پروفسور گلشنی: دانشگاه ما نه اسلامی، نه غربی و نه شرقی است؟!/ جریان نفوذی نمیگذارد آثار مثبت علمی- دینی اندیشمندان غربی منتشر شود
بررسی وضعیت دانشگاهها در گفتگویی پرچالش با مهدی گلشنی؛
وقتی وضعیت دانشگاه خودمان را میبینم عذاب میکشم. من واقعاً بدترین سالهای عمرم در این چند سال اخیر بوده و فقط یکچیز مرا در اینجا نگه داشته است (وگرنه خیلی زود از اینجا فرار میکردم). آنهم حضور دانشجویان مؤمن و نخبهای است که دغدغه ملی دارند. این باعث شده که در دانشگاه بمانم.
پروفسور گلشنی: دانشگاه ما نه اسلامی، نه غربی و نه شرقی است؟!/ جریان نفوذی نمیگذارد آثار مثبت علمی- دینی اندیشمندان غربی منتشر شود
اواخر ماههای پایانی سال گذشته بود که فیزیکدان و نظریهپرداز دانشگاه شریف در یک سخنرانی مناقشه آور خبر از سقوط دانشگاه داد. اظهاراتی که تا مدتی محل تحلیل و بررسی درباره چرایی این سخنرانی شد. مهدی گلشنی در آن سخنرانی نبودن اخلاق، فرهنگ، تخصص و تعهد در محیط آموزش عالی کشور را دلیل این پیشبینی خود عنوان کرد و با زیر سؤال بردن مسئله مقالهنویسی در ایران آن را یک دکان نمایشی دانست. همه این موضوعات و حواشی پیرو آن باعث شد در روزهای پایانی سال 96 در دانشکده فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف با او به گفتگو بنشینیم.
گلشنی، فارغالتحصیل دانشگاه برکلی در رشته فیزیک با گرایش ذرات بنیادی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، عضو پیوسته فرهنگستان علوم ایران و از چهرههای ماندگار علمی در کشور شناخته میشود، او در ابتدای گفتگوی خود به حواشی آن سخنرانی اشاره میکند و از مشکلاتی که امروز در دانشگاههای ما وجود دارد میگوید، او در ادامه راه نجات دانشگاه را سختگیری در انتخاب روسای دانشگاه و رسیدگی فوری به فرهنگ عمومی دانشگاه دانست. متن گفتوگوی «خبرنامه دانشجویان ایران» را با مهدی گلشنی در ادامه میخوانید.
آقای دکتر گلشنی اینکه شما طی مصاحبههای مختلف فرمودید که دانشگاه و آموزش عالی در سراشیبی سقوط حرکت میکند، منظورتان چیست؟
من بعضی از آن چیزهایی را که به رأیالعین در دانشگاه شریف دیدهام، مستقیماً در بعضی از دانشگاههای دیگر داخلی مشاهده نکرده ام، اما چون در طی دو سه سال اخیر برای سخنرانی به دانشگاههای مختلف رفتهام و دردِ دل بسیاری از اعضای هیاتعلمی را شنیدهام، بعضی از اموری که از آنها سخن میگویم در دانشگاههای دیگر هم کموبیش وجود دارد.
بنده 47 سال پیش که وارد این دانشگاه شدم، بسیار خرسند بودم،زیرا ازلحاظ نظم بینظیر بود. درواقع من بنا به توصیه یکی از دوستان دانشگاه برکلی به این دانشگاه آمدم. من در سالهای 52 -54 رئیس دانشکده فیزیک بودم و یاد ندارم که در آن دوران بهمانند سه سال گذشته اینهمه درباره وضعیت دانشگاهمان حرص خورده باشم! در دهه 50، مخصوصاً در دوران ریاست مرحوم دکتر امین و جناب دکتر نصر، اگر هر مشکل دانشگاهی وجود داشت خیلی زود حل میشد و ما کاری با مسائل سیاسی نداشتیم. در آن دوران دانشجویان برای پژوهش علمی خود با هر استادی که میپسندیدند، مستقل از نگرش سیاسی – مذهبی استاد، کار میکردند. ولی در حال حاضر گاهی اگر استادی لامذهب باشد با دانشجویان مذهبی بدترین برخوردها را دارد و به دنبال تسویهحساب است! همچنین دانشجویان غیرمذهبی با اساتید مذهبی کاری ندارند.
