عبارتی دیگر یک سوم سپاه پیغمبر اکرم منافق هستند. این افراد همگی پیغمبر اکرم را دیده‌اند و به رسول گرامی اسلام ایمان آوردند!! اینها را چه کار باید بکنیم!؟

السيرة الحلبيه، ج 2، ص 240.

بى ترديد گريز از ميدان نبرد، يكى از گناهان بزرگ محسوب مى‌شود كه هم از نظر عقل و هم از نظر شرع عملى است ناپسند؛ زيرا ثابت مى‌كند كه شخص فرار كننده از جنگ، به خداوند و وعده‌هايى كه داده است بى توجه بوده و حاضر نيست جان خود را در راه خداوند و دين اسلام فدا كند.

و اگر اين فرار سبب شود كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در ميان مشركين تنها مانده و افرادى كه از آن حضرت در مقابل حملات دشمنان دفاع نمايد نداشته باشد، حكم شديدترى پيدا مى‌كند.

خداوند كريم در باره فرار از جنگ مى‌فرمايد:

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار. وَ مَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيزًِّا إِلىَ‏ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْوَئهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ المَْصِير. الأنفال / 15 و 16.

اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد رو برو شديد، به آن‌ها پشت نكنيد (و فرار ننماييد)!. و هر كس در آن هنگام به آن‌ها پشت كند، مگر آن كه هدفش كناره‏ گيرى از ميدان براى حمله مجدد، و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد، (چنين كسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جايگاه او جهنم، و چه بد جايگاهى است!.

روايات بسيارى نيز در منابع روايى اهل سنت در حرمت فرار از جنگ وارد شده است كه به يك روايت اشاره مى‌كنيم. 

محمد بن اسماعيل بخارى در صحيحش مى‌نويسد:

عن أبي هُرَيْرَةَ رضي الله عنه عن النبي صلى الله عليه وسلم قال اجْتَنِبُوا السَّبْعَ الْمُوبِقَاتِ قالوا يا رَسُولَ اللَّهِ وما هُنَّ قال الشِّرْكُ بِاللَّهِ وَالسِّحْرُ وَقَتْلُ النَّفْسِ التي حَرَّمَ الله إلا بِالْحَقِّ وَأَكْلُ الرِّبَا وَأَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ وَالتَّوَلِّي يوم الزَّحْفِ وَقَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ الْغَافِلاتِ.

ابوهريره از رسول خدا (ص) نقل مى‌كند فرمود: از هفت چيز كه سبب ورود و بقاء در آتش مى‌شود بپرهيزيد. سؤال شد اين هفت چيز كدامند؟ فرمود: شرك به خداوند، كشتن انسانى كه خداوند ريختن خونش را حرام كرده است؛ مگر در صورت جرم باعث قتل، خوردن ربا و مال يتيم، فرار از جبهه جنگ و تهمت به زنان مؤمن كه دامن آنان از آلودگى پاك است.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1017، ح 2615، كتاب الوصايا، ب 23، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ( إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ… و ج 6، ص 2515، ح 6465، كتاب الحدود، ب 44، باب رَمْىِ الُْمحْصَنَاتِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة – بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987.

ترديدى نيست كه جمله «اشداء علي الكفار» با فرار از ميدان نبرد، سازگار نيست و به كسى كه در جنگ‌ها فرار كرده است، نمى‌توان گفت «اشداء علي الكفار» بوده. و خلفاى سه گانه در جنگ‌هاى زيادي؛ از جمله جنگ احد، خيبر و حنين فرار كرده‌اند.

يكى از دلائل فرار ابوبكر در جنگ احد، اعتراف خود او است. بسيارى از بزرگان اهل سنت به نقل از عائشه نوشته‌اند:

كان أبو بكر رضي الله عنه إذا ذكر يوم أحد بكى ثم قال ذاك كله يوم طلحة ثم أنشأ يحدث قال كنت أول من فاء يوم أحد فرأيت رجلا يقاتل مع رسول الله صلى الله عليه وسلم دونه وأراه قال يحميه قال فقلت كن طلحة حيث فاتني ما فاتني فقلت يكون رجلا من قومي أحب إلي وبيني وبين المشرق رجل لا أعرفه وأنا أقرب إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم منه وهو يخطف المشي خطفا لا أخطفه فإذا هو أبو عبيدة بن الجراح فانتهينا إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم وقد كسرت رباعيته وشج في وجهه وقد دخل في وجنته حلقتان من حلق المغفر.

عائشه مى‌گويد: ابوبكر هر گاه ياد روز اُحُد مى‌افتاد،‌ گريه مى‌كرد و مى‌گفت: آن روز، روز طلحه بود. سپس گفت: نخستين كسى كه در آن روز (پس از فرار) بازگشت، من بودم، رسول خدا را ديدم كه با يكى از كفار مى‌جنگيد، به طلحه گفتم: همان جايى كه هستى باش كه من چيزهايى را از دست داده‌ام، مردى از خويشان من است كه عزيزتر است از تمام آن چه بين مشرق و مغرب است. و من به رسول خدا نزديكتر بودم، كسى را كه نمى‌شناختم به طرف رسول خدا آمد، هنگامى كه نزديك شد ديدم ابوعبيده جراح است، خودمان را به پيامبر رسانديم، ديدم دندان‌هاى جلوى آن حضرت شكسته شده و صورتش شكافته و دو حلقه از حلقه‌هاى زره در صورتش فرو رفته بود.

الطيالسي البصري، سليمان بن داود أبو داود الفارسي (متوفاي204هـ)، مسند أبي داود الطيالسي، ج 1، ص 3، ناشر: دار المعرفة – بيروت.

الشيباني، أحمد بن حنبل أبو عبد الله (متوفاي241هـ)، فضائل الصحابة، ج 1، ص 222، تحقيق د. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م.

الأصبهاني، أبو نعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج 1، ص 87، ناشر: دار الكتاب العربي – بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 13، ص 417، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 2، ص 191، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي – لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ – 1987م.

الصفدي، صلاح الدين خليل بن أيبك (متوفاي764هـ)، الوافي بالوفيات، ج 16، ص 273، تحقيق أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى، ناشر: دار إحياء التراث – بيروت – 1420هـ- 2000م.

القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 4، ص 29، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

حاكم نيشابورى پس از نقل اين روايت مى‌گويد:

هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه.

النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ)، المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 298، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ – 1990م.

فخر رازى از بزرگترين عالمان اهل سنت مى‌نويسد:

ومن المنهزمين عمر، الا أنه لم يكن في أوائل المنهزمين ولم يبعد، بل ثبت على الجبل إلى أن صعد النبي صلى الله عليه وسلم.

از فراريان صحنه جنگ، عمر بود؛ البته جزء نخستين فراريان نبود، بالاى كوه ماند تا پيامبر هم به آن‌ها پيوست.

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 9، ص 42، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ – 2000م.

حدیث پیامبر درباره فحش ندادن به صحابه

بخاری اینگونه روایت می کند که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند اصحاب مرا فحش ندهید:

3673 –  … عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الخُدْرِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ تَسُبُّوا أَصْحَابِي…».

عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)،ص903- المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1

اولا باید دقت داشت که هیچ عالم شیعه ای هیچکدام از صحابه را فحش نداده و نمی دهد، آنچه هست ما بر اساس قرآن مجید همانند اهل سنت واقعی قائل به لعن منافقین و منافقات هستیم. برای نمونه قرآن کریم قاتل مومنان را لعن می کند :

«وَ مَنْ یَقْتُلْ مُوْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاوُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ اَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً» سوره مبارکه نساء آیه 93 . و هر کس، فرد با ایمانى را از روى عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است; در حالى که جاودانه در آن خواهد بود; و خداوند بر او غضب مى کند; و او را از رحمتش دور مى سازد; و مجازات بزرگى براى او آماده ساخته است.

