وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

آيا خداوند هم نيازى به آفريينده دارد؟

0

آيا خداوند هم نيازى به آفريينده دارد؟

آيا خداوند هم نيازى به آفريينده دارد؟ چرا؟ مطابق با نظريات فلاسفه به اين سؤال پاسخ داده شود.

از نظر عقلى درست نيست بپرسيم كه آيا خداوند نيز مانند ساير موجودات خالقى دارد يا نه. چرا كه در هنگام بررسى علت و خالق موجودات نهايتا بايد به موجودى بررسيم كه آن ديگر مخلوق نباشد بلكه فقط خالق باشد چرا كه اگر او نيز مخلوق باشد دوباره مى توان پرسيد كه خالق او كيست و همينطور تا آخر، كه در اين صورت ما با مجوداتى روبرو خواهيم بود كه علتى ندارند. اگر ما در بررسى مان با سلسله اى از معلولها مواجهه شويم كه تمامشان مخلوق و معلول باشند عقلا تحقق چنين مجموعه اى محال است. در اينجا ما با چند فرض روبرو هستيم: يكى اينكه بگوييم مجموعه اى سلسله علت ندارند يعنى ما معلولهايى بى علت داشته باشيم و اين با اصل عليت كه هر معلولى به علت نياز دارد در تعارض است و لازمه اين حرف آن است كه معلولها خود علت باشند چرا كه وجود يافته اند و اين خلاف فرض ماست كه گفتيم با سلسله اى از معلولها مواجهه هستم. اگر بگوييد مجموعه اعضاء علت اعضاء است خوب مى گوييم مجموعه چيزى جز اجتماع افراد آن نيست و اين بر خلاف فرض ماست. اگر هم بگوييد كه بعضى افراد اين مجموعه علت برخى ديگر است كه اين هم منجر به ترجيح بلا مرجح مى گردد كه محال است.

بنابراين، هر صورتى را شما فرض كنيد نمى توان معلولى را يافت كه به علت نياز نداشته باشد و نيز معلول نمى تواند علت ايجاد كننده و وجود دهنده به موجودات اين عالم باشد و بايد علت و خالق اين عالم موجود و علتى باشد كه خود نيازى به علت نداشته باشد.

اين سخن كه خدا را كه آفريده است ما را به ياد اشكالى مى اندازد كه برخى راجع به اصل عليت مطرح كرده اند بدين بيان كه اگر هر موجودى نياز به علت دارد پس خدا نيز بايد علتى داشته باشد و در غير اين صورت اصل عليت اصلى كلى نيست و مورد نقضى براى آن يافت مى شود كه در اين صورت نمى تواند به كمك اصل عليت اصلا خدايى را اثبات كرد. ما در اينجا سعى مى كنيم تا به بررسى اين مطلب مى پردازيم.

برخى از جمله انديشمندان غربى شبهه اى را مطرح كرده اند كه اگر اصل عليت، داراى كليت است و هر چيزى نياز به علت دارد پس بايد براى خدا هم علتى در كار باشد در صورتى كه فرض اين است كه او علت نخستين است و علتى ندارد. بنابراين پذيرفتن خداى بى علت، نقض قانون عليت و عدليل بر عدم كليت آن است، و اگر كليت آن را نپذيريم نمى توانيم براى اثبات خداوند از اين اصل استفاده كنيم. زيرا ممكن است كسى بگويد كه اصل ماده و انرژى، خودبخود و بدون علت بوجود آمده و تحولات آن به پيدايش ساير پديده ها انجاميده است.

اين سخن دز اثر تفسير نادرست براى اصل عليت پديد آمده است يعنى چنين پنداشته اند كه مفاد اصل مزبوراين است كه ((هر چيزى به علت احتياج دارد)) در صورتى كه تعبير صحيح آن است كه ((هر ممكن الوجود يا هر موجود وابسته و نيازمندى به علت احتياج دارد)) و اين قاعده اى است كلى و ضرورى و استثناء ناپذير. ما در ادامه به بطور مفصل به اين موضوع مى پردازيم.