این دانشگاه که مدعی است بهترین دانشگاه کشور است، اولاً باید دانشجو با خوشحالی از آن فارغالتحصیل شود وثانیا اگر با یک ایده به این دانشگاه میآید با یک ایدههای غنیتری از این دانشگاه برود؛ اما در حال حاضر در دانشگاههای ما هرج و مرج فرهنگی وجود دارد، چراکه فرهنگ حاکم نه غربی، نه شرقی و نه اسلامی است!
وقتی من به مسئولین دانشگاه شریف میگویم که چرا فقط به مقالات متکی هستید، به بنده میگویند که شما با مقالات علمی مخالفید! نخیر، اینیک اتهام گزاف است. من مخالف مقالهنویسی نیستم و شاهد آن این است که خودم بسیاری از مقالاتم را در مجلات خارجی چاپ کردهام. ولی مقالات علمی ما باید یا شامل نوعی ارزنده از نوآوری باشد و یا در رفع نیازهای کشور اثر بگذارد، که البته هیچکدام از اینها نیست! وقتی شخصی مقالات علمی با محوریت رفع نیازهای کشور نوشتهشده باشد ولی در نشریات بینالمللی چاپنشده باشد، آن استاد به ترفیع سالیانه یا ارتقا دست نمییابد.
یک استادیار دانشگاهمان متخصص در حوزه برق، دو اختراع ارزنده داشت که یک استاد برجسته دانشکده برق هم آن در حد یک طرح ملی قضاوت کرد، ولی چون آن مخترع مقالهای در یک مجله بینالمللی نداشت به دریافت ترفیع سالیانه دست نیافت.
من وقتی درباره بازنشستگی صحبت میکنم، منظورم این است که اگر فردی کارایی و توانمندی بالائی در حوزه دانشگاهی دارد و همواره مقالات علمی تولید کرده، چونکه شخصیت اثرگذاری است، در صورت اجازه قانون، او را بازنشسته نکنیم.
در سال 56 که آغاز تظاهرات بود وقتی به جناب دکتر مهران رئیس وقت دانشگاه اعتراض کردیم که چرا با تظاهرات اینطور برخورد میشود؟ ایشان از طریق تسویهحساب سیاسی با ما برخورد نکردند!
الآن عدهای از مسئولین دانشگاهی که سواد علمی – تخصصی در حوزه فیزیک را ندارند اظهارنظرهای غیر عالمانه میکنند. ما شکایت از این افراد را باید به کدام مرجع قانونی ببریم؟!
چرا برخی از این آقایان دانشگاهی ما که از غرب تقلید میکنند و نگاه خیلی ویژهای به مقالات ISI دارند، نمیدانند که در جوامع دانشگاهی انگلیس و آمریکا ارزیابی فعالیتهای هیات علمی تغییر فراوانی کرده است.
شما از مقالات علمی دانشگاهها با عنوان «دکان نمایشی» نام بردید، مقالات علمی ما که در غرب به زبان انگلیسی چاپ میشود، چه سودی برای ما دارد؟
ببینید یک دانشجوی لیسانس برق که از این دانشگاه برای ادامه تحصیل به دانشگاه استنفورد و سپس به دانشگاه میشیگان رفته بود، پس از اتمام دورت تحصیلیاش برای استخدام به دانشکده برق دانشگاه شریف رجوع کرده بود؛ اما به علت نداشتن مقاله او را طرد کردند. حال سؤال من این است که چرا دانشگاههای استنفورد و میشیگان از آن دانشجو طلب مقاله نکردند؟!
چرا بعضی مسئولین دانشگاهی نسبت به مقالات علمی-پژوهشی که در داخل منتشر میشود بیاعتنا هستند؟ ما تا چه زمانی میخواهیم که متکی به غرب باشیم؟ چرا ما اینقدر نسبت به غرب عقده حقارت داریم؟
در سال 61 از طرف وزارت ارشاد مأموریتی به من و دو دوست دیگر محول شد که به دانشگاههای کشورهای اروپایی برویم و تأثیر انقلاب را مشاهده کنیم. در یونان، خبرنگاری به من گله کرد و گفت: «من به نفع انقلاب اسلامی مقالاتی در روزنامههای یونانی و در اسپانیا منتشر میکنم، ولی زمانی که به تهران آمدم و خواهان ملاقات با یکی از مقامات عالیه کشور شما بودم، یک خبرنگار نیوزویک آمریکا دیرتر از من آمد ولی او را زودتر از من برای مصاحبه با آن مقام مسئول فرستادند!» خوب این عقده حقارت تا چه زمانی باید ادامه یابد؟
وضعیت علمی دانشگاهها به شورای عالی انقلاب فرهنگی انعکاس داده نمیشود وعدهای میخواهند فضای نامطلوب دانشگاهها را خوب جلوه دهند.