بر اساس همین آیه کسانی که در جنگ صفین به دستور معاویه به مقابله با علی علیه السلام ایستادند و بسیاری از مومنان سپاه امیرالمومنین علی علیه السلام را به شهادت رساندند، مومنانی همانند عمار، تمام آنها جایگاهشان در جهنم است و مورد لعن پروردگار خواهند بود.

«بدرالدین عینی» از بزرگان اهل سنت در کتاب «عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری» به صراحت می‌گوید:

«رأى رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم بني أُميَّة ينزون على منبره نزو القردة فسَاء ذَلِك، فَمَا استجمع ضَاحِكا حَتَّى مَاتَ،، فَأنْزل الله تَعَالَى: {وَمَا جعلنَا الرُّؤْيَا} الْآيَة،… أَن عَائِشَة رَضِي الله عَنْهَا، قَالَت لمروان: أشهد أَنِّي سَمِعت رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم، يَقُول لَك ولأبيك ولجدك: إِنَّكُم الشَّجَرَة الملعونة فِي الْقُرْآن».

الكتاب: عمدة القاري شرح صحيح البخاري،ج19- ص30،المؤلف: أبو محمد محمود بن أحمد بن موسى بن أحمد بن حسين الغيتابى الحنفى بدر الدين العينى (المتوفى: 855هـ)،الناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت

پیغمبر اکرم  در شب معراج مشاهده کرد بنی امیه از منبر ایشان همانند میمون‌ها بالا می‌روند، و بعد از او دیگر کسی رسول گرامی اسلام را خندان ندید تا از دنیا رفت!. خداوند آیه 60 سوره مبارکه اسراء را بر ایشان نازل فرمود… عایشه به مروان بن حکم از بزرگان بنی امیه گفت: من شهادت می دهم که از پیامبر شنیدم که پیامبر درباره تو و پدرت و جدت می فرمود اینها همان شجره ملعونه قرآن کریم هستند.

قرآن کریم می فرماید:

«وَ إِذْ قُلْنا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتي‏ أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزيدُهُمْ إِلاَّ طُغْياناً كَبيراً». سوره اسراء. آیه 60.

و [ياد كن‏] هنگامى را كه به تو گفتيم: «به راستى پروردگارت بر مردم احاطه دارد.» و آن رؤيايى را كه به تو نمايانديم، و [نيز] آن درخت لعنت شده در قرآن را جز براى آزمايش مردم قرار نداديم؛ و ما آنان را بيم مى‏دهيم، ولى جز بر طغيان بيشتر آنها نمى‏ افزايد.

ابن حجر عسقلانی از بزرگان اهل سنت مینویسد:

«وَأَوْرَدَ بن الْجَوْزِيِّ فِي الْمَوْضُوعَاتِ بَعْضَ الْأَحَادِيثِ الَّتِي ذَكَرُوهَا ثُمَّ سَاقَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ رَاهْوَيْهِ أَنَّهُ قَالَ لَمْ يَصِحَّ فِي فَضَائِلِ مُعَاوِيَةَ شَيْءٌ فَهَذِهِ النُّكْتَةُ فِي عُدُولِ الْبُخَارِيِّ عَنِ التَّصْرِيحِ بِلَفْظِ مَنْقَبَةٍ اعْتِمَادًا عَلَى قَوْلِ شَيْخِهِ …قِصَّةُ النَّسَائِيِّ فِي ذَلِكَ مَشْهُورَةٌ …مِنْ طَرِيقِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ سَأَلْتُ أَبِي مَا تَقُولُ فِي عَلِيٍّ وَمُعَاوِيَةَ فَأَطْرَقَ ثُمَّ قَالَ اعْلَمْ أَنَّ عَلِيًّا كَانَ كَثِيرَ الْأَعْدَاءِ فَفَتَّشَ أَعْدَاؤُهُ لَهُ عَيْبًا فَلَمْ يَجِدُوا فَعَمَدُوا إِلَى رَجُلٍ قَدْ حَارَبَهُ فَأَطْرَوْهُ كِيَادًا مِنْهُمْ لِعَلِيٍّ فَأَشَارَ بِهَذَا إِلَى مَا اخْتَلَقُوهُ لِمُعَاوِيَةَ مِنَ الْفَضَائِلِ مِمَّا لَا أَصْلَ لَهُ وَقَدْ وَرَدَ فِي فَضَائِلِ مُعَاوِيَةَ أَحَادِيثُ كَثِيرَةٌ لَكِنْ لَيْسَ فِيهَا مَا يَصِحُّ مِنْ طَرِيقِ الْإِسْنَادِ».

الكتاب: فتح الباري شرح صحيح البخاري،ج7،ص104،المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي،الناشر: دار المعرفة – بيروت، 1379،رقم كتبه وأبوابه وأحاديثه: محمد فؤاد عبد الباقي،قام بإخراجه وصححه وأشرف على طبعه: محب الدين الخطيب،عليه تعليقات العلامة: عبد العزيز بن عبد الله بن باز،عدد الأجزاء: 13

ابن جوزی گفته که در فضایل معاویه روایت صحیحی نداریم، از طریق پسر امام احمد حنبل رسیده که از پدر سوال کردم،نظر شما درباره فضایل علی و معاویه چیست؟

 گفت : على عليه السلام دشمنان بسيارى داشت. دشمنانش بسيار كوشيدند چيزى عليه او پيدا كنند و چیزی نيافتند!. پس به سوى مردى [معاویه] آمدند كه با او جنگيده و درگير شده بود و از روى مكر عليه على ، به ستايش بى جاى او پرداختند. و این اشاره ایست به اینکه روایات فضایل معاویه اصل و اساسی ندارد و آنچه از احادیث زیادی که [توسط بنی امیه جعل شده است] طریق درستی از جهت سندی ندارد. 

 

حاکم نیشابوری روایت می کند که امام احمد حنبل می گفت:

«أحمَدَ بنَ حَنبَلٍ يَقولُ : ما جاءَ لِأَحَدٍ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِنَ الفَضائِلِ ما جاءَ لِعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ رضى الله عنه».

امام احمد بن حنبل رئیس فرقه حنابله  مى گفت : براى هيچ كدام از ياران پيامبر خدا ، فضايلى كه براى على نقل شده ، نقل نشده است.

الكتاب: المستدرك على الصحيحين،ج3-ص116،المؤلف: أبو عبد الله الحاكم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه بن نُعيم بن الحكم الضبي الطهماني النيسابوري المعروف بابن البيع (المتوفى: 405هـ)،تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا،الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت،الطبعة: الأولى، 1411 – 1990،عدد الأجزاء: 4

جالب است بدانید ابن تیمیه که از طرفداران سر سخت بنی امیه و معاویه است و عناد و دشمنی او با اهل البیت بر همگان آشکار است درباره فضائل معاویه اینگونه می نویسد: « وَطَائِفَةٌ وَضَعُوا لِمُعَاوِيَةَ فَضَائِلَ وَرَوَوْا أَحَادِيثَ عَنِ النَّبِيِّ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – فِي ذَلِكَ كُلُّهَا كَذِبٌ،».

گروهی برای معاویه فضائل و احادیث زیادی را از پیامبر برای معاویه جعل کردند که تمام آنها دروغ است.

