وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

اقسام وحی

0

اقسام وحى

جزء 14
سوره نحل، آيه 68

 

 

اقسام وحى

 

«وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا يَعْرِشُونَ»152؛ «و پروردگار تو به زنبور عسل وحى كرد كه از كوه ها و از برخى درختان و از آن چه داربست [و چفته سازى] مى كنند، خانه هايى براى خود درست كن».

پرسش 1 . معناى وحى و اقسام آن را توضيح دهيد.

پرسش 2 . چرا خداوند با پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مانند حضرت موسى، مستقيما سخن نگفت؟

پرسش 3 . آيا پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله هنگام وحى، جبرئيل را مى ديد؟

پرسش 4 . آيا بر امامان عليهماالسلام و حضرت زهرا عليهاالسلام نيز وحى مى شد؟

پرسش 5 . منظور از سه كتاب جفر، جامعه و مصحف فاطمه عليهاالسلام چيست؟

اصل وحى، چنان كه راغب در مفردات مى گويد، اشاره سريع است؛ خواه با كلام رمزى باشد و يا با صداى خالى از تركيب كلامى و يا با اشاره به اعضا (با چشم و دست و سر) و يا با نوشتن.

از اين تعبيرات به خوبى استفاده مى شود كه در وحى، اشاره از يك سو و سرعت از سوى ديگر، نهفته شده و به همين دليل براى ارتباط مرموز و سريع انبيا با عالم غيب و ذات پاك پروردگار، اين كلمه، استخدام شده است.

انواع وحى

در قرآن مجيد و احاديث، وحى به معانى مختلفى به كار رفته است؛ گاهى در مورد انبيا، گاهى در انسان هاى ديگر، گاهى در مورد ارتباط هاى رمزى ميان انسان ها و گاهى در مورد ارتباط مرموز شياطين و گاهى نيز در مورد حيوان ها.

جامع ترين سخن در اين زمينه، سخنى است كه از على عليه السلام در پاسخ شخصى كه از مسئله وحى سؤال نمود، نقل شده است153. امام ضمن پاسخ، وحى را به هفت قسم تقسيم فرمود:

1. وحى رسالت و نبوت؛ مانند «إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِيسى وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً»154؛ «ما به تو وحى فرستاديم؛ همان گونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى فرستاديم و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (طوايف بنى اسراييل) و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان، وحى نموديم و به داود، زبور داديم».

2. وحى به معنى الهام؛ مانند آيه «وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ»155؛ «پروردگارت به زنبور عسل، الهام كرد».

3. وحى به معنى اشاره؛ مانند «فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا»156؛ «زكريا از محراب عبادتش، به سوى مردم بيرون آمد و با اشاره به آنها گفت: صبح و شام خدا را تسبيح گوييد».

4. وحى به معنى تقدير؛ مانند «وَ أَوْحى فِى كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها»157؛ «خداوند در هر آسمانى، تقدير و تدبير لازم را فرمود».

5. وحى به معنى امر؛ مانند «وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِى وَ بِرَسُولِى»158؛ «به خاطر بياور هنگامى را كه به حواريين امر كردم كه به من و فرستاده من ايمان بياوريد».

6. وحى به معنى دروغ پردازى؛ مانند «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً»159؛ «اين چنين در برابر هر پيامبرى، دشمنى از شياطين انس و جن قرار داديم كه سخنان فريبنده و دروغ را به طور سرى به يكديگر مى گفتند».

7. وحى به معنى خبر؛ مانند «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ»160؛ «و آنها را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى كردند و انجام كارهاى نيك را به آنها خبر داديم».

البته بعضى از اين اقسام هفت گانه مى توانند شاخه هايى داشته باشند كه بر حسب آن، موارد استعمال وحى در كتاب و سنت افزايش خواهد يافت؛ از اين رو، تفليسى در كتاب «وجوه القرآن»، وحى را ده وجه شمرده است و بعضى عدد را از اين هم بيشتر دانسته اند.