در سال 1997 فرهنگستان علوم ایران مهمان فرهنگستان علوم مالزی بود، من به اعضای آنها گفتم که شما به مهندسی خیلی توجه کردهاید ولی به علوم پایه توجه لازم نکردهاید، درحالیکه علوم پایه پیشنیاز و زیربنای علم جدید است. آنها در مقابل سخنان من به دفاع کورکورانه از خودشان نپرداختند و سخن مرا تائید کردند. در سال 2003 که من برای شرکت در اجلاس آکادمی علوم جهان اسلام به مالزی رفته بودم، آنها مرا به دیدن دانشکده ریاضی جدیدالاحداثشان بردند.چون آنها انتقاد ما پذیرفتند،در مقام اصلاح برآمدند؛ اما مسئولین ما اکثراً انتقاد ناپذیرند و در مقام دفاع از کارهای خود هستند.
در همین دانشگاه شریف عدهای از اساتید ملحد بعضی اقدامات ضد اسلامی انجام میدهند، زیرا آمریکا و غربیها فهمیدهاند که تنها راه سلطه بر ما خراب کردن فرهنگ ماست.
یک فقیه شافعی در قرن هفتم شکایت میکند که چرا جامعه اسلامی آن زمان بهگونهای شده که همه پزشکان مسیحی و یهودی هستند و ما به فکر خودمان نیستیم؟
در حال حاضر، علم ما بهجای اینکه در خدمت رفع نیازهای ما باشد، بر وارداتمان میافزاید!
شورای عالی انقلاب فرهنگی یا شورای تحول علوم انسانی جایگاهشان چگونه تعریف میشود؟
شورای تحول علوم انسانی فعلاً بیشتر به کتاب چسبیده است که مثلاً فلان کتاب باید اینطور باشد ویا چه کتابهایی باید تألیف شود. این شورا به خود زحمت نداده که رصدی در دانشگاهها داشته باشد و ببیند چه فرهنگی بر دانشگاهها حاکم است. چند وقت پیش یک نفر از خارج آمده بود، ایشان جوانترین فارغالتحصیل دکترای ایرانی دانشگاه MIT بود و حدود دو سال در دانشکده فیزیک شریف بود ولی جذب هیاتعلمی نشد و حتی حقوق حقالتدریسی او را نداده بودند. وقتی من این مسئله را در جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی بازگو کردم، در همان شب رئیس دانشگاه با آن فرد تماس گرفت تا مشکلش را حل کند ولی آن استاد جوان جذب دانشگاه ییل شده بود!
اگر گروهی از طرف وزارت علوم یا شورای عالی انقلاب فرهنگی برای بازرسی به دانشگاه میروند، آنها نباید به دنبال رفاقت بازی، حق کشی و… باشند، بلکه باید از وضعیت واقعی دانشگاهها گزارشی تهیه کنند و مسئولین دانشگاهی را ملزم کنند که به اصلاحات لازم بپردازند.
پیشنهاد بنده این بوده که سالی دو سه بار شورای عالی انقلاب فرهنگی با اساتید خبره کشور جلسه داشته باشد تا از شرایط حاکم بر دانشگاهها و مشکلات آنان دقیقاً باخبر شود.
نگاه امروزی دانشجویان نخبهاینگونه است که لیسانس خود را بگیرند و به کشورهای اروپایی و آمریکایی بروند. ما اینهمه نیروی نخبه را پرورش میدهیم و بهراحتی آنان را به غرب تحویل میدهیم؟!