اگر موضوع اصل عليت موجود به طور مطلق باشد، معنايش اين است كه موجود- از آن جهت كه موجود است- نياز به علت دارد و لازمه‏اش اين است كه هر موجودى، نيازمند به علت باشد ولى چنين مطلبى نه تنها بديهى نيست بلكه دليلى هم ندارد و بالاتر آن‏كه برهان بر خلاف آن داريم زيرا براهينى كه وجود خداى متعال را اثبات مى‏كند، بيانگر اين مطلب است كه موجود بى‏نياز از علت هم وجود دارد. بنابراين موضوع اين قاعده- كه هر موجودى نيازمند به علت است- مقيّد است، نه مطلق. امّا قيد اين موضوع چيست؟ حكماى اسلامى، معتقدند: قيد موضوع قضيه مزبور «ممكن» است يعنى، هر موجودى كه ذاتاً امكان عدم داشته باشد و فرض نبودن آن محال نباشد، نيازمند به علت خواهد بود و حال آن‏كه خداوند متعال «واجب الوجود» است، نه «ممكن الوجود» يعنى، فرض نبود آن محال است و وجود برايش ضرورت دارد و عدم براى او محال است. آنچه كه نيازمند به علت است، موجودى است كه بود و نبود آن مساوى است و علت مى‏آيد و يك طرف را برطرف ديگر غالب ساخته، آن چيز را- مثلاً- موجود مى‏كند. چرا كه آن شى‏ء به خودى خود، نه مى‏تواند موجود شود، نه معدوم. امّا خداوند متعال «واجب الوجود» است و وجود براى او ضرورى و حتمى است. بنابراين، اينكه گفته مى‏شود هر چيزى نيازمند به علت است، مقصود هر چيز «ممكن الوجود» است نه هر وجودى تا شامل خداوند متعال- كه واجب الوجود است- نيز شود.(1) علاوه بر آنكه اگر فرض شود خداوند- كه واجب الوجود است- باز علتى دارد كه او را به وجود آورده است، دچار تسلسلى باطل مى‏شويم زيرا اگر يك سلسله از علل و معلولات، خالق و مخلوقات را فرض كنيم- خواه متناهى و خواه غيرمتناهى- كه در ميان آنها واجب الوجودى بالذات نباشد كه ديگر او علت و خالقى نداشته باشد آن سلسله به طور مجموع و هيچ‏يك از آحاد آن جداجدا وجوب پيدا نخواهد كرد و چون وجوب و ضرورت پيدا نمى‏كند، وجود نيز پيدا نخواهد كرد زيرا هر معلولى آن‏گاه وجوب و سپس- بر حسب مرتبه نه زمان- وجود پيدا مى‏كند كه امكان عدم به هيچ وجه در وى نباشد و به اصطلاح سدّ باب جميع اعلام از وى شده باشد.

اگر فرض كنيم وجود آن شى‏ء هزار و يك شرط دارد و با نبودن هر يك از آحاد سلسله و يا مجموع سلسله را اگر در نظر بگيريم، مى‏بينيم وجوب وجود ندارد زيرا بديهى است كه خود آن واحد- به دليل آن‏كه ممكن بالذات است- نمى‏تواند ايجاب كننده خود و سدكننده ابواب عدم برخود باشد علتش نيز چنين است زيرا درست است كه اگر فرض كنيم علت آن واحد يا علت مجموع- كه جميع آحاد است- موجود باشد، معلول وجوب و وجود پيدا مى‏كند ولى فرض اين است كه خود آن علت نيز، امكان عدم دارد و راه عدم بر معلول از طريق عدم آن علت باز است. همچنان كه راه عدم آن علت، از طريق عدم علتش نيز باز است و نيز الى غير النهايه يعنى، هر يك از معاليل را كه در نظر بگيريم راه عدم بر او از طريق عدم جميع علل قبلى، باز است يعنى، براى اين معلول، امكان عدم از راه امكان عدم بر جميع آحاد مقدم بر وى باز است. پس تمام سلسله در مرحله امكان است، نه در مرحله وجوب و حال آنكه تا به مرحله وجوب نرسد، وجود پيدا نمى‏كند تنها با وجود واجب الوجود بالذات در سلسله است كه تمام امكانات عدم سدّ مى‏شود. امّا چون نظام هستى، موجود است پس واجب است و چون واجب است، پس واجب الوجود در رأس اين نظام قرار گرفته و از ذات او است كه وجوب وجود بر همه ممكنات فائض شده است.(2)

