وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

فاصله پیامبر تا خدا در معراج

0

فاصله پیامبر تا خدا در معراج

 اين كه مى گويند در روز معراج، فاصله پيامبر(صلى الله عليه وآله) تا خداوند متعال، دو كمان بوده است، منظور چيست؟ آيا خدا يك وجودى است كه در طرف بالا قرار دارد و براى رسيدن به اوـ مثل معراج پيامبرـ بايد به سمت بالا حركت كرد و آيا براى وجود خدا، فاصله معنى دارد؟

 

 

در ابتدا لازم به تذكر است كه فرض «خدا»، با فرض «مكان دار بودن» و «بالا و پائين جغرافيايى داشتن»، سازگار نيست ; زيرا منجر به محدوديت خدا مى شود. حال با دقت در موارد ذيل، پاسخ سؤال ياد شده به دست مى آيد:

 

1. خدا از هيچ چيز فاصله مكانى ندارد ; بلكه از هر چيز به ما نزديك تر است ;

 (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ )[144] ;

«و ما از رگ گردن به او (عبد ) نزديك تريم».

البته اين نزديكى، نزديكى جغرافيائى و مادى نيست ; زيرا خداوند، ماده و جسم ندارد كه به ما نزديك شود ; بلكه چون او علت تامه وجود ماست، وجودش بر وجود ما احاطه دارد و در حقيقت، ما قائم و پاينده به او هستيم و اين «قرب» و نزديكى، به خاطر احاطه او به ما و قوام ما به اوست.

 

2. اگر در آيه 9 سوره نجم، سخن از اين به ميان آمده است كه فاصله پيامبر و خدا دو كمان بوده است، از آن روست كه يكى از راه هاى بيان معرفت معقول، تشبيه آن به محسوسات است ; يعنى خداوند خواسته است معرفتى غير محسوس و فرامادى را به امرى محسوس كه ذهن ما توان درك آن را دارد، تشبيه كند. مقصود از اين تشبيه، آن است كه پيامبر اسلام، به عنوان نزديك ترين انسان به خداوند، توان نزديكى كامل به خداوند را ندارد و ميان او و خدا، فاصله اى مثل فاصله دو قوس مى باشد. بارزترين فاصله پيامبر و خدا، آن است كه خدا، «وجوب وجود» دارد و پيامبر، «امكان وجود» ; يعنى پيامبر اسلام، وجودش را از خدا گرفته است ; در صورتى كه وجود براى خدا ضرورى، ازلى و ابدى است. بنابراين، مى توان گفت كه حتى وجود پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) به عنوان نزديك ترين انسان به خدا، با خدا فاصله دارد (البته فاصله در نوع وجود و نه در مكان و ماده ).

 

3. انسان هاى عادى كه به جهان كنونى قدم نهاده اند، به واسطه دارا بودن بعد غير مادى و الهى خويش، در صورت سير و سلوك الهى و عمل به شريعت مقبول درگاه احديت، پرده هاى ماديت را مى درند و با وانهادن تعلقات مادى، از جهان ملك (ماده ) مى رهند و به جهان هاى بالاتر، قدم مى نهند. پيداست كه عالم ماده، دورترين عالم از خداوند و اسما و صفات اوست. هرچه به عوالم بالاتر قدم گذاريم، بيشتر به خدا نزديك شده ايم ; پس مى شود گفت كه انسان زمينى، در پايين ترين نقطه هستى خانه كرده است و به همين خاطر، از خدا دور افتاده است. بنابراين، انسان، هر چه بيشتر از دنيا دل بر كند و به خدا توجه كند، بالاتر رفته است ; پس خدا و اسما و صفات الهى، در نقطه اى بالاتر از جايى كه هم اكنون در آن هستيم، يعنى دنياى مادى، قابل معرفت و شناخت است و آن، عالم ملكوت است و به همين دليل، مى توان گفت كه خدا در ملكوت و جبروت يا در عالم بالا است و اگر انسان زمينى ادراك (علم ) و عمل خويش را با «وحى» منطبق كند، از نقطه پايين (عالم ماده )، به جهان فراز (عالم ملكوت و جبروت )، صعود مى كند[145].

 

 

[144]. ق (50 )، آيه 16 .
[145]. ر.ك: الميزان، ج13، ص 28 ; ر.ك: نقد النصوص فى شرح نقش الفصوص، 36 ـ 187 .
منبع: هدانا برگرفته از پرسش ها و پاسخ ها  «پیامبراعظم – سیره و تاریخ».

حتما بخوانيد

ویژه نامه امامت پژوهی

 

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.