راه نجات چیست؟
در درجه اول باید سختگیری در انتخاب رؤسای دانشگاهها صورت گیرد. رئیس یک دانشگاه باید ازنظر علمی از متوسط اساتید آن دانشگاه بالاتر باشد.اما استاد کامل بودن و یا تجلیات اسلامی داشتن کافی نیست. رئیس دانشگاه باید یک فرهنگ وسیع و جاذب داشته باشد.
در دوران ریاست جناب دکتر نصر در دانشگاهمان جناب دکتر چمران معاون آموزشی ایشان بودند. مرحوم چمران یک مسلمان واقعی و بسیار با نظم و سختگیر بودند. ایشان به کسی باج نمیدادند و اهل پارتیبازی نبودند.
درگذشته اخیر انتخاب رؤسای دانشگاهها بر عهده شورای عالی انقلاب فرهنگی بود ولی در دوران آقای روحانی این قضیه به عهده یک کمیته چهارنفره گذاشته شده است. به نظر من این تغییر وضعیت کاملاً خطا بوده است، زیرا انتخابها به اسم شورا صورت میگیرد، ولی اکثر اعضا از آن انتخابها بی خبرهستند. به نظر من این بزرگترین خطا بود.
خواجهنصیرالدین طوسی که رئیس رصدخانه مراغه بود، از تفلیس و دمشق و چین و… بعضی متخصصان را جذب کرد و آنها را با اخلاق و رفتار خوب خود هدایت میکرد. یکی از متخصصان آن دوران که از دمشق به مراغه آمده بود، درباره رفتار خواجه مینویسد: «رفتار این شیخ آنقدر با ما خوب بود که ما خانواده خود را فراموش کردیم.»
در درجه دوم باید شورای عالی انقلاب فرهنگی رصدی داشته باشد که چه مسائلی دانشجویان را ازلحاظ فکری رنج میدهد و چه مسائلی اساتید را آزار میدهد؟! الآن اساتید دانشگاهی ازلحاظ مالی تأمین نیستند و بنابراین مجبورند چند شغلِ باشند. در دبیرستانها هم همینطور است و بعضی معلمان مجبورند برای تأمین معاش خود به تاکسیرانی رویآورند. قبل از انقلاب معلمان و اساتید دانشگاه مشکل مالی نداشتند و فقط همان کار اصلی خود را داشتند.
قبل از انقلاب یک استاد مسیحی بود که هم در دانشکده سازه (عمران) دانشگاه ما تدریس داشت و هم در یک شرکت کار میکرد. مسئولین دانشگاه به او گفتند که یا دانشگاه را انتخاب کند و یا آن شرکت را. قبل از انقلاب اساتید تماموقت در خدمت دانشگاه بودند.
وقتی وضعیت دانشگاه خودمان را میبینم عذاب میکشم. من واقعاً بدترین سالهای عمرم در این چند سال اخیر بوده و فقط یکچیز مرا در اینجا نگه داشته است (وگرنه خیلی زود ازاینجا فرار میکردم). آنهم حضور دانشجویان مؤمن و نخبهای است که دغدغه ملی دارند. این باعث شده که در دانشگاه بمانم.
الآن وضعیت دانشجویان ما چگونه است؟ دانشجوی امروز فقط در دانشگاه درس خود را میخواند و درد جامعه را نمیداند!
بذر دغدغه ملی و دینی باید از دوران دبستان در افراد کاشته شود. من دو سه سال پیش به یکی از دبیرستانهای تیزهوشان رفتم و از دبیران خواستم تا از دانش آموزان بپرسند که برای چه چیزی تحصیل میکنند؟ بعدازآن جلسه دبیران آن مدرسه به من گفتند: تنها سؤال دانش آموزان از ما این است که به کدام دانشگاه وارد شوند تا بعد از فارغالتحصیلی راحتتر بتوانند از آمریکا پذیرش بگیرند.
در سال 1367 که من برای شرکت در اجلاس به چین رفته بودم، رئیس آکادمی علوم پزشکی گفت: 80 الی 90 درصد از چینیها که به خارج میروند تا درس بخوانند، به کشورشان باز میگردند.» این برگشت به وطن به دو چیز لازم دارد؛ یکی هویت ملی قوی در آن فرد است که او را به کشورش برمیگرداند و دیگر اینکه وقتی فرد به کشورش برمیگردد، محیط را جاذب مییابد.
