منافع امریکا در لبنان
منافع امریکا در لبنان
فهرست این نوشتار:
پرسش: امروزه كه دخالتهاى آمريكا و فرانسه در لبنان بسيار زياد شده است مى خواستم بدونم آمريكا و فرانسه در لبنان چه منافعى را دنبال مى كنند و اين منافع چه تأثيرى بر روابط ايران و لبنان مى گذارد؟
دوست عزيز ضمن تشكر از اينكه اين مركز را به منظور انعكاس ديدگاههاى خويش انتخاب نموده ايد پيش از پرداختن به پاسخ شما ابتدا لازم است به سابقه حضور فرانسه وآمريكا در لبنان اشاره نماييم تا از خلال آن پاسخ سوال شما به دست آيد.
يكم. نقش فرانسه در تاريخ لبنان:
لبنان كشورى است كه در خاور ميانه و در ساحل شرقى درياى مديترانه قرار دارد. از شمال و شرق به سوريه و از جنوب به فلسطين اشغالى محدود مىشود. جمعيت آن را اعراب مسلمان سنى و شيعه، مارونىها، ارتدكسهاى يونانى، و مسيحيان كاتوليك يونانى تشكيل مىدهند. زبان رسمى لبنان عربى است، اما بيشتر لبنانىها به انگليسى و فرانسوى نيز صحبت مىكنند. سابقه حضور استعمار گران و اجانب در اين كشور به دوران فينيقى ها باز مى گردد در واقع با توجه به اينكه لبنان از نظر تاريخى هيچ گاه هويت و حاكميت سياسى مستقل نداشته است اين كشور جزيى از امپراتورى مصر، ايران، روم بيزانس، عرب، صليبيان وعثمانى بوده است. (طاهرى سيد محمد مهدى، بازتاب انقلاب اسلامى بر شيعيان لبنان ص 286) از قرن هفتم ميلادى فرقه هاى مسيحى مارونى به اين منطقه واردشده و در ارتفاعات شمالى ساكن شدند (احمد نادرى سميرمى، لبنان، ص 81 به نقل از همان ص 287) و در پى مبارزات بسيار در باره اصول عقايد مسيحيت سرانجام پيروان مختلف دين مسيحيت در لبنان ريشه دوانيده و يا درمواجهه بافشار اعراب ومسلمانان در اين كشور پناه گزيدند.
حضور مسيحيان در منطقه اى كه امروزه به نام لبنان ناميده مى شود از آن پس و به ويژه در دوران معاصر بهانه اى شده است كه بيگانگان و حتى كسانى كه فرسنگها از اين منطقه فاصله دارند براى خودمنافعى در اين منطقه قائل شده و وارد اين سرزمين شوند كه مهمترين اين دولتها فرانسه مى باشد كه همچنان تلاش مى كندتا اراده خويش را از طريق عمال داخلى خويش بر سرزمين لبنان حاكم گرداند.
دردوران معاصر لبنان تا جنگ جهانى اول به صورت يك ايالت خودمختار درداخل عثمانى بود ولى با ظهور علايم زوال عثمانى لبنان اولين روزنه اى بود كه كشورهاى اروپايى فشار را از آنجا بر خلافت عثمانى شروع كردند. درسال 1912 م. با ورود ناوهاى ايتاليايى به سواحل بيروت جنگ عليه عثمانى شكل گرفت و در اين ميان فرانسه به دليل داشتن منافع در سوريه ولبنان اعلام كرد كه ازموقعيت ديرين خوددر اين كشور دست نخواهد كشيد. در اين زمان انگلستان و فرانسه با پنهان كردن اختلاف هاى خود به عقد قرار داد «سايكس پيكو» اقدام كرده و درآن منطقه نفوذ خود رادرخاورميانه مشخص كردند كه طبق آن فرانسه سرپرستى لبنان وسوريه را به دست آورد و انگليس نيز سرپرستى عراق، فلسطين وماوراء اردن را كسب كرد (احمدخليل محمودى، لبنان فى جامعه الدول العربيه، ص 22 به نقل از همان ص 295) بدين ترتيب در اكتبر 1918 تركان عثمانى از سوريه و لبنان بيرون رانده شده و در كنفرانس «سان رمو» در سال 1920 عملا سرپرستى لبنان و سوريه به فرانسه واگذار شد و به دنبال آن كميسر عالى فرانسه تاسيس لبنان بزرگ را اعلام داشت. در راستاى تحكيم نفوذ منافع فرانسه بر لبنان، جامعه ملل در سال 1923 سوريه و لبنان را رسما به قيموميت فرانسه در آوردهمچنين فرانسه با اعلام قانون اساسى لبنان اين كشور را به جمهورى لبنان تبديل كرد. طبق قانون اساسى مدون توسط فرانسه مقرر شد تا مناصب اساسى در سيستم حكومتى لبنان بر اساس ساختار مذهبى و طايفه اى توزيع شود. (همان، ص 295) از طرفى بر طبق سرشمارى سال 1932 كه توسط فرانسويان انجام شد آمار مسيحيان 2. 