الكتاب: منهاج السنة النبوية في نقض كلام الشيعة القدرية،ج4-ص400،المؤلف: تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام بن عبد الله بن أبي القاسم بن محمد ابن تيمية الحراني الحنبلي الدمشقي (المتوفى: 728هـ)،المحقق: محمد رشاد سالم،الناشر: جامعة محمد بن سعود الإسلامية،الطبعة: الأولى، 1406 هـ – 1986 م،عدد المجلدات: 9

ثانیا بحث فحش ندادن نیازی به این استلال اهل سنت به عدالت صحابه ندارد چونکه خداوند در قرآن کریم به مسلمانان می گوید که به بتهای مشرکان فحش ندهید، آیا علمای اهل سنت از این آیه عدالت بتهای مشرکین را می فهمند؟!.

«وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ». سوره مبارکه انعام،آیه 108.

یا این سخن پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)که  از دشنام دادن به اموات نيز نهی کرده است، بخاری روایت می کند:  1393 -… قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ تَسُبُّوا الأَمْوَاتَ، فَإِنَّهُمْ قَدْ أَفْضَوْا إِلَى مَا قَدَّمُوا».

زیرا از جهان تکلیف گذر کرده‌اند و به سزای عمل خیر و شر خود رسیده اند.

عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)، ص337، المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1

آیا می‌توان از این سخن عدالت اموات را استنباط کرد، آیا  چنین برداشتی ساده لوحی نیست؟!. پس چطور از کلام لا تسبوا اصحابی عدالت را می فهمند!.

ثالثا: پیروان بنی امیه که از سنت بنی امیه تبعیت می کردند، سالیان سال در همین مساجدشان به  امیر المومنین علی علیه السلام ناسزا می گفتند؟!، تاریخ را ببینید اهل این سنت ها و بدعتها را بشناسید!. خداوند تمام آنها را در آتش جهنم وارد سازد.

 أبي الفداء می نگارد:

«كان خلفاء بني أمية يسبون علياً رضي الله عنه من سنة إِحدى وأربعين وهي السنة التي خلع الحسن فيها نفسه من الخلافة إلى أول سنة تسع وتسعين آخر أيام سليمان بن عبد الملك فلما ولي عمر أبطل ذلك وكتب إِلى نوابه بإبطاله … ».

تاريخ أبي الفداء ، فصل في ذكر إبطال عمر بن عبد العزيز سب علي بن أبي طالب علي المنابر ، ج1 ،‌ ص287 .

خلفاي بني اميه از سال چهل ويك كه سال خلع حسن بن علي از خلافت بود تا سال نودونه آخرين روزهاي حكومت سليمان بن عبد الملك و آغاز حكومت عمر بن عبد العزيز ، علي (عليه السلام) را سب ولعن مي‌كردند.

آلوسي ، مفسر نام‌آور اهل سنت در تفسير آيه : «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ … » (النحل / 90) مي‌نويسد :
أقامها عمر بن عبد العزيز حين آلت الخلافة إليه مقام ما كانو بنو أمية غضب الله تعالى عليهم يجعلونه في أواخر خطبهم من سب علي كرم الله تعالى وجهه ولعن كل من بغضه وسبه وكان ذلك من أعظم مآثره رضي الله تعالى عنه .

روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني ، آلوسي ، ج7 ، ص456 ، ط الأولي ، دار الكتب العلمية ، بيروت ، 1422 هـ .

عمر بن عبد العزيز ، زماني كه به خلافت رسيد ،‌ احسان و نيكوكاري را به جاي ناسزاگويي به علي (عليه السلام) قرار داد وزنده كرد، بني اميه كه غضب خداوند بر آن‌ها باد ، در پايان خطبه‌هاي نماز جمعه تا زمان عمر بن عبد العزيز به علي (عليه السلام) ناسزا مي‌گفتند كه اين از بهترين آثار و افتخار عمر بن عبد العزيز به شمار مي‌رود .

آیا معاویه و پیروان و اهل سنت معاویه از پیامبر نشنیده بودند که سب علی سب من پیامبر است!.

ابوبکر بسیار فحش دهنده بود!

رابعا: ابوبکر بر اساس منابع اهل سنت بسیار فحش دهنده بوده است، چطور می تواند الگو جامعه باشد، البته ما شاهدیم که اکثر کسانی که پیرو همین سنت هستند به شیعه بسیار ناسزا می گویند و از سنت او تبعیت می کنند.

ابن عساکر شافعی در ” تاریخ مدینه دمشق ” به سند خود از قول مقدام چنین می گوید :

”  استب عقيل بن أبي طالب وأبو بكر قال وكان أبو بكر سبابا أو نشابا  “

عقیل و ابی بکر به دشنام گویی به یکدیگر پرداختند و ابی بکر فردی بسیار دشنام گو بود.

تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل ، ج 30 ص 110 ، اسم المؤلف:  أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: 571 ، دار النشر : دار الفكر – بيروت – 1995 ، تحقيق : محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري

بخاری می نگارد، مهمانی برای ابوبکر آمده بود و غذا نخورده بود، ابوبکر از راه رسید و با ناراحتی به او دشنام داد و گفت: گوشهای تو بریده باد !.

6141 – … ” فَغَضِبَ أَبُو بَكْرٍ فَسَبَّ وَجَدَّعَ “

عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)، ص1534- المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1..

ترجمه خود علمای اهل سنت را می توانید در تصویر زیر مشاهده نمایید.

فحش دادن ابوبکر
فحش دادن ابوبکر

 

بددهنی ابوبکر و فحش به آلت زنانگی!

بخاری یکی از بددهنی ها و فحش های ابوبکر راستگو! را اینگونه با سند صحیح خود نقل می کند:

حدیث 2731 – «… فَقَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ: امْصُصْ بِبَظْرِ اللَّاتِ».

عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)، ص670- المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1.

آلت زنانگی[!] بت لات در دهانت.

دکتر  مصطفى البغا عالم اهل سنت در تعلیقه اش می نویسد:

«(امصص ببظر اللات) البظر قطعة لحم بين جانبي فرج المرأة». منظور از این گفتار ابوبکر (امصص ببظر اللات)همان قطعه گوشتی است که در … زنان است. [با عرض پوزش از خوانندگان محترم، بنابر حفظ ادب و حریم اخلاقی خوانندگان محترم بیش از این ترجمه را بیان نمیکنیم!].

 

امصص ببظر اللات
امصص ببظر اللات

فحاشی کردن جناب عائشه دختر ابوبکر!

در کتابهای معتبر و متعدد اهل سنت به اسناد صحیح  فحاشی های جناب عایشه دختر ابوبکر نقل شده است. برای نمونه بخاری در کتاب خود  از قول خود عائشه  همراه با یک سانسور نقل می کند:

2581 – … فَأَرْسَلْنَ زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ، فَأَتَتْهُ، فَأَغْلَظَتْ، وَقَالَتْ: إِنَّ نِسَاءَكَ يَنْشُدْنَكَ اللَّهَ العَدْلَ فِي بِنْتِ ابْنِ أَبِي قُحَافَةَ، فَرَفَعَتْ صَوْتَهَا حَتَّى تَنَاوَلَتْ عَائِشَةَ وَهِيَ قَاعِدَةٌ فَسَبَّتْهَا، حَتَّى إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ [ص:157] لَيَنْظُرُ إِلَى عَائِشَةَ، هَلْ تَكَلَّمُ، قَالَ: فَتَكَلَّمَتْ عَائِشَةُ تَرُدُّ عَلَى زَيْنَبَ حَتَّى أَسْكَتَتْهَا، قَالَتْ: فَنَظَرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى عَائِشَةَ، وَقَالَ: «إِنَّهَا بِنْتُ أَبِي بَكْرٍ».

عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)، ص626، المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1

عایشه نشسته بود و زینب او را فحش می داد. پیغمبر نگاه به عایشه کرد می کرد ببیند که سخنی می گوید یا نه. در این هنگام عایشه هم به سخن درآمد و حرفهای زینب را به خود او رد کرد[ کنایه از اینکه به زینب فحش داد] تا او دیگر ساکت شد. در این هنگام پیغمبر به عایشه نگاه کرد و گفت: این عایشه است. این دختر ابوبکر است!.