از مجموع موارد استعمال وحى و مشتقات آن مى توان نتيجه گرفت كه وحى از سوى پروردگار، به دو گونه است: 1. وحى تشريعى، 2. وحى تكوينى.

وحى تشريعى، همان است كه بر پيامبران فرستاده مى شد و رابطه خاصى ميان آنها و خدا بود كه فرمان هاى الهى و حقايق را از اين طريق، دريافت مى كردند.

وحى تكوينى، در حقيقت، همان غرايز و استعدادها و شرايط و قوانين تكوينى خاصى است كه خداوند در درون موجودات مختلف جهان قرار داده است.

چرا خداوند با پيامبر اسلام مانند حضرت موسى مستقيما سخن نگفت؟

راه هاى ارتباط پيامبران با خداوند، متفاوت بوده است. در سوره شورى، آيه 51 آمده است: «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ»؛ «شايسته هيچ انسانى نيست كه خدا با او سخن بگويد؛ مگر از طريق وحى يا از پشت پرده يا رسولى مى فرستد و به فرمان او، آن چه را بخواهد، وحى مى كند؛ زيرا او بلند مقام و حكيم است».

شأن نزول

بعضى از مفسران شأن نزولى براى اين آيه ذكر كرده اند كه حاصلش چنين است: جمعى از يهوديان خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و عرض كردند: چرا تو با خداوند سخن نمى گويى و به او نگاه نمى كنى؟ اگر پيامبرى، همان گونه كه موسى عليه السلام با او سخن گفت و به او نگاه كرد، تو نيز چنين كن. ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم؛ مگر اين كه تو همين كار را انجام دهى. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: موسى، هرگز خدا را نديد و اين جا بود كه آيه فوق نازل شد و چگونگى ارتباط پيامبران را با خداوند متعال، تشريح كرد.161

تفسير آيه

خداوند در اين آيه، نخست مى فرمايد: شايسته هيچ انسانى نيست كه خدا با او سخن بگويد (و با او روبه رو شود؛ زيرا او منزه از جسم و جسمانيت است)؛ مگر از طريق وحى و الهام مرموز به قلب او؛ «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً». يا شنيدن سخنان پروردگار از پشت حجاب؛ «أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ»؛ آن گونه كه موسى بن عمران در كوه طور سخن مى گفت و پاسخ مى شنيد كه از طريق امواج صوتى بود كه خداوند در فضا ايجاد مى كرد؛ بى آن كه كسى او را مشاهده كند؛ زيرا او مشاهده كردنى نيست.

در ادامه آيه مى فرمايد: يا از طريق فرستادن رسولى كه پيام الهى را به او ابلاغ كند؛ «أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا»؛ آن گونه كه فرشته وحى و پيك الهى، جبرئيل امين، بر پيامبر اسلام نازل مى شد.

در اين هنگام، فرستاده الهى به فرمان پروردگار، آن چه را خدا مى خواهد، به پيامبرش وحى مى كند؛ «فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ».

آرى، راهى براى سخن گفتن خداوند با بندگان، جز اين سه راه نيست؛ زيرا او بلند مقام و حكيم است؛ «إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ» و بالاتر از آن است كه ديده شود و يا با زبان سخن گويد و تمام افعالش، حكيمانه است و ارتباطش با پيامبران، از روى حساب مى باشد.

اين آيه در حقيقت، پاسخى است روشن به افرادى كه به خاطر بى خبرى، ممكن است توهم كنند كه مسئله وحى، دليل بر اين است كه پيامبران، خدا را مى بينند و با او سخن مى گويند. اين آيه، روح و حقيقت وحى را به صورت فشرده و دقيقى منعكس كرده است.

از مجموع آيه، چنين بر مى آيد كه راه ارتباط پيامبران با خدا، منحصر به سه راه زير بوده است:

1. القاى به قلب؛ اين نوع وحى، در مورد بسيارى از انبيا بوده است؛ «فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا»162؛ «ما به او [نوح] وحى كرديم كه كشتى را در حضور ما و مطابق فرمان ما بساز».