51 درصد جمعيت و مسلمانان 5. 48 درصد جمعيت اعلام شد كه در اين ميان شيعيان 20 درصد از كل مسلمانان را تشكيل مى دادند در نتيجه با اين تدابير مقام اول اجرايى يعنى رياست جمهورى به مسيحيان كه ظاهرا در اكثريت بودند رسيد، نخست وزيرى به اهل سنت كه در مقام دوم جمعيتى بودندو رياست مجلس نيز به شيعيان كه ظاهرا در اقليت بودند رسيد.
از نقاط جالب توجه در زمينه آمار مذكور اين است كه پس از آمارگيرى سال 1932 تاكنون هيچ آمار رسمى براى لبنان اعلام نشده (احمد نادرى، همان ص 6- 7) و اين در حالى است كه با امكان دستيابى مسئولان لبنانى به آمار ثبت شناسنامه ها يا آمارهاى انتخاباتى و اسناد كشور اين شك و شبهه باقى مى ماند كه چنين سكوتى در مشخص كردن و اعلام تغيير و دگرگونى در تركيب جمعيت طوائف مختلف صرفا به سود مسيحيان و به زيان مسلمانان صورت ميگرد. درواقع عدم اعلام آمار رسمى جمعيت لبنان باتوجه به ساختار طايفه اى قدرت در لبنان بدان دليل است كه آمار مسلمانان به ويژه شيعيان به دليل زاد و ولد بيشتر افزايش و در عين حال جمعيت مسيحيان به دليل مهاجرت به اروپا كاهش يافته است. (سيد مهدى طاهرى، همان ص 117) در لبنان گفته مى شود كه در حال حاضر 45 جمعيت لبنان را شيعيان تشكيل داده و انتظار مى رود كه تا سال 2025 اين آمار به 65 برسد. (عادل بن زيدالظريفى، جمهوريه لبنان الاسلاميه، روزنامه الرياض، چهارشنبه 22 نوامبر 2006، شماره 14030) بنابر اين فرانسه در شكل دادن به حاكميت كنونى لبنان نقش مستقيمى داشته و تلاش او نيز بر كتمان واقعيات جمعيتى به منظور حفظ منافعى مى باشد كه در طى چند دهه اخير به بهانه حضور مسيحيان در اين كشور براى خود فراهم آورده است اما از سال 1357 با پيدايش انقلاب اسلامى ايران و متعاقب آن ظهور جريان حزب الله لبنان با چالشهاى فراوانى مواجه شده و اين حياط خلوت امروزه ديگر نقش اطاعت پذيرى از فرانسه را از دست داده است.
دوم. منافع فرانسه در لبنان:
مهمترين منافعى كه دولت هاى فرانسه در لبنان تعقيب مى كنندعبارتست از: استفاده از لبنان به عنوان كشور اسلامى براى تامين منافع فرانسه در منطقه حساس خاورميانه، حمايت از رژيم صهيونيستى به عنوان يكى از مهم ترين متحدان فرانسه در منطقه و به عنوان تعهد اخلاقى دولت هاى مختلف فرانسه و جلوگيرى از شكل گيرى و تقويت جريان مقاومت بر عليه اشغالگرى رژيم صهيونيستى، جلوگيرى از نفوذ جمهورى اسلامى ايران درمنطقه
سوم. حضور آمريكا در لبنان:
در اواسط 1958، جمهورى متحده عربى كه از اتحاد 3 كشور مصر، سوريه و يمن تشكيل شده بود با دخالت در امور لبنان سعى در به راه انداختن جنگ داخلى و نهايتا سرنگونى دولت «كاميل شمعون» داشت. اين در حالى صورت مى گرفت كه جمهورى اتحاد شوروى نيز در جهت جلوگيرى از نفوذ آمريكا در منطقه و از طرفى گسترش دامنه دخالتهاى خود در دوران جنگ سرد از اقدامات جمهورى متحده عربى حمايت مى كرد.
