پاسخگویی دولت به مردم در اسلام
پاسخگویی دولت به مردم در اسلام
آيا در اسلام «دولت پاسخگو» وجود دارد؟ در رويكرد اسلامى چه نوع دريافتى از مفهوم حكومت مىتوان ديد؟ در ادبيات سياسى مدرن مراد از دولت پاسخگو چيست؟
جنبههاى اصلى پاسخگويى دولت
در ادبيات سياسى مدرن، پاسخگويى دولت سه جنبه اصلى دارد: (1)
الف) پاسخگويى حقوقى: مراد اين است كه همه مقامهاى دولتى، اعم از انتخابى و انتصابى، در صورتى كه مرتكب رفتار خلاف قانون شوند، در برابر دادگاهها پاسخگو هستند. «حكومت قانون» نيز بيانگر اين حقيقت است كه مجريان قانون و سياستمداران بايد بر اساس قدرتى كه قانون، آن را معين و محدود كرده است و نيز مطابق قانون اساسى عمل نمايند.
ب) پاسخگويى سياسى: به اين معنا كه دولت و مسئولان اجرايى كشور بايد در برابر مجلس و مردم در خصوص سياستها، اولويت و چگونگى اجراى آنها پاسخگو باشند. بر خلاف پاسخگويى حقوقى كه از ارتباطات نسبتا سادهاى برخوردار است و فقط ارتباطات بين مقامات دولتى و دادگاههاست، پاسخگويى سياسى ساختار پيچيدهترى دارد.
نهادهاى پايينتر در مقابل رئيس دولت و وزرا، و آنها نيز به نوبه خود، در برابر مردم و نمايندگان مجلس يا قوه مقننه و نمايندگان قوه مقننه در برابر رأىدهندگان مسئوليت پاسخگويى دارند.
ج) پاسخگويى مالى: به معناى مسئوليت دولت در هزينه كردن درآمدهاى مالياتى در جهت مقاصد مصوبات مجلس به صورت كارامدترين و با صرفهترين شكل است. در اين جنبه نيز پاسخگويى همانند پاسخگويى سياسى است، با اين تفاوت كه در اين پاسخگويى ادارهاى نيز به نام اداره حسابرسى كل وجود دارد كه در برابر مجلس قانونگذارى پاسخگو است، ولى در كار نظارت دقيق بر جزئيات هزينههاى دولت مستقل از مجلس عمل مىكند.
نكته قابل ذكر آنكه هرچند تضمين و حفظ پاسخگويى مالى و حقوقى از طريق هيئتها و كميتههاى تخصصى، كه تا اندازهاى از نفوذ مستقيم مردم يا نفوذ سياسى در امان هستند و پاسخگويى آنها در چارچوب اصول و ضوابط حرفهاى خاص مىباشد، صورت مىپذيرد، اما در نهايت، اين پاسخگويى سياسى است كه مافوق همه چيز قرار دارد زيرا قوانينى كه در دادگاهها اجرا مىشود و هزينههايى كه اداره حسابرسى كل بر چگونگى صرف آنها نظارت مىكند، خود در حيطه اختيارات مجلس منتخب مردم است كه تحت لواى قانون اساسى عمل مىكند. آنچه كه گفته آمد، تصوير اجمالى از دولت پاسخگو در ادبيات سياسى مدرن است.
تأثير بينش در رفتار دولتها
بدون ترديد نوع رفتار حكومت به شدت متأثر از نوع دريافت از مفهوم حكومت است و رفتار دولتى برآيند نحوه فهم و درك مفهوم دولت مىباشد. اگر حكومت به معناى سلطه، تحكم و خودكامگى باشد، رفتار سلطهگرايانه و مستبدانه در مناسبات دولتمردان تجلّى مىيابد. در اين بينش، دولت و دولتمران اساسا خويشتن را در برابر ديگران مسئول نمىبينند تا نوبت به پاسخگويى برسد. و اگر حكومت به مفهوم مديريت، مشاركت، خدمت و هدايت جامعه باشد، رفتارهاى مديريتى، مشاركتى، خدمتى و هدايتى در عملكردها و مناسبات دولتى ظهور مىنمايد كه به تبع، پاسخگويى را نيز به دنبال مىآورد.