در سال 2003 در مالزی، رئیس فرهنگستان علوم کره جنوبی درباره رمز موفقیت کشورش گفت: رئیسجمهور ما نخبگان کشور را جمع کرد تا آنها اولویتهای اصلی کشور را تعیین کنند.»؛ اما در ایران بعضیاوقات اشخاصی که اولویتها را تعیین میکنند واقعاً فاقد صلاحیت لازم برای این کار هستند. ما باید از مغزهای متفکر کشورمان استفاده کنیم.
آیا نظریه علم دینی میتواند کاربردی شود و مسائل دانشگاه را حل کند؟
بلی می تواند. مخالفت بعضی افراد با علم دینی گاهی از روی جهل به همه ابعاد علم است و گاهی ناشی از عناد آنها با دین هست. بنده خودم کتابی به انگلیسی با عنوان که «آیا علم میتواند دین را نادیده بگیرد؟» نوشتم که در آن از 70 نفر از عالمان جهان پرسیدم که آیا علم دینی معنی دارد یا خیر؟!
بعضیها علم دینی را رد کردند، به معنایی که بنده هم آنها را رد میکنم- اینکه بیاییم و فقط کتاب مقدس را جلوی خودمان بگذاریم و با خواندن آن بخواهیم برخی مسائل را آزمایش کنیم یا حل کنیم.، من با این معنا از علم دینی مخالف هستم، ولی تعدادی از علمای جهان تعبیر من را از علم دینی داشتند. سخن من این است که ما نمیگوییم که تجربه و نظریهپردازی را کنار بگذارید، اصلاً دریچههای کاوش جهان طبیعت همین راهی است که غرب میپیماید. تنها اختلافمان در چیست؟ یکی در مقام کاربرد است یعنی علم را برای تخریب محیطزیست و نابودی انسانها به کار نبرید و البته در این مورد بعضی از غربیها نیز با ما متفقالقول هستند. اختلاف دیگر در بعد نظری است. در فلسفه علم ثابت میشود که اگر یک عده حقایق تجربی داشته باشید،شما نمیتوانید فقط یک نظریه را با قطعیت معین کنید. همواره تعدادی نظریه وجود دارد که این مجموعه شواهد تجربی را توضیح میدهد.
یک عالم میگوید که طبیعت هدف دارد و عالم دیگر میگوید که طبیعت هدف ندارد. آنکسی که میگوید طبیعت هدف ندارد نمیتواند ثابت کند که هدفی نیست، بلکه حداکثر میتواند بگوید که من هدف طبیعت را نیافتم. تفاوت قضیه در مقام جمعبندی تجارب به کمک بعضی اصول فوق تجربی (متافیزیکی) است.
علم دینی بدون اینکه بخواهد شواهد تجربی یا نظری پردازی را کنار بگذارد، بعضی اصول عام فوق تجربی را بر علم سوار میکند ( مثلاینکه طبیعت هدف دارد، یا اصل علیت در طبیعت حاکم است.) درواقع، من فعالیت علمی را بخشی از فعالیت دینی میدانم با ابزار خودش. آقای چارلز تاونز فیزیکدان تراز اول و برنده جایزه نوبل در فیزیک به خاطر کشف لیزر، میگوید: «من فعالیت علمی خودم را بخشی از عبادت دینی میدانم.»
البته بعضی از نظریههای علم دینی هم مطرح هستند که میگویند: «صرفاً باید روی قرآن و حدیث تمرکز کنیم تا چه چیزهایی را به دست آوریم.» البته من با اصل رجوع به این مراجع مخالف نیستم و میتوانیم از قرآن روایات هم الهام بگیریم، ولی راه کشف طبیعت، آزمایش و نظریهپردازی است.
در دهه اخیر بعضی از فیزیکدانان، ریاضیدانان و فیلسوفان دانشگاه آکسفورد و کمبریج باهم در حال همکاری هستند تا روی چگونگی خلقت جهان هستی کار کنند.یعنی نقش فلسفه در فیزیک، لااقل برای بعضی از بزرگان فیزیک معاصر، روشنشده است.
