وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

احتجاج حضرت زهراء عليهاالسلام به نصوص خلافت و وصايت

0

احتجاج حضرت زهراء عليهاالسلام به نصوص خلافت و وصايت

پـاره اي از موارد احتجاجات امام علي عليه السلام و احتجاج حضرت زهراء عليهاالسلام به نصوص خلافت و وصايت را مرقوم فرمائيد .

پاسخ:
1 – امـام علي (ع ) در انتشار نصوص , آرامش را سخت مراعات مي كرد و -احتياطا براي اينكه به اسلام ضربه اي نرسد – آنها را با تندي در برابر دشمنانش ارائه نمي نمود . و به خاطر حفظ شوكت مسلمانان , حاضر نبود سخت به مقابله برخيزد . گـاهي , از سكوت و عدم مطالبه حقش – در آن زمينه – بدين گونه اعتذار جسته كه : انسان را بر تاخير درگرفتن حقش عيب نمي كنند , عيب برآن كس گرفته مي شود كه آنچه حقش نيست بگيرد . (1)آن حـضرت در مورد انتشار نصوصي كه درباره وي رسيده , روش خاصي داشت كه حكمت از آن تجلي مي كند . ملاحظه فرماييد كه در روز رحبه , در ايام خلافتش , چگونه مردم را براي يادآوري روز غدير جمع فرمود همه را گرد آورد و به آنها گفت : شما را به خداسوگند مي دهم هر مسلماني از پيامبر (ص ) شنيده كه در روز غدير چه فرمود ,به پا خيزد , و آنچه را شنيده شهادت دهد و به جـز كسي كه در آن روز , پيامبر(ص ) را مي ديده , به پا نخيزد سي نفر از صحابه – كه دوازده نـفـر آنها از اهل بدر بودند – به پا خاستندو به آنچه در مورد نص غدير شنيده و شاهد بودند , شهادت دادند (2) . و ايـن , تـلاشي بود كه اوضاع دشوار آن روز , در اثر قتل عثمان و فتنه بصره وشام به وي اجازه مي داد انجام دهد . و سـلام بـر او با آن مقام بلندش كه نص غدير را كه داشت از اذهان محو مي گرديد و به دست فراموشي سپرده مي شد , بارديگر زنده ساخت . و بـراي آن جـمـعـيت عظيمي كه در رحبه گرد آمده بودند , موقف رسول خدا (ص ) در روز غـدير خم را مجسم نمود كه دست علي را گرفته و درحالي كه صد هزار يا بيشتر از امتش به او نگاه مي كردند , به آنها ابلاغ فرمودكه : علي پس از او ولي آنها خواهد بود . از اين جهت است كه نص غدير از آشكارترين مصاديق روايات متواتر به شمارمي رود .

 