بينش سلطهگرايانه
تاريخ بشر پيوسته شاهد دريافت مفهومى سلطهگرايانه از مفهوم حكومت بوده است و بسيارى از حكمرانان، حكومت را حق خويش مىدانستهاند، و بالطبع براى ديگران هيچگونه حقى در امر حكومت و مديريت جامعه قايل نبودهاند از اينرو، اجازه انتقاد كردن، سؤال نمودن و يا نظارت به ديگران نمىدادند تا فرصت پاسخگويى فراهم آيد. قرآن مجيد در يك كلام حق مطلب را ادا كرده، مىفرمايد: «إن الملوك اذا دخلوا قريه أَفسدوها و جعلوا أَعزه اهلها اذلّه و كذلك يفعلون» (نمل: 34) پادشاهان (خودكامه) هنگامى كه وارد منطقه آبادى مىشوند، آن را به فساد و تباهى مىكشند، و عزيزان آنجا را ذايل مىكنند، و كارشان هميشه اينگونه است
تفاوتى نمىكند كه استبداد فردى باشد يا گروهى، بلكه آثار سوء استبداد گروهى چه بسا بيشتر است. روشنترين نمونه آن استبداد حزب كمونيسم در شوروى (سابق)، استبداد حزب بعث در عراق، و حكومت سلطهگرايانه كمونيستها و طالبان در افغانستان بود كه فجايع عظيم و بىمانندى، كه تاريخ مثل آن را كمتر سراغ داشت، به بار آورد.
زيان حكومتهاى استبدادى، نظير بسيارى از حكومتهاى غربى، كه با شعار دموكراسى و مردمسالارى روى كار مىآيند نيز كمتر از حكومتهاى استبدادى عريان نيست.
قرآن كريم حكومت فرعون را نمونه بارز حكومت استبدادى معرفى مىكند: «إن فرعون علا فى الارض و جعل اهلها شيعا يستضعف طائفهً منهم يذبّح ابنائهم و يستحيى نسائَهم انه كان من المفسدين» (قصص: 4) فرعون برترىجويى در زمين كرد. و اهل آن را به گروههاى مختلف تقسيم نمود، گروهى را به ضعف و ناتوانى مىكشاند، پسران آنها را سر مىبريد، و زنان آنها را (براى كنيزى) زنده نگه مىداشت، او مسلّما از مفسدان بود.
فقط فرعون نبود كه براى اسارت بنىاسرائيل و تداوم سلطه مستبدانه خود، مردان آنها را مىكشت و زنان آنها را براى خدمتكارى زنده نگه مىداشت، بلكه در طول تاريخ همه جباران چنين رفتار كردهاند، و با هر وسيله ممكن نيروهاى فعال را از كار انداختهاند. و امروز نيز آمريكا و اسرائيل و متحدان آنها چنان استبدادى به خرج مىدهند كه روى فرعون و فرعونيان را سفيد كردهاند. رفتار مستبدانه حكومت اسرائيل غاصب با مردم مظلوم و در بند فلسطين، تجاوز آمريكا به عراق و رفتار افسران و سربازان نابكار آمريكايى با زندانيان «ابو غريب» به مراتب بدتر از رفتار فرعون با مرم بنىاسرائيل است.
نو استبدادگرايان، سعى دارند مردان را بكشند و اگر نتوانند مردان را ترور نمايند، مردانگى را نشانه مىروند. ترور شخصيتهاى سرشناس كشورها دليل بر اين مدعاست. آنان با پخش وسايل و ابزار فساد، گسترش فحشا و بى بندوبارى جنسى، توزيع مواد مخدر و انواع سرگرمىهاى ناسالم روح شهامت و غيرت را در ملتها تضعيف مىكنند تا با خيالى آسوده به حكومت استبدادى خويش ادامه دهند.
اينان خودشان را مالك و فرمانرواى جهان مىدانند، چنانكه فرعون خود را مالك تمام سرزمين مصر مىپنداشت: «يا قوم اليس لى مُلك مصر و هذه الانهار تجرى من تحتى افلا تبصرون» (زخرف: 51) اى قوم من آيا ملك و حكومت مصر از آنِ من نيست و اين نهرها زير فرمان من جريان ندارد؟ آيا نمىبينيد؟
فرعون با سفسطهبازى و مغلطهكارى تلاش مىكرد از نفوذ حقايقى كه حضرت موسى عليهالسلام مطرح مىكرد در افكار مردم مصر جلوگيرى كند، ارزشهاى پستى را كه بر آن محيط حاكم بود، به رخ مردم مىكشيد، چنانكه امروزه نيز كسانى با يدك كشيدن واژههاى دموكراسى، حقوق بشر و آزادى، از آنها براى رسيدن به قدرت بهره مىجويند.
