وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

تاریخچه بهائيت

0

تاریخچه بهائيت

فهرست این نوشتار:

/ پيدايش بهائى گرى

 

 

 بهائيت چگونه شكل گرفت، مؤسس و رهبران اين فرقه چه كسانى بودند؟

 

 

بابى گرى :

 

بهائيت فرقه اى منشعب از بابى گرى است.[1] بنيانگذار بابيت، سيدعلى محمد شيرازى ملقب به «باب» است. او در سال 1235ق در شيراز متولد شد، در نوزده سالگى به كربلا رفت و در درس سيدكاظم رشتى حاضر گرديد. پس از مرگ استاد، خود را باب امام زمان(عج) خواند و جمعى افراد ساده لوح و گروهى از فرصت طلب ها با انگيزه هاى گوناگون به وى گرويدند.

 

پس از مدتى ادعاهاى بزرگ ترى چون مهدويت و رسالت مطرح ساخت. اما در مناظراتى كه با علماى ايران در اصفهان و تبريز انجام داد، نتوانست از عهده اثبات مدعيات سنگين خويش برآيد و اين امر، همراه وجود خطاهاى بسيار ادبى و علمى در آثار و الواح وى، مانع سرايت گسترده آيين وى در بين مردم ايران شد.

 

 از سوى ديگر على محمد نسبت به مخالفان عقيده اش، خشونت شديدى را سفارش نمود كه حاصل كار، آشوب و اغتشاش خونين بابيان در نقاط مختلف ايران بود. پس از مرگ محمد شاه قاجار در سال 1264ق مريدان على محمد آشوب هايى در كشور پديد آورده و به قتل و غارت مردم پرداختند.

 

ميرزا تقى خان اميركبير به جهت فرونشاندن فتنه بابيه و بازگرداندن امنيت به كشور، در صدد سركوبى آنان برآمد. سرانجام على محمد باب و يكى از پيروانش به نام محمد على زنوزى در 28 شعبان 1266 در تبريز تيرباران شدند.[2]

 

بهائيت :

 

بنيانگذار فرقه بهائيت، «ميرزا حسينعلى نورى» معروف به بهاءاللّه  است.[3] او فرزند ميرزا عباس نورى است و در 1233 ق در تهران به دنيا آمد. در سنين كودكى نزد پدر و بستگان و معلمان خصوصى به فرا گرفتن علوم و فنون مقدماتى ادب فارسى و عربى پرداخت و بدين سبب از رفتن به مدرسه بى نياز بود.

 

بعد از تحصيلات مقدماتى همچون پدرش كه در دستگاه «امام وردى ميرزا»[4] از قاجاريه سمت منشى گرى داشت، به خدمت ديوان درآمد  و چون شوهر خواهرش هم منشى كنسول روس بود، با ساز و كارهاى ايجاد ارتباط با سفارت خانه ها هم آشنايى پيدا كرد. پس از چندى به حلقات درويشان پيوست و مانند آنها زلف و گيسوى بلند گذاشت و لباس قلندرى بر تن كرد.

 

در 28 سالگى زمانى كه سيد على محمد شيرازى ادعاى بابيت نمود در پى تبليغ نخستين پيرو باب، ملاحسين بشرويه اى معروف به «باب الباب»، در شمار نخستين گروندگان به باب درآمد و از آن پس يكى از فعال ترين افراد بابى شد و به ترويج بابى گرى، به ويژه در نور و مازندران، پرداخت. برخى از برادرانش، نيز بر اثر تبليغ او به اين مرام پيوستند.[5]

 

در نخستين سال هاى سلطنت ناصرالدين شاه قاجار شورش هاى متعددى توسط طرفداران باب در كشوربه وجود آمد. در جريان شورش بابى ها در قلعه شيخ طبرسى مازندران، ميرزا حسينعلى همراه با برادرش، يحيى، و جمعى ديگر قصد پيوستن به بابى هاى اين قلعه را داشت، ولى در آمل دستگير و زندانى و سپس روانه تهران شد.

 

به فاصله اندكى، شورش بابى ها در نيريز و مناطقى ديگر مقارن با نخستين سال هاى سلطنت ناصرالدين شاه قاجار پيش آمد. قرائن تاريخى حاكى است كه برخى از اين شورش ها ريشه اعتقادى و زمينه اجتماعى و تاريخى داشته و به ويژه از اعتقاد شيعى ظهور امام زمان(عج) متأثر بوده است؛ هرچند گفته مى شود كه سردمداران آنها غالباً در جهت جامه عمل پوشاندن به دستورهاى باب به اين اقدامات دست زدند.