حـكمت پيامبر (ص ) را بنگر كه اين جريان را در حضور همه , اعلام كرد , وبه حكمت وصيش نيز تـوجه كن كه چگونه روز رحبه افراد را گرد آورد وبدانگونه , آنان را سوگند داد و با شهادت آنان , حديث را زنده كرد . بـنابراين , آن حضرت با تمام نرمشي كه وضع زمان اقتضا داشت , حق را ثابت فرمود و با تمام آرامشي كه امام علي (ع ) هميشه از آن مواظبت مي نمود , اين عمل را انجام داد . روش امام علي (ع ) در انتشار عهد امامت و نشر نص وصايت اينگونه بود . وي , افـراد غافل را با اسلوبي بيدار مي ساخت كه موجب سر و صدا نشود وموجب فرار يكبارگي و تنفر افراد نگردد . در ايـن بـاره , مـطالعه احاديثي كه اصحاب سنن از آنحضرت (ع ) نقل كرده اند ,شما را كفايت مي كند . پـيـامـبر (ص ) در روزي كه طبق فرمان خداوند بايد نزديكانش را انذار كند و بيم دهد , آنها را در خـانـه عـمويش – بزرگ ابطح ابوطالب – در مكه گردآورده , وآن مطالب را فرموده كه خود , حديثي طولاني و پر ارزش است . مـردم هـمـواره آن جريان را از نشانه هاي نبوت و آيات اسلام مي شمردند , زيرا مشتمل بر معجزه نبوت بود چه اينكه آنحضرت (ص ) گروه بسياري را با غذاي كمي اطعام فرمود . در پـايـان اين حديث آمده كه پيامبر (ص ) دست بر دوش علي گذاشت و فرمود : اين ,برادر , وصي و خليفه من در ميان شما است , از او بشنويد و اطاعتش كنيد . (3) امـام عـلـي (ع ) فـراوان مي گفت كه پيامبر (ص ) درباره اش فرمود : انت ولي كل مومن بعدي ( تو ولي تمام مومنان پس از من هستي . ) (4)كرارا اين حديث را از قول رسول خدا (ص ) نقل مي كرد , كه به او فرموده است : انت مني بمنزله هارون من موسي ( تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسايي . ) (5)و چـقـدر ايـن حـديـث را بـازگو كرد كه روز غدير پيامبر (ص ) فرمود : الست اولي بـالـمـومنين من انفسهم ؟ قالوا : بلي قال : من كنت وليه فهذا علي وليه ( آيا من نسبت به جان مـومنان از خودشان اولي نيستم ؟ گفتند : بلي ,فرمود : هر كس من ولي او هستم اين علي ولي او است (6) . )و بسياري ديگر از احاديثي كه قابل انكار نيست , كه آنحضرت آنها را بين افرادموثق و ارزشمند انتشار داد . و اين , همان است كه در آن اوقات , امكانات , به وي اجازه اعلامش را مي داد . و ابـلاغ به اندازه لازم بود ولي بر افراد اثري نبخشيد ( حكمه بالغه فما تغن النذر )وي در روز شورا اتمام حجت كرد , اهل شورا را انذار فرمود , و با تمام خصائص و مناقبش با آنان احتجاج نمود (7) .

 

در ايام خلافتش نيز بسيار با مظلوميت , احتجاج فرمود و بر منبر , شكايت را سر داد تا آنجا كه فـرمـود : سوگند به خدا فلاني ( ابن ابي قحافه ) رداي خلافت را بر تن پوشيد , در حالي كه خـوب مـي دانـسـت مـن نـسـبت به خلافت همچون محورسنگ آسيابم , سيل علوم از وجود من سرچشمه مي گيرد , و مرغ فكر هيچكس به قله فضائلم راه نمي يابد . آنگاه من رداي خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن فرا پيچيدم . مي انديشيدم آيا با دست تنها به پا خيزم ؟ يا در دل اين ظلمتي كه به وجود آمده شكيبائي ورزم ؟ ( در وضعي ) كه بزرگسال را از كار مي اندازد , و طفل صغير را پير مي نمايد , و فرد مومن را آنچنان به رنج وامي دارد تا به پروردگارش ملحق شود – ديدم , صبر و شكيبائي عاقلانه تر است . صـبـر كردم , اما چون كسي بودم كه خاشاك در چشمش , و استخوان در گلويش گرفته باشد مي ديدم ميراثم به غارت مي رود 000 – تا پايان خطبه شقشقيه . (8)چـقـدر آن حـضـرت مـي گفت : خدايا من از تو در برابر قريش و كسي كه آنها رااعانت مي كند استعانت و كمك مي جويم . آنـها خويشاوندي مرا قطع كردند , مقام بلندو ارجمند مرا كوچك شمردند , و در مبارزه با من در مـورد امر ( خلافت ) كه مربوط به من بود متحد شدند , آنگاه گفتند : حقي است كه بايد آن را گرفت و حقي است كه بايد آن را ترك نمود (9) 000 و آن هنگام كه شخصي به او گفت : اي پسر ابوطالب تو در مورد امر ( خلافت ) حريص هستي , فرمود : به خدا سوگند شما حريصتريد ( چـرا كـه ) مـن حقي رامطالبه مي كنم كه از آن خودم است و شما بين من و آن حائل مي شويد (10) . و نـيـز فـرمـود : بـه خدا سوگند از هنگامي كه رسول خدا (ص ) قبض روح شده تا هم امروز , همچنان من از حق خود , دور مانده ام و مستبدانه با من رفتار شده است . (11)و بـار ديـگـر فـرمـود : مـا حقي داريم , اگر دادند , وگرنه صبر خواهيم كرد ,گرچه طولاني شود . (12)و نـيـز در نـامه اي كه به عقيل – برادرش – نوشت چنين , فرمود : خداوند ازناحيه من قـريش را جزا بدهد كه خويشاونديم را بريدند و حكومت و قدرت فرزند مادرم را از من سلب كردند . (13)