فرعون حتى به حكومت خودكامهاش قانع نبود، انتظار داشت همگى او را بپرستند. از اينرو، حضرت موسى عليهالسلام را تهديد مىكرد و مىگفت: «لئِن اتخذت الها غيرى لأَجعلنّك من المسجونين» (شعراء: 29) اگر معبودى غير من ا نتخاب كنى، تو را به زندان مىافكنم.
در حكومت توتاليتاريستى فرعون هيچ كسى حق انتخاب ندارد، چنانكه وقتى ساحران فرعون پس از مشاهده دلايل روشن به حضرت موسى عليهالسلام ايمان آوردند، آنان را سخت مورد نكوهش قرار داد: «قال فرعون آمنتم به قبل ان آذن لكم» آيا به او ايمان آورديد، پيش از آن كه من اجازه بدهم؟
شبيه اين رفتار را در مورد حكومت «نمرود» مىتوان ديد، او نيز با صراحت به حضرت ابراهيم عليهالسلام گفت: من كارهاى خدايى مىكنم. (2)
در عصر ما نيز دولتهايى وجود دارند كه نه فقط در صحنه داخلى، بلكه در عرصه بينالمللى ادعاى مالكيت دارند. لشكركشى كشورهاى غربى به سركردگى آمريكا در نقاط مختلف جهان، با شعارهاى فريبنده تأمين امنيت، دموكراسى و حقوق بشر نمادى از رفتارى مبتنى بر بينش سلطهگرايانه است. چهره واقعى فرعونيان و نمروديان را در نظام ليبرال دموكراسى غرب به خوبى مىتوان ديد. در اين بينش، منش حكومت كاملاً سلطهگرايانه است و پاسخگو بودن دولت معنا و مفهوم ندارد.
بينش هدايتگرايانه
در اسلام، حكومت براى مردم و در راستاى احقاق حقوق مردم است و مفهومى جز مديريت، محبت، مشاركت، هدايت و خدمت ندارد. خداوند در قرآن كريم، كارگزاران حكومت اسلامى را چنين توصيف مىكند: «الّذين أن مكنّا هم فى الارض اقاموا الصلوه و آتوا الزّكوه و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبه الامور» (حج: 41) ياران خدا كسانى هستند كه هرگاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم نماز را به پا مىدارند و زكات را ادا مىكنند و امر به معروف و نهى از منكر مىنمايند و پايان همه كارها از آنِ خداست.
كارگزاران واقعى حكومت دينى پس از پيروزى همانند خودكامگان و استبدادگران خود را گم نمىكنند، در غرور و مستى غرق نمىشوند، پس از سلطه و حاكميت، تبديل به طاغوت جديد نمىشوند، بلكه پيروزى و موفقيت را نردبانى براى سازندگى و ديگرسازى قرار مىدهند، و همتشان اين است كه خود و جامعه را بسازند. هرگز ادعاى علو و برترى نمىكنند، ارتباطشان با خالق هستى بسيار محكم است و بر عهدشان با خداوند استوارند. چنانكه رابطه آنها با خلق خدا نيز دوستانه و برادرانه است چرا كه نماز نماد پيوند با خالق است و زكات رمزى براى پيوند با خلق. امر به معروف و نهى از منكر مبناى ساختن يك جامعه سالم است و در پرتو آن همه ويژگىهاى يك جامعه با ايمان و پيشرفته شكوفا مىگردد.
امام على عليهالسلام چه زيبا آن را به تصوير كشيده است: «اللهم انّك تعلم انّه لم يكن الّذى كان منا نافسهً فى سلطان و لا التماس شىء من فضول الحطام، و لكن لنرد المعالم من دينك، و نظهر الاصلاح فى بلادك فيأمن المظلومون من عبادك و تقام المعطله من حدودك.» (3) خدايا، تو مى دانى كه جنگ و درگيرى ما براى به دست آوردن قدرت و حكومت و دنيا و ثروت نبود، بلكه مىخواستيم نشانههاى حق و دين تو را به جايگاه خويش بازگردانيم و در سرزمينهاى تو اصلاح را ظاهر كنيم، تا بندگان ستمديدهات در امن و امان زندگى كنند و قوانين فراموش شده تو بار ديگر اجرا گردد.
