پاسخهاى امام هادى عليه السلام به شبهات كلامى و فقهى
پاسخهاى امام هادى عليه السلام به شبهات كلامى و فقهى يحيى بن اكثم، قاضى القضات متوكل عباسى، مناظره مكتوبى است كه بين آن حضرت با يحيى بن اكثم صورت گرفته است و در حقيقت، يكى از آخرين تلاشهاى شكست خورده خلافت عباسى است كه مىخواست عظمت علمى امامان عليهم السلام را زير سوال برد و مرجعيت علمى آنان را مخدوش كند.
پاسخهاى امام هادى عليه السلام به شبهات كلامى و فقهى
فهرست این نوشتار:
به بهانه سوم رجب، سالروز شهادت امام هادى (ع)
بر تو حجت تمام شد!
مناظره مكتوب امام هادى (ع) با قاضى القضات متوكل عباسى
پاسخهاى امام هادى عليهالسلام به شبهات كلامى و فقهى يحيى بن اكثم، قاضى القضات متوكل عباسى، مناظره مكتوبى است كه بين آن حضرت با يحيى بن اكثم صورت گرفته است و در حقيقت، يكى از آخرين تلاشهاى شكست خورده خلافت عباسى است كه مىخواست عظمت علمى امامان عليهمالسلام را زير سوال برد و مرجعيت علمى آنان را مخدوش كند.
نكتهاى كه وجود دارد اين است كه اين مناظره به واسطه موسى مبرقع، برادر امام صورت گرفته و دستگاه خلافت از اين كار، اهداف شومى را در نظر داشته، در صدد توطئه چينى بوده است؛ اما ملاقات موسى با برادرش امام هادى (ع)، و روشنگرىهاى امام در اين ملاقات، سبب ناكامى توطئه چينان مىگردد. چنان كه موسى مىگويد: «پس از ملاقات با ابن اكثم، خدمت برادرم على بن محمد (ع) رسيدم و پس از موعظههايى كه فرمود و سبب شد در حق آن جناب «بصيرت» يافتم و لزوم اطاعتش را شناختم، عرض كردم: قربانت گردم! ابن اكثم مسائلى را كتباً از من پرسيده كه جواب دهم. حضرت خنديد و فرمود: پاسخ دادى؟ گفتم: نه، نمىدانستم …». او سپس سوالها را مطرح مىكند و در ادامه، امام (ع) به او مى گويد: بنويس. موسى مى گويد: چه بنويسم؟ امام مى فرمايد: «بنويس: بسم الله الرحمن الرحيم. خدا تو را به راه راست هدايت كند! نامه ات رسيد. خواسته اى ما را با خرده گيرىها بيازمايى تا مگر نقطه ضعفى در ما بيابى و عيبجويى كنى. خدا تو را بر سوء نيتت مكافات دهد! مسائلت را مشروح پاسخ مىدهيم. گوش فرا ده، فهمت را براى درك آن آماده و حواست را جمع كن! كه بر تو، حجت تمام شد».
پيش از تبيين و توضيح اين مناظره مكتوب، لازم است به اختصار جايگاه و شخصيت يحيى بن اكثم بررسى و روند مناظرات جريان امامت با دستگاه خلافت عباسى به صورت خلاصه مطرح شود.
شخصيت يحيى بن اكثم
يحيى بن اكثم يكى از عالمان دستگاه خلافت عباسى بود كه درسالهاى ق. يعنى در دوره امامت امام جواد عليهالسلام منصب قضاوت بصره را بر عهده داشت؛ اما يكى دو سال بعد از سوى مامون به بغداد فرا خوانده شد و به عنوان قاضى القضات خلافت منصوب شد. يحيى بن اكثم چند سال منصب قاضى القضاتى مامون را بر عهده داشت؛ اما در پى اختلافات و مسائلى ديگر، بركنار شد؛ اما متوكل دوباره يحيى بن اكثم را قاضى القضات قرار داد. به نوشته مورخان، يحيى بن اكثم به فساد اخلاقى مبتلا بود. اشتهار او به فساد اخلاقى، چنان بود كه اعتراض مردم را به دنبال داشت و امام هادى عليهالسلام نيز در يكى از پاسخهاى خود به ابن اكثم، به فساد وى اشاره مىكند.