ابن حجر عسقلانی شارح کتاب بخاری در ذیل این جریان می نویسد:«روى النَّسَائِيّ وبن مَاجَهْ مُخْتَصَرًا مِنْ طَرِيقِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَهِيِّ عَنْ عُرْوَةَ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ دَخَلَتْ عَلَيَّ زَيْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ فَسَبَّتْنِي فَرَدَعَهَا النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَأَبَتْ فَقَالَ سُبِّيهَا فَسَبَبْتُهَا حَتَّى جَفَّ رِيقُهَا فِي فَمِهَا».

الكتاب: فتح الباري شرح صحيح البخاري،ج5-ص207،المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي،الناشر: دار المعرفة – بيروت، 1379،رقم كتبه وأبوابه وأحاديثه: محمد فؤاد عبد الباقي،قام بإخراجه وصححه وأشرف على طبعه: محب الدين الخطيب،عليه تعليقات العلامة: عبد العزيز بن عبد الله بن باز،عدد الأجزاء: 13

نسائی و ابن ماجه از عائشه نقل کرده‌اند که گفته است: نزد زینب رفته بودم که وی مرا ناسزا گفت، با این که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) او را نهی کرد ولی او دست برنداشت. حضرت به من فرمود : تو هم او را ناسزا بگو! من آن چنان او را فحش گفتم که آب دهن او در گلویش خشک شد.!! 

نکته: راوی این روایت خود عایشه است و بدیهی است که پیامبر هیچگاه دستور به فحش نمی دهد و هیچ سندی هم دردست نیست، عایشه اینجا می خواهد عمل خود را به نسبت دادن به پیامبر توجیه کند، که مقبول نیست.

البته موارد بیش از این است که فعلا بنابر مصلحت نیازی به مطرح کردن نیست.

فتوای فحاشی مستند به عمل ابوبکر!/نهی پیامبر از فحاشی!

آقای ابن قیم از بزرگان اهل سنت که امروز هم طرفداران زیادی دارد در کتابش که توشه آخرت نام گرفته بر اساس همین  سنت ابوبکر و بر خلاف سنت رسول خدا فتوای محکمی می دهد که «وَفِي قَوْلِ الصِّدِّيقِ لعروة: امْصُصْ بَظْرَ اللَّاتِ. دَلِيلٌ عَلَى جَوَازِ التَّصْرِيحِ بِاسْمِ الْعَوْرَةِ إِذَا كَانَ فِيهِ مَصْلَحَةٌ تَقْتَضِيهَا تِلْكَ الْحَالُ».

الكتاب: زاد المعاد في هدي خير العباد،ج3-ص271،المؤلف: محمد بن أبي بكر بن أيوب بن سعد شمس الدين ابن قيم الجوزية (المتوفى: 751هـ)،الناشر: مؤسسة الرسالة، بيروت – مكتبة المنار الإسلامية، الكويت،الطبعة: السابعة والعشرون , 1415هـ /1994م،عدد الأجزاء: 5

دراین قول ابوبکر که گفت:«امْصُصْ بَظْرَ اللَّاتِ» دلیل است بر جواز اینکه می توان در حرف زدن نام آلت تناسلی را اگر مصلحت ایجاد کند آورده شود».

عملا بر خواننده محترم روشن است که این آقایان فتوا به فحاشی می دهند!. حالا شما کتابهای این ها را در توجیه مصلحت ابوبکر برای فحاشی بخوانید و  ببینید که انسان از مطالعه لاطائلات اینها در توجیه فحش خسته و متعجب می شود. کاملا بدیهی است که فحاشی با هر مصلحتی خلاف اخلاق و دین است و سنت صحیح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از این کارها بریء و دور است. 

امام ترمذی از بزرگان محدثین اهل سنت در روایتی که آن را معتبر می داند و البانی هم تصریح به صحت آن می کند از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند که مومن هیچگاه فحش دهند و بد دهن نیست:

1977 – حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الأَزْدِيُّ البَصْرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَابِقٍ، عَنْ إِسْرَائِيلَ، عَنْ الأَعْمَشِ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ عَلْقَمَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لَيْسَ المُؤْمِنُ بِالطَّعَّانِ وَلَا اللَّعَّانِ وَلَا الفَاحِشِ وَلَا البَذِيءِ»: هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ غَرِيبٌ، وَقَدْ رُوِيَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ مِنْ غَيْرِ هَذَا الوَجْهِ
__________

[حكم الألباني] : صحيح

الكتاب: سنن الترمذي،ج4- ص350،المؤلف: محمد بن عيسى بن سَوْرة بن موسى بن الضحاك، الترمذي، أبو عيسى (المتوفى: 279هـ)، تحقيق وتعليق:أحمد محمد شاكر (جـ 1، 2)،ومحمد فؤاد عبد الباقي (جـ 3)،وإبراهيم عطوة عوض المدرس في الأزهر الشريف (جـ 4، 5)،الناشر: شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابي الحلبي – مصر،الطبعة: الثانية، 1395 هـ – 1975 م،عدد الأجزاء: 5 أجزاء.

در روایت صحیح دیگری از پیامبر اینچنین نقل می کند: که پیامبر فرمودند هیچ چیزی در ترازوی اعمال مومن در روز قیامت سنگین تر از حسن خلق نیست و خداوند از انسان فحش دهنده غضبناک بد دهن می شود

2002 – حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي عُمَرَ قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْيَانُ قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ دِينَارٍ، عَنْ ابْنِ أَبِي مُلَيْكَةَ، عَنْ يَعْلَى بْنِ مَمْلَكٍ، عَنْ أُمِّ الدَّرْدَاءِ، عَنْ أَبِي الدَّرْدَاءِ، أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَا شَيْءٌ أَثْقَلُ فِي مِيزَانِ المُؤْمِنِ يَوْمَ القِيَامَةِ مِنْ خُلُقٍ حَسَنٍ، وَإِنَّ اللَّهَ لَيُبْغِضُ الفَاحِشَ البَذِيءَ»: [ص:363] وَفِي البَابِ عَنْ عَائِشَةَ، وَأَبِي هُرَيْرَةَ، وَأَنَسٍ، وَأُسَامَةَ بْنِ شَرِيكٍ وَهَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ
__________

[حكم الألباني] : صحيح

الكتاب: سنن الترمذي،ج4- ص362،المؤلف: محمد بن عيسى بن سَوْرة بن موسى بن الضحاك، الترمذي، أبو عيسى (المتوفى: 279هـ)، تحقيق وتعليق:أحمد محمد شاكر (جـ 1، 2)،ومحمد فؤاد عبد الباقي (جـ 3)،وإبراهيم عطوة عوض المدرس في الأزهر الشريف (جـ 4، 5)،الناشر: شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابي الحلبي – مصر،الطبعة: الثانية، 1395 هـ – 1975 م،عدد الأجزاء: 5 أجزاء.

حالا شما خود فرق سنت رسول خدا با سنت دیگران را ببینید. جای تعجب است اینها فحش ابوبکر و جناب عایشه را فضیلت می دانند و مطرح کردن اسناد صحیح تاریخی در عادل نبودن صحابه را دشنام و ناسزا تلقی می کنند؟!.

 

ترور پیامبر در تبوک

در جریان جنگ تبوک  عده ای از صحابه منافق قصد ترور پیامبر خدا را داشتند. 

برخي از صحابه قصد داشته‌اند رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم را ترور كنند. این جریان از ديدگاه شيعه و سني قطعي است ؛ چنانچه در قرآن كريم آمده است:

« يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَليماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ». التوبه / 74.