در اولين روزهاى بروز جنگ داخلى، دولت لبنان در تاريخ 22 مى 1958 به شوراى امنيت سازمان ملل شكايت كرده و خواستار برخورد بين المللى با اقدامات جمهورى متحده عربى شد. عدم ارائه پاسخ صريح و جدى از سوى شوراى امنيت، وقوع كودتاى ملى به رهبرى ژنرال «عبد الكريم قاسم» در عراق و از طرفى سعى وى در الحاق عراق به جمهورى متحده عربى، لبنان را وا داشت كه در 14 ژوئن همان سال از ايالات متحده آمريكا در خواست كمك كند.
آيزنهاور، رئيس جمهور وقت آمريكا كه همواره از گسترش نفوذ شوروى در خاورميانه هراس داشت بلافاصله دستور اعزام 14 هزار سرباز به لبنان را صادر كرد تا آنچه را كه به عنوان تهديد و نيز به عنوان يك كودتاى «الهام گرفته از كمونيسم» قلمداد شده بود سركوب نمايد. حضور اين نيروى بزرگ در لبنان به عملكرد جمال عبد الناصر در مصر و عبد الكريم قاسم در عراق تاثير گذارده و در نتيجه در طول چند ماه، عراق از تلاش براى عضويت در جمهورى متحده عربى دست برداشت. جمال عبد الناصر نيز پس از سفر به مسكو در هنگام بحران لبنان و آگاهى از اين حقيقت كه حمايت شوروى از اعراب تنها جنبه زبانى دارد ناگزير شد در مساله لبنان كوتاه بيايد.
در نتيجه با پايان گرفتن بحران، نيروهاى آمريكايى در مدت چند ماه لبنان را ترك كردند. در ژوئن 1982 اسرائيل كه چراغ سبزى را از «الكساندر هيگ»، وزير امورخارجه آمريكا در يافت كرده بود به نيروهاى سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) در لبنان حمله كرد. پس از چند روز بر اثر بروز اختلافاتى در كادر تصميم گيرى سياست خارجى آمريكا، الكساندر هيگ از كار بركنار شد.
صلح در برابر زمين
جرج شولتز كه جايگزين وى شده بود بلافاصله رئيس جمهور ريگان را تشويق كرد كه يك شروع تازه در مذاكرات صلح خاورميانه را اعلام كند در اول سپتامبر 1982 ريگان راه حل «صلح در برابر زمين» را پيشنهاد كرد.
بر اساس راه حل مزبور، اسرائيل بايد كرانه غربى اردن را به «يك وطن فلسطينيان در كنفدراسيونى با اردن» واگذارد و همسايگان عربش نيز روابط عادى با اسرائيل برقرار كرده و امنيت آن را تضمين نمايند. اما هيچكدام از دولتهاى اسرائيل و عرب اين طرح را نپذيرفتند. در پى ترور بشير جميل، رهبر حزب فالانژ مسيحى كه به تازگى رئيس جمهور لبنان شده بود اوضاع به كلى دگرگون شد.
يك روز پس از وقوع اين حادثه، ارتش اسرائيل در 15 سپتامبر بخش غربى مسلمان نشين بيروت را اشغال كرد. دور روز بعد، شبه نظاميان مسيحى حزب فالانژ در محدوده تحت كنترل نيروهاى اسرائيلى وارد دو اردوگاه پناهندگان فلسطينى شدند و به كشتارى خونين كه به «قتل و عام صبرا و شتيلا» معروف شد دست زدند. آنان در اين حادثه حدود هشتصد مرد و زن و كودك فلسطينى را كشتند.