شواهد تاريخى، بيانگر آن است كه پرسشهاى ابن اكثم، گونهاى مناظره براى خرد كردن شخصيت علمى امام هادى عليهالسلام بوده است و نه حل مسائل علمى. از اين رو، امام عليهالسلام در ابتدا نيت شوم او را فاش كرد كه پرسشهاى كتبى ابن اكثم نه پرسش از موسى مبرقع برادر امام عليهالسلام؛ بلكه پرسش از خود امام هادى عليهالسلام بوده است و مقصود اصلى از اين پرسشها، پيدا كردن نقطه ضعفى از امام هادى عليهالسلام بوده است و موسى مبرقع در اين بين، وسيلهاى بيش نبوده است.
پرسشها و پاسخها
يحيى بن اكثم سؤال از امام عليهالسلام پرسيد و امام نيز به آنها پاسخ داد كه در اين جا به برخى از اين سؤال و جوابها اشاره مىكنيم:
سؤال 1: چرا يعقوب در برابر يوسف سجده كرد؟
سوال اول ابن اكثم، سؤالى كلامى است و از علت سجده يعقوب و فرزندانش بر حضرت يوسف عليهالسلام مىپرسد. او با استناد به اين آيه شريفه كه مىگويد: «پدر و مادرش را بر فراز تخت
برد و] همه [در برابر يوسف به سجده افتادند»[1]، سؤال كرد كه چگونه يعقوب و فرزندانش كه پيامبر بودند، براى يوسف سجده كردند؛ در حالى كه سجده براى غيرخدا شرك است؟
امام عليهالسلام در پاسخ خود سجده يعقوب را سجده شكر ناميد كه پس از فراقى طولانى، خداوند ديدار فرزندش را نصيب او كرده است. بنابراين، سجده براى خدا و براى تشكر از فراهم شدن اين ديدار است و نه براى يوسف. متن پاسخ چنين است: سجده يعقوب و فرزندانش، براى اطاعت خدا و اظهار محبت به يوسف بود] نه براى يوسف [؛ چنان كه سجده ملائكه هم براى آدم نبود؛ بلكه براى اطاعت فرمان خدا بود و اظهار علاقه به حضرت آدم. سجده يعقوب و فرزندانش در كنار يوسف نيز به شكرانه گرد هم آمدن دوباره و پايان دوران فراق بود. نمىبينى كه همان دم در مقام شكر مىگويد: «پروردگارا! مرا پادشاهى دادى و علم تعبير خواب آموختى».[2]
سوال 2: شك پيامبر صلى الله عليه وآله در وحى؟
دومين سوال قاضى القضات متوكل باز هم يك مسئله كلامى بود كه با استناد به ظاهر آيهاى از قرآن بود. سؤال او اين بود كه ظاهر آيه قرآن نشان مىدهد يا پيامبر صلى الله عليه وآله نسبت به نزول وحى بر خود شك داشته و يا اين كه قرآن بر غير پيامبر نازل شده است. او با استناد به آيه سوره يونس كه مىگويد: «اگر از آن چه بر تو نازل كردهايم در شكى، از آنها كه پيش از تو كتاب مىخواندهاند، بپرس»، اين سوال را مطرح كرد كه مخاطب آيه كيست؟
اگر پيامبر صلى الله عليه وآله است، چگونه وى در نزول وحى او شك دارد و اگر خطاب به ديگرى است، قرآن بر چه كسى نازل شده است؟
امام عليه السلام پاسخ داد كه مخاطب آيه، پيامبر صلى الله عليه وآله است و او هيچ شكى درباره نزول وحى بر خود نداشته است و اگر در آيه شريفه جمله: «و ان كنت فى شك؛ اگر شك دارى»، آمده است، تنها به خاطر مماشات با مخالفان پيامبر صلى الله عليه وآله و اقتضاى جدال احسن است؛ سپس امام عليهالسلام براى پاسخ خود به آيه مباهله استناد كرد. در آيه مباهله با اين كه هيچ شكى در حقانيت پيامبر صلى الله عليه وآله وجود نداشت، اما قرآن مىفرمايد: «لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مىدهيم» و دروغگويان را مشخص نمىكند.