2. از پشت حجاب؛ آن گونه كه خداوند در كوه طور، با موسى سخن مى گفت: «وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْلِيماً»163.

بعضى نيز من وراء حجاب را شامل رؤاى صادقه نيز مى دانند.
3. از طريق ارسال رسول؛ آن گونه كه در مورد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله آمده؛ «قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ»164؛ «بگو كسى كه دشمن جبرئيل باشد (دشمن خدا است)؛ زيرا او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل كرد».

البته وحى بر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله منحصر به اين طريق نبوده است و از راه هاى ديگر نيز صورت گرفته است.
اين نكته نيز قابل توجه است كه وحى از طريق القاى به قلب، گاهى در بيدارى صورت مى گرفته، همان گونه كه در بالا اشاره شد و گاهى در خواب و رؤاى صادقه؛ چنان كه در مورد ابراهيم و دستور ذبح اسماعيل آمده است (هر چند بعضى آن را مصداق «مِنْ وَراءِ حِجابٍ» دانسته اند).

نتيجه اين كه خداوند مستقيما با هيچ پيامبرى سخن نگفت و اين امر، محال مى باشد و آن چه درباره حضرت موسى اتفاق افتاد، ايجاد صوت در فضا بود و اين گونه وحى، نسبت به كلامى كه جبرئيل واسطه آوردن آن باشد، هيچ گونه برترى ندارد؛ گرچه به نظر مى رسد كه نوع وحى بر پيامبر صلى الله عليه و آله، داراى اهميت بيشترى نيز باشد.

آيا پيامبر به هنگام وحى، جبرئيل را مى ديد؟

گرچه شاخه هاى اصلى وحى، همان سه شاخه مذكور در آيه فوق است، ولى بعضى از اين شاخه ها خود نيز شاخه هاى فرعى ديگرى دارند؛ چنان كه بعضى معتقدند: نزول وحى از طريق فرستادن فرشته وحى، خود به چهار صورت زير بوده است:
1. آن جا كه فرشته بى آن كه بر پيامبر ظاهر شود، در روح او القا مى كرده است؛ چنان كه در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله مى خوانيم: «ان روح القدس نفث فى روعى انه لن تموت نفس حتى تستكمل رزقها فاتقوا اللَّه و اجملوا فى الطلب؛ روح القدس در قلب من، اين معنى را دميده كه هيچ كس نمى ميرد؛ تا روزى خود را به طور كامل بگيرد. بنابراين، از خدا بپرهيزيد و در طلب روزى، حريص نباشيد».

2. گاهى فرشته به صورت انسانى در مى آمد و پيامبر را مخاطب مى ساخت و مطالب را به او مى گفت (چنان كه ظهور جبرئيل به صورت دحيه كلبى در احاديث آمده است).

3. گاهى وحى به صورتى بود كه همچون زنگ در گوشش صدا مى كرد و اين، سخت ترين نوع وحى بر پيامبر بود؛ به گونه اى كه حتى در روزهاى بسيار سرد، صورت مباركش غرق عرق مى شد و اگر بر مركب سوار بود، مركب چنان سنگين مى شد كه بى اختيار به زمين مى نشست.

4. گاهى جبرئيل به صورت واقعى، يعنى به صورتى كه خدا او را بر آن صورت آفريده بود، بر پيامبر ظاهر مى شد و اين در طول عمر پيغمبر صلى الله عليه و آله، تنها دو بار صورت گرفت.

آيا بر امامان و حضرت زهرا نيز وحى مى شد؟

آن چه بعد از پيامبر منقطع شد، وحى قرآنى و رسالتى بود؛ يعنى بعد از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ديگر هيچ كسى مبعوث به رسالت نمى گردد و به عنوان قرآن، بر كسى وحى نمى شود و آيه اى بر آيات قرآن اضافه نمى شود؛ ولى انواع ديگر وحى، حتى سخن گفتن جبرئيل با اولياى الهى منقطع نشد؛ چه رسد به وحى به معناى الهام يا رؤياى صادقه.