 

او در كتاب «بيان فارسى» پنج استان ايران را مختص پيروان خويش اعلام كرده و حضور كافران را در اين مناطق حرام خوانده بود.

 

در چنين وضعيتى ميرزا تقى خان اميركبير، صدر اعظم وقت، كه استقلال و تماميت ارضى كشور را سخت در خطر مى ديد، و همچنين جهت مقابله با بدعت ها و انحرافات مذهبى، تصميم به نابودى بابيان و سركوب قطعى اين شورش ها گرفت، كه منجر به اعدام سيد على محمد باب پس از صدور حكم ارتداد وى مى شود.[6]

 

بـهـاء :

 

بعد از اعدام باب، عموم بابيه ميرزا يحيى «صبح ازل» را به عنوان جانشين باب پذيرفتند ولى چون در آن زمان يحيى بيش از نوزده سال نداشت، ميرزا حسينعلى «بهاءاللّه » با زيركى و شگردهاى فريبكارانه زمام كارها را در دست گرفت.

 

امير كبير به دليل اطلاع از نقش وى در قضاياى باب و براى فرونشاندن اغتشاشات و شورش هاى بابيان، ميرزا حسينعلى را از ايران اخراج و به عراق تبعيد نمود؛ در اين باره اميركبير اعلام كرد نامبرده تاكنون پنج كرور تومان (نيم برابر غرامت جنگ هاى ايران روس) به خزانه ايران خسارت وارد آورده است.[7]

 

ميرزا حسينعلى به ناچار در شعبان 1267 به كربلا رفت؛ اما چند ماه بعد، پس از قتل اميركبير[8] در ربيع الاول 1268 و صدارت يافتن ميرزا آقاخان نورى، به دعوت و توصيه او به تهران بازگشت.

 

در شوال همان سال جريان سوء قصد و تيراندازى دو تن از بابيان به ناصرالدين شاه پيش آمد و بار ديگر به دستگيرى و اعدام بابى ها انجاميد و چون شواهد و دلايل متعددى براى نقش ميرزا حسينعلى نورى در طراحى اين سوء قصد وجود داشت، حكومت تصميم به دستگيرى او گرفت. اما بهاءاللّه  به سفارت روس پناه برد و شخص سفير از او حمايت كرد.

 

سرانجام با توافق دولت ايران و سفير روس، ميرزا حسينعلى به بغداد منتقل شد و بدين ترتيب بهاءاللّه  با حمايت قاطع دولت روس از مرگ نجات يافت. او پس از رسيدن به بغداد نامه اى به سفير روس نگاشت و از وى و دولت روس براى اين حمايت قدردانى كرد.[9]

 

در بغداد كنسول دولت انگلستان و نيز نماينده دولت فرانسه با بهاءاللّه  ملاقات كردند و حمايت دولت هاى خويش را به او ابلاغ كردند و والى بغداد نيز براى وى مقررى تعيين كرد.[10]

 

به دنبال تبعيد ميرزاحسينعلى، برادرش ميرزايحيى صبح ازل هم با لباس مبدل خود را به عراق مى رساند و كم كم اجتماعى از بابيان در خاك عراق ايجاد مى گردد كه مهم ترين هدفشان اذيت و آزار شيعيان بود.[11]

 

از سوى ديگر كشمكش ميان دو برادر و طرفداران آنان بر سر ادعاى «موعود بيان» يا «من يظهِرُهُ اللَّه»[12] و رهبرى بابيان، شدت گرفت و آدمكشى هاى شديدى بين بابيان رواج يافت.

 

قتل، غارت و ساير خرابكارى هاى بابيان در بغداد باعث شد[13] كه توسط دولت عثمانى ابتدا به استانبول و سپس ادرنه تبعيد شوند. در اين زمان ميرزا حسينعلى مقام «من يظهره اللهى» را براى خود ادعا كرد. و اين در حالى بود كه طبق ادعاهاى على محمد باب قرار بود حدود دو هزار سال بعد از او كسى كه «من يظهره اللّه » است ظهور كند.