و در فرمان معروفش به مالك اشتر، فرماندار مصر، مىنويسد: (اى مالك) در امور كارمندانت بينديش، و پس از آزمايش به كارشان بگمار، و با ميل شخصى و بدون مشورت با ديگران آنان را به كارهاى مختلف وادار نكن زيرا اين نوعى ستمگرى و خيانت است. كارگزاران دولتى را از ميان مردم با تجربه و با حيا و از خاندانهاى پاكيزه و با تقوا كه در مسلمانى سابقه درخشانى دارند، انتخاب كن زيرا اخلاق آنان گرامىتر و آبرويشان محفوظتر و طمعورزىشان كمتر و آيندهنگرى آنان بيشتر است.
«پس رفتار كارگزاران را بررسى كن و جاسوسان راستگو و وفا پيشه بر آنان بگمار، كه اين كار سبب امانتدارى و مهربانى با مردم خواهد بود. كارگزاران خائن را كيفر كن.» (4)
در فراز ديگر تأكيد مىكند: «و نزد خدا براى هريك از اين طبقات (افراد جامعه) جايگاهى است كه در برگيرنده مسائل رفاهى و امكانات آن است و براى هر يك از آنان تا حد تأمين و اصلاح وضع امور زندگى بر عهده زمامدار حقى است و…» (5) يعنى دولت در قبال آنان تكليف دارد و پاسخگو است. در پرتو چنين بينش و برداشتى از دولت و حكومت است كه از يك سو مسئله پاسخگو بودن دولت در برابر مردم و يا نمايندگان قانونى آنان و رهبر و از سوى ديگر، اصل نظارت بر عملكرد دولت جايگاه اصلى خود را مىيابد.
نامه اميرمؤمنان حضرت على عليهالسلام به «اشعث بن قيس»، فرماندار آذربايجان، در تبيين ديدگاه اسلام راجع به حكومت و پاسخگو بودن دولت درخور توجه است: «و أن عملك ليس بطعمه و لكنه فى عنقك أمانه و أنت مسترعى لمن فوقك ليس لك أن تفتات فى رعيهٍ و لا تخاطر الابوثيقهٍ و فى يديك مال من مال الله عزّ و جلّ و انت من خزّانه حتى تسلّمه ألىّ و لعلّى الا اكون شرّ وُلاتك لك و السّلام» (6) همانا كارى كه به عهده توست، طعمهاى برايت نيست، بلكه امانتى است برگردنت و آنكه تو را بدان كار گمارده، نگهبانى امانت را به عهدهات گذارده، و تو پاسخگوى آنى نسبت به آنكه فرادست توست. و اين حق براى تو نيست كه در ميان مردمان به استبداد و خود رأيى عمل كنى و به كارى دشوار جز با دستاويز محكم درآيى و در دست تو مالى از خداوند عزّ و جلّ است، و تو آن را خزانهدارى تا آن را به من بسپارى، اميدوارم براى تو بدترين واليان نباشم.
در اين نامه امام على عليهالسلام مفهوم درست حكومت را به اشعث بن قيس و ديگران مى آموزد، و آن اينكه زمامداران و كارگزاران در حيطه عمل خود پاسخگو هستند. يعنى حكومت مسئوليتپذيرى است نه سلطهگرى. همچنين آن حضرت تكليف اموال و امكانات را نيز روشن مىكند تا مورد حيف و ميل قرار نگيرد، و زمامداران بايد بدانند كه اموال و دارايىها در اصل از آنِ خداست كه به طور امانت در اختيار همه مردمان، نه گروهى، نهاده است، تا در راه رفاه و آسايش همگانى و به گونه خردمندانه و با تدبيرى درست استفاده شود. پس خزانهداران، وكيلان مردمند و حاكميت مطلقه ندارند.