اينكه «هر موجود و معلولى علت مى‏خواهد»، با ملاك است، نه بدون ملاك چنان‏كه حكيمان اسلامى، بابى را در اين خصوص مطرح و آن را به «ملاك احتياج به علت» معنون ساخته‏اند. تحليل اين مسأله به طور فشرده آن است كه: اگر موضوع اصل عليت موجود به طور مطلق باشد، معنايش اين است كه موجود- از آن جهت كه موجود است- نياز به علت دارد و لازمه‏اش اين است كه هر موجودى، نيازمند به علت باشد ولى چنين مطلبى نه تنها بديهى نيست بلكه دليلى هم ندارد و بالاتر آن‏كه برهان بر خلاف آن داريم زيرا براهينى كه وجود خداى متعال را اثبات مى‏كند، بيانگر اين مطلب است كه موجود بى‏نياز از علت هم وجود دارد. بنابراين موضوع اين قاعده- كه هر موجودى نيازمند به علت است- مقيّد است، نه مطلق. امّا قيد اين موضوع چيست؟

حكماى اسلامى، معتقدند: قيد موضوع قضيه مزبور «ممكن» است يعنى، هر موجودى كه ذاتاً امكان عدم داشته باشد و فرض نبودن آن محال نباشد، نيازمند به علت خواهد بود و حال آن‏كه خداوند متعال «واجب الوجود» است، نه «ممكن الوجود» يعنى، فرض نبود آن محال است و وجود برايش ضرورت دارد و عدم براى او محال است. آنچه كه نيازمند به علت است، موجودى است كه بود و نبود آن مساوى است و علت مى‏آيد و يك طرف را برطرف ديگر غالب ساخته، آن چيز را- مثلاً- موجود مى‏كند. چرا كه آن شى‏ء به خودى خود، نه مى‏تواند موجود شود، نه معدوم. امّا خداوند متعال «واجب الوجود» است و وجود براى او ضرورى و حتمى است. بنابراين، اينكه گفته مى‏شود هر چيزى نيازمند به علت است، مقصود هر چيز «ممكن الوجود» است نه هر وجودى تا شامل خداوند متعال- كه واجب الوجود است- نيز شود.(3)

علاوه بر آنكه اگر فرض شود خداوند- كه واجب الوجود است- باز علتى دارد كه او را به وجود آورده است، دچار تسلسلى باطل مى‏شويم زيرا اگر يك سلسله از علل و معلولات، خالق و مخلوقات را فرض كنيم- خواه متناهى و خواه غيرمتناهى- كه در ميان آنها واجب الوجودى بالذات نباشد كه ديگر او علت و خالقى نداشته باشد آن سلسله به طور مجموع و هيچ‏يك از آحاد آن جداجدا وجوب پيدا نخواهد كرد و چون وجوب و ضرورت پيدا نمى‏كند، وجود نيز پيدا نخواهد كرد زيرا هر معلولى آن‏گاه وجوب و سپس- بر حسب مرتبه نه زمان- وجود پيدا مى‏كند كه امكان عدم به هيچ وجه در وى نباشد و به اصطلاح سدّ باب جميع اعلام از وى شده باشد. اگر فرض كنيم وجود آن شى‏ء هزار و يك شرط دارد و با نبودن هر يك از آحاد سلسله و يا مجموع سلسله را اگر در نظر بگيريم، مى‏بينيم وجوب وجود ندارد زيرا بديهى است كه خود آن واحد- به دليل آن‏كه ممكن بالذات است- نمى‏تواند ايجاب كننده خود و سدكننده ابواب عدم برخود باشد علتش نيز چنين است زيرا درست است كه اگر فرض كنيم علت آن واحد يا علت مجموع- كه جميع آحاد است- موجود باشد، معلول وجوب و وجود پيدا مى‏كند ولى فرض اين است كه خود آن علت نيز، امكان عدم دارد و راه عدم بر معلول از طريق عدم آن علت باز است. همچنان كه راه عدم آن علت، از طريق عدم علتش نيز باز است و نيز الى غير النهايه يعنى، هر يك از معاليل را كه در نظر بگيريم راه عدم بر او از طريق عدم جميع علل قبلى، باز است يعنى، براى اين معلول، امكان عدم از راه امكان عدم بر جميع آحاد مقدم بر وى باز است.

