وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

مقام ارادت در عرفان چیست

0

مقام ارادت در عرفان چیست

 

۱- اشاراتی به معانی:

ارادت: خواستن؛ میل؛ علاقه‌مندی؛ سرسپردگی مرید به مرشد و معلم و رهبر؛ دوستی از روی اخلاص و بی‌ریایی.

۲- اشاراتی از قرآن:

۱- وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ…: هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و فرستاده‌اش به کاری فرمان دهند، برای آنان در کارشان اختیاری باشد… . (احزاب: ۳۶)

۲- قَالَ ذَٰلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ ۖ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّ ۖ وَاللَّهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَكِيلٌ: (موسی) گفت: این (قرارداد) میان من و تو باشد که هر یک از دو مدت را به انجام رسانیدم، بر من تعدی (روا) نباشد و خدا بر آنچه می‌گوییم وکیل است. (قصص: ۲۸)

۳- قَالَ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا ۝ قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَن شَيْءٍ حَتَّىٰ أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا: موسی گفت: به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری، تو را نافرمانی نخواهم کرد. (خضر) گفت: پس اگر در پی من آمدی از چیزی مپرس، تا آنکه خودم دربارۀ آن با تو سخن کنم. (کهف: ۶۹ و ۷۰)

۳- اشاراتی از احادیث:

۱- امام علی علیه‌السلام: «… و امت اسلام به هفتاد و سه فرقه تقسیم شوند… سیزده فرقه از هفتاد و سه فرقه، همه‌شان مدعی ارادت و دوستی من هستند، یک فرقه‌شان در بهشت است و دوازده فرقه‌شان در دوزخ جای دارند.» (امالی طوسی، ۲/۱۳۷)

۲- خدا به حضرت عیسی علیه‌السلام فرمود: «…بدان که خشنودی من این است که به درگاهم اظهار ارادت و کوچکی کنی…» (تحف العقول، ترجمۀ جعفری، ص ۴۷۵)

۳- امام علی علیه‌السلام: «بار خدایا هیچ راهی نیست به نگاه‌داشتن نفس از گناه، الّا به نگاهداشت تو؛ و هیچ رسیدنی نیست به کردن نیکی‌ها الا به ارادت تو… .» (مناجات الهیات حضرت امیر علیه‌السلام و ما نزل من القرآن فی علی علیه‌السلام، ص ۲۸)

۴- در زیارت آل یس آمده: «…سلام بر تو باد، ای حجّت خدا و دلیل ارادت او.» (الاحتجاج، ترجمۀ غفاری، ج ۲، ص ۶۴۴)

۵- مروی است که علی بن الحسین علیه‌السلام چون این آیت (توبه: ۱۱۹) را تلاوت می‌فرمود، می‌گفت که بار خدایا بلند گردان مرا در بلندترین درجات این ندبه و یاری فرما مرا به عزم و قصد و ارادت و… . (کشف‌الغمه، ترجمۀ زوّاره‌ای، ج ۲، ص ۲۸۹)

۶- امام رضا علیه‌السلام: «…و اولاد اشعث در چه خطری قرار داشتند خداوند آن‌ها را به‌واسطۀ ارادت به موسی بن جعفر علیه‌السلام نگه داشت.» (زندگانی حضرت امام موسی کاظم، ترجمۀ ج ۴۸ بحارالانوار، ص ۲۲۹)

۴- نکته‌ها:

* ارادت یعنی انسان از عمق دل و جان، کمال اخلاص و محبّت را به صاحب‌شریعت و جانشینان و دستورات آن‌ها داشته باشد؛ و نه‌تنها در برابر فرمان اولیاء تسلیم است، بلکه در جان و دل هم هیچ‌گونه غلّ و غشی ندارد و کاملاً تسلیم است.

* روایات فراوانی دلالت دارد بر این‌که اعمال انسان بدون ولایت رسول و آلش ردّ می‌شود.