منافقان به نام خدا سوگند ياد مي‌كنند كه چيز بدى نگفتند (چنان نيست) آنان سخنان كفرآميز بر زبان آوردند و بعد از اسلام آوردن، كافر شدند و تصميماتى اتخاذ كردند كه موفق به انجام آنها نشدند (سوء قصد بجان رسول خدا) آن ها به جاى آن كه در برابر نعمت و ثروتى كه به فضل و بخشش خدا و پيامبرش نصيب آنها شده، سپاسگزار باشند، در مقام كينه و دشمنى بر آمدند، با اينحال اگر توبه كنند براى آنها بسيار بهتر است و اگر نافرمانى كنند، خدا آنها را در دنيا و آخرت به عذابى بس دردناك مجازات خواهند كرد و در روى زمين هيچ دوست و ياورى براى آنان نخواهد بود.

بسياري از مفسرين اهل سنت در تفسير «وَهَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا» گفته‌اند كه مراد كساني هستند كه قصد داشتند در بازگشت از جنگ تبوك رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را ترور نمايند ؛ چنانچه بيهقي در دلائل النبوة و سيوطي در الدر المنثور این جریان را نقل کرده اند.

  • البيهقي، أبي بكر أحمد بن الحسين بن علي (متوفاي458هـ)، دلائل النبوة،  دلائل النبوة  ج 5، ص256،  باب رجوع النبي من تبوك وأمره بهدم مسجد الضرار ومكر المنافقين به في الطريق وعصمة الله تعالى إياه وإطلاعه عليه وما ظهر في ذلك من آثار النبوة، طبق برنامه الجامع الكبير؛
  • السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الدر المنثور،  ج 4، ص 243، ناشر: دار الفكر – بيروت – 1993.

اینکه چه کسانی از صحابه قصد ترور پیامبر را داشته اند مسئله بسیار مهمی است. برخي از علماي اهل سنت همانند ابن حزم اندلسي كه از بزرگان علمي اهل سنت به شمار مي‌رود نام اين افراد را آوره است. وي در كتاب المحلي مي‌نويسد:

أَنَّ أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ وَطَلْحَةَ وَسَعْدَ بن أبي وَقَّاصٍ رضي الله عنهم أَرَادُوا قَتْلَ النبي صلى الله عليه وسلم وَإِلْقَاءَهُ من الْعَقَبَةِ في تَبُوكَ.

ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه، سعد بن أبي وقاص ؛ قصد كشتن پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) را داشتند و مي‌خواستند آن حضرت را از گردنه‌اي در تبوك به پايين پرتاب كنند!.

  • إبن حزم الأندلسي الظاهري، ابومحمد علي بن أحمد بن سعيد (متوفاي456هـ)، المحلي،  ج 11، ص 224، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ناشر: دار الآفاق الجديدة – بيروت؛ و دار الفكر، توضيحات: طبعة مصححة ومقابلة على عدة مخطوطات ونسخ معتمدة كما قوبلت على النسخة التي حققها الأستاذ الشيخ أحمد محمد شاكر.

البته ابن حزم، وقتي اين حديث را نقل مي‌كند، تنها اشكالي كه به روايت دارد، وجود وليد بن عبد الله بن جميع در سلسله سند آن است. ما در نوشتار قبل به صورت مفصل درباره جریان تبوک صحبت کرده ایم از اینجا کلیک کنید و وثاقت وليد بن عبد الله را در کتب رجالی اهل سنت مستند ببینید.

ابن حزم اندلسی جنگ تبوک

پس از جریان تبوک یاران رسول خدا حذیفه را صاحب «سِر النبی»گنجینه اسرار پیامبر می دانستند، چون حذیفه نام اصحاب منافق را می دانست!. آيا تا به حال از خود پرسيده ايد چرا عمر حذيفه را سوگند مي داد كه آيا من هم در ميان آن توطئه گران بودم يا خير؟!!!.

(تفسير ان كثير ج 2ص 399 و جامع البيان للطبري ج 11ص 16).

و جالب اين است كه خود صحابه هم به عدالت خود اعتقاد نداشتند چرا كه اگر اينطور بود هيچوقت از مسيب نقل نمي شد كه؛ براء بن عازب را ديدم و گفتم خوشا به حالت با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مصاحبت داشتي و در بيعت شجره (بيعت رضوان) با آن بزرگوار بيعت كردي.

او گفت: اي پسر برادرم! نمي داني كه بعد از او چه كرديم! و چه بدعت هایی که ایجاد نکردیم.

«قال: (مسيّب) لقيت البراء بن عازب فقلت طوبي لك، صحبت النبي صلي الله عليه و سلم وبايعته تحت الشجرة فقال يا ابن اخي ! انّك لا تدري ما احدثنا بعده».

صحيح بخاري، ج 5، ص 159، مغازي، باب غزوة الحديبيّة ، مقدمه فتح الباري براي ابن حجر ص433، عمدة القاري ج17ص222، تاريخ مدينة دمشق براي ابن عساكر ج20ص391، الاصابة ابن حجر ج3ص67

پیامبر اصحاب متخلف ازسپاه اسامه را لعن کردند!

در روزهای آخر عمر مبارک پیامبر حضرت دستور دادند که سپاهی به فرماندهی اسامه شکل بگیرد و به سر حدات روم برود، اما بسیاری از صحابه که می دانستند روزهای آخر عمر پیامبر است و اگر مدینه را ترک کنند خلافت علی علیه السلام مسجل و تثبیت می شود از دستور رسول خدا تخلف کردند. پیامبر زمانی که متوجه این کارشکنی ها شدند تخلف کنندگان از صحابه را لعنت کردند و می فرمودند:

«جهزوا جيش اسامه لعن الله من تخلف عنه».

سريع سپاه اسامه را مجهز كنيد تا حركت كند خدا لعنت كند كسي را كه از سپاه اسامه تخلف كند.

 الشهرستاني في (الملل والنحل) وذكر في تاريخ إبراهيم بن عبد الله الحموي، و(شرح المواقف) للجرجاني و(ابكار الأفكار) للأمدي و(مرآة الأسرار) لعبد الرحمن بن عبد الرحمن واعترف بصحته الشيخ يعقوب اللاهوري في عقائده (أنظر هامش نفحات الأزهار ج17ص204)، كذلك أنظر (السقيفة للجوهري ص 77، وشرح نهج البلاغة ج6 ص52، والمواقف ج3 ص 650).

 ابن حجر عسقلاني كه از بزرگان رجالي و فقهي اهل سنت است به صراحت می نویسد:

«بَعْثِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أُسَامَةَ بْنَ زَيْدٍ فِي مَرَضِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ إِنَّمَا أَخَّرَ الْمُصَنِّفُ هَذِهِ التَّرْجَمَةَ لِمَا جَاءَ أَنَّهُ كَانَ تَجْهِيزُ أُسَامَةَ يَوْمَ السَّبْتِ قَبْلَ مَوْتِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِيَوْمَيْنِ وَكَانَ ابْتِدَاءُ ذَلِكَ قَبْلَ مَرَضِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَنَدَبَ النَّاسَ لِغَزْوِ… عسكر بالجرف وَكَانَ مِمَّن انتدب مَعَ أُسَامَةَ كِبَارُ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ مِنْهُمْ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ وَأَبُو عُبَيْدَةَ وَسَعْدٌ وَسَعِيدٌ».

