ملیت گرایی در اسلام
ملیت گرایی در اسلام
برداشت خرافی از موضوع ملیت:
مسئلة ملیت، پدیدهای بزرگ شده از تبار تعصب است که از قلمروی یک قبیله، طایفه و قوم به تمام مردم یک سرزمین سرایت میکند و آثار و تبعات منفی آن نیز به فراخور گستردگی آن، تمامیت یک کشور را دربرمیگیرد و مانع اتحاد و همزیستی و یکپارچگی پیروان یک دین میگردد. استعمار نیز دقیقاً با توجه به این تأثیرات همواره کوشیده است به تعمیق خرافات در سرزمینهای اسلامی بپردازد و موفقیتهای بزرگی را هم نصیب خود ساخته است.
ملیت که از خانوادة «خودخواهی» است و از حدود فرد و قبیله تجاوز میکند و شامل افراد یک ملت میشود، خواه ناخواه عوارض اخلاقی خودخواهی، تعصب، عجب، ندیدن عیب خود (البته عیبهای ملی در مقیاس ملت)، بزرگتر دیدن خوبیهای خود، تفاخر و امثال اینها را به همراه دارد.(۱) آنگاه که جمعی از اصحاب پیامبر «ص» به حسب و موقعیت فامیلی خود نازیدند و از سلمان خواستند او هم از تبار خود بگوید، سلمان در عبارتی کوتاه تمام آنها را به اسلام و محمد «ص» منتسب و این مطلب را برای پیامبر«ص» بازگو کرد. پیامبر«ص» در پاسخ به کسانی که میخواستند سلمان را به خاطر نژادش تحقیر کنند، فرمود: «یَا مَعْشَرَ قریشان حَسَبَ الرَّجُلِ دِینُهُ وَ مُرُوءَتَهُ خُلُقُهُ وَ أَصْلَهُ عَقْلُهُ(۲): ای قریشیان همانا موقعیت هر شخصی دینش و مردانگیاش، اخلاقش و ریشة او عقل اوست.
پیغمبر اکرم «ص» در روایتی افتخار به اقوام گذشته را یک چیز گندناک میخوانند و مردمی را که بدینگونه از کارها خود را مشغول میکنند به «جعل3» تشبیه میکند: «لیدعن رجال فخرهم به اقوام، انما هم فحم من فحم جهنم. او لیکونن اهون علی الله من الجعلان التی تدفع بانفها النتن».(۳): آنان که به قومیت خود تفاخر میکنند، این کار را رها کنند و بدانند که این مایههای افتخار جز ذغال جهنم نیستند و اگر آنان دست از این کار نکشند، نزد خدا از جعلهایی که کثافت را با بینی خود حمل میکنند پستتر خواهند بود.
ایشان سلمان ایرانی و بلال حبشی را همانگونه با آغوش باز میپذیرفتند که ابوذر غفاری و مقداد بن اسود کندی و عمار یاسر را و چون سلمان فارسی توانسته بود گوی سبقت را از دیگران برباید، به شرف «السلمان منا اهل البیت»(۴) نائل شد. رسول اکرم «ص» همواره مراقبت میکردند که در میان مسلمین تعصبات قومی که خواه ناخواه عکسالعملهایی را در دیگران ایجاد میکرد، به میان نیاید.(۵)
پینوشتها
۱ـ مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، 1362، صص62-61.
۲ـ کلینی، 1365، الکافی، ج 8، ص 181.
۳ـ مطهری، خدمات متقابل اسلام وایران، 1362، ص74.
۴ـ سفینه البحار، مادة «سلم».
۵ـ همان، ص 67.
پاسدار اسلام