* در روایت، سرّ رشد بی‌نظیر سلمان فارسی نسبت به دیگران این دانسته شده که ارادۀ او در ارادۀ امیر مؤمنان علی علیه‌السلام فانی بوده و خواهش ایشان را بر خواهش خویش (همیشه و در همه‌جا) مقدّم می‌داشته است و امامان شیعه همیشه بر این نکته تأکید ورزیده‌اند: «هل الدین إلا الحُب: آیا دین چیزی جز محبّت و عشق‌ورزی است؟» (۱)

* علامه بحر‌العلوم گوید: «این مرحله را در تأثیر اعمال مدخلیتی تام است… و از تتمّه این ارادت است. ارادت و اخلاص نسبت به ذریۀ رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله و سلم و منسوبان و شعائر ایشان از مشاهد و قبور و کتب جامعه کلمات شریفۀ ایشان… و باید اظهار لوازم خلوص و شفقت را به جای آورد که آن را در حصول خلوص باطنی، غایت تأثیر است و همچنین نسبت به اوستاد و شیخ.» (۲)

* آن کس که داد دست ارادت به پیر عشق
هیچش خبر ز طعنه برنا و پیر نیست

* ارادت حقیقی آن است که مرید سالک، مطیع کامل مراد و ثابت‌قدم بر خواسته‌های او باشد و چیزی غیر از خواست او را نخواهد. ولی تهمت در ارادت غلط و دروغین آن است که مرید، ثابت‌قدم و پابرجا بر خواسته‌های مراد نباشد، بلکه بر وفق خواهش‌های نفسانی خویش برای خود مرادی بسازد. (۳)

* طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوست (حافظ)

* روزبهان دربارۀ ارادت سالکان فرماید: پس از التهاب دل از شعله برخورد کمان تجلّی به سرّ سرّ، ارادت پیدا می‌شود تا سرّ استعداد فطرت روح را محرک شود که مرکب لشکریان معارف در وادی قرب به‌سوی معادن ازل است. خدای تعالی فرمود: آن خدایی که قرآن را فرض به تو فرستاد تو را به مکّه که برگشتگاه تو است برمی‌گرداند.

عارف گفت: ارادت نیاز خرد و تحرک دل است. (۴)

نیز دربارۀ ارادت صدیقان فرماید: کسی که از خواب غفلت بیدار شود به سوختن می‌افتد و با نهیب‌های حقیقت، افعال زشت از وی دور می‌شود و نفس خود را از مقام عبودیت گریزان می‌بیند و دل خود را از شناخت ربوبیت محجوب، به عالم امر رو می‌کند و طریق رشاد را به نور عقل و ایمان از هر که او را فهمی از الله تعالی باشد طلب می‌کند. پس چون به هیجان افتد و واردات غیبی بر او هجوم آورد و با تمام دل خواستار مشاهدۀ پروردگار گردد، مرید مراد خود می‌شود و بر در او اسیر می‌ماند و با شمشیر محبّت او کشته می‌شود و در ساحت قهر و لطف او قرار می‌گیرد و بر او از احکام نفس و هوی چیزی جاری نمی‌شود جز این‌که به آتش نفس‌های مراد می‌سوزد. چون حق وی را به این صفات بیند او را بر استفاده از معانی غیب مدد می‌کند تا این‌که حامی لطائف معانی غیب و دربرگیرندۀ جاذبۀ برگزیده‌ها و مراعات‌کنندۀ خصایص آن‌ها می‌گردد؛ پس از آن به حقیقت ارادت می‌رسد و از حق جز مراد او را نمی‌خواهد. این اوصاف در حقیقت ارادت مریدان و راه سالکان و طریق راشدان است و مدار تمام آنان جذبۀ عشق و برخورد آتش شوق به فطرت مستعد برای معرفت است.

* گفته‌اند: ارادت به هیجان آمدن خرد و دردمندی دل است. خدای تعالی فرمود: «آیا کسی که خدا دلش را بر روی اسلام گشود و او در پرتو نور پروردگارش، جای دارد، همانند کسی است که ایمان ندارد؟» (سورۀ زمر، آیه ۲۲)

عارف گفت: ارادت، افتادن ناگهانی محبّت پروردگار بر دل است. (۵)

* ابن عربی گوید: ارادت نزد ما قصد خاصی است در خصوص معرفت خداوند که به آن وسیله علم به خدا از طریق فتوح مکاشفه حاصل می‌شود نه از راه دلالت برهان‌های عقلی. (۶)