اين گونه ارتباط بين غيب و عالم ماده، همان گونه كه قبل از بعثت رسول خدا صلى الله عليه و آله وجود داشت، بعد از آن نيز وجود داشته است و حتى در زمان حيات رسول خدا صلى الله عليه و آله دو نوع وحى به وى القا مى شد؛ يكى وحى قرآنى و ديگرى وحى غيرقرآنى كه از نوع دوم به حديث قدسى تعبير مى شود؛ اين گونه كه جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل مى شد و از طرف خداوند، سخنانى را براى حضرت بيان مى كرد؛ ولى اين سخنان جزء آيات قرآن نمى باشند.

ساير معصومين عليهم السلام نيز به روش هاى مختلف با عالم غيب ارتباط داشتند؛ ولى ارتباط آنها ارتباط رسالتى نبود.

پاسخ سؤال پنجم نيز اين است:

طبق روايات، جبرئيل با حضرت زهرا عليهاالسلام سخن مى گفت و او را از حوادث گذشته و آينده و ريز و درشت احكام الهى و وقايع، آگاه مى ساخت. حضرت زهرا عليهاالسلام نيز آن جملات را املا مى كرد و حضرت على عليه السلام نيز آنها را مى نوشت و از مجموعه آن املاءها سه كتاب تشكيل شد؛ يكى به نام مصحف كه حاوى حوادث و آگاهى از آينده بود و ديگرى جفر كه حاوى علوم و وقايع گذشته بود و سوم كتاب جامعه كه علم به احكام الهى بود.

به احاديث ذيل توجه كنيد:

1. «سأل ابا عبداللّه بعض اصحابنا عن الجفر فقال: هو جلد ثور مملوء علما قال له: فالجامعة: قال: تلك صحيفة طولها سبعون ذراعا فى عرض الاديم مثل فخذ الفالج فيها كل ما يحتاج الناس اليه و ليس من قضية الا وهى فيها حتى ارش الخدش، قال فمصحف فاطمة؟ قال: فسكت طويلاً ثم قال: انكم لتبحثون عمّا تريدون و عما لا تريدون، انّ فاطمة مكث بعد رسول اللّه صلى الله عليه و آله خمسة و سبعين يوما و كان دخلها حزن شديد على ابيها و كان جبرئيل يأتيها فيحسن عزاءها على ابيها و يطيّب نفسها و يخبرها عن ابيها و مكانه و يخبرها بما يكون بعدها فى ذرّيتها و كان على يكتب ذلك فهذا مصحف فاطمة»165؛ از امام صادق عليه السلام درباره جفر سؤال شد. حضرت فرمود: آن طومارى است از پوست گاو كه پر از علوم مكتوب است. سؤال شد: پس كتاب جامعه چيست؟ حضرت فرمود: طومارى است به طول هفتاد ذراع و عرض يك پوست؛ مانند پوست ران شتر فربه كه تمام احتياجات مردم در آن نوشته شده است و در آن، تمام علومى كه مردم به آن نياز دارند، وجود دارد. هيچ قضيه و مسئله اى نيست؛ مگر اين كه در آن هست؛ حتى ديه يك خراش كوچك بر بدن. سؤال شد: پس مصحف فاطمه چيست؟ حضرت مدت طولانى سكوت كرده، سپس فرمود: شما از هر آن چه دلتان مى خواهد، بحث مى كنيد!166 به درستى كه فاطمه بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله هفتاد و پنج روز زندگى كرد؛ در حالى كه حزن فراوانى از فراق پدرش بر او وارد شده بود. در اين هنگام جبرئيل به حضور وى مى رسيد و او را دل دارى مى داد و دل فاطمه را آرام مى نمود و از رسول خدا صلى الله عليه و آله و مكانش، حضرت فاطمه عليهاالسلام را خبر مى داد و او را از حوادثى كه در آينده درباره ذريه اش رخ خواهد داد، مطلع مى ساخت و على عليه السلام اين مطالب را مى نوشت و آن، مصحف فاطمه نام گرفت».