در اين نامه حكمتآميز پاسخگويى دولت اسلامى در تمامى جنبههاى آن مطرح است. جالبتر از آن، امام عليهالسلام اجازه انتقاد از خود و پاسخگو بودن خود را در هر شرايطى چنين ابراز مىدارد: «فلا تثنوا علىّ بجميل ثناءٍ لاخراجى نفسِى الى الله و اليكم من التقيه فى حقوقٍ لم افرغ من ادائها و فرائض لابدمن امضائها فلا تكلّمونى بما تكلم به الجبابره و لا تتحفّظوا منى بما يتحفّظ به عند اهل البادره و لا تخالطونى بالمصانعه و لا تظنّوا بى استثقالاً فى حق قيل لى و لا التماس اعظام لنفسى فأنه من استثقل الحق أن يقال له او العدل يعرض عليه كان العمل بهما اثقل عليه.» (7) من از شما مىخواهم كه مرا با سخنان زيباى خود ستايش نكنيد تا از عهده وظايفى كه نسبت به خدا و شما دارم برآيم و حقوقى كه مانده است بپردازم. واجباتى كه بر عهده من است و بايد انجام گيرد، ادا كنم. پس با زبانى كه با گردنكشان سخن مىگويند، با من سخن مگوييد، و چنانكه از حاكمان تندخو كناره مىجويند، از من كناره مجوييد. و برايم ظاهرسازى و خودنمايى نكنيد. گمان مبريد كه اگر حرف حقى بگوييد بر من گران آيد. و خيال نكنيد كه من مىخواهم كه بزرگم شماريد چه آن كسى كه شنيدن سخن حق و يا نماياندن عدل بر او سنگين آيد، اجراى حق و عدل بر وى سنگنينتر مى نمايد.
اين كلام حكيمانه از حاكم حكيم اسلامى است كه خود را در برابر مردم و اجراى حق مسئول و پاسخگو مىبيند.
در باب صرفهجويى در بيتالمال مىفرمايد: «ادقّوا اقلامكم و قاربوا بين سطوركم و احذفوا عنّى فضولكم و اقصدوا قصد المعانى و ايّاكم و الاكثار فأن اموال المسلمين لا تحتمل الاضرار» (8) قلمها را تيز كنيد، سطرها را به هم نزديك سازيد (در نگارش)، براى من زيادىها را حذف كنيد و به معنا بنگريد، و بپرهيزيد از زيادهنويسى چرا كه بيتالمال مسلمانان زيان را بر نمىتابد.
نگرانى امام على عليهالسلام از استبداد حكومتى
در بينش اسلامى، حكومت امانت الهى است: «ان السّلطان لأمين الله فى أرضه و مقيم العدل فى البلاد والعباد» (9) همانا زمامدار، امين خدا در زمين و برپادارنده عدالت در جامعه و ميان بندگان است.
نگرانى امام على عليهالسلام آن است كه مبادا حكومتى بر مردم مسلط شود كه خود را پاسخگو نپندارد: «و لكننى آسى أن يلى امر هذه الامه سفهائها و فجّارها، فيتخذوا مال الله دولا، و عباده خولا، و الصالحين حربا، و الفاسقين حزبا» (10) نگرانى من از آن است كه نا بخردان و نابكاران اين امت، زمام امور را به دست گيرند، و مال خدا را دست به دست گردانند و بندگان او را به بندگى و خدمت خود گيرند و با صالحان در پيكار باشند و فاسقان را ياران خود سازند.
اسلام براى مبارزه با روحيه استكبارى توصيه مىكند كه پست و مقام در حكومت اسلامى به عنوان امانت الهى است، نه وسيله برترىجويى و استبدادگرى. قرآن كريم مى فرمايد: «أن الله يأمركم أن تؤدوا الامانات الى اهلها و اذا حكمتم بين النّاس أن تحكموا بالعدل» (نساء: 58) خداوند به شما دستور مىدهد كه امانتها را به اهلش بسپاريد، هنگامى كه ميان مردم داورى مىكنيد، از روى عدالت داورى كنيد.
در ذيل آيه شريفه در تفاسير و كتابهاى حديثى روايات متعددى آمده كه منظور از امانت، همان ولايت و حكومت و در مرحله نخست ولايت امامان معصوم عليهمالسلام است. (11)
امام على عليهالسلام خطاب به «رفاعه»، قاضى اهواز، مىفرمايد: «اعلم يا رفاعه أن هذه الاماره امانه فمن جعلها خيانه فعليه لعنه الله الى يوم القيامه و من استعمل خائنا فأن محمدا صلىاللهعليهوآله برئٌ منه فى الدنيا و الاخره» (12) بدان اى رفاعه اين حكومت (و پستهاى مختلف آن) امانت (الهى) است. هركس در آن خيانت كند، لعنت خدا تا روز قيامت بر او باد، و هركس خائنى را به كار گيرد، محمد صلىاللهعليهوآله در دنيا و آخرت از او بيزار است.