* ارادت چون شمشیری دو لبه است. اگر در جایش واقع شود بسیار نکوست و اگر بیجا واقع شود، بسیار مضر است. از شرایط حتمی سلوک تسلیم صد در صد نسبت به راهنمای سفر است؛ ولی چون رهزن بسیار و استادنما فراوان است، بزرگان به این مسئله، حساسیت فوق‌العاده نشان می‌دهند. ظریفی می‌گفت: ارادت نوعی افسار خویش به دست غیر دادن است، باید دید آدمی افسار نفس خود را به دست چه کسی می‌دهد و در روایت آمده: «کسی که به سخن سخنرانی گوش فرا دهد او را پرستیده است. پس اگر او از خدا بگوید و برای خدا بگوید خدا را پرستیده و اگر از شیطان و برای شیطان بگوید، شیطان را پرستیده است.» (۷)

اگر شنیدن سخن سخنوری چنین است، اطاعت محض از دیگری چگونه است؟ (۸)

* اما از آنجا که برخی گول استادنماها و عارفان دروغین را می‌خورند و ارادت و محبّت خود را نسبت به آن شخص پیاده می‌کنند، باید گفت که اگر صدق در کار خود داشته و برای خدا، آن شخص را دوست داشته باشند، خداوند عملشان را بی‌نتیجه نخواهد گذاشت، چرا که در روایتی از امام باقر علیه‌السلام آمده که: «اگر مردی، مردی را برای خدا دوست دارد، خدا برای دوستی‌اش او را ثواب دهد، اگرچه آنکه را دوست داشته در علم خدا اهل دوزخ باشد…» (۹)

* ارادت عرفانی یک اصل ذاتی در تعلیم و تربیت و رشد و هدایت است که امری فطری است و بر حقی در خلقت انسان استوار است.

* ارادت عرفانی یعنی اطاعت و حرمت کسی که از تو بزرگ‌تر است چه به لحاظ سن و چه عقل و چه ایمان. کسی که به تو خدمت می‌کند و تو را دوست می‌دارد باید اطاعتش کنی و در ارادتش باشی. این سلسله ارادت و اطاعت از والدین آغاز شده و به خداوند خالق می‌انجامد.

* ارادت عرفانی، یعنی قدر ولی‌نعمت خود را دانستن. اساس رشد یک جامعه قدرشناسی است و این اساس ارادت عرفانی است. حرمت بنه کسی را که تو را دوست می‌دارد و اطاعت کن کسی را که به سرنوشت تو خدمت می‌کند.

* ورود به عرصۀ ارادت و محبّت قلبی نسبت به یک انسان مخلص و عارف عیناً به معنای خروج از دوزخ و ورود به جنّت است. خروج از عرصۀ منیّت و هوس پرستی و خودمحوری و ورود به وجود مراد است؛ و این همان ارادت است که به معنای سر سپردن ارادۀ خود به یک انسان مؤمن‌تر و خردمندتر از خود است و این همان رشد و تعالی است زیرا هر انسانی در وجود یک انسان دیگری سقوط می‌کند و یا عروج می‌نماید، رشد می‌کند و یا تباه می‌گردد. پس تلاش آگاهانه و عملی برای این ارادت و اطاعت امری واجب و واجب‌ترین امر در چنین روابطی می‌باشد.

* اراده در عرفان عملی به معنای خواستاری است و اگر با مهرورزی و سرسپردگی همراه گردد، از آن به ارادت تعبیر می‌شود و از آنجا که اساس کار در عرفان بر عشق و محبّت است، اراده در این مکتب رنگ و معنایی تازه به خود می‌گیرد. تا آنجا که به «حمرة من نار المحبة» [کاشانی] تعبیر می‌شود و جان تشنۀ انسان طالب حقیقت را سیراب می‌کند و او را توان می‌بخشد تا مسیر کمال و قوس صعود را با عشق در نوردد. از این‌رو سالک کوی محبوب، مرید خوانده می‌شود.

* پیر هرات که صد منزل برای رسیدن حقیقت و اوج قلۀ هدایت برمی‌شمرد، ارادت را در منزل چهل و سوم مطرح می‌نماید و معتقد است سالک پس از منزل «عزم» که به تعبیر امام خمینی (ره) جوهرۀ انسانیت است، وارد منزل «ارادت» می‌شود و بقیۀ منازل را با عشق و سرسپردگی طی می‌کند. از نظر او ارادت از قوانین و اصول استوار علم عرفان و از پایه‌های محکمی است که سایر اصول بر آن پی‌ریزی می‌شود. (۱۰)

* سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوست

* سالک منزل چهل و سوم، در رخدادها به فاعل می‌نگرد، به قابل‌ها و قابلیت‌ها نمی‌اندیشد، زیرا می‌داند ظروف و قابلیت‌ها رحمت ناب حضرت محبوب را مکدّر می‌سازد. پس او کدورت و تیرگی آب را به سرچشمه، منتسب نمی‌کند.