الكتاب: فتح الباري شرح صحيح البخاري،ج8-ص152، المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي،الناشر: دار المعرفة – بيروت، 1379،رقم كتبه وأبوابه وأحاديثه: محمد فؤاد عبد الباقي،قام بإخراجه وصححه وأشرف على طبعه: محب الدين الخطيب،عليه تعليقات العلامة: عبد العزيز بن عبد الله بن باز،عدد الأجزاء: 13

آن كساني كه در سپاه اسامه بودند بزرگان مهاجرين و انصار بودند. از جمله اين مهاجرين و انصار كه در سپاه اسامه بودند ابوبكر و عمر و ابو عبيده بودند

آقاي صالحي شامي هم كه از استوانه هاي علمي اهل سنت است می نویسد اینکه ابن تيميه گفته است:

« قوله: لم ينقل أحد من أهل العلم إلخ فقد ذكره محمد بن عمر، وابن سعد وهما من أئمة المغازي:».

من تعجب مي كنم از اينكه ابن تيميه با اين قاطعيت مي گويد هيچ يك از اهل علم نقل نكرده اند كه ابوبكر در سپاه اسامه بود. محمد بن عمر واقدي و ابن سعد كه از پيشوايان و ائمه تاريخ هستند، هر دو نوشته اند كه ابو بكر در سپاه اسامه بوده است. یعنی مامور بوده که در سپاه اسامه باشد، اما جالب است خود بخاری می نویسد که ابوبکر زمان رحلت پیامبر در منطقه خوش آب و هوای اطراف مدینه یعنی در سنح در حال خوشگذرانی بوده اند!.

تخلف اصحاب در مقابل نوشتن وصیت نامه توسط پیامبر و توهین عده ای از اصحاب به پیامبر!

 در آخرین پنج شنبه پايانى عمر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) که پس از آن در روز دوشنبه اش به رحمت خداوند پیوستند، آن حضرت به جمعى از کبار اصحاب كه به عيادتش رفته بودند، فرمودند: «قلم و دواتى برايم حاضر كنيد تا براى شما نامه اى بنويسم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد». ولى بعضى از صحابه به مخالفت برخاستند و مانع نوشتن اين نامه شدند! و به پیامبر توهین کردند و العیاذبالله فحش و نسبت های ناروا دادند.

حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سُلَيْمَانَ، قَالَ: حَدَّثَنِي ابْنُ وَهْبٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي يُونُسُ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا اشْتَدَّ بِالنَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ قَالَ: «ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ»

قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَلَبَهُ الوَجَعُ، وَعِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا. فَاخْتَلَفُوا وَكَثُرَ اللَّغَطُ، قَالَ: «قُومُوا عَنِّي، وَلاَ يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ» فَخَرَجَ ابْنُ عَبَّاسٍ يَقُولُ: «إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ، مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبَيْنَ كِتَابِهِ».

عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)، ص41/ح114 – بَابُ كِتَابَةِ العِلْمِ، المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1

ابن عباس مى گويد: وقتى كه بيمارى پيامبر شدت يافت، فرمودند: «ائتونى بكتاب اكتب لكم كتاباً لا تضلّوا بعده، قال عمر: إنّ النبىّ(صلى الله عليه وآله و سلم) غلبه الوجع، وعندنا كتاب الله حسبنا; براى من كاغذى حاضر كنيد، تا براى شما نامه اى بنويسم كه پس از آن گمراه نشويد!، عمر گفت: بيمارى بر پيامبر چيره شده [نیازی نیست به نوشته او] و كتاب الهى نزد ماست و همین برای ما كافى است»!.

[اصحاب حاضر در کنار پیامبر] اختلاف پیدا کردند، و  سر و صدا و حرف های نامربوط زیاد شد!، پیامبر فرمودند، برخیزید و بروید، شایسته نیست که در نزد من [پیامبر] اینگونه نزاع کنید.

ابن عباس خارج شدو می گفت: مصیبت تمام مصیب زمانی بود که عده ای [مخالف] حائل و مانع شدند بین پیامبر و نوشته اش تا او چیزی ننویسد!.

قرآن کریم می فرماید:

 «يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ أَطِيعُوا۟ ٱللَّهَ وَأَطِيعُوا۟ ٱلرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوٓا۟ أَعْمَٰلَكُمْ». سوره محمد-آیه 33

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اطاعت کنید خدا را، و اطاعت کنید رسول (خدا) را، و اعمال خود را باطل نسازید!

حديث الرزية

 

در برخی از نقل های بخاری هست که همین اصحاب به پیامبر توهین کردند و العیاذ بالله نسبت هذیان دادند، ما در نوشتاری مستقل این موضوع را بررسی کرده ایم، از اینجا کلیک کنید و درباره حدیث قرطاس به صورت کامل مطالعه نمایید.

آیا یک انسان پاک نهاد می تواند به سادگی از کنار این توهین ها و مخالفت ها به پیامبربگذرد و تمام اصحاب را عادل بداند.

 

قرآن از یکی از اصحاب به عنوان فاسق یاد می کند

شما تمام تفاسیر اهل سنت را مشاهده کنید که مراد از فاسق چه کسی بوده است!؟ مشرکین مکه بودند؟! یهودیان خیبر بودند؟! نصاری بودند؟! یا «ولید بن عقبه» که اهل سنت با چه عظمتی از او یاد می کنند!.

حضرت آیت الله قزوینی:

«در این آیه شریفه قرآن کریم از صحابه تعبیر به فاسق کرده است. زمانی که یک عام در یک مورد تخصیص خورده باشد، عمومیت آن ضربه می‌بیند. و دیگر در عموم حجت نیست. قاعده کلی میان تمام اصولین شیعه و سنی است که در عموم حجت نیست.

اگر عام در یک مورد تخصیص خورده باشد، دیگر حجت نیست؛ حال این تخصیص، تخصیص متصل باشد یا منفصل باشد فرقی نمی‌کند. در این مورد، عام دیگر حجت نیست و از حجت افتاده است.

شما اگر بخواهید اثبات کنید که در مستثنی منه حجت است یا نه، باید دلیل اقامه کنید؛ زیرا شما روی هرکدام دست بگذارید، ما می‌گوییم: این فرد جزو مستثنی است یا مستثنی منه است؟! نتیجه هم تابع اخص مقدمات است.

ما می‌گوییم: این مورد جزو مستثنی است. همین یک آیه برای ما کفایت می‌کند تا ثابت کند که تمام اصحاب عادل نیستند».

صحابی که حب ثروت او را از دادن زکات منع کرد!

در مورد کسی که در صف اول نماز جماعت رسول گرامی اسلام بوده است، نزد رسول الله می‌آید و از پیغمبر اکرم می‌خواهد که به او ثروت بدهد.

رسول الله خطاب به این شخص می‌گوید: مال کمی که شکر آن را به جا بیاوری بهتر از مال فراوانی است که شکرش را به جا نیاوری. شخص اصرار کرد و گفت: من مال می‌خواهم.

خلاصه با دعای پیغمبر اکرم دارایی او زیاد شد و او که همیشه در صف اول نماز شرکت می‌کرد، مدتی در صف دوم بود، بعد از آن در صف سوم شرکت می‌کرد، بعد از مدتی بعد از نماز به مسجد می‌آمد و بعد از مدتی هم نماز جماعت را ترک کرد.

بعد از اینکه آیه زکات نازل شد، رسول گرامی اسلام افرادی را برای اخذ زکات نزد او فرستادند و او گفت: من با خون دل و عرق جبین این اموال را تهیه کردم، اخذ اموال من زورگویی است و من اموال خودم را نمی‌دهم.

در این زمان آیه زکات نازل شد و افرادی نزد او آمدند و گفتند که در مورد عمل او آیه نازل شده است. او زکات اموال خود را نزد پیغمبر اکرم آورد، اما هر کاری کرد پیغمبر اکرم زکات اموال او را قبول نکرد.

این شخص در زمان ابوبکر آمد تا زکات اموال خود را بدهد، اما ابوبکر زکات اموال او را قبول نکرد. او در زمان عمر آمد تا زکات اموال خود را بدهد، اما عمر هم زکات اموال او را قبول نکرد و با همان حالت نفاق از دنیا رفت.