پس تمام سلسله در مرحله امكان است، نه در مرحله وجوب و حال آنكه تا به مرحله وجوب نرسد، وجود پيدا نمى‏كند تنها با وجود واجب الوجود بالذات در سلسله است كه تمام امكانات عدم سدّ مى‏شود. امّا چون نظام هستى، موجود است پس واجب است و چون واجب است، پس واجب الوجود در رأس اين نظام قرار گرفته و از ذات او است كه وجوب وجود بر همه ممكنات فائض شده است.(4)

چنين اشكالى نشان مى‏دهد كه تصور درستى از خداوند وجود ندارد بنابراين ابتداء بايد تصور خود را تصحيح كنيم. خدا هيچ مثل و مانندى ندارد و از هر عيب و نقصى مبراست. خدا يعنى حقيقتى كه آفرينده و مبدأ اول همه اشياء است، حقيقتى كه بازگشت همه اشياء به اوست. او حقيقتى نامتناهى و نامحدود است و هيچ محدوديت زمانى و مكانى و غيره نمى‏پذيرد. روشن است كه اگر خداوند را درست تصور كنيم، ملاحظه مى‏كنيم كه چنين خدايى نه تنها نياز به آفريدگار ندارد، بلكه محال است كه آفريدگار داشته باشد و او علت همه موجودات است.

ما در اين اختصار تنها به يك دليل عقلى بسنده مى‏كنيم اما پيش از بحث اصلى بيان يك مقدمه ضرورى است. متفكر شهيد استاد مطهرى در مسأله خدا سخنى سنجيده و دقيق دارند كه همواره بايد فراروى ما باشد: براى درك هر حقيقتى شرط اول اين است كه صورت مسأله به نحو صحيحى در انديشه جوينده حقيقت طرح شود پس از آنكه به صورت صحيحى در انديشه‏اش طرح شد، امكان تحقيق و كاوش و استدلال برايش پيدا مى‏شود اما تا وقتى كه به صورت غلطى مطرح است، امكان درك و تحقيق و استدلال نيست. همچنانكه براى نشانه زدن، شرط اول، نشانه‏گيرى صحيح است يك نفر تيرانداز اگر به جاى هدف نقطه ديگرى را غير از هدف اصلى نشانه‏گيرى كند، هرگز موفق نخواهد شد هر چند تيرانداز ماهرى باشد و عمل خويش را صدها بار تكرار كند.

در مسأله خداشناسى از اول بايد متوجه كيفيت طرح مساله باشيم، اين است كه كار را آسان مى‏كند. از اول بايد بدانيم كه بحث درباره خدا از نوع بحث درباره يك پديده و يك جزء عالم و يا يك عامل از عوامل مؤثر در عالم نيست، بلكه از نوع بحث درباره كل عالم است و به همين دليل در قلمرو فلسفه است… (- اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج: 5 صص: 102- 101، انتشارات صدرا، چاپ چهارم، 1374) همه موجودات جهان امكان به واسطه وجود ديگرى موجود مى‏شوند و براى موجود شدن نيازمند علت هستند، وجود ما انسانها اين گونه است كه براى موجود شدن نيازمند علت هستيم و بدون علت موجود نمى‏شويم. تنها خداوند است كه وجودى مستقل حقيقى است كه از هر جهت مستقل است و هيچ گونه وابستگى به غير ندارد. يعنى نه تصورش وابسته به تصور ديگرى است و نه براى موجود شدن نيازمند ديگرى است و نه براى موجود شدن نيازمند علت است.

بنابراين تنها موجود مستقل حقيقى همين موجود است كه از هر جهت مستقل است و هيچ جهت نيازمندى در او نيست، بلكه ديگران به او نيازمند هستند. اصطلاح واجب الوجود بالذات كه در فلسفه رايج است به همين معناى موجودى است كه از همه جهات مستقل است و هيچ نياز و وابستگى در او امكان و تصور ندارد. فلاسفه تعبيرى دارند تحت عنوان واجب الوجود بذاته واجب الوجود من جميع الجهات كه منظور آنها توجه دادن به اين نكته است كه فقط خداوند سبحان موجود مستقل حقيقى است و همه موجودات وابسته به اويند و او به هيچ موجودى نيازمند نيست. پس تنها خداوند متعال به معناى حقيقى كلمه وجودى مستقل است و موجودات ديگر وابسته به او هستند.