2. حضرت صادق فرمود: «اما انّه (مصحف) ليس من الحلال و الحرام ولكن فيه علم ما يكون167؛ به درستى كه در مصحف، احكام حلال و حرام وجود ندارد؛ بلكه علوم آينده در آن موجود است».

3. جابر بن عبداللّه انصارى مى گويد: وارد منزل امام على عليه السلام شدم؛ صحيفه اى در دستان فاطمه عليهاالسلام ديدم كه رنگ سبز زيباى آن، مرا به ياد زمرّد انداخت و در آن كتابى قرار داشت؛ به سفيدى و روشنى نور خورشيد. گفتم: پدر و مادرم فداى شما اى دختر رسول خدا! آن چيست كه در دستان شماست؟ قالت: هذا لوحٌ اهداه اللّه الى ابى رسول اللّه صلى الله عليه و آله فيه اسم ابى و اسم بعلى و اسمُ ابنىّ و اسماء الاوصياء مِن وُلدى فأَعطانيه ليُبَشِّرنى بذلك168؛ اين لوحى است كه خداوند به پدرم رسول خدا صلى الله عليه و آله هديه داده است؛ در آن، اسم پدرم و شوهرم و دو پسرم [حسن و حسين] و اسامى جانشينان پسرم وجود دارد. پيامبر، اين لوح را براى بشارت به من داده است».

جابر گفت: آيا اجازه مى دهيد اين كتاب را از نزديك مشاهده و مطالعه كنم؟ فرمود: نه، ممكن نيست، مطالب موجود در اين كتاب را فقط پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و امام على و امامان [معصوم] عليهم السلام و منصوب از طرف خدا، مى توانند مطالعه كنند169.

4. عمار ياسر، چنين نقل مى كند: روزى فاطمه عليهاالسلام به حضرت امير فرمود: «اُدْنُ لِأحَدّثَكَ بما كان و بما هو كائن و بما لم يكن الى يوم القيمة حين تقوم الساعة…170؛ نزديك شو تا از وقايع گذشته و حوادث آينده تا روز قيامت و علوم موجود، با تو سخن بگويم».

5. امام صادق عليه السلام فرمود: «ان عندنا الجامعه… و ان عندنا الجفر و انّ عندنا مصحف فاطمه171؛ به درستى كه كتاب هاى جامعه و جفر و مصحف فاطمه، نزد ما امامان مى باشند».

طبق برخى روايات، حضرت زهرا عليهاالسلام بخشى از اين كتاب ها را به مطالب دريافتى از پدر بزرگوار خود و بخشى ديگر را به مطالب دريافتى از جبرئيل، اختصاص داده بود.

152. نحل 16، آيه 68.

153. بحارالانوار، ج 18، ص 254 – 255.

154. نساء 4، آيه 163.

155. نحل 16، آيه 68.

156. مريم 19، آيه 11.

157. فصلت 41، آيه 12.

158. مائده 5، آيه 111.

159. انعام 6، آيه 112.

160. انبيا 21، آيه 73.

161. تفسير قرطبى، ج 8، ص 5873.

162. مؤمنون 23، آيه 27.

163. نساء 4، آيه 164.

164. بقره 2، آيه 97.

165. بحارالانوار، ج 43، ص 195؛ كافى، ج 1، ص 241.

166. ظاهرا تأثر حضرت صادق عليه السلام به اين دليل بود كه اين كتاب در زمان مجروحيت حضرت زهرا عليهاالسلام بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آلهنوشته شده است و آن حضرت به ياد آن مصيبت ها افتاد.

167. بحارالانوار، ج 43، ص 80.

168. همان.

169. نهج الحياة، ص 212؛ اصول كافى، ج 1، ص 527؛ اختصاص، ص 205؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 491.

170. بحارالانوار، ج 43، ص 8.

171. همان.

منبع: سایت هدانا برگرفته از پرسمان، تفسیر آیات برگزیده (جلد اول).

حتما بخوانيد

 

ویژه نامه قرآن پژوهی

 

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.