 

[14] ولى شمارى از سران بابيه به اين موضوع اهميت ندادند و فقط در بغداد حدود بيست وپنج نفر خود را «من يظهره اللّه » ناميدند. نزاع ميان دو برادر بر سر اين ادعا موجب افتراق بابيان گرديد؛ اطرافيان ميرزا يحيى به فرقه «ازليه» و پيروان ميرزا حسينعلى به فرقه «بهائيه» ناميده شدند و آنهايى كه به اين دو برادر ملحق نشدند، به نام قبلى «بابى» باقى ماندند.[15]

 

اين جدايى باعث شد كه در استانبول و ادرنه ميان بهاء و ازل و طرفداران آن دو اهانت، تهمت و افترا و كشتار رواج يافته و هر يك از دو طرف بسيارى از اسرار يكديگر را بازگو و به افشاگرى اعمال يكديگر بپردازند[16]  و حتى عزيه خانم، خواهر ازل، كتاب «تنبيه النائمين» را در افشاى كارهاى بهاء نوشت.[17]

 

سرانجام حكومت عثمانى براى پايان دادن به اين درگيرى ها بهاءاللّه  و پيروانش را به «عكا» در فلسطين و ميرزا يحيى را به «قبرس» تبعيد كرد.

 

ميرزا حسينعلى «بهاءاللّه » پس از رسيدن به عكا به صورت كامل و علنى دست از ادعاى نائب باب بودن برداشت و رسماً خود را پيامبر ناميد و فرقه «بهائيت» را بنيان گذاشت كه فوراً از جانب دولت روسيه به رسميت شناخته شد.

 

دولت استعمارى روسيه پس از به رسميت شناختن فرقه ضاله بهائيت به عنوان يك دين، همه گونه امكانات در اختيار آنها گذاشت. اين دولت در نخستين اقدام مرزهاى خود را به روى بهائيان گشود و اولين معبد اين فرقه را به نام «مشرق الاذكار»[18] در شهر عشق آباد ايجاد كرد.

 

ميرزا حسينعلى به فرستادن نامه (الواح) براى سلاطين و رهبران دينى و سياسى جهان اقدام كرد و ادعاهاى گوناگون خود را مطرح ساخت. او خود را خداى خدايان، آفريدگار جهان، معبود حقيقى ناميد.[19]

 

بهاءاللّه  مدت نه سال در قلعه اى در عكا تحت نظر بود و پانزده سال بقيه عمر خويش را نيز در همان شهر گذراند و در 1309  ق[20]، پس از  بيست شبانه روز تب از دنيا رفت و پيروانش با اعتقاد به خدايى او قبرش را قبله خويش گرفتند.

 

عبد البهاء :

 

مرگ ميرزا حسينعلى بحران جانشينى، اختلافات و درگيرى هاى زيادى را در ميان فرزندانش به دنبال داشت؛ «عباس افندى»[21] پسر ارشد او كه بعدها «عبدالبهاء» لقب گرفت، برادر و مريدانش را با القابى چون خفاش و جغد و روباه و گرگ و باقى درندگان مفتخر ساخت و خويشتن را بلبل و طاووس ناميد و در مقابل ميرزا محمدعلى هم جناب عبدالبهاء را گوساله و الاغ دو پا خوانده و خود را شير خدا لقب داد.

 

[22] سرانجام اين الفاظ ركيك و ناپسند به جايى رسيد كه عباس افندى سرقت بسيارى از الواح و آثار بهاء و ايجاد نقصان در آيين بهائيت را به برادرنش نسبت داده و اعتراف نمود كه: «انصاف بايد داشت از نفسى كه در تربيت اولاد و عيال و آل عاجز مانده چگونه تربيت اهل آفاق نماييم و آيا در اين قضيه ذره اى شبهه و ترديد است؟ لا واللّه !»

 

[23] بالاخره در اين جدال قدرت عباس افندى كه از زيركى خاصى برخوردار بود با غلبه بر برادرش محمد على، و ساير مخالفين، به مقام رهبرى بهائيان رسيده و به تجديد حيات بهائيت پرداخت.[24]

 

عباس افندى در محيط حكومت عثمانى و داخل ايران مجالى براى فعاليت خود نمى يافت. بدين جهت در سال 1911 م. به اروپا و امريكا مسافرت كرد و به جاى روسيه با انگلستان و سپس آمريكا رابطه ويژه اى برقرار كرد.

 

به علاوه اين سفرها بر نگرش و عقايد عبدالبهاء نيز تأثير عميقى بر جاى گذاشت و سبب شد تا او تعاليم باب و بهاء را با آنچه در قرن نوزدهم در غرب، خصوصا تحت عناوين روشنگرى و مدرنيسم و اومانيسم متداول بود، تطبيق دهد.