* خواجه عبدالله انصاری درجۀ اول ارادت را بیرون آمدن از هرگونه عادت برمی‌شمرد. از این‌رو شناخت عادات مزاحم، بت‌های حقیقت‌نما و بیرون رفتن از آن‌ها اول قدمی است که سالک منزل ارادت باید بپیماید. نفی تبعیّت از «عادت» و رسوم عرفی، ترک هر عملی که بر مبنای آگاهی و معرفت نیست و بالاخره پرهیز از امور تقلیدی، گامی است که سالک برمی‌دارد تا «ارادت» خود را ثابت نماید.

«طریقت» در آیین عرفا، بیرون آمدن از عادات و محکم ساختن پایه‌های اعتقادی است. پس اگر اموری در «شریعت» مقدّس شمرده می‌شود و سالک مبتدی ملزم به رعایت آنهاست، سالک صاحب ارادت باید به بازسازی و محکم‌کاری آن‌ها بپردازد. از این‌رو بیرون رفتن از عادات و جانشین ساختن علم و آگاهی اولین وظیفۀ طالب حقیقت است که بدون مهرورزی و سرسپردگی مقدور نخواهد بود؛ و از آنجا که غیرت عشق جز خواستۀ محبوب خواسته‌ای را به جای نخواهد گذاشت، انسان به ارادت رسیده جز ارادت ازلی و خواستۀ محبوب لم یزلی اراده‌ای ندارد.

* خواجه توصیه می‌کند: طالب حقیقت بعد از بیرون آمدن از عادات و رسوم، با نیتی درست و صادق با سالکان راستین هم‌منزل شود و با آنان در سیر و سلوک گام بردارد و از هر امر بازدارنده‌ای پرهیز کند. پس طالب کوی معرفت همواره در مبارزه و جهاد است. او برای برچیدن امور مزاحم، به مصاحبت به صلحا و اخیار روی آورده و حتی نگریستن به سیمای عالم را در رسیدن به هدف متعالی‌اش مفید می‌بیند.

بدین ترتیب سالک صاحب اراده با حالی خوش از فراز و فرود سفر می‌گذرد و از غیر حق دور می‌شود، در مسیر حرکت سختی‌ها، مشکلات و تلخ‌کامی‌ها را با راحتی و امید وصل تحمّل می‌کند. (۱۱) چنین مریدی در عین پایداری، آیین‌داری خود را در میان نمی‌بیند. در عین «سکر» و «مستی» مراقب احوال و گفتار خود است تا مبادا سرچشمۀ نوش او به تیرگی و کدورت بدل شود. (۱۲) از این روست که اولیای برگزیدۀ خدا گرفتار شطح نمی‌شوند و بدمستی را ویژۀ مبتدیان و دریادلی را صفت منتهیان می‌دانند.

باری اراده، پاسخ مثبتی است که عارف سالک به منادی حقیقت می‌دهد و ثمرۀ این پاسخ:

الف) بیرون آمدن از هرگونه عادت و عملی که بر مبنای خرد و تعقّل بنا نشده باشد.

ب) همراهی و همگامی با رهروان راستین تا از آفات سفر و راهزنان طریق در امان باشد.

ج) از غیر حق بریدن و توجّه خود را به معبود حقیقی معطوف داشتن، کمال مطلق را مدنظر داشتن، به اعمال و رفتار خود تعالی بخشیدن.

چنین انسانی چون خدا را مقهور جلال و جمال حضرت دوست می‌بیند و ارادۀ خود را به ارادۀ حق پیوند می‌زند، ارادۀ خود را تقویت کرده تا آنجا که مظهر ارادۀ حضرت حق گردد و به معنای حقیقی، فانی در «مراد» می‌شود.

* ابن عربی به سه نوع اراده قائل شده است:

۱) ارادۀ تمنّی یا خواست آرزومندانه.