واژه «خدا» در زبان فارسى نيز به معناى واجب‏الوجود و هستى مستقلى است كه وجودش از خودش است و در هستى نياز به ديگرى ندارد، موجودى كه وجود و هستى تمام موجودات وابسته به اوست. (- لغتنامه دهخدا، ج 6، ص 9551) با اين مقدمه استدلال براى اثبات وجود خداوند متعال به عنوان وجودى مستقل و ذى شعور آسان مى‏شود. ما در اين مجال تنها به يك استدلال اكتفاء مى‏كنيم، و آن را در چهار بند خلاصه مى‏كنيم:

1 در جهان هستى، يقينا اشياء و چيزهايى موجود هستند. ما به هستى خود علم و يقين داريم و مى‏دانيم كه موجود هستيم و غير از خودمان، اشياء و چيزهاى بسيارى را مى‏شناسيم كه آنها نيز حقيقتا موجودند چه بسا از ما تأثير مى‏پذيرند يا در ما تأثير مى‏گذارند.

2 اشيايى را كه پيرامون خود مى‏شناسيم لااقل در جهان طبيعى و مادى ممكن الوجود هستند يعنى ضرورت و هستى خود را از علت گرفته‏اند و به علت هستى‏بخش خود متكى هستند، زيرا مثلاً «من» زمانى نبوده‏ام و زمانى هم خواهد آمد كه در اين جهان نيستم. اگر وجود براى من ضرورى بود و اين ضرورت از ناحيه ذات خود من بود، امكان نداشت كه هيچ‏گاه موجود نباشم. همين‏كه اكنون هستم، و در گذشته نبودم و آينده نيز نخواهم بود، نشان از اين است كه ضرورت و وجود خود را از علتى هستى‏بخش گرفته‏ام.

3 سر سلسله علتهاى هستى‏بخش بايد، خود معلول نباشد و ضرورت وجود را از ديگرى نگرفته باشد و به اصطلاح واجب‏الوجود بذاته باشد. يعنى‏اگر سر سلسله نظام هستى واجب الوجود و وجود مستقل حقيقى نباشد كه هيج نيازى به ديگران ندارد، و وجود براى او ضرورى نباشد و او نيز نيازمند به علت باشد، معلول خواهد بود. در اين صورت هيچ‏گاه، هيچ موجودى در جهان موجود نمى‏شود. زيرا معلول يعنى عين وابستگى به علتى كه به او هستى مى‏بخشد، اگر علت، معلولِ علت ديگرى باشد، پس آن نيز نسبت به علت ايجادكننده عين وابستگى است و استقلالى از خود ندارد. در اين صورت اگر سلسله‏اى از علتها و معلولهايى فرض شوند كه هر كدام معلول علتى بالاتر از خود است، زنجيره‏اى از موجوداتى غيرمستقل و وابسته تشكيل مى‏شود. روشن است كه وجود و هستى وابسته بدون وجود و هستى مستقل كه هيچ‏گونه وابستگى به ديگرى نداشته باشد، اصلاً قابل فرض نيست. پس با فرض وجودى مستقل كه كل سلسله و زنجيره موجودات وابسته به او بستگى دارد، اين سلسله موجود مى‏شود و تحقق مى‏يابد.

پس واضح و روشن است كه سلسله و زنجيره علتها و معلولها بايد آغازى داشته باشد كه فلاسفه از آن به اصل تسلسل ياد مى‏كنند. آنها بيان مى‏دارند كه تسلسل در علتهاى هستى‏بخش محال است و سلسله موجودات جهان بايد به آغازى منتهى شود كه خود موجودِ مستقل و واجب‏الوجود بالذات است يعنى ضرورت وجودى خود را از ذات خودش گرفته است و وجودى است كه هستى‏اش قائم به خودش است و مستند به علتى ديگر نيست.

4 اگر چنين موجودى در آغاز جهان آفرينش نباشد، هيچ‏گاه اين جهان تحقق و وجود نخواهد يافت. اما در بند اول دانستيم كه موجودات بسيارى در عالم و جهان ما موجودند و همين نشانه از وجود آغازى است كه علت نخستين و آغازى جهان است و واجب‏الوجود بالذات و مستقل مى‏باشد.