 

او در جريان جنگ جهانى اول (1914) خدمات زيادى براى انگلستان انجام داد، و پس از پايان يافتن جنگ، به پاس اين خدمات، طى مراسمى لقب «سر»  (Sir)و نشان «نايت هود»  (Knight Hood)كه بزرگترين نشان خدمتگزارى به انگليس است، به وى اعطا شد. بدين صورت بهائى گرى به عنوان ستون پنجم و يكى از ابزار سياست استعمارى انگليس – و نيز آمريكا – مبدل شد.[25]

 

شوقى افندى :

 

پس از عبدالبهاء، «شوقى افندى» ملقب به «شوقى ربانى» فرزند ارشد دختر عبدالبهاء، بنا به وصيت عبدالبهاء جانشين وى گرديد. اين جانشينى نيز با منازعات زيادى همراه بود. شوقى بر خلاف نياى خود تحصيلات رسمى داشت؛

 

او در دارالفنون باليون لندن، دانشگاه امريكايى بيروت و سپس در دانشگاه آكسفورد تحصيل كرده و مستقيماً تحت پرورش و تربيت انگليسى ها رشد كرده بود، در سال 1300 شمسى، يعنى اولين سال به قدرت رسيدن رضاخان به رهبرى «بهائيت» برگزيده شد. او خود را «ولى امراللّه » خواند.

 

با شعار برابرى زن و مرد دستور برداشتن حجاب را صادر كرد و از آنجا كه ايران را خاستگاه «بهائيت» دانست به پيروان خود سفارش كرد كه كوشش كنند تا اين روش قبل از هرجا در تهران و ايران رايج گردد. انتخاب او به رهبرى بهائيت با توجه به رذايل اخلاقى كه داشت موجب اختلاف و انشعاب هاى تازه اى دربهائيت شد.

 

حتى فضل اللّه  صبحى مهتدى – كه سال ها كاتب و منشى نزديك عبدالبهاء بود – دست از اين فرقه پوشالى كشيده و به دامان پاك اسلام رو آورد و خاطرات خود را از رفتار زشت «شوقى» و افراد ديگر اين فرقه انتشار داد.[26]

 

فساد عظيم و همه جانبه دستگاه رهبرى بهائى گرى، انحرافات اخلاقى گسترده و انحطاط معنوى مبلغين بهائى و حركت اين دار و دسته سياسى در راستاى تامين منافع استعمارگران، از دلايل رويگردانى چند تن ديگر از نزديكان عبدالبهاء از فرقه ضاله بهائيت نيز بود.[27]

 

براساس وصيت و دستورات عبدالبهاء بايد رهبرى بهائيت در خاندان «شوقى افندى» به صورت موروثى باقى مى ماند، اما برخلاف پيش بينى بهاءاللّه  و عبدالبهاء، شوقى صاحب فرزند نشد.[28] به همين سبب او براى  اداره جامعه بهائيت، ايجاد تشكيلاتى به نام «بيت العدل» را لازم و ضرورى دانست.

 

نقش «اس اسى»[29] او در تاريخ بهائيه، توسعه تشكيلات ادارى و جهانى اين فرقه بود و اين فرايند به ويژه در دهه شصت ميلادى در اروپا و امريكا سرعت بيشترى گرفت و ساختمان معبدهاى قاره اى بهائى موسوم به «مشرق الاذكار» به اتمام رسيد.

 

تشكيلات بهائيان كه شوقى افندى به آن «نظم ادارى امراللّه » ناميد، زير نظر مركز ادارى و روحانى بهائيان واقع در شهر حيفا (در كشور اسرائيل) كه به بيت العدل اعظم الهى موسوم است اداره مى گردد.

 

شوقى در زمان حياتش از تأسيس دولت صهيونيستى حمايت و مراتب دوستى بهائيان را نسبت به كشور اسرائيل به رئيس جمهور آن ابلاغ كرد.[30] شوقى افندى در سال 1336 شمسى به مرض آنفلوانزا در لندن درگذشت.

 

انشعابات جديد :

 

پس از مرگ شوقى افندى كشمكش شديدى بين بهائيان بر سر جانشينى او، در گرفت و بسيارى از آنان رهبرى همسر آمريكايى او به نام «روحيه (مارى) ماكسول» را پذيرفتند.