آقای دکتر داوری فرمودند «بهجای اینکه به علم دینی بپردازیم باید روی تجدیدعهد دینی تمرکز کنیم.» این مباحثی که شما فرمودید بیشتر روی مباحث علوم طبیعی تمرکز دارد و به لحاظ ورود اصول متافیزیکی دینی چه تفاوتی با هم دارند؟
جواب: خیر، ازنظر من علم دینی هم در حوزه علوم انسانی مطرح است و هم در حوزه علوم طبیعی. البته میزان بهکارگیری اصول متافیزیکی در علوم انسانی بیشتر از علوم طبیعی است.اما در اصل قضیه ما میتوانیم هم علوم انسانی اسلامی داشته باشیم و هم علوم طبیعی اسلامی و من فرقی بین آنها نمیگذارم.
مثالی برای شما بزنم، ما یک نظریه کوانتوم داریم که مبتنی بر تعدادی آزمایش است، در این نظریه فرض میکنند که در دنیای اتمی، شانس حاکم است و نه علّیت! همچنین بعضی مدعی شدند که نمیتوان یک نظریه علّی در سطح زیر اتمی ساخت؛ اما 20 سال بعد بوهم یک نظریه کوانتوم علی ساخت. هر دوی این نظریهها آزمایشهای موجود را توضیح میدهند ولی فرقشان این است که نظریه علّی میگوید نیرویی وجود دارد که در سطح ظاهر خودشان را نشان نمیدهد و باید به سطح زیری اتمی ورود شود، کما اینکه قبلاً اتم را یک شیء فاقد ساختار میدیدند ولی بعداً معلوم شد که اتم خود ساختار ریزتری نیز دارد. پس اگر به سطح یا سطوح زیرین دسترسی پیدا کنیم اطلاعات دقیقتری خواهیم داشته و میتوانیم تمام قضایا را بهطور علّی توضیح دهیم.
در مورد شعور انسانی، بعضی برآنند که آن را بر اساس ماده توضیح میدهند. طرف مقابل، که نگاه دینی دارد، به فیزیکدانان میگوید: «شما نمیتوانید بگویید که چیزی ورای ماده وجود ندارد.» فقط میتوانید بگوئید که من آن را نیافتهام. از طرف دیگر بعضی فیزیکدانان و زیست شناسان برجسته معاصر، براساس بعضی تحلیلها، معتقدند که هرگز با فیزیک نمیشود، شعور انسان را توضیح داد.
این مباحث مطرحشده چگونه در مقام عمل کاربردی میشود؟ علوم انسانی توسعه محوری که وارد کشورهای در حال توسعهای مانند ایران شده است، چگونه است؟
عاقبت این علمی که در غرب پیش رفته چیست؟ آن دانشهای زیادی را به بشر آموخته است ولی بهشدت در جهت تخریب محیطزیست و نابودی انسانها هم بکار رفته است! نیکولاس ماکسول فیلسوف انگلیسی در کتاب «از دانش به حکمت» میگوید: حکمتی در علم روز وجود ندارد؛ چراکه به خود اجازه میدهد تا هر وسیلهای را بسازد، گر چه به نابودی انسانها هم بینجامد؛ پس حداقل چیزی لازم است که علم را کنترل کند.
بهعلاوه، بعضی از فیلسوفان و فیزیکدانان غربی به این نتیجه رسیدهاند که پاسخ برخی از سؤالات علمی را علم نمیتواند بدهد بلکه باید به دین مراجعه کرد.
وقتی هاوکینگ درباره ردِ دین و خالق جهان نظریه ارائه میدهد و کتابهایش در داخل ترجمه میشود، چرا کتابهایی که بعضی از علما و فیلسوفان غربی در رد آراء او نوشتهاند ترجمه نمیشود! به نظر من یک جریان نفوذی در داخل کشور وجود دارد که نمیگذارد آثار مثبت علمی- دینی اندیشمندان غربی چاپ و منتشر شود!
در پایان تنها نکتهای که میتوانم به دانشجویان این دانشگاه بگویم این است که رصدی داشته باشند که افکار حاکم در دانشگاه از کجا نشات میگیرد و دانشجویان چه دغدغه هایی دارند؟ بدین طریق میتوان با کمک اندیشمندان مسلمان به علاج آنها پرداخت. از طرفی دیگر باید به آموزشوپرورش توجه ویژهای داشت، چونکه دانش آموزان کمتر دغدغه دینی و ملی دارند و بعضی از آنها خروج از کشور را مدنظر دارند، بدون آنکه متوجه وظیفه خود درباره میهنشان باشند.
خبرنامه دانشجویان ایران