وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

آیا حضرت علی ع در لیله المبیت علم به زنده ماندن داشتن؟

0

آیا حضرت علی ع در لیله المبیت علم به زنده ماندن داشتن؟

آيا اميرالمومنين(سلام الله عليه) در ليله المبيت مى دانستند كه زنده مى مانند و اگر مى دانستند كه ديگر فضيلتى محسوب نمى شود؟( و من الناس من يشرى نفسه … )

پاسخ: اولا: آگاهى امير امومنين ج‏ع- به اين كه در ليله المبيت زنده مى ماند بيانگر اوج اعتقاد او به درستى وعده خداوند و پيامبر ج‏ص- او است زيرا كسى كه به حسب ظاهر در معرض كشته شدن قطعى است اگر به وعده و قول خداوند و يا پيامبر او مبنى بر اين كه در اين حادثه آسيبى به او نمى رسد ايمان راسخ داشته باشد و اين وعده و سخن را باور كند از كمال ايمان و يقين برخورد دار است و اين عين ايمان و بالاترين فضيلتى است كه براى يك انسان مومن تصور مى شود.

و ثانيا: هر چند بر طبق روايات فراوان ائمه (ع) نسبت به همه آنچه كه در گذشته واقع شده و در آينده حادث خواهد شد و در زمان حاضر در حال رخ دادن است علم و آگاهى دارند. (اصول كافى، ج 1، باب ان الائمه (ع) يعلمون علم ما كان و ما يكون… و بحارالانوار، ج 16، باب 14) اما به موجب روايات متعدد ديگر كه در زمينه علم غيب امام (ع) آمده است، استفاده مى‏شود كه اين علم به صورت بالفعل نيست، بلكه شأنى است يعنى هر گاه اراده كنند و بخواهند كه چيزى را بدانند خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد كرد. «اذا اراد الامام ان يعلم شيئا اعلمه الله ذالك، هر گاه امام اراده كند كه چيزى را بداند، خداوند او را آگاه خواهد كرد» (اصول كافى، ج 1، باب ان الائمه اذا شاؤو ان يعلموا علموا و بحارالانوار، ج 26، ص 56، روايات 117 و 116) حاصل سخن اين كه علم غيب امام (ع) شأنى است نه فعلى. بر اساس همين نكته ممكن است نسبت به نحوه شهادت خود علم نداشته‏اند چون اراده نكرده‏اند كه بدانند. (محمدرضامظفر، علم امام، ترجمه و مقدمه على شيروانى، ص 73، قابل ذكر است علامه مظفر اين پاسخ را به عنوان يك احتمال ذكر مى‏كند ولى آن را نمى‏پذيرد.) علامه طباطبايى جواب اساسى را در اين زمينه مطرح كرده اند و فرموده اند: نكته اصلى در اين پاسخ شناخت چگونگى علم غيب امام (ع) است كه متوقف بر ذكر چند مقدمه است. الف) قضا و قدر الهى: قدر به معناى حد و اندازه است و مقصود از قدر الهى اين است كه خداوند براى هر پديده و مخلوقى خصوصيات وجودى خاصى قرار داده است و تحت تأثير علت خاصى آن را موجود مى‏گرداند. يعنى پديد آمدن يك شى‏ء از علت خاص و نيز داشتن اوصاف و ويژگى‏هاى وجودى خاص، قدر آن شى‏ء است حد و اندازه وجودى آن شى‏ء است كه خداوند براى آن قرار داده است.

به تعبير ديگر تقدير الهى همان نظام علت و معلولى حاكم بر جهان هستى است كه هر پديده‏اى معلول علت خاصى است و قهرا اوصاف و خصوصيات وجودى‏اش نيز متناسب و بر آمده از همان علت است. قضا به معناى قطعى كردن، فيصله دادن و به انجام رساندن كار است و مقصود از قضاى الهى اين است كه خداوند به هر پديده‏اى پس از تحقق علت تامه‏اش ضرورت وجود را اعطا كرده. تحقق حتمى معلول به دنبال تحقق علت تامه قضاى الهى است قضا و قدر الهى در حقيقت از شؤون خلق و ايجاد خداوند است و مى‏توان آن را به صفت خالقيت برگرداند. ب) علم الهى: علم الهى به قضا و قدر پديده‏هاى عالم هستى تعلق مى‏گيرد خداوند از ازل عالم است به اين كه چه پديده‏اى با چه اوصاف و ويژگى‏هايى تحت تأثير علت تامه‏اش موجود است بايد توجه داشت كه علم خداوند به پديده‏هاى هستى علم با واسطه يعنى علم به صورت آن‏ها نيست بلكه خود پديده‏ها با تمام وجودشان نزد او حاضرند. بنابراين علم خداوند تعلق مى‏گيرد به حقايق عالم هستى همان گونه كه در متن واقع موجودند علم خداوند علم حضورى به واقع عينى است. از سوى ديگر چون در مرتبه وجودى خداوند زمان و مكان معنى ندارد علم او به پديده‏هاى عالم هستى در بستر زمان نيست بلكه گذشته و حال و آينده به صورت يك پارچه نزد او حاضر است اما براى ما كه موجودات زمانى و محصور به زمان هستيم تحقق عينى حوادث و پديده‏ها را از دريچه زمان مى‏نگريم در گذشته نبوده و در آينده موجود خواهد شد بنابراين علم خداوند به مخلوقات خويش بدين معناست كه: حقايق و حوادث هستى همراه با بستر زمانى شان (گذشته و حال و آينده) به صورت يك جا در نزد خداوند حاضرند. به همين جهت اين علم خداوند تأثيرى در حوادث عالم ندارد و موجب تغيير آنها نمى‏تواند باشد چون علم خداوند علم به متن واقع و حضور عين واقع در نزد خداست يعنى علم خداوند تعلق مى‏گيرد به مخلوقات و پديده‏هاى هستى، به همان صورت كه در متن واقع موجودند.