متن پاسخ امام عليه السلام از اين قرار است: در آيه «فان كنت فى شك …»، مخاطب، پيامبر صلى الله عليه وآله است؛ اما او نسبت به وحىاى كه بر او نازل شده بود، شك نداشت. نادانان مىگفتند: چرا خدا فرشتهاى را به رسالت نفرستاده و ميان پيامبرش با ما فرقى نگذاشته است؛ او مانند ما مىخورد و مىنوشد و در بازارها راه مىرود؟ خداوند وحى كرد كه در حضور اين جاهلان، از آنها كه پيش از تو با كتابهاى آسمانى آشنا بودهاند، بپرس كه آيا خدا تاكنون پيامبرى براى بشر فرستاده است كه نخورد و ننوشد و در بازارها راه نرود؟ به كاررفتن تعبير «اگر شك دارى …»، با اين كه پيامبر صلى الله عليه وآله شك نداشت، به خاطر مماشات و همراهى با طرف مقابل بوده است؛ چنان كه در آيه مباهله، قرآن دستور مىدهد: بگو: «بياييد تا فرزندان ما و فرزندان شما و زنان ما و زنان شما و خود ما و خود شما را دعوت كنيم؛ سپس نفرين كنيم و لعنت خدا را بر دروغ گويان قرار دهيم»[3] در اين جا دروغ گويان، نصارى بودند و در اين امر، ترديدى نبود. با اين حال، قرآن دروغ گو را مبهم ذكر كرد؛ زيرا اگر مىگفت: لعنت خدا را بر شما قرار دهيم، آنان حاضر به مباهله نمىشدند. اين در حالى بود كه خدا مىدانست پيامبرش رسالتهاى او را ابلاغ مىكند و دروغگو نيست. در مورد سؤال هم پيامبر صلى الله عليه وآله نسبت به راستگويى خود يقين داشت؛ ولى مىخواست با مدعى به عنوان يك شخص بىطرف، گفتوگو كند. بنابراين، قواعد گفتوگو و مجادله چنين اقتضا مىكرد.
سؤال 3: چرا آدم از بهشت بيرون آمد؟
سومين سؤال ابن اكثم درباره مجازات آدم و حوا بر اثر خوردن شجره ممنوعه بود. با اين كه قرآن مىگويد: بهشتيان هرچه بخواهند، مىخورند و آزادى عمل دارند، سوال او اين است: خدا در توصيف بهشت فرموده است: «هرچه دل بخواهد و چشم از آن لذت برد، در آن موجود است»[4]، دل آدم هنگامى كه در بهشت بود، گندم خواست و خورد؛ پس چرا خدا او را مجازات كرد؟
پاسخ امام عليه السلام اين است كه «شجره ممنوعه»، درخت حسد بود و نه گندم و چون آدم مرتكب حسد شد، مجازات شد. متن پاسخ چنين است:
«اما بهشت، البته هرگونه خوراكى، نوشيدنى و سرگرمى كه دل بخواهد و چشم لذت ببرد، در آن هست و همه را هم خداوند براى آدم حلال كرده بود؛ اما آن درختى كه خدا آدم و همسرش را از آن نهى كرده بود، درخت حسد بود] كه به عنوان استعاره، نام درخت بر آن نهاده شده [و به آنها توصيه كرده بود كه به چشم حسد، بر كسانى كه خدا بر مخلوقات ديگر فضيلتشان داده، نگاه نكنند؛ اما آدم فراموش كرد و بر آنها حسد برد و حال آن كه عزم و تصميمى] بر حسد [نداشت.»