با اين بيان وجود خداوند متعال به عنوان موجودى كه به تمام معنى مستقل است و هستى او از خودش است، و نياز به غير ندارد، ثابت مى‏شود. او آفريدگاريى است كه هيچ نيازى به آفريدگار ندارد. فردوسى چه زيبا مى‏سرايد:

بنام خداوند جان و خرد
 
كزين برتر انديشه برنگذرد
 

خداوند نام و خداوند جاى‏
 
خداوند روزى ده رهنماى‏
 

خداوند كيوان و گردون سپهر
 
فروزنده ماه و ناهيد و مهر
 

ز نام و نشان و گمان برتر است‏
 
نگارنده بر شده گوهر است…
 

بنام خداى جهان‏آفرين‏
 
نمانم ز گردان يكى بر زمين…
 

پناه بلندى و پستى تويى‏
 
ندانم چه‏اى؟ هر چه هستى تويى‏
 

حكيم ابوالقاسم فردوسى در اين اشعار بخشى از معناى خدا را روشن مى‏كند و نشان مى‏دهد كه تمام موجودات، آفريده او هستند و او برتر از نام و نشان و گمان است. مناسب مى‏دانم كه تنها بيت آخر او را توضيح دهم: «بلندى» يعنى عالم مجردات. «پستى» يعنى جهان طبيعت. «ندانم چه‏اى؟» يعنى به كنه ذات تو پى نمى‏برم، زيرا از نام و نشان و گمان و خرد برتر هستى. «هرچه هستى تويى» يعنى تو وجود صمدى هستى كه تمام هستى متعلق به توست و اين توحيد ناب اسلامى است. با اين بيان توضيح شعر نظامى نيز روشن مى‏شود. «همه نيستند» يعنى هيچ‏كدام از عالم مجردات و جهان طبيعت هستى مستقل از خود ندارند و وابسته به تو هستند و تو تنها شايسته تمام هستى مى‏باشى، زيرا آنها همگى وابسته به توند و آفريده‏اند و تو تنها موجود مستقل حقيقى و آفريننده اين سلسله موجودات هستى. يا نظامى مى‏سرايد:

پناه بلندى و پستى تويى‏
 
همه نيستند، هرچه هستى تويى‏
 

همه آفريدست بالا و پست‏
 
تويى آفريننده هر چه هست‏
 

با اين بيان روشن مى‏شود كه او موجودى مستقل و حقيقى است كه تنها لباس استقلال را او را سزاست، آفريدگار مطلق جهان است كه همه موجودات به او وابسته‏اند و او به هيچ موجودى وابسته نيست. آفريدگار همه موجودات است و او آفريده هيچ موجودى نيست. آنكه آفريده و مخلوق است، معلول مى‏باشد و معلول و مخلوق محتاجند و موجود محتاج نمى‏تواند سر سلسله همه هستى باشد. حال كه چنين است، او معلول نيازها و كمبودهاى ما نيست. او خدايى است كه همواره با ماست و ما همواره به او احتياج داريم، زيرا در نهاد ما نياز به او نهاده شده است. قرآن از خداوند سبحان الله الصمد تعبير مى‏كند يعنى موجودى كه اصل و مقصد و مقصود همگى موجودات است و تنها او صمد است و همه موجودات ديگر روىِ نياز به او كه بى نياز مطلق است، دارند. لحظه‏اى در وجود خود انديشه كنيم آيا همه وجود ما فرياد نياز به پيشگاه بى‏نياز او ندارد؟

آرى كمبودهاى ما به او جبران مى‏شود، زيرا جمله عالم يك فروغ روى اوست و خداوند حقيقتى است كه همه جهانيان به او وابسته‏اند و از او فيض مى‏گيرند و تنها او فقرها و كمبودهاى جهانيان را بر طرف مى‏كند. زيرا او تمام حيات، تمام علم، تمام حكمت، تمام قدرت و تمام حقيقت است. و همه نيستند، هرچه هستى تويى.

(1) در اين باب نگا: آموزش فلسفه، ج 2، ص 29 و. 30
000 (2) نگا: اصول فلسفه و روش رئاليزم، ج 5، صص 74-. 76
000 (3) در اين باب نگا: آموزش فلسفه، ج 2، ص 29 و. 30
000 (4) نگا: اصول فلسفه و روش رئاليزم، ج 5، صص 74-. 76

پرسمان

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.