در مورد ديگر، بسيار حكيمانه جايگاه حاكم و كارگزاران حكومت اسلامى را ترسيم مىكند: «لا يقيم أمر الله سبحانه الا من لا يصانع و لا يضارع و لا يتبع المطامع» (13) فرمان خدا را فقط كسى مىتواند برپا دارد كه سازشكار نباشد، و به روش اهل باطل عمل نكند، و پيرو فرمان طمع نگردد.
آن حضرت نگران است كه مبادا كسانى به نام اسلام بر اريكه حكومت تكيه بزنند، و به روش اهل باطل عمل كنند با دشمنان سازش نمايند، و مطيع هواهاى نفسانى خود باشند. چنين حكومتى سر از استبداد و استكبار در مىآورد.
افزون بر تقويت روحيه امانت، توصيه اسلام بر پيوند عاطفى حكومت با مردم است. در بعضى از روايات اسلامى به مردم توصيه شده كه حاكم را همانند پدر گرامى بدارند. مفهوم آن اين است كه او هم بايد با چشم فرزندى به مردم نگاه كند و به اين ترتيب، يك رابطه عاطفى قوى ميان مردم و كارگزاران حكومت اسلامى برقرار خواهد شد. در حديثى از امام موسى بن جعفر عليهالسلام نقل شده كه: «ان السّلطان العادل بمنزله الوالد الرّحيم فاحبّوا له ما تحبّون لأنفسكم و اكرهوا له ما تكرهون بانفسكم» (14) براى عموم مردم چيزى را دوست بدار كه براى خود و خانوادهات دوست مىدارى و براى آنها چيزى را ناخوش دار كه براى خود و خانوادهات ناخوش دارى، چرا كه اين كار منطق تو را قوىتر و مردم را به صلاح و اصلاح نزديكتر مىكند.
به طور قطع، كسى كه با اين بينش زمامدار جامعه اسلامى شود، طرز رفتارش با كسانى كه حكومت را حق مطلقه خود مىدانند، بسيار متفاوت خواهد بود.
نتيجه آنكه، اسلام دين مسئوليت است و حكومت در اسلام امانت، كارگزاران حكومت وكيلان مردمند و در برابر خدا و مردم پاسخگو. نظام مردمسالارى دينى بر خلاف حكومتهاى استبدادى و دموكراسى عوامفريب غربى، نظام خدمترسانى خالصانه به مردم است زيرا در اين نگرش، حاكم اسلامى و همه كارگزاران آن هر لحظه خود را در محضر خدا مىبينند و معتقدند كه در محضر خدا خيانت و معصيت روا نيست. استبداد كه بدترين نوع خيانت به خدا و خلق خداست، در اين منطق جايگاه ندارد. كسى يا كسانى كه در مقام سوء استفاده برآيند، ماندگار نخواهند بود.
*** پىنوشتها
1 ر. ك. ديويد بيتهام و كوين بويل دموكراسى چيست؟، ترجمه شهرام نقش تبريزى، تهران، ققنوس، 1376، ص 90 به بعد.
2 بقره:. 258
3 نهجالبلاغه، صبحى الصالح، خ. 131
4 نامه 53، امام على عليهالسلام به مالك اشتر، فراز. 72
5 ر. ك: نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، قم، آل طه، 1379، ص 574، فراز 72 نامه امام على عليهالسلام به به مالك اشتر.
6 نهجالبلاغه، نامه. 5
7 نهجالبلاغه، خطبه 216، فراز. 22
8 ر. ك. نهجالبلاغه، حكمت. 282
9 جمالالدين محمد خوانسارى، شرح غرر الحكم و درر الكلم، با مقدمه و تصحيح و تعليق مير جلالالدين حسينى ارموى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ 1360، ج 2، ص. 604
10 نهجالبلاغه، نامه. 62
11 ناصر مكارم شيرازى، پيامبر قرآن، ج 10، ص. 137
12 نعمان بن محمد تميمى مغربى، دعائيم الاسلام، مصر، دارالمعارف، 1385 ه. ق، ج 2، ص 531، ح. 1890
13 نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه. 120
14 شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، قم، موسسه آل البيت، 1409 ه. ق، ج 16، ص. 221
(منبع: دولت پاسخگو در اسلام، عبدالحكيم رحمانى، مجله معرفت ش 82) پرسمان.