اگر واقعاً دیدن پیغمبر اکرم عدالت آور باشد، این شخص که مدت مدیدی یا چندین سال پیغمبر اکرم را دیده است و در صف اول هم نماز خوانده است و جزو اصحاب ویژه پیغمبر اکرم هم بوده است باید عادل باشد.

 

قتل عام قبیله مالک بن نویره به اتهام ارتداد به دستور ابوبکر

اکثر مورخان مثل طبري، ابن كثير، يعقوبي، ابن عساكر و… جریان قتل عام قبیله مالک بن نویره به دستور ابوبکر را نقل کرده اند تا خودتان در مورد عدالت صحابه قضاوت كنيد.

خالد بن وليد مامور ابوبكر براي گرفتن زكات از مسلماناني كه خلافت ابوبكر را قبول نداشته اند شد.

شايد عده اي بگويند كه مالك كافر شده بود كه در اين صورت بايد بگوييم

اول: مگر نمي گوييد تمام صحابه عادل هستند؟ چرا زمانی که به مالک بن نویره که از اصحاب رسول خدا رسید این حرف را نمی زنید که او عادل بوده است.

دوم: آيا مسلماني كه نماز مي خواند و به خداوند اعتقاد دارد، كافر است؟ آيا شما حق كشتن چنين مسلماني را داريد؟

سوم: اگر مالك كافر و مرتد بوده چرا ابوبكر ديه مالك را از بيت المال داد؟ (تاريخ كامل ابن اثير ج 4 ص1241 باب مالك بن نويره) مگر ميشود ديه كسي كه كافر و مهدورالدم است را از بيت المال داد؟ 

چهار: حتي علماي اهل سنت هم چنين موضوعي را رد كرده اند که مالک کافر شده باشد.

ابن حزم اندلسي در كتاب المحلي ج 11ص193مي نويسد : … و قسم الثاني قوم أسلموا و لم يكفروا بعد إسلامهم؛ لكن منعوا الزكاة من أن يدفعوها إلي ابي بكر (رضي الله عنه).

… گروه دوم از اين اصحاب رده،كافر نشدند و مسلمان بودند؛ ولي زكاتشان را به ابوبكر ندادند.

و نيز ابن كثير دمشقي سلفي در اين رابطه در كتاب البداية و النهاية ج 6 ص342 مي گويد:

يقرون بالصلاة و يمتنعون من أداء الز كاة و منهم من إمتنع من دفعها إلي الصديق ابي بكر

يعني: اينها همه نماز مي خواندند؛ ولي مي گفتند ما زكات نمي دهيم؛ و گروهي مي گفتند ما زكاتمان را مي دهيم؛ ولي به آقاي ابوبكر زكات نمي دهيم.

با این توصیفات چگونه مي شود عادل بودن صحابه را قبول كرد؟ چرا خالد جمعی از مسلمان را كشت؟ و چرا با همسر مالک بن نویره زنا كرد ؟.

چرا علمای حامی بنی امیه اینجا که می رسد صدایشان در گلو خفه می شود و نمی گویند مالک اجتهاد کرد و به ابوبکر زکات نداد!.

آیا اگر یک سنی زکات ندهد، قتلش به فتوای علمای اهل بنی امیه واجب می شود!. چ

ما در نوشتاری به قتل عام مسلمانان قبیله مالک بن نویره به دستور ابوبکر  با اسناد معتبر پرداخته ایم از اینجا کلیک کنید و در این باره بیشتر بخوانید.

اظهار بیزاری پیامبر از قتل عام خالد بن ولید صحابی!

بخاری از قول پدر سالم می نویسد: پيامبر (ص) خالد بن وليد را به سوي بني جذيمه فرستاد. آنها نمي توانستند بگويند «اسلمنا» گفتند: «صبانا».

خالد شروع به كشتار و قتل عام آنها کرد و برخی را اسير گرفت و به هر يك از ما اسيري را سپرد و گفت كه اسير خود را بكشيد. من گفتم به خدا قسم من اسير خود را نمي كشم و ياران من نيز هيچكدام نبايد اسير خود را بكشند. موضوع را با پيامبر صلي الله عليه و آله در ميان گذاشتيم حضرت دوبار گفت: خدايا! من از آنچه كه خالد انجام داد به سوي تو بيزاري مي جويم».

4339 –  … عَنْ سَالِمٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: بَعَثَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَالِدَ بْنَ الوَلِيدِ إِلَى بَنِي جَذِيمَةَ، فَدَعَاهُمْ إِلَى الإِسْلاَمِ، فَلَمْ يُحْسِنُوا أَنْ يَقُولُوا: أَسْلَمْنَا، فَجَعَلُوا يَقُولُونَ: صَبَأْنَا صَبَأْنَا، فَجَعَلَ خَالِدٌ يَقْتُلُ مِنْهُمْ وَيَأْسِرُ، وَدَفَعَ إِلَى كُلِّ رَجُلٍ مِنَّا أَسِيرَهُ، حَتَّى إِذَا كَانَ يَوْمٌ أَمَرَ خَالِدٌ أَنْ يَقْتُلَ كُلُّ رَجُلٍ مِنَّا أَسِيرَهُ [ص:161]، فَقُلْتُ: وَاللَّهِ لاَ أَقْتُلُ أَسِيرِي، وَلاَ يَقْتُلُ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِي أَسِيرَهُ، حَتَّى قَدِمْنَا عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَذَكَرْنَاهُ، فَرَفَعَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَدَهُ فَقَالَ: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدٌ مَرَّتَيْنِ».

عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)،1061، المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1

خالد در زمان پيامبر كاري انجام مي دهد كه پيامبر(ص) مي فرمايد خدايا من از كار او بيزارم اما بعد از رحلت پيامبر خالد، عادل مطلق ميشود و نور چشم اهل سنت!.

دنیاطلبی و بی احترامی اصحاب با رها کردن نماز جمعه پیامبر!

– جابر بن عبد اللّه انصاري مي گويد: ما همراه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در حال نماز بوديم (چون خطبه ي نماز جمعه به منزله نماز است گفته شده كه در حال نماز بوديم يعني پيامبر(ص) در حال خطبه خواندن بودند) در اين هنگام كاروان تجاري شام كه خوراكي حمل مي كرد رسيد.

أصحاب نماز را رها كرده و به سوي آن كاروان شتافتند و فقط 12 نفر همراه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم باقي ماندند! و آیه 11 سوره مبارکه جمعه نازل شد.

«2058 – … حَدَّثَنِي جَابِرٌ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «بَيْنَمَا نَحْنُ نُصَلِّي مَعَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذْ أَقْبَلَتْ مِنَ الشَّأْمِ عِيرٌ تَحْمِلُ طَعَامًا، فَالْتَفَتُوا إِلَيْهَا حَتَّى مَا بَقِيَ مَعَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَّا اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا فَنَزَلَتْ»: {وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا} [الجمعة: 11]».

عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)، ص497-المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1

قرآن کریم خطاب به پیامبر می فرماید شهادت منافقان را قبول نکن

منافقيني كه خداوند مي فرمايد: “اي رسول چون منافقين نزد تو مي آيند و مي گويند كه ما شهادت مي دهيم كه كه تو رسول خدايي( فريب نخور) خدا مي داندكه تو رسول او هستي و خدا گواهي مي دهد كه منافقان سخن(به مكر وحيله و) دورغ مي گويند.

«إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُونَ». سوره منافقون/ آیه1. 

چگونه ممكن است همه ي آنها عادل باشند حال آنكه خداوند مي فرمايد:

«ٱتَّخَذُوٓا۟ أَيْمَٰانَهُمْ جُنَّةًۭ فَصَدُّوا۟ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ ۚ إِنَّهُمْ سَآءَ مَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ». سوره منافقون/ آیه2. 