 

و چندين بار فرمود : نگاه كردم , ديدم ياوري جز اهلبيتم ندارم بر مرگ آنهابخل ورزيدم چـشـمها را بر خاك فروبستم ; با گلوي استخوان گرفته , نوشيدني رانوشيدم ; و بر فرو خوردن خشم و تلختر از حنظل شكيبائي ورزيدم . (14)هـنـگامي كه بعضي از يارانش از او پرسيدند : چگونه خويشاوندان شما اين مقام را از شما گـرفـتـند , با اينكه از همه سزاوارتر بوديد ؟ فرمود : اي برادراسدي تو مرد متزلزل هستي , در جائي كه نبايد , و بي موقعيت , مي پرسي ; ولي بااين همه , پيمان خويشاوندي و حق پاسخ سئوال را داري , پـرسـيـدي پس بدان اينكه مي بيني با ما مستبدانه رفتار شده و حق ما را گرفته اند در حـالـي كه نسب ماوالاتر و رابطه ما به رسول خدا (ص ) سخت نزديكتر است , بدين جهت است كه اين امتيازي بود كه حسد عده اي را برانگيخت , و سخت به آن حرص ورزيدند وعده اي ديگر ( به خاطر مصالحي ) خود را به آن متمايل نساختند و سخاوتمندانه ازآن گذشتند . و حكم و داور خدا است , و بازگشت به سوي او در قيامت است . (15)و بـاز آنـجـنـاب فـرمود : كجايند غير از ما كساني كه به ادعا مي گفتند : ما راسخان علم هستيم ؟ اين دروغي بود كه بر ضد ما ساختند و ستمي بود كه بر ما روا داشتند . كـجايند ببينندخداوند ما را بالا برده و آنها را پست ساخته , به ما عطا كرده و آنها را محروم ساخته است , ما را داخل نعمت و لطف خود ساخته و آنها را خارج نموده است . به وسيله ما مردم هدايت مي شوند , و كور بينائي مي گيرد . پـيـشـوايـان و ائمـه ازقريشند كه در اين نسل هاشم قرار داده شده است , ديگران صلاحيت ندارند , ونبايد زمامداران و رهبران از غير آنان باشند . (16)

 

