وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

اثبات عدل الهی

0

اثبات عدل الهی

پرسش: چگونگي اثبات وجود عدل خداوند و تفاوت عدل با قسط؟ چرا در بين صفات خداوند عدل در اصول دين قرار گرفته است؟

پاسخ(حجت الاسلام ایمانی):

1ــ اقسام كلى عدل الهى

با توجه به حوزه هاى اصلى عدالت خداوند ، مى توان عدل الهى را به اقسام كلى زیر تقسیم كرد:
1ـ عدل تكوینى:
خداوند به هر موجودى به اندازه ی شایستگى هاى او از مواهب و نعمتها عطا مى كند و هیچ استعداد و قابلیتى را ، در این حوزه ، بى پاسخ و مهمل نمى گذارد. به دیگر سخن ، خداوند متعال به هر یك از مخلوقات خویش، به اندازه ظرفیت وجودى آن، افاضه مى كند و آنها را به قدر قابلیت و استعدادشان از كمالات بهره مند مى سازد.
2ـ عدل تشریعى:
خداوند از یك سو، در وضع تكالیف و جعل قوانینى كه سعادت و كمال انسان در گروه آن است، فرو گذار نمى كند و از سوى دیگر، هیچ انسانى را به عملى كه بیش از استطاعت اوست، مكلف نمى سازد. بنابراین، شریعت الهى به هر دو معناى یاد شده، عادلانه است .
3ـ عدل جزایى:
خداوند در مقام پاداش و كیفر بندگان خود، جزاى هر انسانى را متناسب با اعمالش مقرر مى كند. بر این اساس، خداوند در مقابل اعمال نیک نیكوكاران، آنان را پاداش مى دهد و بدكاران را به سبب كارهاى زشتشان، كیفر كند.
همچنین ، عدل جزایى خداوند اقتضا دارد كه هیچ انسانى به سبب تكلیفى كه به او ابلاغ نشده است، مجازات نشود. بخشى از این پاداش و كیفر در دنیا و بخش دیگرى در آخرت واقع مى شود. البته با توجه به حقیقت مجازات اخروى و رابطه ی تكوینى آن با اعمال ، عدل جزایى، در نهایت، به عدل تكوینى خداوند باز مى گردد.

ــ ادله عدل الهی

متكلمین برای اثبات عدل الهی به دلایلی استناد كرده‌اند از جمله:

برهان یکم:
در نظر عقل ، عدل كارى شایسته و ظلم عملى ناشایست است. از طرف دیگر خداوند متعال حكیم است ؛ یعنی کار لغو و بیهوده نمی کند کجا رسد که کار زشت انجام دهد. پس خداوند هیچ گاه مرتكب ظلم نمى شود و عدل در مقابل ظلم است.
برهان دوم:
اگر فرض كنیم خداوند سبحان مرتكب ظلم می‌گردد، با دو احتمال رو به رو خواهیم بود:
الف: یا این ظلم ناشی از جهل است ؛ كه این با علم مطلق الهی ناسازگار است. همچنین جهل نقص است و خدا یعنی کمال محض.
ب: یا این ظلم از نیاز و احتیاج سرچشمه می‌گیرد ؛ و موجود نیازمند خود محتاج کسی برتر از خود است. لذا نمی تواند خدا باشد.
پس خدا که کمال محض و وجود صرف می باشد ، محال است ظلم کند.
برهان سوم:
خدا یعنی وجود محضی که هیچ نقصی در او نیست . چون هر نقصی نیازی را در پی دارد. و هر موجودی که نیازمند باشد ، بالا دستی دارد که نیاز او را برآورده می سازد. پس آن بالا دست خدا خواهد بود نه خود او. لذا از فرض نقص داشتن خدا ، لازم می آید که خدا ، خدا نباشد.
پس خدا یعنی وجود محضی که نقصی در او نیست. از طرف دیگر ، ظلم از اوصاف نقص می باشد. پس خدا بودن ، با ظالم بودن در تقابل می باشد. لذا ظلم از خدا منتفی است ؛ و عدل در مقابل ظلم می باشد. پس خدا عادل است ؛ به این معنی که صدور ظلم از او محال می باشد.

2ـ لغوّیین بین قسط و عدل تفاوت خاصّی قائل نشده و هر دو را به یک معنی گرفته اند.

3ـ اصول دین اسلام ؛ اصولی اعتقادی هستند که همه فرقه های مسلمان آن را قبول داشته و اتفاق نظر دارند که هر کس معتقد به این اصول باشد مسلمان است . این اصول عبارتند از : توحید ، نبوت ، معاد.
آنچه در اعتقاد به این سه اساسی لازم و ضروری است ، اعتقاد به اصل این اعتقادات است ؛ امّا در جزئیات آنها ممکن است افراد باهم اختلاف داشته باشند . لذا بین گروهی از اهل سنّت به نام اشاعره و گروه دیگری از مسلمین ( شیعه و فرقه معتزله که آنها هم گروهی از اهل سنّت هستند ) در بحث عدل الهی که یکی از صفات خدا و از جزئیات بحث توحید است ، اختلافی پیدا شده است ؛ شیعه و معتزله بر این اعتقادند که عقل انسان عدل و ظلم را تشخیص می دهد ؛ لذا برخی امور ذاتا خوب و عدلند و برخی دیگر ذاتا بد و ظلمند ؛ و خدا بر اساس عدل عمل می کند و تنها به خوبی و عدل حکم می کند. امّا اشاعره معتقدند اعمال انسان ذاتاً نه خوب و عدلند و نه بد و ظلم ؛ بلکه خدا هر کاری را انجام دهد یا به آن حکم کند همان کار خوب و عدل است ؛ و هر کاری را انجام ندهد و از آن نهی نماید آن کار بد و ظلم است. لذا اگر خدا امر نمی کرد که دروغ نگویید ، دروغ بد نبود ؛ از این رو شیعه و معتزله در این اعتقاد با اشاعره متفاوت شده اند ؛ و به همین دلیل به شیعه و معتزله عدلیّه گفته می شود ؛ و عدل از اصول مذهب شیعه و معتزله به شمار می رود. پس مساله ی عدل در اصل ، از فروعات و جزئیات بحث توحید است و اصل مستقلّی نیست ؛ و تنها معرِّف و نمایانگر این دو فرقه می باشد . کما اینکه امامت نیز به اعتقاد شیعه از فروعات بحث نبوّت می باشد ؛ امّا اهل سنّت همگی (اشاعره و معتزله و …) امامت را از فروع دین می دانند نه از فروع اصل نبوّت.
امّا دلیل عدلیّه بر این که حُسن و قبح افعال ذاتی می باشد این است که حُسن و قبح برخی امور را حتّی کفّار منکر خدا نیز متوجّه می شوند. مثلاً کفّار نیز می دانند که دروغ گویی و خیانت و آدم کشی بد و قبیح و راست گویی و امانتداری و حرمت نهادن به جان انسانها خوب و حَسَن است. لذا حتّی در ممالک کفر نیز دزد و قاتل و خائن را مجازات می کنند. اگر حُسن و قبح افعال فقط بسته به فرمان الهی بود ، پس در آن صورت هیچ کافری نباید خوب و بد افعال را می فهمید ؛ در حالی که به روشنی می بینیم که آنان نیز حسن و قبح برخی افعال را می فهمند. البته عدلیّه اعتراف دارند که فهم حُسن و قبح برخی افعال برای افراد عادی انسان میسور نیست ؛ و از همین روست که بعثت انبیاء لازم و ضروری است تا این گونه امور را برای بشر روشن سازند.

 

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.