آنها[منافقین] سوگندهایشان را ( در مورد رسالت پيامبر) سپر ساخته‌اند تا مردم را از راه خدا باز دارند، و کارهای بسیار بدی انجام می‌دهند!.

«ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ ءَامَنُوا۟ ثُمَّ كَفَرُوا۟ فَطُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ». سوره منافقون/ آیه3. 

این بخاطر آن است که نخست ایمان آوردند سپس کافر شدند؛ از این رو بر دلهای آنان مهر نهاده شده، و حقیقت را درک نمی‌کنند!

مسلما در اينجا صحابه پيامبر ( آن دسته كه منافق بودند) مورد طعن قرار گرفتند. پس هيچ انسان عاقلي نمي تواند حكم صريح و واضح قرآن را تغيير دهد در حالي كه حكم خداوند چيز ديگري است.

تهمتی به شیعه به نام «ارتداد صحابه»!

بسیاری از علمای اهل سنت به مذهب «شیعه» هجمه می کنند و می گویند شما «صحابه» را تکفیر می کنید، و معتقد هستید که بعد از پیغمبر، تمام صحابه مرتد شدند مگر سه نفر یا چهار نفر!! و از این طریق می خواهید «شریعت» را از بین ببرید! زیرا شریعت از طریق صحابه به ما رسیده است. اگر صحابه زیر سؤال رفت، شریعت نیز، زیر سؤال می رود!. این تهمت به شیعه در حالی صورت می گیرد که ما روایت داریم از امام صادق(سلام الله علیه) که فرموده است دوازده هزار نفر صحابه، مورد تأیید شیعه هستند!

مرحوم شیخ صدوق از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است که حضرت فرمودند:

« كَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفاً ثَمَانِيَةُ آلَافٍ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ أَلْفَانِ مِنْ مَكَّةَ وَ أَلْفَانِ‏ مِنَ‏ الطُّلَقَاءِ وَ لَمْ يُرَ فِيهِمْ قَدَرِيٌّ وَ لَا مُرْجِئٌ وَ لَا حَرُورِيٌّ وَ لَا مُعْتَزِلِيٌّ وَ لَا صَاحِبُ رَأْيٍ كَانُوا يَبْكُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهَار»

دوازده هزار نفر صحابی پیامبر بودند. هشت هزار نفر از مدینه، دو هزار نفر از مکه، و دو هزار نفر از آزادشده ها. در میان این اصحاب، گرایشی به فرقه قدریه و مرجئه و حروریه و معتزله دیده نمی شود. و نیز ایشان تفسیر به رأی نمی کردند. بلکه مدام شب و روز به درگاه الهی گریه و تضرع داشتند.

الخصال، ج‏2، ص640، ح 15، تحقیق: علی اکبر غفاری، ناشر: جامعه مدرسین قم، 1362ش

مرحوم میرزای نوری نیز، همین روایت را با سند صحیح از امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرده است.

خاتمة المستدرك، ج 1، ص 212

ما قطعاً از بسیاری از صحابه که در صدر اسلام در کنار پیامبر(صلی الله علیه و آله) جانفشانی کردند و به شهادت رسیدند، توقع و انتظار شفاعت داریم. این عقیده ما شیعیان است. لذا آیا این بی انصافی نیست که به شیعه تهمت بزنند و بگویند که شیعه معتقد است که «صحابه» مرتد شدند غیر از سه نفر یا چهار نفر!.

«ارتداد صحابه» در منابع معتبر اهل سنت!

 بحث «ارتداد» در منابع اهل سنت، با الفاظ بسیار تندی مطرح شده است. مثلاً از «عایشه» نقل شده است که گفته است:

«لمَّا قُبِض رسولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ارْتَدَّت الْعَرَبُ قَاطِبةً»

وقتی پیغمبر از دنیا رفت، تمام مردم عرب مرتد شدند!

النهایه فی غریب الحدیث ابن اثیر، ج 4، باب القاف مع الطاء، ص 79؛ دار النشر: المكتبة العلمية – بيروت – 1399هـ – 1979م، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى – محمود محمد الطناحي؛.

 بخاري از ابو هريره نقل مي كند:

لمّا توفي النبي صلي الله عليه و سلم و استخلف ابوبكر و كفر من كفر من العرب …

بعد از وفات پيامبر و به خلافت رسيدن ابوبكر و بعد از آنكه تعداد انبوهي از عرب كافر شدند … . 

صحيح بخاري ، ج8 ، ص140 ، ح6924

و حتي خود ذهبي و مزّي هم نقل كرده اند

لمّا مات النبي كفر الناس الا خمسة.

يعني: بعد از رحلت پيامبر(ص) تمام مردم مرتد شدند مگرپنج نفر!!!

تهذيب الكمال ، ج21 ، ص557 و تهذيب التهذيب ، ج8 ، ص9 و البداية و النهاية ، ج6 ، ص91

آیا با این اسناد و کفر اصحاب جایی برای باقی بودن نظریه عدالت صحابه باقی می ماند؟!

نظر شیعه درباره عدالت اصحاب

از نظر شیعه، صحابه پیامبر(ص) مانند بقیه افرادند و عدالت هیچکس به صرف صحابه پیامبر بودن، ثابت نمی‌شود. با توجه به اینکه شمار صحابه پیامبر(ص) حدود ۱۱۴ هزار نفر یاد شده است، عادتا محال است به صرف ملاقات با پیامبر(ص) همه این افراد عادل باشند.

هر انساف منصف پاک نهادی کارهایی که از برخی صحابه سر زده را اگر ببیند می فهمد با عدالت ناسازگار است؛ مانند اینکه به جنگ امام عادل برخاستند و انسان‌های بی‌گناه را کشتند و اموالی را به ناحق ربودند و سبّ و ناسزاگویی به امام علی علیه السلام می‌کردند، «ابن تیمیه» می‌گوید:

«فان کثیرا من الصحابة و التابعین کانوا یبغضونه و یسبونه و یقاتلونه»

بسیاری از صحابه و تابعین بغض علی را در دل داشتند، ایشان را سب می‌کردند و با علی بن أبی طالب قتال می‌کردند.

منهاج السنة، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی، دار النشر: مؤسسة قرطبة – 1406، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج 7، ص 137

روایات متعددی در کتاب «المستدرک علی الصحیحین» و دیگر کتب اهل سنت داریم مبنی بر اینکه سب علی علیه السلام سب رسول خدا است و سب رسول خدا سب خود خداوند است!.

«سمعت رسول الله یقول من سب علیا فقد سبنی ومن سبنی فقد سب الله تعالی»

المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت – 1411 هـ – 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 3، ص 130، ح 4616

همین اصحاب خلافت علی بن ابی طالب را غصب کردند، با همین کینه ای که داشتند به خانه او هجوم بردند و فاطمه زهرا سلام الله علیها را مجروح و شهید کردند، پس از آن هم انواع فتنه ها مثل جنگ جمل و صفین را به خاطر ریاست و حب دنیا به راه انداختند و هزاران بی گناه را قتل عام نمودند و  الان هم می بینیم عالمان سوء طرفدار و اهل سنت و روش بنی امیه انواع هجمه ها را بر علیه علی علیه السلام و شیعیان او دارند. اما به به فضل و عنایت الهی روز به روز مکتب اهل البیت درحال گسترش است و مومنان و محققان فراوانی به این مکتب و کشتی نجات می پیوندند.

آنچه در این نوشتار ارائه شد تنها گوشه ای مدارک تاریخی بود، انشاالله در نوشتار های آینده موارد بسیاری را مطرح خواهیم کرد

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.