اين سخن نيز – كه در بعضي از خطبه هاي آن حضرت آمده – شما را كفايت مي كند : تاآندم كـه رسـول خـدا (ص ) قـبـض روح شـد , عده اي به عقب بازگشتند , هوا و هوسها آنان را گمراه سـاخت , به مكر و خدعه پناه بردند , با غير خويشاوندان پيوند و ارتباطبرقرار كردند , از سببي كه مامور به مودتش بودند دوري گزيدند و بنا و ساختمان ( خلافت ) را از محل و پايه هاي اصليش منتقل ساخته و در غير موضع خود , يعني در معدن تمام خطاها و در گذرگاههاي گمراهي قرار دادند و در ميان كساني كه در كينه و حسادت فرو رفته بودند , كساني كه خود در حيرت مانده و درسـكـر و مـسـتـي هـوا و هوسها غرق گرديده بودند , افرادي كه بر همان روش آل فرعون قرار داشتند كه يا از همه چيز بريده به دنيا پيوسته و يا آشكارا از دين , جدائي گزيده بودند . (17)و در خـطـبـه اي كه پس از بيعت ايراد فرمود – كه از خطبه هاي درخشان نهج البلاغه اسـت – مـي فـرمـايـد : هـيچيك از اين امت را با آل محمد ( صلي اللّه عليه وآله و سلم ) مقايسه نـمي توان كرد ; و هيچگاه نمي توانند كساني كه مشمول نعمت ايشان بوده اند با آنان در يك رديف باشند . آنها اساس دينند و ستونهاي يقين . غلو كنندگان , به سوي آنها بازمي گردند ; و عقب ماندگان , به آنان ملحق مي شوند . خصائص و ويژگيهاي ولايت , وصايت و وراثت در بين آنان مي باشد . هم اكنون حق به اهلش بازگشته و به جائي كه از آن منتقل شده بودعودت نموده است . (18)و در خـطـبـه اي ديـگـر , آن حـضـرت از مـخـالـفـان خـود , اظهار شگفتي مي كند كه : مـن درشـگـفـتـم – چـرا درشـگفتي و تعجب نباشم ؟ – از اشتباه اين گروهها , با اختلاف دليل و حجتهايشان در دينشان , كه نه از پيامبري تبعيت مي كنند و نه به عمل وصيي اقتدا مي نمايند (19)2 – حضرت زهراء ( عليهاالسلام ) در اين باره , ادله رسائي اقامه فرموده است . دو خطبه اي كه آنحضرت ايراد فرموده مشهور است و سينه به سينه مي چرخد , و اهل بيت (ع ) فـرزندان خويش را مجبور مي ساختند كه اين دو خطبه را حفظ كنند , درست همانطور كه آنها را در حفظ قرآن ملزم مي نمودند . در اين خطبه ها به آنان كه بناي خلافت را از جاي خود منتقل ساختند و به غير جاي خودش قرار دادنـد ,اعتراض شده , فرموده است : واي بر آنها خلافت را از قله هاي بلند و كوههاي استوار رسـالت , قواعد و ستونهاي نبوت و مهبط روح الامين دور ساختند از كسي آن راگرفتند كه خبير و آگاه به امور دين و دنيا بود . اين جز خسران آشكار چيزديگري نمي تواند باشد .

 

و چـه عـيبي از ابوالحسن مي توانستند بگيرند ؟ و چرااز او ناراحت بودند ؟ به خدا سوگند از شـمـشيرش , از سرسختيش در كارها , ازشدتش در صحنه هاي نبرد , از خشم و غضبش در مورد فرمانهاي خداوند . بـه خـدا سـوگـنـد اگـر در بـرابر زمام امور امت كه رسول خدا به دستش سپرده بود , همه تسليمش مي شدند , آن را سخت نگاه مي داشت و سير روشن زندگي پر آسايشي را برايشان تامين مي ساخت كه در آن هيچ ناراحتي وجود نداشت ; احدي به زحمت نمي افتاد ; و آنها را به سر منزلي مي رساند كه آب گواراي حيات از آن فوران مي نمود و نهرهاي آن بالا مي آمد و مالامال از آب زلال و صاف بود ; و در آن هيچ گونه كدري وجود نداشت ; آنها را همواره سير نگاه مي داشت ; آشكارا و پـنهان نصيحتشان مي كرد ; و جز با فرونشاندن تشنگي آنان به چيزي راضي نمي شد ; جز با درهم شـكـسـتـن سـد گرسنگي مطلبي برايشان نمي خواست ; و درهاي بركات آسمان و زمين بر آنان گشوده مي گشت . به زودي , خداوند كيفر آنان را در مورد كارهائي كه انجام دادند خواهد داد . بـياو بشنو كه آنچه زندگي كني , روزگار شگفتيهائي را به تو مي نماياند و اگردرشگفت ماني , حادثه ديگري شگفتي بيشتري برايت به همراه مي آورد راستي , به چه پناهگاهي پناه

***
پاورقي:
المراجعات / ترجمه محمد جعفر امامي ( حق جو و حق شناس )
موسوي عاملي – سيد شرف الدين 1 – اين , از كلمات قصار آنحضرت است كه شامل اين معنا مي شود و در نهج البلاغه آمده است . – رجوع كنيد به شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 18 ص 168 ط مصر با تحقيق محمدابوالفضل . و اين همان حكمت 166 از نهج البلاغه است . 2 – ر

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.