بلافاصله پس از آن، نيروهاى چند مليتى مركب از تنفگداران دريايى آمريكا، فرانسه و ايتاليا به منظور ميانجى گرى در جنگ اسرائيل و نيروهاى ساف وارد بيروت شدند. اين براى نخستين بار پس از مداخله نظامى امريكا در لبنان در سال 1958 بود كه ايالات متحده نيروهايى را به اين كشور مى فرستاد. اما طولى نكشيد كه با مخالفت مسلمانان شيعى و سورى ها كه آنها نيز نيروهايى در لبنان داشتند روبرو شدند. در 18 آوريل 1983 بمبى در نزديكى سفارت آمريكا در بيروت منفجر شد و باعث كشته شدن 17 آمريكايى شد. در پاييز همان سال تفنگداران دريايى امريكا مواضع تندروها را گلوله باران نمودند. در ساعات اوليه روز يكشنبه 23 اكتبر 1983 انفجارى در نزديكى پادگان تفنگداران دريايى امريكا در بيروت صورت گرفت. تعداد 241 تن از تفنگداران و پرسنل نيروى دريايى آمريكا در اثر اين انفجار كشته شدند.
همراه با ويران شدن پادگان مزبور، سياست امريكا در لبنان نيز ويران شد. اما ريگان در گزارش سالانه خود به كنگره، در تاريخ 25 ژانويه 1958 پافشارى كرد كه نيروهاى اعزامى آمريكا به لبنان، بايد در بيروت بمانند. با سپرى شدن دو هفته، حكومت شكننده لبنان سقوط كرد.
دموكرات هاى بى قرار نيز قطعنامه اى را تهيه كردند كه خواستار خروج تفنگداران دريايى امريكا از بيروت بود. طبق دستور ريگان، تفنگداران دريايى را به كشتى هايى كه در نزديكى ساحل قرار داشتند منتقل كردند. اما ريگان باز هم اظهار داشت كه خارج كردن تفنگداران دريايى امريكا از بيروت در اثر فشار دولت لبنان صورت نگرفته بود.
پس از اين اتفاقات يك نظر سنجى عمومى در آوريل 1985 نشان داد كه مردم آمريكا، دخالت دولت ريگان در لبنان در فاصله سالهاى 1982 تا 1984 را بزرگترين شكست تاريخ سياست خارجى امريكا قلمداد مى كنند.
پس از خروج نيروهاى ايالات متحده در 1985، لبنان ديگر شاهد حضور نيروهاى آمريكا در اين كشور حتى در قالب نيروهاى پاسدار صلح نبوده است. (مهدى بخشى، تاريخچه حضور آمريكا در لبنان به نقل از سايت انديشكده روابط بين الملل)
چهارم. جمهورى اسلامى ايران و لبنان:
پيروزى انقلاب اسلامى ايران به رهبرى امام خمينى (قدس سره) در 11 فوريه 1979 م، زلزلهاى در منطقه پديد آورد و بر آرايش پيمانهاى موجود در آن و نيز ميزان نفوذ استكبار در آن و منافع آن از طريق اين پيمانها تأثير فراوانى گذارد. از نخستين روزهاى پيروزى، سفارت اسرائيل در ايران تعطيل و به جاى آن سفارت فلسطين ايجادشد. دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، سفارت امريكا را اشغال و برنامه ها و نقشه هاى جاسوسى آن را افشا كردند. ايران درهاى خود را به روى سازمانها، احزاب، كشورها و نيروهاى مختلف در جهان، براى همكارى در چارچوب سياست دولت نوپاى اسلامى گشود و كنفرانسهاى متعددى را براى وحدت اسلامى، مسئله فلسطين و… برگزار كرد.
روحانيون و گروههاى اسلامى در لبنان، اين دولت اسلامى را مايه اميد و پشتوانهاى براى خود يافتند. در اين ميان شيعيان لبنان كه بيش از هر گروه ديگرى در لبنان به نظام اسلامى ايران نزديك بودند بيشترين حمايتها را از انقلاب اسلامى ايران انجام داده و در عوض انقلاب اسلامى ايران نيز از اين گروه ها حمايت نمود. درواقع انقلاب اسلامى ايران اوج احياگرى جريان تشيع در لبنان بود كه از سالها پيش از انقلاب اسلامى ايران توسط امام موسى صدر در اين كشور آغاز شده بود و باعث شده بود تا اين جمعيت عظيم كه حق و حقوقش پامال جفاكارى استعمارگرانى همچون فرانسه قرار گرفته بود كم كم به حقوق خودواقف شده و در صدد احقاق حقوق خود برآيند.