سؤال 4: چرا نماز صبح بلند خوانده مىشود؟
سؤال چهارم ابن اكثم از علت بلند خواندن نماز صبح است. او سؤال كرد كه چرا نماز صبح بلند خوانده مىشود؛ چون نماز صبح از نمازهاى روزانه است و بلند خواندن، مربوط به نمازهاى شب است؟
امام عليه السلام فرمود: نماز صبح در بلند خواندن حمد و سوره، حكم نمازهاى شب را دارد؛ زيرا كه پيامبر (ص) وقتى نماز صبح را مىخواند كه هوا تاريك بود] در اول وقت، نماز صبح را مىخواند؛ در حالى كه هنوز هوا تاريك بود) و از اين جهت، از نظر قرائت، مثل نمازهاى شبانه است.
سؤال 5: علت تفاوت برخورد امام على با فراريان صفين و جمل چه بود؟
سؤال پنجم، سؤال از اختلاف روش امام على عليهالسلام در جمل و صفين در برخورد با طرف مقابل است. سؤال اين است: چرا على عليهالسلام در جنگ «صفين» همه لشكريان دشمن را مىكشت؛ چه مهاجم، چه فرارى و چه زخمى؛ اما در جنگ جمل با فرارى و مجروح، كارى نداشت و حتى اعلام كرد: هر كه به خانه اش برود، در امان است و هر كه سلاحش را بيندازد، در امان است؟ اين اختلاف رويه، براى چه بود؟ اگر حكم اول درست باشد، ناچار حكم دوم اشتباه بوده است؟
امام هادى عليهالسلام در پاسخ به تفاوت اساسى جنگ جمل و صفين و كشته شدن سران جمل، يعنى طلحه و زبير و پابرجا بودن ستاد جنگ صفين، يعنى معاويه را علت تفاوت برخورد امام على عليهالسلام با دشمن در اين دو جنگ ذكر كرد. امام هادى عليه السلام فرمود: اما اختلاف روش على عليه السلام در جنگ «صفين» و «جمل» كه در صفين، مهاجم، فرارى و زخمى را مىكشت و در جمل، فراريان را تعقيب نمىكرد و مجروحان را نمىكشت و به آنها كه سلاح را بر زمين گذاشته، يا به خانه ها پناه برده بودند، امان مىداد، سرّش آن است كه فرمانده و رهبر اهل جمل] طلحه و زبير [كشته شده بودند و ديگر] پايگاه و [جمعيتى نداشتند كه به آن باز گردند و همه به خانه ها برگشتند و ديگر نه مهاجم بودند، نه مخالف و نه معارض و راضى بودند كه كسى به آنها كارى نداشته باشد و قهراً وظيفه درباره آنها كه ديگر به فكر جمع آورى لشكر و از سرگرفتن جنگ نبودند، خوددارى از آزار و تعقيب آنها بود؛ اما اهل صفين، به پايگاه و اردوى مجهز خود برمىگشتند و باز فرماندهى داشتند كه آنها را دوباره تجهيز مىكرد و اسلحه و زره و نيزه و شمشير برايشان فراهم مى آورد و به آنها جايزه مىداد و برايشان آذوقه تهيه مىكرد؛ بيماران را عيادت و مجروحان را مداوا مىكرد؛ پيادگان را مركب و برهنگان را جامه مىداد و دوباره آنها را به ميدان نبرد مىفرستاد. از اين رو، على عليه السلام اين دو گروه را به يك چشم نمىنگريست.
بدين گونه امام هادى عليه السلام همه پرسشهاى يحيى بن اكثم را پاسخ داد و زواياى مختلفى از احكام و معارف نورانى قرآن و عترت را روشن و مشخص كرد كه تنها با تمسك به قرآن و عترت مىتوان به هدايت دست يافت و از وادى جهل و ضلالت رهايى يافت.
منبع:
روزنامه همشهرى، 26/ 3/ 1389.
[1] ( 1). يوسف، آيه.
[2] ( 2). يوسف، آيه.
[3] ( 3). آل عمران، آيه.
[4] ( 4). زخرف، آيه.