 

در كنفرانس ويژه اى كه سال 1342 شمسى با حضور سران مهم فرقه بهائيت در لندن تشكيل شد گرديد، 9 نفر به عنوان اعضاى مجلس بيت العدل انتخاب شدند. آنگاه اين بيت العدل به شهر «حيفا» در «اسرائيل» منتقل شد كه تاكنون فعال است و هرچندسال يكبار با تجديد انتخابات اعضاى آن تغييركند.

 

رياست اين گروه كه به بيت العدل حيفا شهرت دارد، با «روحيه ماكسول» – همسر شوقى افندى – بود كه او نيز در سال 1378 شمسى مرد. موافقان روحيه، او را پنجمين پيشواى بهائيت در جهان مى دانند.[31]

 

به موازات رهبرى «روحيه ماكسول»، «چارلز ميسن ريمى» فرزند يكى از روحانيون كليساى ارتدوكس[32] نيز ادعاى جانشينى شوقى افندى را نمود و گروه «بهائيان ارتدكس» را پديد آورد كه امروزه در امريكا، هندوستان و استراليا و چند كشور ديگر پراكنده اند.

 

عده ديگرى از بهائيان نيز پس از مرگ شوقى به رهبرى جوانى از بهائيان خراسان، به نام «جمشيد معانى» روى آوردند. اين جوان خود را «سماء اللّه » ناميد و طرفداران او در اندونزى، هند، پاكستان و آمريكا پراكنده اند.[33]

[1]. لازم به ذكر است فرقه بابيت خود نيز انشعابى از فرقه شيخيه مى باشد. شيخى گرى، نوعى انشعاب از تشيع است كه در قرن دوازدهم هجرى پديد آمد. بنيان گذار آن شيخ احمد احسائى است و پس از مرگ وى پيروانش پيرامون سيد كاظم رشتى گرد آمدند.

جهت آگاهى بيشتر ر.ك: فرق و مذاهب كلامى، على ربانى گلپايگانى، قم: انتشارات مركز جهانى علوم اسلامى، 1383، صص 346-336؛ شيخيه بستر پيدايش بابيت و بهائيت، عزالدين رضانژاد، مجله انتظار، ش 3.
[2]. در بخش هاى بعدى كتاب توضيحات جامعى پيرامون عوامل مؤثر بر شكل گيرى اين فرقه و عقايد آن ارائه مى شود. همچنين ر.ك: محمدجواد مشكور، فرهنگ فرق اسلامى، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوى، 1375، ص 88 تا 91.
[3]. آئين بهائيت نام خود را از همين لقب گرفته است.
[4]. شاهزاده امام وردى ميرزا، پسر فتحعلى شاه و رئيس گارد مخصوص سلطنتى، از طرفداران نفوذ روس در ايران بود كه رد پاى ارتباط با سفارت روسيه در كارنامه او مشهود است.

ر.ك: شرح حال رجال ايران، مهدى بامداد، تهران: زوار، 1357، ج 6، ص 52 و 126-127 و ج1، ص 162.
[5]. تاريخ نبيل زرندى، محمد زرندى، بى جا، بى تا، ص 85، 88، 91؛ حاجى ميرزاجانى كاشانى، مقدمه براون، ص لج. به نقل از: بهائيت، محمود صدرى، دانشنامه جهان اسلام، تهران: بنياد دايره المعارف اسلامى، 1375، ج 1 ص 19-16.

[6]. دانشنامه جهان اسلام، همان، ج 1 ص 19-16 و ج 4، ص 733.
[7]. شوقى افندى، قرن بديع، ترجمه: نصراللّه  مودت، تهران: مؤسسه ملى مطبوعات امرى، ج1، ص315؛ به نقل از: بهائيت در ايران، دكتر سيد سعيد زاهد زاهدانى، تهران: انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1380، صص 146-145.
[8]. بر اساس برخى اسناد تاريخى، ترور اميركبير را «بابى»ها طراحى كرده بودند. ر.ك: عبداللّه  شهبازى، فصلنامه تاريخ معاصر ايران، شماره 27، مورخه پاييز 1382، ص 38.
[9]. آثار قلم اعلى، حسينعلى نورى، تهران: لجنه مطبوعات امرى، 129 بديع، ج 1، ص 76؛ شوقى افندى، قرن بديع، ج 2، ص 49 به نقل از: دانشنامه جهان اسلام، پيشين.
[10]. آشنايى با فرق و مذاهب اسلامى، رضا برنجكار، قم: طه، 1379.
[11]. شوقى افندى، قرن بديع، جلد دوم، ص 122.
[12]. «مَنْ يظْهرُه اللّه » يعنى «كسى كه خدا او را آشكار مى كند»، عنوانى است كه باب، بعد از ادعاى شريعت جديد و تأليف كتاب بيان، براى «موعود بيان» انتخاب كرد.
[13]. ر.ك: مائده آسمانى، عبدالحميد اشراق خاورى، 1327، ج 7، ص 130؛ تاريخ قديم و جديد، محمد محيط طباطبايى، مجله گوهر، سال 3، ش 5، ص 345.
[14]. كتاب بيان فارسى، على محمد شيرازى، باب 13 از واحد سوم؛ همچنين موعد ظهور من يظهره اللّه  در باب هفدهم از واحد دوم كتاب بيان فارسى، 1511 سال بعد از ظهور بيان مى باشد.
[15]. فرق و مذاهب كلامى، على ربانى گلپايگانى، قم: انتشارات مركز جهانى علوم اسلامى، 1383، ص 343-350.
[16]. جهت مطالعه بيشتر ر.ك:

از بهائيت در ايران، دكتر سيدسعيد زاهدزاهدانى، تهران: مركز اسنادانقلاب اسلامى، 1380، ص196؛

از بابى گرى تا بهائى گرى، عزالدين رضانژاد، فصلنامه انتظار موعود، ش 10؛

نقد و بررسى آئين بهائيت، عزالدين رضانژاد، فصلنامه انتظار موعود، ش 11و 12.
[17]. تنبيه النائمين، عزيه خانم نورى، تهران: ازليان، بى تا.
[18]. معابد بهائى تحت عنوان مشرق الاذكار ناميده مى شود.
[19]. مجموعه الواح، ميرزا حسينعلى نورى بهاءاللّه ، قاهره: مطبعه سعادت؛ 1338 ق، صص 400-403.
[20]. بهائيت در ايران، پيشين، ص 150.
[21]. وى در سال 1844م متولد و در سال 1921م در گذشت.
[22]. ر.ك: شوقى افندى، توقيعات مباركه لوح قرن، ج 1، ص 103، به نقل از: بهائيت در ايران پيشين، ص 223.
[23]. عباس افندى، تذكرة الوفاء، حيفا، انتشارات عباسيه، 1924، ص 851.
[24]. دانشنامه جهان اسلام، پيشين.
[25]. فرق و مذاهب كلامى، پيشين، ص 347.
[26]. جهت آشنايى ر.ك: خاطرات صبحى درباره بهائى گرى، فضل اللّه  مهتدى، تبريز: سروش 1344، صص 16- 10؛ و همچنين؛ كتاب «پيام پدر» صبحى.
[27]. نظير؛ عبدالحسين آيتى، ميزا حسن نيكو كه در بخش هاى ديگر كتاب توضيح داده مى شود.
[28]. بنابر تصريح عبدالبهاء در الواح و وصايا، پس از وى بيست و چهار تن از فرزندان ذكورش نسل بعد از نسل، با لقب ولى امراللّه  بايد رهبرى بهائيان را به عهده مى گرفتند و هريك بايد جانشين خود را تعيين مى كرد «تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد» ر.ك: عبدالبهاء، مفاوضات، ص 4546، لكن شوقى افندى ربانى، نخستين فرد از اين سلسله، عقيم بود و طبعاً بعد از وفاتش، در 1337 ش، دوران ديگرى از دو دستگى و انشعاب و سرگشتگى در ميان بهائيان ظاهر شد.
[29]. شوقى افندى، قرن بديع، ترجمه: نصراللّه  مودت، تهران: مؤسسه ملى مطبوعات امرى، صص 41- 42.
[30]. اخبار امرى، سال 107 بديع، شماره 8، ص 2؛ همچنين ر.ك: مهدويت و فرقه ها، رضا برنجكار، فصلنامه موعود، ش 22.
[31]. اسماعيل رائين، انشعابات در بهائيت، تهران: مؤسسه رائين، 1357، صص 233، 229.
[32]. ر.ك: تاريخ اديان و مذاهب جهان، عبداللّه  مبلغى آبادانى، قم: سينا، 1373، ج 3، ص 1414.
[33]. دانشنامه جهان اسلام، پيشين.

منبع: سایت هدانا برگرفته از جریان شناسی بهائیت.

حتما بخوانيد

 

ویژه نامه دین پژوهی و فرقه شناسی

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.