در اين ميان نقش بارز انقلاب اسلامى ايران در حمايت هاى معنوى از حزب الله لبنان و جريان مقاومت به گونه اى است كه امكان كتمان آن به هيچ وجه وجود ندارد. جمهورى اسلامى ايران در خصوص حضور خود در لبنان (در سال 1361)، معتقد بود كه اين حضور نخستين نقطه تماس مستقيم ميان انقلاب اسلامى ايران و يك طايفه بزرگ شيعى مذهب در جهان عرب كه پس از عراق، به عنوان بزرگترين طايفه شيعه در ميان كشورهاى عربى به شمار مىرود خواهد بود. بدين ترتيب از اين پس، ايران يك بازيگر رهبر گونه در اداره امور اين طايفه خواهد بود و شيعيان لبنان را به عنوان پايگاه و دريچهاى مناسب، در جهت توسعه نفوذ خود در قلب چالش عربها و اسرائيل تبديل خواهد كرد.
ايران با حضور در لبنان، مىتوانست زمينه گسترش مرزهاى تنگ ژئوپلتيك جنگ با عراق را گسترش دهد و نيز با اثرگذارى بر گروههاى بيشترى در جهان عرب، اميدوارانهتر قدم بردارد.
رهبران و اعضاى حزب الله، به اين تأثير انقلاب اسلامى ايران برصحنه سياسى لبنان، به خصوص بر شيعيان اين كشور اذعان دارند و با افتخار از آن ياد مىكنند. سيد ابراهيم الامين، سخنگوى حزب الله در دهه هشتاد مىگويد: «صدور انقلاب به معناى تسلط نظام ايران بر ملتهاى منطقه خاورميانه نيست، بلكه به معناى تجديد حيات اسلامى منطقه است، تا آنچه بر اين ملتها مسلط مىشود، اسلام باشد».
تأثير پذيرى ظاهرى و باطنى حزب الله از ايران، موجب گرديد تا در محافل داخلى لبنان و نيز در منطقه و جهان، به اين حزب به عنوان يك حزب ايرانى نگريسته شود و همواره اين اتهام به حزب الله لبنان وارد گردد كه ساخته دست ايرانيان و آلت دست آنان است اما پژوهشگران و تحليل گران آگاه، ضمن قبول تأثير پذيرى حزب الله از ايران، اتهام فوق رارد مىكنند براى مثال ريچارد نورتون، در اين خصوص كه زمينه بسيج سياسى شيعيان لبنان، حتى پيش از ورود ايران نيز مهيا شده بود، چنين مىگويد: «اين گمان كه حضور شيعيان لبنان در صحنه سياسى لبنان، تنها به واسطه يك ابتكار عمل ايرانى در سال 1982 محقق گرديده، گمان نادرستى است».