۲) ارادۀ طبعی یا طبیعی که به حظوظ نفسانی تعلّق می‌گیرد.

۳) ارادۀ حقی که به اخلاص و پاک شدن از هر شائبه‌ای متعلّق است.

شیخ در کتاب فتوحات مکّیه می‌نویسد: «اراده، شعلۀ سوزنده‌ای در قلب است که در آغاز سیر و سلوک به جان مرید می‌افتد و با این گرایش به مراد و محبوب تعلّق پیدا می‌کند که از نگاه دیگران مخفی است. بینندۀ چنین شعله‌ای در سرگشتگی و حیرت فرو می‌رود و یا آنکه همواره در چنین آتشی می‌سوزد، اما همه‌چیز را زیبا می‌بیند و نازنین بینانه درباره همه اشیاء حکم می‌راند.» (۱۳)

* طی این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی

* چون در مرید صادق ارادت پدید آید، بداند که ارادت دولت بزرگی است و تخم جمله ارادت از پرتو انوار حق است؛ زیرا تا خداوند به صفت ارادت (و مریدی) به روح بنده تجلّی نکند، نور ارادۀ الهی بر دل بنده نیاید و طالب حق و طالب دوستان حق نگردد.

چون این تخم سعادت در زمین دل به مواهب الهی افتد، باید که مهمان غیبی را عزیز دارد و ضایع نکند. پس اول منزل طالبان درگه اله، ارادت است و وقتی مرید دست ارادت به کامل می‌دهد، باید حسن ظنّ و حسن نیّت به همه‌کس و خصوصاً استاد داشته باشد.

تا طالب صادق، اول مرید نبود، در زمین طلب او، هیچ تخم کاشته نشود؛ پس تخم ارادت در زمین دل مرید ریخته شود و مرید وقتی مرید است که مرید مراد شیخ باشد نه مرید مراد خویش.

* ارادت را سه نشانه است:

۱) ارادت دنیای محض و نشانه‌اش این است: زیادت دنیا به نقصان دین راضی بودن، از درویشان مسلمان اعراض کردن و از مولی حاجت دنیایی خواستن.

۲) ارادت آخرت محض و نشانه‌اش این است: در سلامت دین به نقصان دنیا راضی بودن، مؤانست به درویشان داشتن و از مولی حاجت آخرت خواستن.

۳) ارادت حق محض و نشانه‌اش این است: پای بر دو گیتی فرا نهادن، از خلق آزاد گشتن، از خود باز رستن است.

* اهل عرفان گویند ارادت مرید بدون بیعت ولی خدا درست نباشد. خداوند در سورۀ فتح آیۀ ۱۰ فرمود: «همانا آنان که با تو بیعت می‌کنند، جز این نیست که با خدا بیعت می‌کنند. این دست خداست که بالای دست‌هاست. هر کس پیمان شکند، بر ضرر خود اقدام کرده و هر کس به پیمان خود با خدا وفا کند، به‌زودی خداوند به او پاداش بزرگی خواهد بخشید».

* اما دلیل بر ارادت، سورۀ کهف آیۀ ۷۰ است: «(خضر به موسی گفت) پس اگر دنبال من می‌آیی، از من چیزی نپرس تا خودم در آن بارۀ سخنی برایت به میان آورم.»

…………………………………………………………………………….
منابع:

۱) کافی، ج ۸، ص ۸۰

۲) رسالۀ سیر و سلوک منسوب به علامه بحر العلوم، ص ۱۴۴

۳) ترجمه و شرح کلمات قصار باباطاهر، به کوشش جواد مقصود، ص ۵۲۳

۴) مشرب الارواح، روزبهان، ص ۳۱

۵) مشرب الارواح، روزبهان، ص ۵۲

۶) فتوحات مکیه، ج ۲، ص ۵۲۱

۷) بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۲۳۹

۸) سیر و سلوک، تهرانی، ص ۲۶۸ تا ۲۶۹

۹) اصول کافی، ج ۳، ص ۱۹۲

۱۰) انصاری ۱۳۶۱، م ۴۳

۱۱) انصاری ۱۳۶۱، م ۴۳

۱۲) انصاری ۱۳۶۱، م ۴۳

۱۳) ابن عربی، ج ۲، ص ۵۱۰

مقامات معنوی حجت الاسلام صداقت، گلستان کشمیری

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.