شاید این مطالب را هم بپسندید:

علم خداوند به افعال اختيارى انسان نيز بر همين منوال است افعال اختيارى انسان نيز يكى از پديده‏هاى عالم هستى است كه بر اساس نظام علت و معلولى كه حاكم بر جهان هستى، تحت تأثير علت تامه‏اش محقق مى‏شود يكى از اجزاء علت تامه افعال انسان، اراده است. علم خداوند به قضا و قدر افعال اختيارى انسان تعلق مى‏گيرد و به همين جهت موجب جبر نيست يعنى خداوند از ازل به افعالى كه بر اساس اراده و اختيار انسان از او صادر مى‏شود علم دارد. و همانگونه كه بيان شد علم الهى تعلق مى‏گيرد به اين واقعيات عينى همانگونه كه در خارج موجودند و به همين جهت اين علم موجب تغيير واقع عينى (تحقق فعل اختيارى به دنبال تحقق علت تامه‏اش) نمى‏شود. ج) علم امام: امام علاوه بر علم عادى كه براى نوع بشر قابل تحصيل است از علم لدنى و خدادادى (علم غيب) نيز بهره‏مند است امام (ع) به حسب علو رتبه وجودى‏اش با لطف و اذن الهى به سرچشمه علم الهى متصل مى‏شود واز حقايق حوادث عالم همان گونه كه در متن واقع هستند آگاه مى‏شود يعنى علم غيب امام از سنخ علم الهى و اتصال به منبع علم الهى است و همان گونه كه در علم الهى بيان شد اين علم علم به واقع عينى است و معنى ندارد كه منشأتغيير در حوادث عالم باشد. بر اساس علم غيب حقايق حوادث عالم از جمله افعال اختيارى خود امام همراه با علت تامه‏اش كه علم عادى واراده از اجزاء اين علت است نزد امام حاضر است اين حضور، حضور بى‏واسطه‏ى عين معلوم و واقع عينى نزد امام است. بر اين اساس، امام حقيقت افعال اختيارى خود را، مانند خوردن ميوه مسموم يا ضربت خوردن به دنبال حركت به مسجد كوفه، از منظرى بالاتر كه همان منظر علم الهى است، مى‏نگرد. به همين جهت از آن‏جا كه علم غيب امام همانند علم الهى تأثيرى در حوادث عالم ندارد چون به معناى حضور عين وقايع نزد عالم است امام (ع) عكس العملى نشان نمى‏دهد و بر اساس علم عادى بشرى خود عمل مى‏كند.

و نيز به همين علت، اين علم براى امام تكليف آور نيست چون علمى موجب تكليف است كه مكلف بتواند بر اساس آن علم، منشأ تغيير و تأثير باشد. علاوه بر اين وقتى امام با لطف و اذن الهى به مرتبه اعلاى كمال و علو وجودى مى‏رسد و با منبع علم الهى تماس پيدا مى‏كند در اوج مقام فناى در ذات الهى است او در اين مقام خود نمى‏بيند و خود نمى‏پسندد فقط خدا را مى‏بيند و تنها مشيت الهى را مى‏پسندد خواسته‏اى غير از خواست و مشيت الهى ندارد در اين مقام وقتى اراده و مشيت الهى را (بر اساس نظام علت و معلولى و قضاو قدر) در تحقق حوادث و پديده‏هاى هستى به دنبال علت تامه شان مى‏يابد خواسته‏اى بر خلاف آن ندارد. «پسندد آنچه را جانان پسندد» به همين جهت تلاش براى تغيير اين حوادث از جمله شهادت خود با قطع نظر از اين كه تأثيرى ندارد با مقام فنا و رضا و حب لقاء الله نيز سازگار نيست. با توضيحات بالا معلوم شد كه بنا بر نظر تحقيق سنخ علم ائمه (ع) به آينده از سنخ علوم عادى ما نيست بنابراين اقدام به امورى كه منجر به شهادت آنان مى‏شود خود را در هلاكت انداختن نيست اضافه بر اين كه درجات و كمالاتى براى ائمه (ع) مقدر شده بود كه راه رسيدن آن از طريق تحمل همين بلاها و مصائب مى‏باشد. آنچه در آيه شريفه منع شده انداختن خود در ورطه هلاكت است و كسى كه در راه خدا و براى خدا قدم برمى‏دارد و در مرحله‏اى شهادت را وظيفه خود مى‏داند اصلاً به سوى هلاكت نمى‏رود به نظر شما اگر كسى براى نجات جان عزيزى يا كشورش جان خود را به خطر انداخته خود را به ورطه هلاكت انداخته؟ چه رسد به كسى كه براى رضاى خدا و حفظ دين خدا جانش را به خطر مى‏اندازد.

براى آگاهى بيشتر ر. ك:

1- الميزان، ج 18، ص 192، ج 13، ص 74 و 72، ج 19، ص 92، ج 12، ص 144، ج 4، ص. 28

2- معنويت تشيع، علامه طباطبايى، مقاله علم اما م، ص. 215 3- در محضر علامه طباطبايى، محمد حسين رخشاد، ص. 121 /پرسمان

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.