تأثير پذيرى حزب الله از آموزههاى انقلاب اسلامى، در واقع از جمله عوامل مؤثر در گرايش اين حزب به استفاده از الگوى مقاومت و كار برد روشهاى قهرآميز بر ضد اسرائيل است، زيرا مهمترين مسئله در كاربرد اين روشها آن است كه استدلالهاى قوى ايدئولوژيك و عقيدتى، بتواند اين گونه اعمال را توجيه كند و وجدان فرد عمل كننده را راضى سازد. (تاريخچه و عملكرد حزب الله لبنان و نقش انقلاب اسلامى ايران، هفته نامه- پگاه حوزه- 1385- شماره 190، شهريور- تاريخ شمسى نشر 1385/ 06/ 00)
از طرفى حزب الله لبنان با پيروزى هايى كه درطى بيش از 25 سال از تشكيلش به دست آورد و در جهان عرب و اسلام اولين تجربه پيروزى بر رژيم تا بن دندان مسلح رژيم صهيونيستى و دارنده چهارمين ارتش منظم جهان به شمار مى آمد باعث شد تا در برابر گروه هاى سازشكارى كه جز شكست وذلت براى ملت هاى اسلامى ارمغانى نداشته اند به محبوبترين گروه نظامى سياسى جهان اسلام تبديل شود كه باتوجه به تاثير پذيرى اين گروه از جمهورى اسلامى ايران و آموزه هاى انقلاب اسلامى ايران خود به خود اين محبوبيت بامحبوبيت افكار وآموزه هاى انقلاب اسلامى ايران همراه شود. در چندسال اخير و به دنبال روى كار آمدن دولت اصول گرا و تاكيد رييس جمهور كشورمان بر محو اسرائيل از صحنه روزگار كه يادآور موضع امام خمينى در لزوم حذف اسرائيل از نقشه بود و نيز مواضع مقتدرانه اى كه مسئولان نظام جمهورى اسلامى و به ويژه رهبر معظم انقلاب اسلامى اتخاذ نمودند اين محبوبيت به اوج خود رسيده است كه بارزترين نمود آن در استقبال از رئيس جمهورى كشورمان درسفر اخير ايشان به لبنان در معرض چشمان جهانيان قرار گرفت پيشامدى كه براى هيچ رئيس جمهور خارجى غير از رئيس جمهور كشورمان در لبنان نه تاكنون اتفاق افتاده و نه امكان تكرار آن وجود دارد.
نتيجه گيرى:
بنابر اين با مطالعه مطالب بالا در مى يابيم كه اولا فرانسه به عنوان كشورى كه به بهانه حضور مسيحيان در اين كشور براى خودمنافعى درست كرده است همواره تلاش نموده است تا با استفاده از لبنان به عنوان حياط خلوت خود اراده خويش را بر اين كشور تحميل نمايد اما باپيروزى انقلاب اسلامى ايران و برملا شدن واقعيت ها و تلاش ملت لبنان براى احقاق حقوق خود و دفاع در برابر اشغالگرى هاى رژيم صهيونيستى و تبديل جريان مقاومت به جريان مقدس و محبوب به شدت با چالشهاى فراوانى مواجه شده است و مذبوحانه تلاش مى كند تا با استفاده ازعناصر نفوذى خود در اين كشور نقش ديرينه خود را بر تحولات لبنان همچنان ايفا نمايد.
آمريكا نيز كه پس از شكست بزرگ سال 1985 به حضور مستقيم خود در لبنان پايان داده است تلاش مى كند تا با استفاده از گروه هاى متمايل به غرب كه در عين حال هم با مقاومت و هم با جمهورى اسلامى ايران مشكل دارندنقشه هاى امپرياليستى خويش را در جهت حاكميت بر منطقه و حفظ منافع رژيم صهيونيستى اجرا نمايد اما امروزه بابيدارى عظيمى كه اتفاق افتاده است و با محبوبيت عجيبى كه هم جريان مقاومت و هم جمهورى اسلامى ايران در اين كشور كسب كرده اند اين اقدامات آمريكاييها نيز همچون حركت فرانسه صرفا حركت مذبوحانه تلقى مى گردد و امروزه مساله نفوذ ايران در لبنان و به ويژه در قلوب مردم لبنان به اندازه اى است كه در جريان سفر رئيس جمهور كشورمان به لبنان حتى گروه هاى غرب گرايى كه ازماه ها پيش نسبت به اين سفر هشدار ميدادند وتلاش مى كردندتا اين سفر انجام نشود در نهايت مجبور شدند هم اصل سفر را بپذيرند و هم خود به استقبال از رئيس جمهور كشورمان بروند و در ضيافت هاى رسمى نيز شركت نمايند. لذا هيچ يك از اقدامات فرانسه و آمريكا نمى تواند كوچكترين تاثيرى در رابطه ايران ولبنان داشته باشد و حتى شايدبتوان ادعا كرد به ميزانى كه اقدامات خصمانه فرانسه وآمريكا در لبنان افزايش مى يابد ارتباط لبنان وجمهورى اسلامى ايران افزايش مى يابد.
دوست عزيز اميدواريم اين پاسخ ذهن حقيقت ياب شما راقانع نموده باشد درصورتى كه ابهامى داشته باشيد ميتوانيد باتماس مجدد بااين مركز و بيان دقيق مورد ابهام ما را در پاسخ رسانى هر چه بهتر يارى فرماييد.
پرسمان